جهانی شدن، افراطی گری و خشونت در كشورهای فقیر(2)
شارهای فراملی و پاسخ های ملی
هنوز نمی توان شورش و خشونت را نتیجه ضروری این اضطراب ها كه در تركیب اجتماعی نمایان می شود، قلمداد كرد. راهبرد ماهرانه ای كه برای یك رژیم طراحی می شود، خواه با كمك به كسانی كه پایین تر از «حد استاندارد زندگی قرار دارد»، افزایش میزان برابری و ایجاد مبنای جدید سیاسی و یا مهار مخالفان به صورت متناوب و یا همراه با آن، می تواند این آشوب ها را فرو نشاند. اگر افزایش میزان ناامنی و احساس نابرابری به طور متناوب و با ناكارآمدی و عدم محبوبیت روز افزون رژیم همراه باشد، زمینه ی مناسبی برای ظهور جنبش های افراطی و خشونت سیاسی فراهم می شود.
شرایط سازمانی، مقایسه مصر و موریتانی
برای بررسی شرایط سازمانی و استراتژی های رژیم كه برخوردهای سیاسی داخلی را شكل می دهد، به مقایسه ی مصر و موریتانی می پردازیم. هر دو كشور متحمل بحران های اقتصادی و تعدیل ساختاری در فضای بعد ازدوره ی استعمار شده اند كه ویژگی آن اقتصادهای وابسته، درآمد سرانه ی پایین و رشد بالای جمعیت می باشد. به هر حال خط سیری كه این دو كشور طی كرده اند، در پی تعدیل ساختاری سریعاً دچار اختلاف شد. مصر دوره های انفرادی رشد سالم راتجربه كرده كه با افزایش نابرابری و ناامنی اقتصادی (به ویژه در مصر علیا)، اقتدارگرایی ناقص و طغیان شورش اسلام گرای همراه شد. در مقابل موریتانی به رشدی قابل توجه و عمدتاً مبتنی بر موفقیت روز افزون، یك دموكراسی مقتدر فزاینده، دولت رفاه معتدل و آرامش اجتماعی دست یافته است.
پیش از آن كه تاریخ برای توضیح این اختلاف حیرت انگیز صورت گیرد، لازم است نشان داده شود كه هر دو كشور در زمان آزادسازی بازار در برخی از چالش های مشابهی كه گریبان گیرش بودند، با هم سهیم بودند.
اقتصادهای وابسته، توسعه نیافته
زمانی كه موریتانی در 1968 به استقلال دست یافت، هیچ نشانی مبنی بر این كه در آینده این كشور می تواند (در برابر مشكلات اقتصادی) ایستادگی كرده و متفاوت از دیگر كشورهای توسعه نیافته در منطقه عمل كند، وجود نداشت. به نظر می رسید این كشور برای نمونه، یك مستعمره نیشكر باشد كه تاریخ اندوهباری از برده داری، اوج نابرابری نژادی و یك اقتصاد تك محصولی را در پس خود دارد. فرانسه كه تا 1814 بر این جزیره احاطه داشت، جامعه ای مستعمرانی ایجاد كرد كه در آن، حاكمیت یك طبقه ی كشاورز فرانسوی با سیستم زمینداری وسیع خود، بردگان آفریقایی را استثمار می كردند. این گروه ها در نهایت به مزارع كشت نیشكر برگردانده می شدند. انگلیسی ها در سال 1814 این سیستم عدم مساوات راتصاحب كردند؛ اگرچه در 1835 نظام برده داری را برانداختند. قدرت استعماری جدید، سیستم برده داری را با سیستم كارگران قراردادی كه از جنوب آسیا برگرفته شده بود، جایگزین كردند و تا اوایل قرن بیستم این سیستم تداوم داشت. موریتانی تا دهه ی قرن نوزدهم، رهبری تولید نیشكر را در امپراتوری بریتانیا به دست آورد. در زمان استقلال، 94 درصد زمین های زراعتی تحت كشت نیشكر بود و تخمین زده می شد كه 93 درصد كشور را به خود اختصاص می دهد. 19 گروه، صنعت نیشكر را تحت سیطره ی خود داشتند؛ از این رو از صادرات كشور به كتان اختصاص یابد. الگوهای مالكیت زمین نمایان گر اوج نابرابری، همراه با احاطه ی یك گروه نخبه ی قدرتمند بر بخش عمده ای از بهترین زمین ها بود. خانواده ی سلطنتی مصر و مجموعه ای در حدود 2500 تن از دیگر شركت ها و خانواده های نخبه، مالك 27 درصد زمین های زراعتی بودند. این زمینداران بزرگ «در واقع حكومت را تحت كنترل خود داشتند؛ به طور متوسط نیمی از وزرا، سناتورها و نمایندگان از این طبقه بر می خواستند.»(12)
وضعیت اقتصادی وابسته مدل زراعتی در مصر، تحت سلطه ی بریتانیا تداوم داشت؛ تا این كه كودتای انقلابی ناصر در 1952، برخی از ابعاد اصلاحات ارضی را وارد (سیستم اقتصادی) مصر كرد.
موریتانی همچون اكثر كشورهای آفریقایی و آمریكای لاتین از بحران های اقتصادی در اواخر دهه ی 70 رنج می برد. اگرچه حكومت پیش از این كه در سایر امور نیز به همان میزان خدمت رسانی كند، به این بحران توجه می كرد. با وجود این، اصول اقتصادی، این نشانه های مشترك را مورد توجه قرار داد: تنزل در چارچوب تجارت، وخیم تر شدن وضعیت تراز پرداخت ها، سه برابر شدن میزان استقراض خارجی در سراسر دهه ی 70، كاهش میزان تولید، بیكاری در سطح گسترده و تورم پایدار؛ این بحران نیز از ریشه های شناخته شده ای نشأت می گیرد. حكومت قادر نبود یا تمایلی نداشت كه برای ایجاد تعادل در كاهش میزان درآمد كه ناشی از افزاش اندك بهای نفت و ركود جهانی، سقوط قیمت شكر، خشكسالی و نابودی محصول شكر بود، از حقوق خود بكاهد. فشار بی وقفه ای كه از سوی جنبش سندیكایی و یك حزب رادیكال مخالف وارد می شد، از اتخاذ برنامه ریاضتی سریع توسط حكومت جلوگیری می كرد.
تجربه ی مصر و موریتانی، شباهتهایی با یكدیگر دارند؛ همچون نگرش دولت محوری اولیه، بحران های اقتصادی متعاقب آن و تركیب بعدی لیبرالیزاسیون اقتصادی با كنترل دولت.حكومت جدید جمال عبدالناصر در پی كودتای 1952، با وعده ی تحقق استقلال واقعی و توسعه ی اقتصادی به مردم مصرف معرفی شد. این اهداف در صورت اتكای زیاد به دخالت دولت در اقتصاد، صنعتی كردن (كالاهای) جانشین واردات (ISI) و اصلاحات ارضی قابل تحقق بود.
انور سادات، در پی مرگ ناصر در 1970، شیوه ی جدیدی رادر پیش گرفت. وی در 1974 انفتاح(1) ــ گشایش یك بازار محدود ــ را افتتاح كرد. او به راهكاری نیاز داشت وام های سنگین مصر را كه حتی قبل سقوط درآمدهای نفتی این كشور در اوایل 1980 درصد بالایی را به خود اختصاص داده بود، بپردازد. بوروكراسی غول پیكر مصری، دولت ناكارآمدی كه به فعالیتهای اقتصادی تن می داد، هزینه های نظامی، كنترل برقیمت و پول رایج و اعمال یارانه های متعدد بر روی كالاهای اساسی همچون نان و شكر، آشكارترین منابع هزینه های اقتصادی بودند. به هر حال، مزایای اصلاحات سادات، عمدتاً به خصوصی سازی برخی زمین های كشاورزی، رفع بسیاری از نظارت ها بر سرمایه گذاری خارجی و واردات و تلاش برای تشویق سرمایه گذاری خارجی محدود می شد.
مصر در نیمه ی دوم دهه ی 80، با بحران های اقتصادی بعدی مواجه شد. این كشور با میزان بدهی خارجی كه در 1986 به 3/ 46 بیلیون دلار رسید، یكی از ملت های عمده ی مقروض مطرح شد. تنها در 1991، در پی جنگ خلیج فارس، حكومت [مبارك] بحران های اقتصادی خود را با اصلاحات گسترده مهار كرد.
با وجود این، بوروكراسی مصری در سطح وسیع باقی ماند و اثری از كاهش [نیروی] نظامی در برنامه ی اصلاحات به چشم نمی خورد. تركیب اصلاحات همراه بخشش بدهی خارجی و مساعدت های صورت گرفته، رشد قابل توجهی را در طول دهه ی 90 ایجاد كرد. میانگین رشد سرانه ی واقعی GDP، 2/5 درصد بود. این رشد تا حدی به كاهش فقر منجر شد؛ اگرچه رسیدن به این امر، با افزایش نابرابری درآمدها در مناطق اصلی (به ویژه درمصر) علیا و كاهش قدرت خرید بسیاری از خانواده های مصری همراه بود.(13)
وضعیت آماری
در دوره ی استقلال، رشد سریع جمعیت و درصد بالای بیكاری، این هراس را در موریتانی ایجا كرد كه تراكم بیش از حد جمعیت و نارآرامی های سیاسی می تواند مانعی در برابر توسعه ی اقتصادی ایجاد كند. بین دهه ی 70 و 60 معیار حاكم در این منطقه، تقریباً معادل 3 درصد رشد سالانه ی جمعیت بود. میزان بیكاری از زمان استقلال تا 1982 به 20 درصد افزایش یافته بود.
همچنین رشد سریع و زیاد جمعیت، مشكلاتی اساسی را به ویژه پیرامون محدودیت واگذاری زمین های قابل كشت برای مصر ایجاد كرد.
زمانی كه هر دو كشور [به گونه ای] لیبرالیزاسیون بازار را پذیرفتند، در این سه ویژگی جهان توسعه نیافته با یكدیگر سهیم بودند. ولی در دو حالت با یكدیگر مغایرت دارند؛ نخست در وسعت كشور، موریتانی جزیره ای با تنها 1/2 میلیون جمعیت است و حال آن كه مصر، یك كشور قاره ای است كه حدود 70 میلیون نفر در آن سكونت دارند. مطمئناً افراد بسیاری حدس می زنند كه این اختلاف، چالشی را در زمینه ی توسعه ایجاد می كند كه در مصر بسیار پیچیده تر از چالشی است كه موریتانی با آن روبه روست. دوم، موریتانی در میان كشورهای در حال توسعه، جزء كشورهایی است كه از جوامع نامتجانس از نظر مذهبی و قومی حمایت می كند، ولی مصر در مقابل جزو جوامع نامتجانس محسوب می باشد. هر چند نكته تردید برانگیز این است كه هر كدام از این اختلافات، چشم اندازی امیدبخش در خصوص توسعه، پیش روی موریتانی می بینند كه در مقایسه با مصر بیشتر قابل تأیید است؛ نخست دولتهای كوچك مشكلات كوچكتری دارند، درست است؟ طبق مقایسه ی دقیق آماری كشورهای بزرگ و كوچك، پاسخ منفی است.(16) بر اساس این تحقیق، زمانی كه منطقه در وضعیتی یكنواخت نگه داشته شده، هیچ اختلاف مهمی میان دو طبقه در سطح درآمد و رشد اقتصادی یافته نمی شود. هر چند دولت های كوچك، در مقایسه با كشورهای بزرگ آسیب پذیری بیشتری از خود نشان می دهند و این امر ناشی از اتكای خاص آنها به صادرات یك حوزه ی محدود كالا به تنها معدودی از شركای تجاری و آسیب پذیری خاص آنها به این چرخه هاست، موریتانی از هر دو شكل این آسیب پذیری رنج می برد.
دوم این كه، موریتانی درتنوع فرهنگی عظیم خود، مشابه بسیاری از كشورهای آفریقایی است. تنها بیش ازنیمی از جمعیت این كشور را هندوها تشكیل می دهند.
مردم موریتانی بیشتر ترجیح می دادند كه از نظر سیاسی به واسطه ی قومیت و مذهب از یكدیگر جدا شوند تا از طریق طبقه.
از طرف دیگر، در مصر هیچ كدام از اقلیت های قومی و مذهبی قابل سنجش نیستند. جمعیت مسلمانان سنی در این كشور دست كم به 94 درصد می رسد كه با مسیحیان مصری، اكثر بازماندگان را تشكیل می دهند.
پی نوشت :
1.Infitah
منبع:پایگاه نور35 ادامه دارد...