معیارهای جامعه ی اسلامی
روزگاری برای مسلمین، پیشرفت اسلام مطرح بود؛ رضای خدا مطرح بود؛ تعلیم دین و معارف اسلامی مطرح بود؛ آشنایی با قرآن و معارف قرآن مطرح بود؛ دستگاه حكومت، دستگاه اداره ی كشور، دستگاه زهد و تقوا و بی اعتنایی به زخارف دنیا و شهوات شخصی بود و نتیجه اش آن حركت عظیمی شد كه مردم به سمت خدا كردند. در چنان وضعیتی، شخصیتی مثل علی بن ابی طالب علیه السلام، خلیفه شد. كسی مثل حسین بن علی علیه السلام شخصیت برجسته شد. معیارها در این ها، بیش از همه هست. وقتی معیار خدا باشد، تقوا باشد، بی اعتنایی به دنیا باشد، مجاهدت در راه خدا باشد؛ آدم هایی كه این معیارها را دارند، در صحنه عمل می نمایند و سر رشته ی كارها را به دست می گیرند و جامعه، جامعه ی اسلامی می شود. اما وقتی كه معیارهای خدایی عوض شود، هركس كه دنیا طلب تر است، هركس كه شهوت ران تر است، هركس كه برای به دست آوردن منافع شخصی زرنگ تر است، هركس كه با صدق و راستی بیگانه تر است، بر سر كار می آید. آن وقت نتیجه این می شود كه امثال عمر بن سعد و شمر و عبیدالله بن زیاد به ریاست می رسند و كسی مثل حسین بن علی علیه السلام، به مذبح می رود، و در كربلا به شهادت می رسد! این، یك حساب دو دو تا چهارتاست. باید كسانی كه دلسوزند، نگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض شود. اگر معیار تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است كه انسان باتقوایی مثل حسین بن علی علیه السلام، باید خونش ریخته شود.اگر زرنگی و دست و پا داری در كنار دنیا و پشت هم اندازی و دروغگویی و بی اعتنایی به ارزش های اسلامی ملاك قرار گرفت، معلوم است كه كسی مثل یزید باید در رأس كار قرار گیرد و كسی مثل عبیدالله شخص اول كشور عراق شود. همه ی كار اسلام این بود كه این معیارهای باطل را عوض كند. همه ی كار انقلاب ما هم این بود كه در مقابل معیارهای باطل و غلط مادی جهانی بایستد و آن ها را عوض كند.
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوت رانی و دنیای ترجیح ارزش های مادی بر ارزش های معنوی است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرن هاست كه معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است.پول پرست ها و سرمایه دارها تلاش كرده اند كه معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یك نظام و بساط مادی ای در دنیا چیده اند كه در رأسش قدرتی از همه دروغگوتر، فریبكارتر، بی اعتناتر به فضایل انسانی و نسبت به انسان ها بی رحم تر مثل قدرت آمریكاست. این، می آید در رأس و همین طور، می آیند تا مراتب پایین تر. این وضع دنیاست. انقلاب اسلامی، یعنی زنده كردن دوباره ی اسلام؛ زنده كردن «ان اكرمكم عند الله اتقی كم». این انقلاب آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشكند و ترتیب جدیدی درست كند. اگر آن ترتیب مادی جهانی باشد، معلوم است كه شهوت ران های فاسد روسیاه و گمراهی مثل محمدرضا باید در رأس كار باشند و انسان بافضیلت منوری مثل امام باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست. وقتی زور حاكم است، وقتی فساد حاكم است، وقتی دروغ حاكم است و وقتی بی فضیلتی حاكم است، كسی كه دارای فضیلت است، دارای صدق است، دارای نور است، دارای عرفان است و دارای توجه به خداست، جایش در زندان ها یا در مقتل و مذبح یا در گودال قتلگاه هاست. وقتی مثل امامی بر سر كارآمد، یعنی ورق برگشت؛ شهوت رانی و دنیاطلبی به انزوا رفت، وابستگی و فساد به انزوا رفت، تقوی بالای كارآمد، زهد روی كار آمد، صفا و نورانیت آمد، جهاد آمد، دلسوزی برای انسان ها آمد، رحم و مروت و برادری و ایثار و از خود گذشتگی آمد. امام كه بر سر كار می آید، یعنی این خصلت ها می آید؛ یعنی این فضیلت ها می آید؛ یعنی این ارزش ها مطرح می شود. اگر این ارزش ها را نگه داشتید، نظام امامت باقی می ماند. آن وقت امثال حسین بن علی علیه الصلاه والسلام، دیگر به مذبح برده نمی شوند.
اما اگر این ها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه ی بسیجی را از دست دادیم چه؟
اگر به جای توجه به تكلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فكر تجملات شخصی خودمان افتادیم چه؟
اگر جوان بسیجی را، جوان مومن را، جوان با اخلاص را –كه هیچ چیز نمی خواهد جز این كه میدانی باشد كه در راه خدا مجاهدت كند- در انزوا انداختیم و آن آدم پرروی افزون خواه پرتوقع بی صفای بی معنویت را مسلط كردیم چه؟
آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله ی بین رحلت نبی اكرم صلوات الله و سلامه علیه و شهادت جگر گوشه اش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله خیلی كوتاه تر ممكن است بشود و زودتر از این حرف ها، فضیلت ها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافی كه ممكن است دشمن بر ما تحمیل كند، بایستیم.
پس، عبرت گیری از عاشورا این است كه نگذاریم روح انقلاب در جامعه ی منزوی و فرزند انقلاب گوشه گیر شود. عده ای مسایل را اشتباه گرفته اند. امروز بحمدالله مسئولین دلسوز و علاقمند و رییس جمهور انقلابی و مومن بر سركارند، و كشور را می خواهند بسازند. اما عده ای، سازندگی را با مادی گرایی، اشتباه گرفته اند. سازندگی چیزی است، مادی گری چیز دیگری است. سازندگی یعنی كشور آباد شود، و طبقات محروم به نوایی برسند.
ادامه دارد...