بنام خدا
سلام
خب اینم اون رباعیات جالب از ایشون.
فاطی تو و ره به كوی دلبر هیهات نظّاره گریّ روی دلبر هیهات
این راه، رهی نیست كه پیمایی تو جبریل در آن فكنده شهپر هیهات
فاطی كه به قول خویش اهل نظر است در فلسفه كوششش بسی بیشتر است
باشد بخود آید و بیدار شود داند كه چراغ فطرتش در خطر است
فاطی كه زمن نامه ی عرفانی خواست از مورچه ای تخت سلیمانی خواست
گویی نشنیده "ما عرفناك" از آنك جبریل از او نفخه ی رحمانی خواست
فاطی كه به دانشكده ره یافته است الفاظی چند را به هم بافته است
گویی كه به یك دو جمله ی طوطی وار سوداگر ذات پاكِ نایافته است
فاطی كه طریق ملكوتی سپُرد خواهد ز مقام جبروتی گذرد
نابینایی است كو ز چاه ناسوت بی راهنما به سوی لاهوت رود
فاطی بسوی دوست سفر باید كرد از خویشتن خویش گذر باید كرد
هر معرفتی كه بوی هستی تو داد دیوی است به ره، از آن حذر باید كرد
فاطی كه به علم فلسفه مینازد بر علم دگر بآشكارا تازد
ترسم كه در این حجاب اكبر آخر غافل شود و هستی خود بازد
فاطی گل بوستان احمد باشد فرزند دلارام محمد باشد
گفتار من از نشان سلطانی و صدر در جبهه ی سعد او مؤید باشد
فاطی كه فنون فلسفه میخواند از فلسفه فا و لام و سین میداند
امید من آنست كه با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند
فاطی ز علائق جهان در بركن از دوست شدن به این آن دل بر كن
یك دوست كه آن جمال مطلق باشد بگزین تو و از كون و مكان دل بركن
فاطی تو و حق معرفت یعنی چه؟ دریافت ذات بی صفت یعنی چه؟
نا خوانده الف به یا نخواهی ره یافت ناكرده سلوك موهبت یعنی چه؟
فاطی كه از طارم اعلی گذری از خاك گذشته، از ثریا گذری
هیهات، كه تا اسیر دیو نفسی از راه دنی سوی تدلی گذری