اگر مجله نجوم می خوانید که هیچ اما اگر نمی خوانید در هر شماره این ماهنامه یک داستان نجومی به چاپ می رسد که در قالب داستان یک سری مفاهیم را آموزش می دهد.
از این هفته قصد دارم این داستان ها را در انجمن بگذارم.
سعی کنید به وجه علمی ماجرا دقت کنید.
کل آیتم ها 14
خطا بود آن چه می پنداشتیم
گمان نمی کنم هیچ وقت بتوانم آن روز را فراموش کنم. نمی دانم بگویم روز تلخی بود یا شیرین؛ اصلاً مگر روزها مزه دارند؟ رصدخانه هنوز افتتاح نشده بود اما یک هفته بود که فعالیت در آن جریان داشت. این همان یک هفته ای بود که قرار بود من به طور آزمایشی کار کنم و در پایان هفته، گزارش کارم را تقدیم مدیر رصدخانه کنم تا تصمیم بگیرد قرارداد ببندم یا بروم پی کارم. صبح اول وقت گزارش را به منشی داده بودم و می دانستم مدیر رصدخانه موبه موی آن را خواهد خواند و امید بسیاری داشتم که از آن راضی باشد؛ اما هم چنان نگران بودم و دلم شور می زد. کمی از ظهر گذشته بود که جناب مدیر خواست به اتاقش بروم. رفتم و جلوی میزش ایستادم. سرش را که بلند کرد نشانی از رضایت در چشمانش ندیدم. دل شوره ام بیشتر شد. خیلی آرام و آهسته و شمرده گفت: - «آقای سماوی، می دونم که در این یک هفته خیلی زحمت کشیدید سعی خودتان را کردید. در این ذره ای شک ندارم.» این جور حرف زدن مرا نگران تر می کرد. حالت کشتی گیری را داشتم که بعد از مسابقه، وقتی به او می گویند سعی خودت را کرده ای می داند که می خواهند دست حریفشِ را بالا ببرند. آقای مدیر ادامه داد: «گزارش تان را خواندم. نسبتاً خوب بود اما دقتی که از شما انتظار داشتم در آن ندیدم.» از وقفه ی کوتاهی که در حرف هایش پیش آمد استفاده کردم و گفتم: - «فکر می کردم دقیق نوشتم. می شه بفرمایید کجاهای آن دقیق نبود؟» - «بله، بله، حتماً. می دونم که آسمان را مثل کف دست تان می شناسید و اگر خطایی در گزارش هست حتماً سهوی بوده. اما به هر حال گزارش باید دقیق باشه. باید بارها بازخوانی بشه.» گزارش را ورق زد و معلوم بود که به دنبال نمونه ای از این بی دقتی می گردد. من خداخدا می کردم که هیچ چیزیِ پیدا نکند و بگوید اشتباه کرده اما همان لحظه گفت: «مثلاً این جا؛ می دونم که همه ی اجرام مسیه را خوب می شناسید و جای بحث نداره، اما انتظار نداشتم در چند جای گزارش، مثل این جا، مرتکب اشتباه بشوید و بنویسید کهکشان آندرومدا و در پرانتز اضافه کنید 31 M در حالی که باید می نوشتید 36M این را چند جای دیگه هم تکرار کرده اید.» وقت اش بود که مچ اش را بگیرم: - «خیلی ببخشید اما 36M خوشه ی بازه در صورت فلکی ارابه ران.» طوری متعجب نگاهم کرد که انگار گفته ام ناصرالدین شاه دستیار کپلر بوده.
ادامه دارد ...
سلام جناب محاق عزیز....ممنون از تاپیک بسیار جالبتون و موضوع خوبش. اگر اجازه بدید من سبک این تاپیکو یه کوچولو تغییرش بدم با هر قسمتی که ارائه می کنید یه سری سوال ایجاد میشه مثلا؟ اجرام مسیه چیه؟ آندرومدا یه ستاره است درسته یا نه؟ قضیه M 31یا 36M چیه؟ البته این سوالات برا من مبتدی پیش میاد نه بقیه... تو همین تاپیک بهشون پاسخ میدید یا یه تاپیک دیگه ایجاد کنیم؟ تا "نجوم به زبان ساده" به اونجاها برسه فکر کنم خیلی مونده. همینجا بتونید برامون روشنش کنید عالیه و ممنون میشیم.
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
it is god who cures
مدير انجمن بهداشت و سلامت
جناب مدمن عزیزدقیقا هدف این تاپیک همین است که شما به آن اشاره کردید. یعنی دقیقا قرار است در قالب یک داستان ما با اصطلاحات و مفاهین نجومی آشنا شویم و خیلی چیزها یاد بگیریم.اگر اجازه دهید داستان تا آخرش پیش برود و اگر جواب سوالتان را نگرفتید آنوقت به آنها بپردازیم.اما فعلا پاسخ های شما:1- اجرام مسیه اجرام سماوی هستند که توسط شارل مسیه رصد و نامگذاری شده اند. 2- آندرومدا یک کهکشان است. همان کهکشانی که در تمام تصاویر معروف است و معمولا با راه شیری اشتباه می گیرند3- این همان موضوع داستان است که بعدا متوجه می شوید
اول از جناب محاق عزیز ممنونم که این تاپیک رو درست کردن خیلی جالبه چون تو قالب داستان آدم چیزایی که یاد میگیره موندگار تر میشه. و همونطور که گفتین با مفاهیمی آشنا میشیم که جدیده و مفید.مرسیراجع به آندرمدا هم باید یه چیز دیگه اضافه کنم که تا جاییکه من یادمه و فهمیدم نزدیکترین کهکشان به زمین هم هست (آندرومدا یعنی زن به زنجیر کشیده شده،امراه السلسله هم میگن گمونم). سرچ کنین عکساشو میتونین پیدا کنین
وای شرمنده یه اشتباه خیلی ضایع داشتم تو حرفام عجله ای نوشتم عوض کهکشان نوشتم زمین.آندرومدا نزدیکترین کهکشان به کهکشان راه شیری هست، یعنی کهکشان ما.بازم شرمنده الان که ثبت شد اشتباهم رو دیدم.
عینک اش را را از روی میز برداشت، به چشم زد، بلند شد و به طرف دیوار رفت. من با نگاهم دنبالش کردم تا ببینم چکار می کند. روی دیوار پوستر بزرگی از کهکشان آندرومدا نصب شده بود. پوسترها جزو اولین چیزهایی بودند که به رصدخانه آورده شدند و سر و سامان گرفتند چون جناب مدیر معتقد بود از همان روز اول باید حال و هوای نجومی بر فضای رصدخانه حاکم باشد. جلوی پوستر ایستاد، کمی خم شد، عینک اش را جابه جا کرد، نگاهی به شرح تصویر انداخت و در حالی که به طرف صندلی اش برمی گشت گفت:- «بدتر شد. تا الآن خیال می کردم اشتباه سهوی بوده اما می بینم معروف ترین اجرام نجومی را هم نمی شناسی. به هر حال متأسفانه باید بگم که انتظار ما برآورده نشده. بابت این یک هفته هم با خانم منشی صحبت می کنم که...» پریدم وسط حرفش و در حالی که به دیوار نزدیک تر می شدم تا من هم نگاهی به شرح پوستر بیندازم گفتم:- «بابت این یک هفته که خیلی هم خوشحال شدم در کنار شما بودم و کلی چیز یاد گرفتم. به هر حال تصمیم گیری با شماست اما...» حالا می توانستم نوشته را بخوانم. نوشته بود 36M فکری مثل برق از سرم گذشت. حتماً همین اشتباه چاپی، مدیر را به اشتباه انداخته. با اطمینان ادامه دادم: «... ببخشید من هنوز هم روی حرفم هستم. اگه اجازه بدین می تونم پوستر اجرام مسیه توی راهرو را نگاه کنم.» با دست اشاره کرد که بروم و ببینم. رفتم دیدم و چشم تان روز بد نبیند. کهکشان آندرومدا جرم شماره ی 36 بود و خوشه ی باز صورت فلکی ارابه ران جرم شماره ی 31. انگار مغزم از کار افتاده بود. به اتاق مدیر برگشتم، جلوی در ایستادم و گفتم:- «با اجاره تان تا نیم ساعت دیگه رفع زحمت می کنم. می رم وسایلم را جمع کنم.»در راه برگشت به اتاق خودم یک بار دیگر پوستر اجرام مسیه را نگاه کردم. وقتی نام ناشر را دیدم فکری به مغزم خطور کرد. هر دو پوستر در یک جا چاپ شده بودند، پس این احتمال وجود داشت که مشاور علمی آن ها یک نفر باشد و اشتباه مشترکی کرده باشد. متأسفانه اینترنت رصدخانه هنوز راه اندازی نشده بود و کتاب های کتابخانه قرار بود تا چند روز آینده برسند. ظاهراً دستم به جایی بند نبود؛ اما بود. به هر حال من هم دوستانی دارم (همه چون برگ درخت!) که سراپا نجومی اند. اولی اش همین بابک امین تفرشی. شماره اش را گرفتم اما تلفن همراهش خاموش بود. باشد؛ دوستان نجومی که قحط نیستند. بگذار ببینم... پیدا کردم؛ پوریا. با پوریا ناظمی تماس گرفتم. می دانستم که فقط 10% مواقع به تلفن ها پاسخ می دهد اما از آن جایی که 9 بار قبلی جواب نداده بود این بار امید فراوانی داشتم. نه خیر نشد؛ شاید این مقدار 10% چندان هم دقیق نباشد.
ممنون.حالا یه سوال واسه من پیش اومد. این اجرام مسیه داخل مثلاٌ کهکشان آندرومدا و یا صورت فلکی ارابه ران قرار دارن؟ یا نه خود اونها رو یکی از اجرام مسیه حساب می کنن؟ مثلاً مسیه کهکشان آندرومدا رو یک جرم در نظر گرفته یا نه اون جرم مورد نظر داخل کهکشان قرار داره؟
. یک کم دیگر فکر کردم، بعد، از خانم منشی خواستم به مجله ی نجوم زنگ بزند (چرا زودتر به فکرم نرسیده بود؟) و تلفن را به اتاق من وصل کند:- «سلام خانم رحمیدل، سماوی هستم... ممنون... خبرش را که فرستادم، دو تا عکس هم داره که می فرستم... چشم. ببخشید، از بچه های تحریریه کسی هست؟ ... می تونم لطفاً با خانم حامدی صحبت کنم؟... ممنون... سلام شادی خانم من کیوان هستم... بله مرسی... اتفاقاً خانم من هم خیلی از شما تشکر کرد... اگه با بابک تشریف بیاورید که خیلی خوشحال می شیم... راستی من با موبایل بابک تماس گرفتم خاموش بود... آسمان شب؟ این موقع روز که برنامه ی زنده ندارند... نه، سیاوش چیزی به من نگفت... چه ویژه برنامه های؟... آهان... باشه ممنون... ببینم آقای سقری هست؟ ... بله ... ممنون، خداحافظ...... سلام شهاب، خوبی؟ ... آره هنوز زنده ام... نه هنوز نخوندم، به خدا وقت نکردم. اسمش چی بود «خطا بود آن چه ...» باشه می خونم ... ببین یه سؤال احمقانه دارم. شاید خنده دار باشه اما می خوام بدونم 31M چیه... نه بابا جدی می گم... اِ... پس کهکشان آندرومدا چیه؟... نه بابا سرکاری چیه ... باشه دستت درد نکنه. نه، یه مشکل توی رصدخونه بود بعداً برات تعریف می کنم... باشه خداحافظ»نمی توانستم حدس بزنم چه بلایی بر سرم آمده. فکرش را بکنید که بعد از این همه سال بفهمید اسم تان چیز دیگری است و شما اشتباه می کنید. شاید در مثالم اغراق کرده باشم اما به همان اندازه گیج شده بودم. وقتی به خودم آمدم یادم افتاد که خانم حامدی گفته بود آقای امین تفرشی همین الآن مهمان ویژه برنامه ی زنده ی آسمان شب است. در یکی از کلاس های رصدخانه تلویزیون داشتیم. وارد کلاس که شدم آقای مدیر را دیدم که ایستاده بود و برنامه را نگاه می کرد. من را که دید آرام به طرف در رفت و در حال بیرون رفتن، با لحنی کنایه آمیز گفت:- «خیال می کردم دارید وسایل تان را جمع می کنید. فیلم هایی که آورده بودید در سالن کنفرانس هستند، آن ها را جا نگذارید.» این را گفت و رفت.سعی کردم توجهی به حرفش نکنم یا دست کم حرفش را به دل نگیرم. نشستم و برنامه را تماشا کردم. آقای تفرشی داشت پرسش های بینندگان را پاسخ می داد. کمی که گذشت، پرسشی درباره ی فواصل نجومی مطرح شد و آقای تفرشی گفت: «... نزدیک ترین کهکشان بزرگ به راه شیری، آندرومدا یا همان 36M است که...». دیگر شک نداشتم که بخشی از حافظه ام دچار اشکال شده بود. دلم می خواست اشتباه خودم را صادقانه بپذیرم و در قبول کردن حقایق انعطاف داشته باشم، اما هر کاری کردم نشد. هنوز یک جایی از وجود با من کلنجار می رفت. برای این که بتوانم آرامش خودم را حفظ کنم تلویزیون را خاموش کردم و به اتاقم (اتاق سابقم؟) رفتم.
ممنون.واقعا کار سختی هست تایپ کردن از روی متن.خسته نباشی!اجرکم مقبول
بسم رب السماوات و النجوم
پایگاه رصدگر
آخی نازیواقعاً حس بدیه.اما کسی به سوال من جواب نداد :(