مناجات (با نیم نگاهی به مناجات حضرت امیر (ع))
سلام ای خداوند یکتای من
سلام ای عظیم توانای من
سزاوار شکـــر خلائق تویی
سزاوار دلهای عاشق تویی
تو عاشق ترین عاشقی هر زمان
تو لایق تــــرین لایقی هـــر زمان
تو محبوب ناز توانـــــای من
تو معشوق ناز دل آرای من
تو بهتر ز هر بهتری دلربا
ز هر وصف تو برتری یاربا
علیمی که علمت نگنجد به جان
رحیمی که رحمت ندارد زمان
کریمی کرم پیش جودت خجل
حلیمی ز صبرت همه منفعل
قبولم نمـا در بهشتت خدا
نکولم نمــا از جهنم مـــرا
تو در روز سختی امـــــان ده بما
به من قلب پاک و سلیم کن عطا
به آن روز سختی هر ظالمی
پشیمان شده از بـی حاصلی
صد افسوس و حسرت به دنیا ،خدا
نمودم اطاعت، کاش از رسول شما
شناسید مجرم به سیمای او
ببین بسته موی سر و پای او
نگردد عـــــــــذری پذیرش زما
رسد لعن و نفرین ز سوی خدا
بُـــــوَد دوزخ آن منزل ظالمان
به آتش شما میشوید جاودان
ندارد تملک به نفسش کسی
بـود روز سختیُّ و دلــواپسی
گریزد پـــــدر از زن و بچه ها
فراری شده مادر از هر دو تا
نه خواهر شناسد برادر چرا؟
برادر فــــراری ز خواهر چرا؟
فدا میکند گــر توانــــــــد پدر
برای نجاتش، زن و هم پسر
نباشد در اینجـــــــــا زری کارگر
دهی رشوه ای تا رهی از خطر
ندارد بهــــــــــــا سکه و سیم و زر
عمل بس دقیق است از خیر و شر
کند اهل خود را به روز جزا
تواند کـــــــــــافر نماید فدا
خدایا تو ما را ز آنجا رهان
زغیر تـو هرگز نباشد امان
تـو مولای بسیار بخشنده ای
منم بنده ی زار درمانـــده ای
تویی مالک عرش و هفت آسمان
منم بنــــده و عبـــــــد مملوکتان
عزیزی که عزت همه مال تو
ذلیلم که عزت دهـــد حال تو
تویی آفریننده ی آسمان و زمین
منم بنده ات بی تو زار و حـــزین
عظیمی تو در کار خلقت که ما
حقیرانه مبهـــــوت لطفت خدا
همه قدرت و علم بـی منتها
ز تو باشد ای خوب بی مدعا
عطا بخش و بخشنده ای مهربان
گـــدایت منم صبح و ظهر و شبان
تو پاینده ای، زندگـــی بخش من
منم مرده ای، توشه ام یک کفن
تویی از ازل فیض تو دائمی
منم زائلی، پیر پـــر منحنی
تو رزاق من، جیره خوارت منم
پی قسمتم جــــان بیخود کَنَم
شفابخش هــر مبتلایی خدا
ولی من به درد و غمم مبتلا
خدایا گرفته گنه حـــــــال ما
به عفوم نما ، بِه تو احوال ما
شکستم نمکدان، ز عصیانگری
ندیدم تــــــــرا، من ز اهریمنی
به باد فنا عمر خود داده ام
ز تزویر و نیرنگ سجاده ام
دلم گشته خالی زتو، پر هوا
شده مرده روح و روانم خدا
دلم پر ز پستیِّ دنیـــا شده
ز بس پر فریب و فریبا شده
خدایا بحق خودت کن مدد
مرا بازگردان به راهت احد
«مبین» را «مبینا» خودت جان بده
رهی بر درت، جـــــــــان جانان بده
نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
وزن شعر: فعولن فعولن فعولن فعل