• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن نجوم > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
نجوم (بازدید: 3292)
چهارشنبه 4/12/1389 - 19:54 -0 تشکر 289387
داستان تو و من

ادامه این داستان را از انتهای داستان نفر قبل بنویسید.

بدون محدودیت!!

چهارشنبه 4/12/1389 - 19:59 - 0 تشکر 289390

یک شب مهتابی بود.
هوا صاف بود و ماه مثل خورشید می درخشید.
دو روزی بود که اینترنتم قطع بود و چاره ای جز تلویزیون دیدم نداشتم. کانال 5 یک فیلم مستند داشت.
تلفنم زنگ زد.
دیدم اسم دکتر مدمن افتاده روی گوشیم.
تا برداشتم دکتر گفت:
الوووووووووووووووووووووووووو ............اب دسته بزار زمین بیا یزد...........
(ادامه لطفا)

چهارشنبه 4/12/1389 - 20:29 - 0 تشکر 289401

mohagh با شنیدن این حرف و لحن گفتار medman نتونتست چیزی جز باشه بگه. تا اومد بپرسه ماجرااز چه قراره و برای چی باید با این عجله بیاد یزد تلفن قطع شد.
وجودش از دلهره لبریز شده بود.یک کمی هم داشت سرریز می شد. مونده بود این وقت شب، خود شرو چه جوری برسونه یزد!

 

« معجزه خبر نمی کند، با احتیاط ناامید شوید ! »

 

چهارشنبه 4/12/1389 - 22:22 - 0 تشکر 289473

خودشوشماره مدمن روگرفت اما...انتن نمیداددوباره هی دوباره گرفت امافایده ایی نداشت بیشترازپیش نگران شدنمیدونست چیکارکنه اینترنم قطع بوددودلی برارفتن وجودشوگرفته بودازطرفی بااعتمادی که به مدمن داشت محال بودسرکاری باشه چاره ایی ندیدجزرفتن سریع وسایلشوجمع کردسوارماشین شدکه بره ناگهان ماهودیدوبه یاده اسمون پرستاره کویرافتادباخودش گفت شایداتفاقه بدی نیافتاده باشه حالاکه دارم این همه راهومیرم وسایله رصدیمم ببرم برگشت وسایلشوباعجله اوردحرکت کردشب بودجاده خلوت ....

خیلی وقت ها خدا پشت خطه ولی مامشغولیم

پاشو جواب بده الان پشته خطه ...

چهارشنبه 4/12/1389 - 23:33 - 0 تشکر 289506

یهو مدمن زنگ زد گفت برگرد کاریت ندارم دیگه :))

 

آسمان آبی بودن را به من بیاموز 

چهارشنبه 4/12/1389 - 23:39 - 0 تشکر 289511

اومدیم ادامه رو یه جوری سر هم کنیم،سها با این جمله اش،ما رو از جو داستان پروند بیرون..
.
.
هیییییییییییییییییییییییی

دعا میكنم كه خداازتو بگیرد،هرآنچه كه خداراازتو گرفت...دكترعلی شریعتی

    

 

چهارشنبه 4/12/1389 - 23:53 - 0 تشکر 289514

soha89 گفته است :
[quote=soha89;165504;289506]یهو مدمن زنگ زد گفت برگرد کاریت ندارم دیگه :))

لحن صداش با همیشه فرق داشت.

صدای همیشگی نبود.

به همین خاطر تصمیم گرفتم به اتفاق نیما با هم به یزد برویم 

پنج شنبه 5/12/1389 - 0:9 - 0 تشکر 289519

(من اگه بگم چه اتفاقی افتاده بود که زنگ زدم به محاق داستان تا تهش لو میره.)
از بس اون اتفاقه هیجان انگیز و جالب بود، مجبور بودم تند تند به هرکی که نجومی بود و میشناختم زنگ بزنم، شماره سها رو که نداشتم، محاق رو زود پیدا کرده بودم و بهش زنگ زده بودم. ولی خوب چه فایده ای داشت. اون که تهرونه. بنده خدا باید اینهمه راهو بکوبه بیاد. پس مجبور شدم دوباره بهش زنگ زدم و گفتم نمیخواد بیای.
البته از بس هیجان داشتم نمیدونم چجوری بهش گفتم یعنی اصلا یادم نیست چی بهش گفتم دقیقا.
تیچمن هم که گوشیش رو تهرون جاگذاشته بود بعد جلسه مدیران تبیان و براش نفرستاده بودن.
ایرانسلش هم که آنتن نمیده تو روستامون!!! اه شانسو ببین حالا.
مجبور شدم سریع اونوقت شب برم دم خونشون.

تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

it is god who cures 

مدير انجمن بهداشت و سلامت

پنج شنبه 5/12/1389 - 11:53 - 0 تشکر 289695

محاقونیماکه کمی ازراهواومده بودندمدمن بهشون زنک زدودستوپاشکسته بهشون گفت نمیخوادبیاین ودوباره انتن ندادوقطع شدولی بیشترنگران شدندالبته بیشترته دلشون هوای کویروستاره هاشوکرده بودند تصمیم گرفتندبراهشون ادامه بدندمدمن هم شتابان درراهه تیچمن بودومرتب تماس میگرفت شایدانتن بده یدفعه روگوشیش یکی زنگ زدنمیشناخت شماره روبرداشت کسی نبودجزسهاوقتی فهمیدسهاست بدونه که اجازه بده حرفشوبزنه گفت هرجاهستی پاشوبیااااااااااااااانجممممممممن وبازم قطع شدازقضامنم خونه ونوس جون بودم اومده بودم مسافرت ونوسم دعوتم کرده بودخونش بمونم قراربودبه مدمن بزنگه بگه فرداجمع شیم انجمن اسمان کویر دلهره واظطراب وجودمونو گرفته بودزودی اماده شدیم وحرکت کردیم به سمت انجمن....

خیلی وقت ها خدا پشت خطه ولی مامشغولیم

پاشو جواب بده الان پشته خطه ...

پنج شنبه 5/12/1389 - 12:49 - 0 تشکر 289736

من و خورشیدو بگو!!!! همینطوری مونده بودیم که چه خبره و چی شده!!!!! خلاصه با عجله آماده شدیم و زدیم بیرون. وای از دست این مدمن. از نفس افتادیم بس که راه رفتیم یکی نیس بگه بابا نونت نبود آبت نبود دویدنت چی بود. خلاصه رفتیمو رفتیمو رفتیییییییییییییییییییم تا اینکه رفتیمو رفتیم بازم رفتیمو رفتیمو رفتیم. پس چرا نمیرسیم اینهمه میریم؟!!!!!
آخرش نرسیدیم هنوز شما ادامه بدین ببینیم آخرش میرسیم یا نه
:))

 

آسمان آبی بودن را به من بیاموز 

شنبه 7/12/1389 - 20:21 - 0 تشکر 291024

منم نمی دونم از کجا با خبر شدم ولی راه افتاده بودم و رسیدم یزد . مدمن آدرسشو به محاق داده بود اون هم برای هر کسی که می شناخت اس ام اس کرد . منم رفتم به همون آدرس.اول خودم رسیدم چون با هواپیما اومده بودم یزد.
از دور یه ساختمان متروکه ای دیده می شد البته بگم که قراره انجمن نجوم کویر یزد کنسل شده بود و اینجا قرار گزاشته بودند.
یه مردی رو از دور دیدم چون تا حالا مدمن رو ندیده بودم نمی دونستم خودشه یا نه اما نزدیکتر که شدم دیدم یه موجود بزرگ با چهارتا پا جلوم وایستاده(مدمن نبودا) یه هو به خودم گفتم نکنه اینا ....
درست خدس زده بودم چهره خیلی زشتی داشت صداهای عجیب غریبی هم از خودش در میاورد . منو بستن و برن تا رسیدم به یه مرد که بسته بودنش که حدس می زدم ... باشه.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.