• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2266)
سه شنبه 21/6/1391 - 0:21 -0 تشکر 558642
غم بقیع

با سلام شهادت امام جعفر صادق (ع) تسلیت باد

دارد دل من آرزو، از لطف دیدار بقیع

از جان زیارت تا کند، گلهای بی خار بقیع

در حسرت یک سایبان بر مرقد آن چار تن

آتش گرفته جان من، از بغض غمدار بقیع

آنجا امام مجتبی، شد ساکن آن سرزمین

از غربتش افزوده شد، غمهای بسیار بقیع

آنجا امام ساجدین، دوم حرم دارد بدان

آثار و داغ کربلا، دارد به گلزار بقیع

باقر بود آنجا سوم ،آنکه شکافد علم را

عالِمی دیگر نباشد تا علمدار بقیع

چارمی اندر بقیع آن جعفر صادق بدان

از مذهبش گردیده گرم هر جا بازار بقیع

سینه مالامال آتش، چشم دریا میشود

تا رسد هر آینه، در پشت دیوار بقیع

اهل دل در سینه ی خود صد حرم برپا کنند

چون حرم ویران نموده، جمله اشرار بقیع

شیعیان شمع و چراغی در وطن روشن کنید

جان ما میسوزد هر دم، از شب تار بقیع

ای« مبین» اسرار هستی را نمیدانی خموش

مهدی  آید، فاش گردد ،جمله اسرار بقیع

   وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 21:29 - 0 تشکر 558946

در جهان، هم شأن و همتائی كجا دارد بقیع
  چونكه یكجا، چار محبوب خدا دارد بقیع
نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول  
  صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع
خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عبا  
  یك تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع
همدم دلدادگان و، محرم محراب راز   
    هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع
حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول   
   وارث فضل و كمال انبیا دارد بقیع
صادق آل محمّد، ناشر احكام حق   
  دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع
در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی كند 
   بس كه خاكش گوهر سنگین بها دارد بقیع
گرچه تاریك است، در ظاهر ندارد یك چراغ   
    همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع
رازها گوید به گوش شب در این جا كهكشان  
  رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقیع
سایه ها نجواكنان بر مدفن این چارتن   
  كرده شب گیسو پریشان یا عزا دارد بقیع؟
سر به دیوارش زند هركس از این جا بگذرد   
   در سكوتش ناله ها و گریه ها دارد بقیع
چار معصومند و، دورند از حریم جدّشان   
   شكوه ها از دشمنانِ مصطفی دارد بقیع
آن دو غاصب در جوار مدفن پاك رسول   
   دور از او جسم امامان را چرا دارد بقیع؟
می كند محكوم ظالم را، به هر دور زمان 
  گفته ها با زائران آشنا دارد بقیع
بشنو از این قبرها بانگ اناالمظلوم را   
   تا كه مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع
تا شود ثابت كه نور حق نمی گردد خموش  
  گرچه ویران شد، جلال كبریا دارد بقیع
ناله امّ البنین با اشك زهرا همدم است   
 در غبارِ غم، جمال كربلا دارد بقیع
چون (حسان) اینجا بود، شبها، مسیر فاطمه 
   تا كه نامحرم نیاید، انزوا دارد بقیع
حبیب چایچیان

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 21:35 - 0 تشکر 558947

در مدح امام باقر (ع)
اى بوسه گاه جن و ملك، خاك پاى تو
جان تمام عالم خاكى فداى تو
اى اختر سپهر ولایت، كه تا ابد
عالم منور است به نور لقاى تو
ای شهریار كشور دانش، كه در جهان
نشناخت كس مقام تو را جز خداى تو
اى ریزه خوار سفره علمت جهانیان
خورشید علم، كرده طلوع از سراى تو
اى باقر العلوم كه هنگام مكرمت
باشد هزار حاتم طایى گداى تو
پنجم ولى و حجت خلاق عالمى
لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو

در عرصه وجود نهى قبل از آنكه پاى
داده سلام احمد مرسل براى تو
هر كس تورا شناخت، دل از دیگرى برید
بیگانه گشت با همه كس، آشناى تو
چندین هزار عالم و دانشور فقیه
آمد برون ز مكتب و دانشسراى تو
آن پیر سالخورده راهب تو را چو دید
اسلام پیشه كرده و شد مبتلاى تو
خوان طعام، آور از بهر میهمان
از حجره تهى ید قدرت نماى تو
یك عمر سوخت قلب تو از كینه هشام
آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو
تنها نه در عزاى تو چشم بشر گریست
آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو
اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع
پر مى‏ زند كبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته‏ اند
آن گمرهان كه بى خبرند از صفاى تو
یابن الحسن گشوده نگردد به روى خلق
این در مگر به پنجه مشكل گشاى تو
فولادى است پیر غلام شكسته دل
چشم امید بسته، به لطف و عطاى تو
"فولادی"

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 21:43 - 0 تشکر 558948



جلوه جنت به چشم خاكیان دارد بقیع
یا صفاى خلوت افلاكیان دارد بقیع


گر حصار كعبه را جبریل دربانى كند
صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع


گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع


گرچه محصولش به ظاهر یك نیستان ناله است
یك چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع


گرچه می ‏تابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائك سایبان دارد بقیع


می توان گفت ازگلاب گریه اهل نظر
بى نهایت چشمه اشك روان دارد بقیع


بشكند بار امانت گرچه پشت كوه را
قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع


تا سروكارش بود با عترت پاك رسول
كى عنایت ‏با كم و كیف جهان دارد بقیع


این مبارك بقعه را حاجت ‏به نور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع


اینكه ریزد از در و دیوار او گرد ملال
هر وجب خاكش هزاران داستان دارد بقیع


چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه
پاس حفظ این امانت را به جان دارد بقیع


فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین
این همه همسایه عرش آستان دارد بقیع


در پناه مجتبى در ظل زین العابدین
ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع


باقر علم نبى و صادق آل رسول
خفته‏ اند آنجا كه عمر جاودان دارد بقیع

قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز

داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع


كس نمیداند چرا با قرة عین الرسول
منظره فصل غم انگیز خزان دارد بقیع


آخر اینجا قصه گوى رنج ‏بى پایان تست
غصه و غم كاروان در كاروان دارد بقیع


خفته بین منبر و محرابى اما بازهم
از تو اى انسیه حورا نشان دارد بقیع


راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت
تا به كى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟


شب كه تنها می شود با خلوت روحانى ‏اش
اى مدینه انتظار میهمان دارد بقیع


شب كه تاریك است و در بر روى مردم بسته‏ اند
زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع


كاش باشد قبضه خاكم در آن وادى «شفق‏»
چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 21:49 - 0 تشکر 558949

باز كن بر روى من آغوش جان را اى بقیع        تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع


خاكى اما برتر از افلاك دارى جایگاه              در تو مى ‏بینم شكوهِ آسمان را اى بقیع


پنج خورشیدِ جهان‎افروز در دامان تست        كرده ‏اى رشك فلك این خاكدان را اى بقیع


مى ‏رسیم از گرد ره با كوله بار اشك و آه       بار ده این كاروانِ خسته جان را اى بقیع


بیت الاحزان بود و زهرا، هیچ كس باور نداشت       تا كنند از او دریغ آن سایبان را اى بقیع


عاقبت از جور گلچین، سایه این گل شكست      در بهاران دید تاراج خزان را اى بقیع


گرچه باغ یاس او پُر شد ز گل‎هاى كبود        با على، زهرا نگفت این داستان را اى بقیع


سیلى گلچین چو گردد با رخ گل آشنا          بلبل از كف مى ‏دهد تاب و توان را اى بقیع


حامل وحى الهى، گاهِ ابلاغ پیام                بوسه مى‏ زد بارها آن آستان را اى بقیع


اى دریغا روز روشن، دشمنِ آتش فروز     بى امان مى‏ سوخت آن دارالأمان را اى بقیع


قهر دشمن آنقدر دامن به آتش زد، كه سوخت        عاقبت آن طایر عرش آشیان را اى بقیع


اى دریغا در میان شعله، صاحبخانه سوخت       سوخت این ناخوانده مهمان، میزبان را اى بقیع


دیگر از آن شب على از درد، آرامى نداشت        داده بود از دست چون آرام جان را اى بقیع


با دلى لرزان، ز بلبل پیكر گل را گرفت               یاد دارى گریه‏ هاى باغبان را اى بقیع


لرزه مى ‏افتد به جانت، تا كه مى ‏آرى به یاد            لرزش آن دست‏هاى مهربان را اى بقیع


جز تو غم‏هاى على را هیچ كس باور نكرد         مى ‏كشى بر دوش خود بارى گران را اى بقیع


باز گو با ما، مزار كعبه‎ی دل‎ها كجاست            در كجا كردى نهان آن بى ‏نشان را اى بقیع


قطره‏ اى، اما در آغوش تو دریا خفته است          كرده ‏اى پنهان تو موجى بیكران را اى بقیع


چشم تو خون گرید و «پروانه» مى ‏داند كجاست      چشمه‎ی جوشان این اشكِ روان را اى بقیع


محمد علی مجاهدی (پروانه)

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 22:51 - 0 تشکر 558965

شعر ی آتشین از نسیم شمال

از برای رفع دشمن سر بسر همت کنید


ای مسلمانان وهابی را همه لعنت کنید


از وهابی شاخ لعنت سبز شد در کوهسار


مذهب شمر از وهابی شد دوباره آشکار


هر مسلمانی شد از ظلم وهابی بقیرار


باز داغ کربلا را تازه کرده روزگار


از جفا های وهابی گشته دلها داغدار


ای مسلمانان برای دفع او همت کنید


این جسارت در مدینه کس ندیده تا کنون


گشت اندر مسجد و محراب جاری جوی خون


بارگاه حمزه شد از توپ ظلم سرنگون


طالع اهل مدینه سر بسر شد واژگون


زان جسارت مرد و زن هم کشته شد از حد فزون


ای مسلمانان برای دفع او همت کنید


از برای خویش دشمن از خدا پروا نه کرد(نکرد)


باز همچون بت پرستان یاد از بتخانه کرد


خویش را از بهر دنیا غرق در افسانه کرد


مسجد پاک رسول الله را ویرانه کرد


ای مسلمانان برای دفع او همت کنید


از وهابی در جهان منسوخ شد نام یزید


چونکه یک ملیان(میلیون) یزید بی حیا گشته پدید


از برای شیعه حال کربلا گشته جدید


همچو ظلمی را کسی هرگز ندید و نه شنید


ای مسلمانان برای دفع او همت کنید

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 22:55 - 0 تشکر 558974

مردی غروب کرد وقتی افق شکست
خورشید دیگری جای پدر نشست
او یک امام بود هرچند بی قیام
اویک رسول بود جبریل شاهد است
در آخرین کلام حرفش نماز بود
او جعفر خداست ، پیری که بود و هست
از ترس بشکند دشمن نماز او
این یک نماز نیست تیغی است روی دست
از پای منبرش بستند دست او
قومی عبا به دوش جمعی قلم به دست
آتش چه می کند با خانه ی خلیل؟
کاذب چه می برد از صادق الست؟
حرف از ثواب شد تشییع آمدند
ای دهر نابکار! ای روزگار پست!
زیر جنازه اش جمعند عدّه ای
فامیل بی نماز یا با نماز مست
کاش از ره ثواب جمعی به کربلا
تشییع شاه را بودند پای بست
وقتی افق شکست رأسی طلوع کرد
منبر سنان شد و واعظ بر آن نشست
محمّد سهرابی
منبع : تیشه های اشک

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 22:56 - 0 تشکر 558975

جگری شعله شد و سوخت و خاکستر شد
شمع خاموش شد از باد و گلی پرپر شد
باز هم زهر نشست و بدنی گشت کبود
باز یاسی به زمین ریخت و نیلوفر شد
مو سفیدی به زمین خورد و به او خندیدند
پیرمردی ز نفس ماند و کمانی تر شد
خانه ی سوخته را بار دگر سوزاندند
باز تکرار غم آتش و دود و در شد
همه بر مرکب و من در پی شان روی زمین
بین این آه فقط ناله ی من مادر شد
دست من بسته و از داغ غمت افتادم
یاد دستت که به دنبال علی پرپر شد
یاد دستان یتیمی که به امید پدر
بین زنجیر ترک خورد و کمی لاغر شد
***
گوشواره ، گل سر رفت ز یادش اما
در عوض روضه ی او غارت انگشتر شد

حسن لطفی
منبع:من غلام قمرم

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 22:58 - 0 تشکر 558977

آسمان است و زمین دور سرش می گردد
آفتاب است و قمر خاك درش می گردد
این قد و قامت افتاده درخت طوبی است
این محاسن بخدا آبروی دین خداست
این حرمخانه ی زهراست مسوزانیدش
این حسینیه ی دنیاست مسوزانیدش
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد
ببریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
بگذارید لبش یاد پیمبر بكند
وسط شعله كمی مادر مادر بكند
از مسیری ببریدش كه تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وانشود
اصلا این مرد مگر پای دویدن دارد؟
پیرمردی كه خمیده است كشیدن دارد؟
شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این كوچه زمینش نزنید
شاید این كوچه همان كوچه ی زهرا باشد
شاید آن كوچه ی باریك همین جا باشد
شاید این كوچه همان جاست كه زهرا افتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما افتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند

علی اکبر لطیفیان

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 23:0 - 0 تشکر 558979

حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود
یا مگر ریحانه ی صدیقه ی اطهر نبود
با چه تقصیر و گنه بر خانه اش آتش زدند
اجر نشر دانش او شعله ی آذر نبود
اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او
در دل شب حمله بر باب الله اکبر نبود
نیمه شب کز خانه می بردند صاحب خانه را
بر روی دوشش عبا ، عمامه اش بر سر نبود
از برای بردن مولا کس از ابن ربیع
سنگدل تر، بی حیاتر، بلکه ظالم تر نبود
او پیاده می دوید و این به اسب خود سوار
گوئیا در سینه ی تنگش نفس دیگر نبود
دیدن بابا در آن حالت پسر را می کشد
خوب شد همراه بابا موسی جعفر نبود
از شرار زهر مثل شمع سوزان آب شد
غیر تصویری بجا ز آن نازنین پیکر نبود
پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد
از بنی العباس جز این شیعه را باور نبود
بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدند
این ستم بالله روا بر آل پیغمبر نبود
«میثم» آن روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن
محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود

غلامرضا سازگار

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 21/6/1391 - 23:0 - 0 تشکر 558981

پر از شمیم بهشت است منبرت آقا
به بركت نفحات معطرت آقا
هنوز عطر و شمیم محمدی دارد
گلِ دمیده ز لب‌های أطهرت آقا
شبیه حضرت خاتم مدینه العلمی
علوم می‌چكد از خاك معبرت آقا
چهار هزار حكیم و فقیه و دانشمند
رهین مكتب اندیشه گسترت آقا
اشاره‌های نگاهت زُراره می‌سازد
شنیدنی است كرامات محضرت آقا
و دیده‌ایم به وقت جهاد اندیشه
هزار مرتبه ما فتح خیبرت آقا
ببین كه شیعه‌ صبح نگاه تو هستیم
در آسمان همیشه منورت آقا
هنوز شیعه و «قال الامامُ صادق» هست
كنار چشمه‌ جاری ِ كوثرت آقا
سبد سبد گل لاله به باغ دل دارم
به احترام دل داغ پرورت آقا
نبود غیر گل آه و غنچه‌ شیون
به باغ بغض گلوگیر حنجرت آقا
مگر نه شیعه‌‌ تو در تنور آتش رفت
چگونه سوخت بهشت معطرت آقا
در آن شبی كه تو را پا برهنه می‌بردند
بهشت عاطفه‌ها بود پرپرت آقا
چه كرد با دل تو كوچه‌ بنی هاشم
چه كرد با دل تو داغ مادرت آقا
هنوز غربت و غم ارث خاندان علی است
طناب و كوچه و دست مطهرت آقا
من از حضور شریفت اجازه می‌خواهم
كه روضه خوان شوم امشب برابرت آقا
اگر چه حرمتتان را شكسته‌اند آن شب
نبسته‌اند ولی دست خواهرت آقا
چه خوب شد كه نشد در مقابل چشمت
كبود ، چهره‌ معصوم دخترت آقا
گل گلوی تو را دشنه‌ای نبوسیده
و ماهِ نیزه نشینان نشد سرت آقا
به حرمت لب تو، چوب پا نزد آنجا
و داغ نعل ندیده است پیكرت آقا
یوسف رحیمی

نصرالدین کریمی(مُبین)
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.