به نام خدا
عرض سلام ودرود
و تشکر از مطلب زیبای شما
این مطلب را تا آخر بخوانید
این جریان را مرحوم نراقى در كتاب «خزائن« چنین آورده است:
«میرفندرسكى« در ایّام سیاحت به یكى از شهرهاى كفّار رسید و با مردم آن سامان
به گفتگو نشست. روزى گروهى از آنان گفتند: یكى از دلائل ما بر حقیقت داشتن عقیده ما
و بطلان عقاید شما این است كه معبدهاى ما نزدیك به دو هزار سال است بنا شده و اثرى
از خرابى در آنها دیده نمىشود و اكثر مساجد شما صد سال باقى نمىماند و خراب
مىشود، و چون حقیقت هر چیزى حافظ آن است، پس دین ما بر حق است.
بر اساس یقین و اعتقادى كه قلب «میرفندرسكى« را همچون آهن محكم نموده بود، در
جواب فرمود:
سبب باقى ماندن معبدهاى شما و خراب شدن مسجدهاى ما این نیست، بلكه راز آن این
است كه در مسجدهاى ما عبادتهاى صحیح انجام مىشود، و نام خداوند بزرگ در مساجد ما
برده مىشود، بنا طاقت تحمّل آن را ندارد به این جهت خراب مىشود.
امّا معبدهاى شما از عبادتهاى صحیح خالى است، بلكه گاهى اعمال فاسد در آنجا به
عمل مىآید، از این جهت سستى و خرابى در آن پیدا نمىشود و اگر عبادتهاى ما و نام
پروردگار ما در معبدهاى شما برده شود، تاب تحمّل آن را ندارد و خراب مىشود.
آنان گفتند: این كارى است آسان، تو داخل معبد ما شو و در آنجا عبادت كن، تا
راستگویى ما و كذب شما معلوم شود.
سیّد قبول فرمود و با توكّل به خداوند بزرگ وضو گرفت و به اهل بیت عصمتعلیهم
السلام توسّل جست. آن گاه به معبد بزرگ آنان كه در نهایت استحكام بنا شده بود و
قریب دو هزار سال از تاریخ بناى آن مىگذشت، وارد شد.
گروه بسیارى از مردم آن سامان به نظاره نشستند، سیّد پس از ورود به معبد، اذان
و اقامه گفت و با نیّت نماز به آواز بلند گفت: «اللّه اكبر« و از معبد بیرون دوید!
ناگهان سقف معبد فرو ریخت و دیوارهاى آن نیز خراب شد.(1)
بر اثر وقوع این كرامت، گروه بسیارى از كفّار به دین اسلام مشرّف شدند.(2)
پی نوشت:
(1) -
جامع الدرر: 370/2.
(2) -
تذكرة القبور: 60.
منبع