• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 2369)
سه شنبه 1/5/1387 - 19:18 -0 تشکر 48858
شهیدان...........

سلامی به وسعت از خود گذشتگی شهیدان و ادامه دهندگان راه شهداء

شهدائی که تا این زمان بسیاری از آنان گمنام مانده اند و حتی ما اسمشان را هم نشنیده ایم.پس این وظیفه ما ست که با ایشان آشنا شویم.پس در این تاپیک سال شمار زندگی این شهدا و خلاصه ای از شخصیت خدایی شان را بنویسیم.

پس منتظر حضور گرمتون هستم.

حضور شما تجلی خاطر روح شهداء خواهد شد.

یا علی مدد 

 

 

خدایا ریشه ی شادی های مرا در غم دیگران قرار مده... 

 

سه شنبه 1/5/1387 - 19:22 - 0 تشکر 48861

من اولین شهید را انتخاب کردم تا با او بیشتر آشنا شویم. در حالی که همه تان او را می شناسید.

دکتر مصطفی چمران

1311 تولد در قم

1312مهاجرت به تهران

1318 شروع تحصیل در دبستان انتضاریه

1324 ورود به دبیرستان دارالفنون

1329ادامه تحصیل در دبیرستان البرز

1332 ورود به دانشگاه تهران ، دانشکده فنی، رشته الکترونیک

1336 اتمام تحصیلات تدریس در دانشکده فنی ، دانشگاه تهران

....

1359انتصاب به عنوان نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع، انتخاب به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ، تشکیل ستاد جنگ های نا منظم

1360 شهادت در دهلاویه...

او همه چیز را با درد اندازه می گرفتو میزان الحراره اش درد بود و درد و درد.

او خدایی بود.

روحش شاد و یادش گرامی

برایش فاتحه ای بفرستید.

یا علی مدد

 

 

خدایا ریشه ی شادی های مرا در غم دیگران قرار مده... 

 

سه شنبه 1/5/1387 - 20:39 - 0 تشکر 48876

                                 شهید محمد ابراهیم همت


تاریخ تولد :12/2/1334

نام پدر :علی اكبر

تاریخ شهادت : 22/12/1362

محل تولد :اصفهان /شهرضا /-

طول مدت حیات :28

محل شهادت :جزیره مجنون

مزار شهید :گلزار شهدای شهرضا

سال 1334 شهرضا میزبان نوزادی شد كه او را محمد ابراهیم نامیدند. ولادت او با معجزه همراه بود. سنین جوانی و نوجوانی را فعال و پرشور به مبارزه با رژیم ستم‌شاهی گذراند و پس از پیروزی انقلاب جهت مبارزه با گروهك‌های ضد انقلاب به غرب كشور عزیمت كرد. با آغاز جنگ تحمیلی به دفاع از مرز و بوم ایران برخاست و چند سال بعد در سفر به خانه خدا با احمد متوسلیان آشنا شد.
ثمره دوستی این دو سردار دلیر اسلام پایه‌ریزی لشگر محمد رسول الله (ص)‌بود كه یكه‌تاز میادین رزم شد. سال 1360 با شیرزنی از تبار زینبیان ازدواج كرد كه حاصل این پیوند مقدس دو فرزند شد. حاج ابراهیم همت فرمانده محبوب لشگر 27 محمد رسول الله (ص) چنان مورد علاقه بسیجیان بود كه نظیر آن كمتر دیده شد.
سال 1362 بانگ الرحیل به گوش رسید و در تب و تاب عملیات خیبر روح آسمانی محمد ابراهیم به آسمان پر گشود و پیكر بی‌سر او در میان زمینیان به یادگار ماند. همت بلند او لقبی بزرگ چون سردار خیبر را برایش به ارمغان آورد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

راه رسيدن به موفقيت يک درصد نبوغ و نود و نه درصد تلاش و کوشش است...

دوشنبه 7/5/1387 - 7:46 - 0 تشکر 49619

زندگی نامه شهید دکترحسن عضدی

 شهید دكتر حسن عضدی در سال ۱۳۲۵ در یك خانواده متدین از طبقه متوسط و معمولی در شهر رشت متولد گردید و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهرستان به پایان رساند در ضمن از شاگردان ممتاز دوران تحصیلی بود. او از همان كودكی به اسلام عشق می ورزید و در مساجد به گفتن اذان می پرداخت و از عنفوان جوانی برای اعتلای دانش خود در زمینه معارف اسلامی با وجود مشكلات با تلاش زیاد كلیه كتابها و متون سخنرانی شهید استاد مطهری و همچنین دكتر علی شریعتی را به دست می آورده و مورد مطالعه قرار می داده است. نامبرده پس از اخذ دیپلم، داوطلبانه، برای آشنایی هرچه بیشتر و نزدیكتر با زندگی طبقه مستضعف جامعه خود، تحت پوشش سپاهی دانش به محرومترین و دورترین روستاهای كشور مسافرت نمود، ضمن بارورنمودن معلومات اجتماعی خود نسبت به ارشاد آنها درباره واقعیتهای نظام طاغوتی، خدمت سربازی را به پایان رسانید. سپس برای ادامه تحصیلات عازم تهران شد و در دانشكده علوم ارتباطات اجتماعی، به تحصیلات ادامه داد و مؤفق به اخد لیسانس در دو رشته روزنامه نگاری و روابط عمومی وتبلیغات گردید، پس از آن به علت علاقه به مسائل سیاسی وارد دانشكده علوم سیاسی شده و به تحصیلات در سطح فوق لیسانس ادامه داد. سپس راهی آمریكا گردید و در رشته مدیریت بازرگانی با تخصص مدیریت بین المللی از دانشگاه دالاس موفق به اخذ درجه فوق لیسانس گردید و به دلیل به دست آوردن درجه ممتاز به عضویت افتخاری انجمن مدیران درآمد و بعد از آن تحصیلات عالیه خود را تا مرحله اخذ دكترا در رشته اقتصاد سیاسی در دانشگاه تگزاس در دالاس ادامه داد و همزمان در انجمنهای اسلامی دانشجویان آمریكا و كانادا فعالیت سیاسی را دنبال نمود. با آغاز انقلاب اسلامی ایران ،به وطن مراجعت نموده و به زغم خود چون قطره ای به دریا پیوست و فعالیتهای سیاسی خود را همچنان تحت رهبری امام خمینی (ره) در ایران ادامه داد و برای نشر عقاید اسلامی به تدریس در دانشگاه گیلان پرداخت. پس از پیروزی انقلاب به عنوان یكی از نمایندگان استان گیلان در مجلس خبرگان انتخاب شد و در آن مجلس نیز به عضویت هیات رئیسه برگزیده گردید. با آغاز فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی ایران به عنوان یكی از یاران نزدیك بنیانگذاران حزب در آمد و با تلاش پیگیر، شاخه حزب جمهوری اسلامی را در گیلان پایه گذاری نمود و همچنین به عضویت ستاد انقلاب اسلامی استان گیلان در آمد. دكتر حسن عضدی سپس به تقاضای دانشجویان مدرسه عالی ترجمه سرپرستی آن مدرسه عالی را به عهده گرفت و همزمان در دانشكده انقلاب اسلامی دانشگاه ملی به طور رایگان به تدریس پرداخت. شهید دكتر عضدی پس از اجرای طرح ادغام دانشگاهها به سرپرستی مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی منصوب شد و فعالیت مستمر خود را در كمیته های مختلف ستاد انقلاب فرهنگی آغاز نمود و یكی از اعضای كمیته ۵ نفری ادغام دانشگاهی و مؤسسات عالی بود. اویكی از بنیانگذاران جامعه دانشگاهیان ایران بوده و یكی از اعضای فعال شورای وحدت حوزه و دانشگاه بوده است. آخرین سمت شهید دكتر حسن عضدی علاوه بر مسئولیتهای فوق، معاونت وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رئیس سازمان امور دانشجویان و سازمان سنجش آموزش كشور بود. نامبرده در اجرای اهداف خونبار اسلامی ایران روزانه حداقل ۱۶ ساعت بكار و تلاش می پرداخته و در این راه از هر چیز حتی عزیزان خود نیز منفك بوده است و همیشه خود را پدر فرزندان محروم جامعه می دانسته و در قبال كلیه این فعالیتها سعی می نموده حداقل دریافتی را از بیت المال داشته باشد و آنرا نیز صرف مخارج ضروری افراد تحت تكفل خود یعنی زن و دو فرزند خردسال و خواهران خود و سایر نیازمندان نماید. شهید دكتر عضدی در دوران جوانی مادر و سپس پدر خود را از دست داده و در نتیجه مسئولیت تكفل برادران و خواهران او نیز بر دوشش استوار شد. او نه تنها از زیر بار این مسئولیت شانه خالی نكرده، بلكه علاوه بر آن همان نقش را در اجتماع خود نیز به عهده گرفت به طوریكه پس از شهادت ما ترك او از مال دنیا فقط مقادیری قابل توجه كتاب در زمینه معارف اسلامی و كتابهای علمی می باشد. بازماندگان این شهید یك زن و دو فرزند می باشند. در وصیت نامه ای كه شهید عضدی برای فرزندان خود نوشته صریحاً بیان داشته كه طالب شهادت است و می‌خواهد در زندگانی ابدی به صورت شهید و شاهد باشد. روحش شاد و راهش مستدام باد.

 

 

خدایا ریشه ی شادی های مرا در غم دیگران قرار مده... 

 

چهارشنبه 9/5/1387 - 20:26 - 0 تشکر 49998

با سلام خدمت دوستان و مدیر محترم انجمن دفاع مقدس

می خواستم خواهش کنم روی مباحث نظارت بیشتری بشه چرا که متاسفانه مباحث تکراری و یا  مضامین مشابه داره در این انجمن شیوع پیدا می کنه

در مورد این تاپیک فکر می کنم دوستان باید سری به تاپیک بنده در خصوص زیبایی شناسی بزنن تشکر می کنم.

یا علی

شنبه 12/5/1387 - 22:52 - 0 تشکر 50355

سلام

جناب یزدانی من هر چقدر نگاه كردم بین این تاپیك و تاپیك شما شباهتی پیدا نكردم تاپیك زیباشناسی مخصوص شهید چمران هست اما این تاپیك شامل تمام شهیدان هست كه شهید چمران هم جزو اونهاست.

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


سه شنبه 5/6/1387 - 12:13 - 0 تشکر 54095

ماجرایی تكان دهنده از شهیدی كه مادر خود را شفا داد

شهیدی که مادرش را شفا داد


خاطراتی از شهدا رو نقل کنه. اما لابه لای این خاطرات...:

از مادر شهید معماریان دعوت می کنم که تشریف بیارن و خودشون تعریف کنن و البته امانتی رو هم با خود بیارن..

مادر شهید از تو جمعیت بلند شد، حس کنجکاویم بیشتر شده بود که ایشون کین؟ و امانتی چیه؟ ...

اون شب گذشت و خاطراتش تو ذهن همه باقی موند؛ ولی خیلی دوست داشتم بیشتر در جریان این ماجرا قرار بگیرم. چند روز بعد اطلاعیه ای تو سطح شهر توجهم رو جلب کرد:

یادواره شهداء تو مسجد المهدی(عج) بلوار امین قم با حضور مادر شهید معماریان

اسم مسجد و شهید مطمئنم کرد که این همون مسجدیه که جریان در اون اتفاق افتاده. روزها سپری شده بود و شب جمعه 16 آذر تو مسجد المهدی(عج) بودم.

حالا این اتفاق تکان دهنده رو از زبان مادر شهید براتون نقل می کنم:

«محرم حدود 20 سال پیش بود که تو یه اتفاق پام ضربه شدیدی خورد،

طوریکه قدرت حرکت نداشتم. پام رو آتل بسته بودند. ناراحت بودم که نمی تونستم تو این ایام کمک کنم. نذر کرده بودم که اگه پام تا روز عاشورا خوب بشه با بقیه دوستام دیگهای مسجد را بشورم و کمکشون کنم. شب عاشورا رسیده بود و هنوز پام همونطور بود. از مسجد که به خونه رفتم حال خوشی نداشتم. زیارت را خوندم و کلّی دعا کردم. نزدیکهای صبح بود که گفتم یه مقدار بخوابم تا صبح با دوستام به مسجد بِرَم. تو خواب دیدم تو مسجد (المهدی) جمعیت زیادی جمع هستند و منم با دو تا عصا زیر بغل رفته بودم. یه دسته عزاداریِ منظم، داشت وارد مسجد می شد. جلوی دسته، شهید سعید آل طه داشت نوحه می خوند. با خودم گفتم: این که شهید شده بود! پس اینجا چیکار می کنه؟! یه دفعه دیدم پسرم محمد هم کنارش هست. عصا زنان رفتم قسمت زنونه و داشتم اینها رو نگاه می کردم که دیدم محمد سراغم اومد و دستش را انداخت دور گردنم. بهش گفتم: مامان، چقدر بزرگ شدی! گفت: آره، از موقعی که اومدیم اینجا کلّی بزرگ شدیم.

دیدم کنارش شهید آزادیان هم وایساده. آزادیان به من گفت: حاج خانوم! خدا بد نده. محمد برگشت و گفت: مادرم چیزیش نیست. بعد رو کرد به خودم و گفت: مامان! چیه؟ چیزیت شده؟ گفتم: چیزی نیست؛ پاهام یه کم درد می کرد، با عصا اومدم. محمد گفت: ما چند روز پیش رفتیم کربلا. از ضریح برات یه شال سبز آوردم. می خواستم زودتر بیام که آزادیان گفت: صبر کن که با هم بریم. بعد تو راه رفته بودیم مرقد امام(ره). گفتیم امروز که روز عاشوراست اول بریم مسجد، زیارت بخونیم بعد بیایم پیش شما. بعد دستهاشو باز کرد وکشید از سر تا مچ پاهام؛ بعد آتل و باندها رو باز کرد و شال سبز را بست به پام و بعدش هم گفت: از استخونت نیست؛ یه کم به خاطر عضله ات است که اون هم خوب می شه.

از خواب بیدار شدم، دیدم واقعیت داره؛ باندها همه باز شده بودند و شال سبزی به پاهام بسته شده بود. آروم بلند شدم و یواش یواش راه رفتم. من که کف پام را نمی تونستم رو زمین بذارم حالا داشتم بدون عصا راه می رفتم. رفتم پایین و شروع به کار کردم که دیدم پدر محمد از خواب بیدار شده؛ به من گفت: چرا بلند شدی؟ چیزی نمی تونستم بگم. زبونم بند اومده بود. فقط گفتم: حاجی! محمد اومده بود. اونم اومد پاهام رو که دید زد زیر گریه. بعد بچه ها رو صدا کرد. اونا هم همه گریه شون گرفته بود. این شال یه بویی داشت که کلّ فضای خونه رو پر کرده بود. مسجد هم که رفتیم کلّ مسجد پر شده بود از این بو. رفتم پیش بقیه خانوم ها و گفتم: یادتونه گفته بودم اگه پاهام به زمین برسه صبح میام. اونا هم منقلب شده بودند. یه خانومی بود که میگرن داشت. شال رو از دست من گرفت و یه لحظه به سرش بست و بعد هم باز کرد، از اون به بعد دیگه میگرن اذیتش نکرده. مسجدی ها هم موضوع را فهمیده بودند. واقعاً عاشورایی به پا شده بود. بعدها این جریان به گوش آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) رسید. ایشون هم فرموده بودند: که اینها رو پیش من بیارید. پیش ایشون رفتم ، کنار تختشون نشستم و شال رو بهشون دادم. شال رو روی چشم و قلبشون گذاشتند و گفتند: به جدّم قسم، بوی حسین(ع) رو می ده. بعد به آقازاده شون فرمودند: اون تربت رو بیارید، می خوام با هم مقایسه شون کنم. وقتی تربت رو کنار شال گذاشتند، گفتند که این شال و تربت از یک جا اومده. بعد آقا فرمودند: فکر نکنید این یه تربت معمولیه. این تربت از زیر بدن امام حسین(ع) برداشته شده، مال قتلگاه ست، دست به دستِ علما گشته تا به دست ما رسیده. بعد ادامه دادند: شما نیم سانت از این شال رو به ما بدید، من هم به جاش بهتون از این تربت می دهم. بهشون گفتم: آقا بفرماید تمام شال برای خودتان. ایشون فرمودند: اگه قرار بود این شال به من برسه، خدا شما رو انتخاب نمی کرد. خداوند خانواده شهداء رو انتخاب کرد تا مقامشون رو به همه یادآور بشه ... اگر روزی ارزش خون شهدای کربلا از بین رفت، ارزش خون شهدای شما هم از بین می ره. بعد هم نیم سانت از شال بهشون دادم و یه مقدار از اون تربت ازشون گرفتم.»

 

 

خدایا ریشه ی شادی های مرا در غم دیگران قرار مده... 

 

سه شنبه 5/6/1387 - 15:6 - 0 تشکر 54120

سلام

سیب سرخ عزیز مگر قرار نیود در این تاپیك سال شمار زندگی شهدا زده بشه؟پس.....

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


پنج شنبه 14/6/1387 - 12:4 - 0 تشکر 55395

سال شمار زندگی  شهید رجایی

1312 تولد در قزوین
1319 ورود به دبستان
1327 اخذ مدرک ششم ابتدایی، کار در بازار قزوین
1328 عزیمت به تهران، شاگردی در بازار، دستفروشی در سبزه میدان
1330 استخدام در نیروی هوایی
1334 اخذ مدرک دیپلم، استعفا از نیروی هوایی، تدریس در شهرستان بیجار
1335 ورود به دانشسرای عالی تربیت معلم
1338 اخذ لیسانس ریاضی از دانشسرای عالی، تدریس در شهرستان خوانسار
1339 بازگشت به تهران، تدریس در مدرسه‌ی کمال
1341 ازدواج با خانم عاتقه صدیقی (رجایی)
1342 دستگیری توسط ساواک، آزادی پس از 50 روز، تدریس در مدارس مختلف تهران
1346 همکاری با جمعیت هیئت‌های مؤتلفه
1350 مسافرت به فرانسه، ترکیه و سوریه
1353 دستگیری توسط ساواک
1357 آزادی از زندان پس از چهار سال اسارت، پیوستن به صفوف مبارزان
1358 تصدی کفالت آموزش و پرورش و سپس وزارت آموزش و پرورش
1359 انتخاب به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران
1360 انتخاب شدن از سوی مردم ایران به عنوان ریاست جمهوری اسلامی ایران
8/6/1360 شهادت بر اثر انفجار بمبی که توسط منافقین در ساختمان نخست‌وزیری کارگذاشته شده بود (به همراه حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد باهنر، نخست وزیر)

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


پنج شنبه 14/6/1387 - 15:51 - 0 تشکر 55446

بسم رب المهدی

سلام به همگی

شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانش‌جوی معماری وارد دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلم‌سازی پرداخت:

 "حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده‌ی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام می‌دهم

یا علی مدد

 

 

خدایا ریشه ی شادی های مرا در غم دیگران قرار مده... 

 

شنبه 16/6/1387 - 18:22 - 0 تشکر 55854

بسم رب المهدی

سلام

نام و نام خانوادگی: محمدرضا رشیدی
تاریخ و محل تولد: 1344 - اصفهان/اصفهان/
تاریخ و محل شهادت:  16/6/1374 - استان سیستان و بلوچستان

دل آرام گیرد با یاد خدا

یا علی مدد

 

 

خدایا ریشه ی شادی های مرا در غم دیگران قرار مده... 

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.