• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 2600)
جمعه 19/6/1389 - 19:10 -0 تشکر 229931
موش بخوردت!

یكی بود یكی نبود، غیر از خدا هیچ كس نیود.
دختری بود در ولایت غربت كه هر چیزی می گفت و هر چیزی می خواست همان موقع اتفاق می افتاد یا آرزویش برآورده می شد. مثلاً‌ اگر می گفت: «الان برق می رود» همان موقع برق می رفت یا اگر می گفت «كاش ملای مكتب مریض شود» همان وقت ملای مكتب مریض می شد.
باری این دختر كم كم بزرگ شد و به سن جوانی رسید. یك روز داشت در خیابان راه می رفت، چشمش افتاد به یك پسری كه در زیبایی و ملاحت سر آمد همه جوانان بود. (خوانندگان عزیز، این تعریف و تمجیدها را زیاد جدی نگیرند. بنده نگارنده ـ اگر حمل به تعریف از خود نشود ـ معتقد است حسن و جمالی كه خداوند عالمیان به این بنده كمترین عنایت كرده است، صد مرتبه بیشتر از حسن و جمال تمامی جوانان عالم است. با كمال تواضع، بنده نگارنده.) باری تا چشم دختر به جوان افتاد، با خودش گفت: «كاش این پسر، عاشق من شود و به خواستگاری‌ام بیاید.» از آنجا كه آن دختر هر آرزویی می كرد، فوراً‌ برآورده می شد، از قضای روزگار، پسر هم فی الفور عاشق دختر شد و همان وسط خیابان آمد به خواستگاری.
دختر گفت:«من حرفی ندارم ولی تو باید اول چند خواسته مرا برآورده كنی.» پسر گفت ای محبوب شیرین كار، شما جان بخواه.» دختر كه توی دلش قند آب می شد، گفت: «اول این كه باید برایم یك جفت شاخ غول بیاوری.» پسر گفت: «به روی چشم. همین الساعه.» و به راه افتاد دختر در دلش آرزو كرد كه «كاش همین الان یك جفت شاخ غول پیدا كند و بیاورد.» هنوز آرزویش را كاملاً‌ نگفته بود كه یك دفعه پسر با دو تا شاخ غول برگشت.
دختر گفت: «حالا شرط دوم. و آن اینست كه بروی دو تا كاغذ پیدا كنی كه وقتی آنها را به هم بمالی، آتش بگیرد.» پسر به راه افتاد و دختر كه داشت از شوق و ذوق دیوانه می شد، در دلش آرزو كرد كه پسر زودتر آن دو كاغذ را پیدا كند. هنوز مشغول آرزو بود كه پسر با دو تا روزنامه «سلام» و «رسالت» برگشت.
دختر كه داشت طاقتش طاق می شد و دلش نمی خواست باز هم پسر را جایی بفرستد، این دفعه یك شرط راحت تر گذاشت و گفت: «شرط آخر این است كه با كف دستت راه بروی» پسر كه در این كارها ورزیده بود و نیازی به آرزوی دختر نداشت، فوری معلق زد و شروع كرد با كفِ دست راه رفتن، در عین حال هر شیرین كاری دیگری هم كه بلد بود ضمیمه خواسته دختر كرد.
دختر كه از دیدن شیرین كاری پسر، كلی ذوق زده شده بود و غش غش می خندید بنا كرد به تشویق پسر و گفت: «آفرین، هاهاها … خیلی بانمكی … هاهاها … موش بخوردِت… »
هنوز این حرف ها كاملاً از دهن دختر بیرون نیامده بود كه یك دفعه، یك موش از گوشه خیابان آمد جلو و پسر را خورد!
ما از این داستان نتیچه می گیریم كه آدم باید در وقت شیرین كاری، مواظب موش های كوچه و خیابان باشد!
قصه ما به سر رسید غلاغه به خونه‌ش نرسید!

نوشته:ابوالفضل  زرویی  نصرآباد

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

جمعه 19/6/1389 - 19:23 - 0 تشکر 229934

سلام دوست عزیزم
میشه منبع این مطلب رو ذکر کنی
این مطلب رو یکی از دوستان من برای مجله خودمون نوشت . پیش هم نشستیم و هر یکی یک مطلب نوشت و این دوست من هم همین مطلب رو . فامیلش هم محمدی است .
لطفا منبع رو ذکر کنید ...
مجله ما اصلا کپی منتشر نمیکنه ، وای به حالش اگه کپی کرده باشه

 

thank you for attention

جمعه 19/6/1389 - 20:4 - 0 تشکر 229936

سلام بر اتاق عمل گرامی
این هم منبع این مطلب:
http://www.sokhan.com/zarooee/articles.asp?id=6422

راستی اون دوستتون را نزنی، گناه داره

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

دوشنبه 29/6/1389 - 15:30 - 0 تشکر 233443


منم خیلی وقت پیش این رو توی اینترنت خونده بودم حالا یادم نیست تو اون سایتی که گنجینه گفت خوندم یا جای دیگه خلاصه چیز جدیدی نیست
ولی گنجینه راست میگه حالا نزنی بکشیش گناهش بیفته گردن گنجینه :دی

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
دوشنبه 29/6/1389 - 15:50 - 0 تشکر 233456

به نظر من مطلب خیلی مسخره ای بود اصلا کپی هم که شده باشه اشکال نداره چون مطلب مهمی نبوده درضمن بچه که زدن نداره

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

شنبه 3/7/1389 - 0:26 - 0 تشکر 234665

yasekaboud63 گفته است :
[quote=yasekaboud63;498511;233456]به نظر من مطلب خیلی مسخره ای بود اصلا کپی هم که شده باشه اشکال نداره چون مطلب مهمی نبوده درضمن بچه که زدن نداره

اره خب اینم هست

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.