• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 2290)
چهارشنبه 26/12/1388 - 18:12 -0 تشکر 190516
نقدی بر انچه در این ماهها بر استاد رفت

حسن تو زتحسین تو بسته است زبان را

کمی که به موسیقی و پیچ و خم‌هایش فکر می‌کنم، یک‌مرتبه توده‌ای از افکار و خیالات در ذهنم نقش می‌بندد. یعنی شرایط را به گونه‌ای جهت داده‌اند که نمی‌توان نیندیشید و آه حسرت بر زبان نیاورد. نمی‌توان بر آن همه بحران اخیر گذر داشت و به‌سادگی از کنارش عبور کرد. چرا این همه کینه؟ تا چه اندازه عداوت؟

زین رو همی بینم کسان نالان چو نی وز دل تهی
زین رو دوصد سرو روان خم شد ز غم چون چنگ‌ها

چراهای بی‌پاسخ بسیاری هست... دیرزمانی است که «تنزل اندیشه و کردارها»، داد دل دردمند تمام آنهایی‌ست که در این هنر لطیف به‌نوعی شریک‌اند. فریاد و شکواییه‌های بی‌پایان برای آنچه که باید باشد و نیست. عدالت، دانایی، حمایت. و به یقین دریافته‌ایم که در این دنیای عادات دون و مألوفات زبون، چه بزرگانی یک‌تنه و خالصانه از پس این‌همه کاستی برآمده‌اند. انگیزه‌ی این نوشتار بزرگ‌مردی‌ست که روزی منجی ازلی و ابدی این حِرمان‌ها شد. آن‌کس که هوشمندانه ذائقه‌ی مردمش را شناخت و سلیقه‌ها و تغییرهای گونه‌گون را بر سبیل دقت موشکافی کرد. او که سال‌هاست با تمام وجود به فرهنگ شریف موسیقی، جانی گران‌بها می‌دهد؛ از آن‌رو که حاصل آن تا فرسنگ‌ها در پس دیوارهای فاصله و گذشت زمان باقی بماند و آتیه‌اش درخشان نگاه داشته شود. هم او که کار خود را در بلاتکلیفی سی سال موسیقی ـ و حتی قبل از آن که در تلخی و مشقت به سر می‌بُرد _ چنان ارائه می‌کند تا که از خشت به خشت آن پایه‌های دژی محکم بسازد و با افتخار بگوید که نقشی قوی در حفظ و اشاعه‌ی این فرهنگ ارزشمند دارد. شجریان خلاقانه خود موسیقی را هدف قرار می‌دهد که حتی اگر گوشه‌ای از بنیاد آن دچار تزلزل و یا تغییر شود، برای رفع آن تلاش کند؛ چرا که پشتوانه‌ی وجود قدرتمند و معنویت روحش، عشقی گران‌سنگ در راه این هنر است. با تورق در آن همه افتخار و خصایل ناب، چه سخت و گران بوده و هست، تاب تحمل توهین‌های آنها که با وهن‌شان ملتی را انگشت به دهان حیرت نهادند. همان‌ها که مغلوب امواج وهم و گمان‌اند و تمام اوقاتشان را به جهالت مصروف داشته‌اند.

چه خواهی کرد دل را خون و رخ را زرد می‌دانم!

او که این‌چنین هدف بی‌رحمی قرار می‌گیرد، کسی‌ست که حکیمانه جای خالی بسیاری از بی‌توجهی‌ها و سهل‌انگاری‌ها و مشکلات عدیده‌ی اجرایی را با بیشترین پتانسیل فرهنگی و اجتماعی و با وجود تمام اهمیت‌ها و محدودیت‌ها در زمینه‌ی ارائه‌ی یک کار خوب پر می‌کند. او کارش را از نظرگاه بزرگ‌ترین مسئله‌ی فرهنگی زندگی‌اش می‌نگرد؛ آنچنان‌که همه‌ی سرمایه‌ی این هنر گران‌بها را ملتی می‌داند که با هزاران عشق و امید، هفت‌خوان رسیدن به آرامش را طی می‌کند. این‌همه را که در حیطه‌ی کار فرهنگی‌اش به وضوح می‌توان مشاهده کرد، یک روی مسئله است! و مبارزه‌ی یک نیروی تنها در سخت‌ترین شرایط و ساختار اجتماعی روی دیگر آن. پیش‌ترها چقدر فریاد برآورده‌اند که چرخش این گردونه‌ی عظیم از عهده‌ی انگیزه‌ها و تلاش‌های یک فرد برنمی‌آید؟ حقیقتاً به چه میزان ملتمسانه رو نهادند که برای تمام برنامه‌ها، سازها و آوازها، کنسرت‌ها، ایده‌ها و خلاقیت‌ها و هر چه که در حیطه‌ی موسیقی‌ست و مخالفِ کمی هم در این خفقان ندارد، به حمایت‌ها و زیرساخت‌های وسیع نیاز است؟

نی که می‌نالد همی در مجلس آزادگان
زان همی نالد که بر وی زخم بسیار آمده‌ست!

شاید که گاهی هم امیدوارانه با خود می‌اندیشیدیم که «شاید صدای‌مان به آن‌ها هم برسد»! به هر حال، آن اوضاع آشفته جای روزنه‌ای امید در خود داشت... مثل اکنون نبود. همه می‌دانیم که در این حوزه‌ی آشفته‌ی هنری، اجرای آثار موسیقی به معنای واقعی کلمه‌اش، به جایی رسیده است که بیشترین کاستی‌ها، بیشترین تلفات روحی و معنوی و مادی و بیشترین شکوه‌ها را در پی داشته و دارد. به نقطه‌ای رسیده‌ایم که انتظار همراهی قلم و قدم‌مان بی‌نهایت بیهوده شده است. پس به‌جز «عشق»، کدام واژه شایستگی مقاومت و تحمل در برابر این همه نابسامانی و به دوش کشیدن بار مسؤولیت‌هایی را دارد که به نتیجه‌نرسیدن‌شان می‌تواند به ناامیدی همه‌جانبه ختم شود؟

مرجع واقعی مردم هستند. شهادت تاریخ است که عادلانه‌ترین تصمیم‌ها از سوی مردم بوده است. آنها هستند که می‌گویند چه کسی و چه چیزی بهترین است، نه موج حقیر فرقه‌های ظلوم و جهولی که همواره ساز مخالفتشان با حقایق، کوک؛ چشمان بصیرت‌شان کور و فریاد دانسته‌های از یاد رفته‌شان تألّم‌برانگیز است.

دیده را فایده آنست که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را؟

چه چیز زیباتر از اینکه مجال مقابله با عظمت فاجعه‌ای که غم در آن پرده می‌درید، برای شجریان باشد؟ او اعجاب و تحسین تمام اقشار را برانگیخت؛ چرا که صدای او صدای فریاد و درد و غم و راحت دل تمام این مردم است. حقایق مبرهن بود؛ زیرا که تمام بی‌حرمتی‌ها و مسائلی که مسئولان وقت، به خیال خود آن‌ها را به چشم مصلحت و ضرورت شرعی می‌نگرند، تنها برای از بین بردن نام و نشان‌هایی‌ست که همیشه بهترین بوده‌اند. آن همه رفتار و کردار موهن و آزاردهنده در حق اسطوره‌ی آوازمان هدفی جز فرسایش جان و روان استاد با کیاست‌شان نداشته و ندارد. اما می‌بینیم که سلوک این بزرگ‌مرد همیشه انقطاع و رهایی از این اقوام بی‌بنیاد است. چرا که برخی واکنش‌ها را در برابر کسانی که فاقد هر گونه ویژگی‌های منطقی و هنری باشند، فرود شأن خود می‌داند «که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست!» اما سکوت پرمعنایش، تسلسل اندیشه‌های ناب فردا را رقم می‌زند.

در قدمی دیگر، عالمانه حقوق مادی و معنوی‌اش را طالب شد و در همان حین، که چنددستگی عجیب و نامأنوسی شمع آرامش را هر روز بیش از پیش به خاموشی می‌گرایاند، احساس اتصاف موج سنگینی از ملت، در تحقق عالی‌ترین آرزوها و اهداف، در خواستن عاشقانه‌ی «ربنا»یش با او یکرنگ و هماهنگ شد. همچنین حضور و فروش «رندان مست» مشحون از خاطرات هم‌قدمی قومی ژرف‌نگر شد که حکایت از لطایف و دقایق پرشور و دردی داشت. در همان ایام و به فاصله‌ای اندک، بار دیگر، هدیه‌ی هشیارانه و ملی این مرد اندیشه‌ور و زمانه‌شناس، ثمره‌ا‌ی فرهنگی و بالنده و مُهر باطل و قاطعی بر احوال و اقوال آن جاهلان مرکب شد.

حال که با سکوتی سرشار از امیدواری آمده‌ایم تا دل را از بار هیجان‌های این روزگار سبک کنیم، به خلسه‌ی بی‌پایانی می‌اندیشیم که با آن رموز معرفت هنر را ترصیع می‌کند و این‌چنین حیثیت فوق‌العاده‌ی فرهنگ‌وهنر و موسیقی می‌شود. به امید خبرهای نیک این مرد مردم‌آمیز و در کنار شور و طغیان معنوی او که تا افق‌های دور را یارای هدایت است. مردانه در برابر هر تیر عتاب‌آلوده و آمیخته با غضب نابخشودنی، می‌ایستیم...

در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بسته‌ست زبان را

 

سياوش بيدکاني

راوي بيداد و داد موسيقي و مردمان ايران زمين

خنياگر مرغ سحر ، باربد زمان

جناب استاد محمدرضا شجريان

پنج شنبه 27/12/1388 - 15:28 - 0 تشکر 190648

غنا در اسلام حرام است!!!!!!!!!!!!!!!!

شکر لله شیعه ای نامی شدیم
اهل جمهوری اسلامی شدیم
از خمینی درس عشق آموختیم
در تنور جنگ و جبهه سوختیم
بیعتـی کـردیم بـا سیـد علی
راه حـق در قول و فعلش منـجلی

 
جمعه 28/12/1388 - 18:28 - 0 تشکر 190848

غنا در اسلام حرام است...این موضوعی متواتر است و البته غنا تعریفی مشخص دارد که موسیقی فاخر حضرت استاد که غنی ترین مفاهیم انسانی و اخلاقی را در بر دارد شامل این مبحث نیست...
بزرگترین فقهای اسلامی امثال شیخ بهایی ها و بزرگترین دانشمندان از بوعلی سینا و فارابی تا قطب الدین شیرازی و مولانا جلال الدین همگی موسیقی دانانی خبره بودند...
رساله ی موسیقی حضرت شیخ بهایی در بزرگترین دانشگاه های هنر جهان تدریس میشود...قدری مطالعه کنید...مفید است

سياوش بيدکاني

راوي بيداد و داد موسيقي و مردمان ايران زمين

خنياگر مرغ سحر ، باربد زمان

جناب استاد محمدرضا شجريان

شنبه 29/12/1388 - 11:10 - 0 تشکر 191012

استاد آواز ایران اعتقاد دارد طراوت و تازگی بهار و طبیعت خود یک هدیه است اما اینها همه می تواند در اهدای یک شاخه گل متبلور شود.

محمدرضا شجریان با بیان این مطلب به خبرنگار مهر گفت : من زیاد به هدیه نوروزی فکر نمی کنم آنچه مرا به وجد می آورد شور و شوقی است که با نزدیک شدن به روزهای آغازین بهاری مشاهده می کنم؛ دیدن گل سنبل ، بوئیدن عطر گل و گیاهان بهاری و آن تازگی و جوانه زدنها است که روح و روان آدم را تحت تاثیر قرار می دهد.

وی که به عنوان استاد مسلم آواز ایران شناخته شده است سالهای متمادی از عمرش را در پرورش گل و گیاه صرف کرده و در سالهای اخیر نیز با تحقیق و تفحص در زمینه ساخت سازهای ابداعی چند ساز جدید ساخته است.وی همچنین در هنر خوشنویسی تا مرحله ممتاز پیش رفته است.

محمدرضا شجریان متولد اول مهر ۱۳۱۹ در مشهد است. از کودکی با توجه به استعداد و صدای خوبش تحت تعلیم پدر که خود قاری قرآن بود قرار گرفت ؛ در سال ۱۳۳۱، برای نخستین بار، صدای تلاوت قرآن او از رادیو خراسان پخش شد.

وی در سال ۱۳۳۸ به دانشسرای مقدماتی در مشهد رفت و با یک معلم موسیقی آشنا شد.وی پس از دریافت دیپلم دانشسرای عالی، به استخدام آموزش و پرورش در آمد و به تدریس مشغول شد و در این زمان با ساز سنتور آشنا شد. در سال ۱۳۳۷ به رادیو خراسان رفت و در رشته آواز مشغول فعالیت شد. سپس برای اجرای برنامه‌های گلها به تهران نزد استاد داوود پیرنیا دعوت شد و در بیش از یکصد برنامه گلها و برگ سبز شرکت کرد. شجریان در سال ۱۳۴۰ ازدواج کرد.برای آموختن خوشنویسی در انجمن خوشنویسان نزد استاد ابراهیم بوذری رفت. او از سال ۱۳۴۷، خوشنویسی را نزد استاد حسن میرخانی ادامه داد.

شجریان تا سال ۱۳۵۰ با نام مستعار سیاوش بیدکانی با رادیو همکاری می‌کرد. در ۱۳۵۰ با فرامرز پایور آشنا شد و یادگیری سنتور و ردیف‌های آوازی را نزد وی دنبال کرد. در سال ۱۳۵۱ در برنامهٔ گلها با استاد نورعلی خان برومند آشنا شد و به آموختن شیوهٔ آوازی طاهرزاده نزد او پرداخت. از سال ۱۳۵۲ نزد عبدالله دوامی کلیه ردیف‌های موسیقی و شیوه‌های تصنیف‌خوانی را فرا گرفت. در همین سال به همراه گروهی از هنرمندان چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگ‌فر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون و داوود گنجه‌ای، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستی استاد داریوش صفوت فعالیت کرد.



وی شیوه‌های آوازی اقبال السلطان، تاج اصفهانی، میرزا ظلی، ادیب خوانساری، قوامی و بنان را روی صفحات و نوارها به دقت دنبال کرد. از سال ۱۳۵۴، تدریس هنرجویان را در رشته آواز در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸ با تعطیلی این رشته کار تدریس خود را پایان داد. در سال ۱۳۵۵ به همراه هوشنگ ابتهاج و برخی هنرمندان دیگر از رادیو کناره‌گیری کرد.

شجریان در سال ۱۳۵۶ شرکت دل‌آواز را بنیان‌گذاری کرد. همچنین در سال ۱۳۵۷ در مسابقه تلاوت قرآن کشوری رتبه اول را به دست آورد.در ۱۳۵۷ چندین سرود میهنی اجرا کرد... در سالهای بعد و در خانه به تحقیق و تدوین ردیف‌های آوازی پرداخته و به آموزش شاگردان قدیمی‌اش همت گماشت. در فاصله سال‌های دههٔ شصت، شجریان همکاری اش را با پرویز مشکاتیان آغاز کرد که حاصل آن آلبوم‌هایی چون بیداد همایون، آستان جانان، سرّ عشق (ماهور)، نوا و دستان بود. در این سال‌ها به همراه گروه عارف کنسرت‌هایی را در خارج از ایران اجرا کرد.

این استاد آواز در دو دهه گذشته علاوه بر اجرای کنسرا و ارائه آلبومهای مختلف، چندین جایزه ارزنده بین المللی دریافت کرده است.گروه شهناز به سرپرستی مجید درخشانی از جمله آخرین گروههایی است که در کناراستاد مشغول اجرای برنامه است و سیزدهم فروردین سال 89 نیز در لندن به اجرای برنامه می پردازد.


محمدرضا شجریان از سه سال پیش با همکاری فرهنگستان هنر کارگاههای تخصصی آواز را راه اندازی کرد که هنوز ادامه دارد ؛ وی هم اینک به عنوان رئیس شورای عالی خانه موسیقی با این نهاد همکاری دارد.

 

 


بني الاسلام علي الکلمتين,کلمة التوحيد و توحيد الکلمة

شنبه 29/12/1388 - 17:11 - 0 تشکر 191051

بسم الله
بنابر قوانین اساسنامه این مطلب جاش اینجا نیست
نگه بخوایم شجریان رو سیاسی بدونیم که اونوقت...

شنبه 29/12/1388 - 18:29 - 0 تشکر 191053

شجریان سیاسی نیست...او مدافع مردم است

سياوش بيدکاني

راوي بيداد و داد موسيقي و مردمان ايران زمين

خنياگر مرغ سحر ، باربد زمان

جناب استاد محمدرضا شجريان

دوشنبه 2/1/1389 - 23:20 - 0 تشکر 191228

هبوط شجریان در کویر صدای آمریکا
نه تنها اقدامات اخیر محمدرضا شجریان و مصاحبه‌های او با بی‌بی‌سی‌ فارسی و صدای آمریکا تعجب‌آور نبود، بلکه روال منطقی انحراف فکری وی از سال 60 به بعد، چنین فرجامی را محتوم جلوه می‌داد.



بیشتر انسان‌ها فرازی دارند و فرودی ابدی، برخی هم فرودی دارند و سپس فرازی ابدی؛ دسته اول بیچارگان‌اند و دسته دوم رستگاران.
کسی نیست که اندک آشنایی با موسیقی داشته باشد و شجریان را نشناسد، شاید هم بتوان گفت کسی نیست که ایرانی باشد وشجریان را نشناسد اما …
خسروی آواز ایران، تاج تاراک موسیقی ایران، زرگر اشعار حافظ، مسلط‌ترین آوازخوان تاریخ موسیقی ایران و … عناوینی است که شجریان در این سال‌ها به دوش می‌کشید.
اما شجریان چه بود و چه شد؟
شجریان همان کسی است که به گفته خود در همان اوان نوجوانی و هنگامی که در تظاهرات‌های خیابانی علیه رژیم پهلوی نقش قاری قرآن معترضان به رژیم پهلوی را بر عهده داشت، و در همین دوره و در میان مردم مشهد محبوبیت فراوانی به دست آورد.
شجریان در حدود سال‌های 56 و 57 نیز به گفته خود به دلیل ابتذال در رادیو و تلویزیون، صدا و سیمای آن روز را رها کرد و از اجرای برنامه‌ استعفا داد.
اما پس از انقلاب اسلامی در سال 57 که همه اقشار جامعه در آن حضوری فعال داشتند، بسیاری از خوانندگان پیش از انقلاب، بعد از انقلاب یا پس از آن نتوانستند یا نخواستند با مردم همراه شوند و در میان چهره‌های نامدار، تنها دو تن خواستند که به این موج بپیوندند. شجریان و ناظری با تأثیر گرفتن از حرکات انقلابی محمدرضا لطفی نوازنده تار و آهنگساز برجسته و همچنین هوشنگ ابتهاج (سایه) وارد این عرصه شده و آثار انقلابی بسیاری را در این دوره خلق کردند که "سپیده" معروف نیز محصول همین دوران است: "ایران ای سرای امید؛ بر بامت سپیده دمید..."
رزم مشترک، جانباز، میهن، برادر غرق خونه و ... نیز توسط شجریان با همکاری گروه‌های شیدا و عارف در این دوران ساخته شدند. و به اینها اضافه کنید کنسرت‌های استاد شجریان با استاد فرامرز پایور که اکثرا مضمونی انقلابی داشتند که از جمله آنها تصنیف زیبای "از خوان جوانان وطن لاله دمیده" بود.
اما شجریان رفته رفته و آرام آرام تغییر جهت می‌داد و به سویی دیگر حرکت می‌کرد، کاست "بیداد" شجریان با همراهی پرویز مشکاتیان در اوایل دهه 60، تغییر جهت نسبتا محسوسی را در شجریان خبر می داد.
آهنگ سنگین مشکاتیان بر روی شعر حافظ (یاری اندر کس نمیبینیم، یاران را چه شد) بیش از آنکه مردم را به یاد رفتن دولت موقت و همفکران شجریان و مشکاتیان بیاندازد،به اشتباه برخی‌ها را به یاد "شاه "انداخته بود. و اگر نبود دوستی کسانی مثل صادق طباطبایی ، معلوم نبود آیا هرگز این اثر به بازار می آمد یا نه. خود شجریان در "راز مانا " به حساسیت ها بر "بیداد" اشاره می کند و یکی از دلایل بازداشتش را در آن سال‌ها، همین حساسیتها می داند .
شجریان پس از این سال‌ها آستان جانان، سر عشق، نوا، دستان، قاصدک، آسمان عشق، یاد ایام، «شب، سکوت کویر»، شب وصل، معمای هستی، دل مجنون، نوا، درخیال، خلوت گزیده، آهنگ وفا، بوی باران و چند اثر دیگر را در کنسرت‌های مختلف خود خواند و هر چند اکثرا در ظاهر نمایه‌ای عاشقانه و بعضا عارفانه داشتند، اما همگی از یک سیر فکری آرام شجریان حکایت داشت و اختتام این سیر به آثاری همچون زمستان است و "فریاد" غیرمنتظره نبود.
آری شجریان از "سپیده" 57 به "فریاد" رسیده است.
از این روی می‌توان گفت که نه تنها اقدامات اخیر محمدرضا شجریان و مصاحبه‌های او با بی‌بی‌سی‌ فارسی و صدای آمریکا تعجب‌آور نبود، بلکه روال منطقی انحراف فکری وی از سال 60 به بعد، چنین فرجامی را محتوم جلوه می‌داد.
صد البته که به اعتقاد نگارنده، انحراف شجریان به دلیل چهره هنری وی و از آن روی که مردم او را یک چهره فرهنگی می‌شناسند تا سیاسی، بسیار دیرتر از هم‌فکران لیبرال خود یعنی مهندس بازرگان و رفقایش به چشم آمد.
شجریان که شاید به دلیل عدم بصیرت سیاسی و به احتمال بیشتر با این توهم که مردم! را همراهی می‌کند، در برهه‌های مختلف به موضع‌گیری‌های عجیب روی آورده است، در برهه اخیر نیز با همین توهم، خبط بزرگی را مرتکب شده و انشاءالله نادانسته در آغوش دشمنان ملت جای گرفته است.
شجریان که در مصاحبه خود پس از کنسرت باشکوه "همنوا با بم" مدعی می‌شود که در آثارش می‌توان تاریخچه تغییر و تحولات اجتماعی ایران بعد از انقلاب را مشاهده کرد، یا تغییر و تحولات اصلی اجتماعی کشور را نمی‌بیند و یا نادیده می‌انگارد.
شجریان که این روزها در میان موج خبری رسانه‌های غربی گرفتار شده و فرصتی برای اندیشیدن به خود نمی‌دهد، در حالی به زعم خود برای همراهی با ملت ایران، به صدای آمریکا و بی‌بی‌سی فارسی روی آورده که گویا نمی‌داند اکثر بدبختی‌های این ملت نتیجه توطئه‌های همین آمریکا و انگلیس است.
معلوم نیست استاد شجریان که آثار خود را تغییر و تحولات اجتماعی بعد از انقلاب ایران می‌داند، با چه توجیهی در جریان اقدام ناو آمریکایی در سرنگون کردن هواپیمای ایرباس ایرانی و به شهادت رساندن تعداد زیادی از هم‌میهنانمان هیچ اقدامی انجام نداد و گویا این روز از تاریخ به هیچ وجه در تقویم شجریان وجود نداشت.
شجریان که در جریان فوت یادگار امام حاج احمد آقای خمینی ذیل بیانیه‌ای که تقریبا همه هنرمندان کشورمان در تسلیت وفات ایشان صادر کردند را با این توجیه که نمی‌خواهم وارد سیاست باشم، امضا نکرد، باید پاسخ دهد که ملت باید قسم حضرت عباس او را باور کنند یا دم خروسی که در جریان آلبوم بیداد که در رثای بازرگان خوانده شد را. ملت باید توجیهات مذکور شجریان را باور کنند یا مصاحبه‌های عجولانه و نابخردانه وی با بی‌بی‌سی و صدای آمریکا را.
در نهایت اینکه هر چند استاد شجریان از صدایی ملکوتی و زیبا برخوردار است و تمرین‌های طاقت‌فرسای روزانه 11 ساعت، از وی استادی تمام عیار در زمینه موسیقی کلاسیک ایرانی ساخته است، اما عدم بینش سیاسی از وی چهره‌ای به جای گذاشته که به راحتی مورد سوءاستفاده بیگانگان قرار گیرد.
شجریان که مسلما بخش عظیمی از طرفداران خود را باید در میان 25 میلیون رأی دهنده به احمدی‌نژاد و در قشر متوسط به پائین جامعه جستجو کند، این روزها ناجوانمردانه علیه این طرفداران خود به نفع یقه‌چاک‌کنندگان خواننده‌های تازه‌ به دوران رسیده سطح پائینی همچون ساسی مانکن و... می‌تازد و همین امر موجب دلخوری بخش وسیعی از طرفداران پراپاقرص وی شده است.باشد که استاد برگردد.

سه شنبه 3/1/1389 - 12:15 - 0 تشکر 191267

 یادداشتی کوتاه در پاسخ جناب صدرا

هر چه زمان می‌گذرد، بیش از پیش عظمت انسان والایی چون شجریان نمایان می‌شود.

شجریان انسانی است بزرگوار. آن‌قدر بزرگوار که با وجود هجوم سیل ناملایمات از طرف بدخواهانش، همچنان متانت خویش را حفظ کرد و اجازه نداد که او را در خیمه‌شب‌بازی سیاست، سیاه کنند.

او هرگز از آرمان همیشگی خود که همانا پیوند با مردم این مرز و بوم است عقب ننشست. هر چند شجریان این بار بیش از همیشه مظلوم واقع شد و بیش از همیشه ناجوانمردانه بر او تاختند و زهدفروشانی، سالوس‌وار لقب «وطن‌فروش» و «مزدور» و هر چه سزاوار خودشان بود، به او نسبت دادند؛ اما او فراتر از این کینه‌توزی‌ها و غرض‌ورزی‌ها، از انسانیت گفت و به‌سان آنان که جواب گلوله را با گل می‌دادند، بی‌مهری را مهربانانه پاسخ گفت و با «زبان دل» پاسخ آنانی را داد که با «زبان آتش و آهن» با او سخن راندند؛ با زبان دلی لبریز از مهر.

شجریان که همواره حرف دل مردم را با صدای آسمانی‌اش فریاد زده است، این بار هم حرفی زیبا زده و البته زیبا حرف زده است. تصنیف «زبان آتش» از زبان روشن و پاک زنده‌یاد فریدون مشیری، شأن والای جان انسانی را می‌سراید، که با ابزاری خونبار، ناهنجار و آتشبار به نام تفنگ، به بازی گرفته می‌شود. انسان‌هایی که وجدانشان به خواب رفته، و فراموش کرده‌اند که حتی حق را نیز نباید با زور این زبان نافهمِ آتشبار جست.

 زبان دل شجریان، برادروار، نامهربانان را به مهرورزی فرامی‌خواند و امیدوار است فروغ آدمیت راه در قلب اینان بگشاید و این دیو انسان‌کش از جسم آنان برون آید.

این تصنیف یکی از کارهای جاودانه‌ی استاد شجریان خواهد شد. تصنیفی فراتر از هر دوران و فراتر از هر دسته‌بندی سیاسی. این تصنیف، اثری است که نه تنها نامهربانان امروز، بلکه همه‌ی آنانی را که در تمام دنیا و در تمام زمان‌ها به زبان زور می‌اندیشند، مخاطب قرار می‌دهد. باید به هنر این سرزمین و به هنرمندان اصیل آن افتخار کنیم که حتی در کابوس این شب‌های سیاه، این‌چنین رویای سپید و روشنی برای خفتگان به ارمغان می‌آورند.

در پایان مایلم نظری را درباره‌ی نام این تصنیف بیان کنم. گمان می‌کنم بهتر باشد این تصنیف را «زبان دل» بنامیم نه زبان آتش، چرا که این شعر، حرف دل استاد و حرف دل ماست. و صد البته حرف دل هر انسان آزاده و نیک‌سرشت این است که:

تفنگت را زمین بگذار...

سياوش بيدکاني

راوي بيداد و داد موسيقي و مردمان ايران زمين

خنياگر مرغ سحر ، باربد زمان

جناب استاد محمدرضا شجريان

سه شنبه 3/1/1389 - 12:16 - 0 تشکر 191268

شاهدِ شش صحنه حضور بی منت استاد

صحنه اول
شیراز. حکومتِ نظامی است. دانشگاه پهلوی تق و لق است. همه‌جا تانك و سرباز. همه امیدواریم. ترس از تن‌ها گریخته یا در حال گریز است.


ما دانشجویان مسلمان به مددِ انفاس قدسی‌ امام و آقای دستغیب دم‌به‌دم، همراه خیل مردم یا مشغول راهپیمایی هستیم و درگیری با نظامیان، یا مشغول برنامه ریزی برای برنامه‌های تظاهراتِ روز بعد. هیچکدام از ما دانشجویان به ذهنمان خطور نمی‌کند به این سرعت انقلاب اسلامی پیروز شود و هرکدام به اجبارِ شرایط، بالغ شده، مسئولیت‌های بزرگ به دوش بگیریم. شب‌ها پس از ساعتِ منع آمد و شد، خسته و کوفته به خوابگاه برمی‌گردیم. آنچه روحمان را تر و تازه می‌کند و امید در دلهامان می کارد: آثار حماسی و شورآفرینِ سیاوش و ناظریان و بعضی خوانندگان دیگر است. هنوز هیچ‌کدام نمی دانیم بعد چه می‌شود.

صحنه دوم
کردستان، سنندج. انقلاب پیروز شده است. دانشگاه‌ها تعطیل است. حزبِ دمكرات و كومله در صدد جداکردن این قطعه از خاکِ کشور از پیکر ایران است. امام فرمان داده‌اند؛ به‌همراه چند تن از دوستان هم‌رزم، پس از طی دوره‌ی کوتاهِ آموزش نظامی در سپاه اصفهان، آمده‌ایم کردستان. فضا ناامن است. من شده‌ام مسئول روابط عمومی سپاه سنندج. زیر نظر دلاور بی‌نظیر دوران محمد بروجردی کار می‌کنم. هنوز از هجوم لشگر صدام خبری نیست اما فتنه‌ی بنی‌صدر شروع شد‌ه‌است. پس از جلسه‌ی شورای تأمین استان، بروجردی اطلاعیه‌ی مهم و سرنوشت‌سازی داده‌است دستم که بروم بدهم رادیو سنندج پخش کنند. می‌روم. می‌دهم. مدیر وقت مرکز از ترس، زیر بار پخش آن نمی‌رود. برمی‌گردم. محمد بروجردی و صیاد شیرازی و رحیم صفوی مشغول وضو گرفتن هستند. ماجرا را شرح می‌دهم. محمد بروجردی باخشم نهیب می‌زند که تا اطلاعیه پخش نشده، برنگرد! برو و گوش مدیر مرکز را بگیر و کشان‌کشان بیاور تا اینجا. با صد برابر انرژی بر می‌گردم رادیو. مدیر مرکز عزمم را كه می‌بیند، جا می‌زنده. اطلاعیه سه بار خونده می‌شود. بعد از هربار پخش، سرودی حماسی از سیاوش شجریان و دیگران پخش می‌شود. این اتفاق باعث می‌شود نطفه‌ی توطئه‌ی بنی‌صدر در سراسر کردستان بخشکد. برمی‌گردم، امیران، بر سجاده‌ی بی‌نیازی، نحوه‌ی پخش اطلاعیه را از رادیو شنیده‌اند. همه لبخند رضایت به لب دارند. به ذهن خطور نمی‌کند بروجردی و صیاد روزی شهید شوند؛ اینجا در هر لحظه همه شهید می زی‌اند. هیچ‌کدام نمی‌دانیم بعد چه می‌شود.

صحنه سوم
خرمشهر، عملیاتِ بیت المقدس. انقلاب تثبیت شده‌است. جنگ سراسری تحمیل شده‌است. با تعدادی از دوستان رفته‌ایم جنوب. به عنوان عضو سپاه، در تیپِ امام حسین به فرماندهی حسین خرازی. روزها و شب‌های دلهره و بی خوابی‌است. در سه مرحله عملیات شرکت داریم. روز به روز به دلیل شهادت و جراحت، از تعدامان کاسته می‌شود. نیروهای تازه نفس از راه می‌رسند. شبِ عملیاتِ مرحله سوم آزادسازی خرمشهر است. به فرماندهی کریم نصر، از گمرکِ خرمشهر به قلب دشمن می‌زنیم. روز بعد است. پس از چند شبانه روز بی‌خوابی، وارد خرمشهر می‌شویم. تا بعد از ظهر درگیری‌ها ادامه دارد. لشگر عظیم صدام، گروه گروه به اسارت درمی‌آیند. زمین و زمان انباشته از جنازه و كفش و كلاه است. خرمشهر توسط قوای اسلام فتح شده‌است. آخرین هلی‌کوپترِ غول پیکر و تدارکاتی دشمن، درست بالای سر ما با شلیک کلاشینکفِ بچه‌ها، وسطِ نخلستان سقوط می‌کند. ساعت چهار بعد از ظهر است. از رادیویی که دردست یکی از بچه‌هاست صدای جاودانه‌ی محمود کریمی را می‌شنویم. پرطنین و غرور آفرین خبر فتح و تبدیل خونین‌شهر به خرمشهر را می‌دهد. پیام امام را می‌خواند. زیر صدای او مارش معروف پخش می‌شود. در ادامه چندین سرودی حماسی از محمدرضا شجریان فضا را دگرگون می‌كند؛ روحمان تازه می‌شود. هنوز هیچ‌کدام از ما که زنده مانده‌ایم نمی‌دانیم بعد چه می‌شود.

صحنه چهارم
تهران، صدا و سیما. دفاع مقدس ادامه دارد. دانشگاه‌ها باز شده‌است. بعضی منتقل شده‌ایم تهران. من شده‌ام گوینده تلوزیون. زمان در گذر است. شده‌ام قائم‌مقامِ مدیر پخش. زمان می‌گذرد. هرکدام از دوستان بازمانده عهده‌دار مسئولیت در نهادهای مختلف شده‌اند. من شده‌ام مدیر پخش شبکه اول سیما. شده‌است سال شصت‌وهفت. روزها هر لحظه آبستن حادثه است. در اوج موشک باران دشمن قرار داریم؛ برنامه‌ی زنده‌ای راه می‌اندازیم به اسم "مقاومت تا پیروزی". هرچه سرود و آهنگ حماسی هست پخش می‌کنیم. سرود "سپیده" و " ایران ای سرای امیدِ" شجریان و " اندک اندک جمع مستان می‌رسندِ" شهرام ناظری، گل سرسبد برنامه‌هاست. همه روحیه بخش است. کسی که مسئول مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سازمان است با بدسلیقگی، سرود زیبای "دمیده یاد تو، در تار پودم" را قیمه قیمه کرده‌است و ترجیع‌بند و همخوانی‌ی "میهن ای میهن" را از آن درآورده‌است، اصل آهنگ را از طریقی از آهنگساز آن می‌گیریم و پخش می‌کنیم. هنوز نمی‌دانیم بعد چه می‌شود.

صحنه پنجم
تهران، صدا و سیما. جنگ تمام شده‌است. دوران سازندگی آغاز شده‌است. ماه رمضان است. نزدیک نوروز 73 است. رئیس صدا و سیما عوض شده‌است. محمدرضا شجریان بعد از سال‌ها، متواضعانه به تلوزیون آمده‌است. آمده‌است به پخش. از او خواهش می‌کنم دعای تحویل سال را بخواند. قبول می‌کند. بسیار زیبا و اهورایی می‌خواند تا ضبط کنیم. این دعای آسمانی فقط همان سال یکبار از آنتن شبکه اول پخش می‌شود. قبلاً اذان زیبایی هم خوانده‌است که گهگاه آن را پخش می‌کنیم. بعدها نمی‌فهمیم بر سر دعای تحویل سال و اذان او چه آمده‌است. در تمام سال‌های بعد از انقلاب، افطارِ ماه رمضان، بی ربنا و مثنوی‌خوانی شجریان صفا ندارد. چندسال به کندی می‌گذرد. شجریان نسبت به پخش موسیقی خالطوری از صدا و سیما اعتراض می‌کند. بی‌ذوقانی از سرلجاجت و حسادت، تلاش می‌کنند صدای ربنایش را پخش نکنند. ماهِ رمضان‌ِ بی‌نشاطی می‌شود؛ از وسط ماه دوباره صدای ربنایش را به درخواست مكرر و بی‌وقفه‌ی روزه‌داران پخش می‌کنند. زمان تند در گذر است. هنوز نمی‌دانیم بعدها چه می‌شود.

صحنه ششم
تهران. سال سرنوشت ساز هشتادوهشت است. ........ همه هستند. شجریان هم هست. همه با هم مهربان و یك‌دل شده‌اند. انتخابات برگزار می‌شود........... کوچه و خیابان رنگ دیگری میگیرند .......... شجریان نسبت به پخش سرودهای ملی- میهنی‌اش با بهره‌برداری‌ی خاص، اعتراض می‌کند. رسانه ملی به دلیل ملی نبودن از دید‌ همگان بی‌معنی می‌شود. واژه ها دگرگون می‌شوند. همه مجبور می‌شوند خودِ واقعی خویش را عیان کنند. کسانی فرصت پیدا کرده به وقیحانه‌ترین شکل به شجریان، فرهیختگان و همه‌ی راست قامتان می‌تازند. قصد می‌کنند حرمت‌ها و حرمت‌داران را بشکنند. ولی جهان چهره‌ی تازه‌ای از ایران می‌بیند. در ظرف کم تر از یك‌ماه، به اندازه صدسال اتفاقاتِ عبرت‌آموز و آینده‌ساز رخ می‌دهد. دیگر هیچ چیز و هیچ کس مثل قبل نیست و نخواهد بود. حالا دیگر بزنگاه تاریخ است.

اکنون همه به وضوح می‌دانند بعدها چه خواهد شد.

(حسین پاکدل)


سياوش بيدکاني

راوي بيداد و داد موسيقي و مردمان ايران زمين

خنياگر مرغ سحر ، باربد زمان

جناب استاد محمدرضا شجريان

سه شنبه 3/1/1389 - 12:17 - 0 تشکر 191269

همنوا با بم-همنوا با مردم



شاید پرداختن به کنسرتی که برای ۵، ۶ سال پیش است در حال حاضر بی‌ربط به نظر برسد؛ اما می‌توانید این پیشنهاد را آزمایش کنید و ببینید که بدجور جواب می‌دهد!

از کنسرت «همنوا با بم» می‌گویم. کنسرتی که پس از سال‌ها دوری استاد محمدرضا شجریان از صحنه‌ی موسیقی زنده‌ی داخل کشور، او را بار دیگر با این صحنه و هواداران سینه‌چاکش آشتی داد.

(تا پیش از این برای استفاده از لفظ «استاد» مشکل داشتم. چند بار در جاهای مختلف نوشتم که بت ساختن از هنرمندان به نفع هیچ کس نیست، نه خود آنها و نه مردم... اما امروز نه تنها واژه‌ی استاد را برای محمدرضا شجریان کم می‌دانم و بر آن تأکید دارم، بلکه با خود عهد کرده‌ام که دیگر اسم او را بدون پیشوند و پسوند تکریم نیاورم!)

از یک دهه قبل بود که قرار بود کنسرت استاد در تالار وحدت برگزار شود؛ اما دوستان همین کسانی که امروز او را با ساسی مانکن مقایسه می‌کنند(!) مقابل ورودی تالار اجتماع کردند تا کنسرت ایشان در سخت‌ترین شرایط برگزار شود و پس از آن اعلام کند «تا وقتی اوضاع بدین ترتیب است، قید برگزاری کنسرت در ایران را می‌زند.»

ب

ه هر ترتیب شجریان بزرگ سالیانی را به‌دور از صحنه‌ی موسیقی ایران سپری کرد و فعالیت‌هایش را به برگزاری کنسرت در کشورهای خارجی و انتشار آلبوم همان کنسرت‌ها در ایران محدود کرد؛ تا علاقه‌مندانش از لمس اوج پختگی هنر او و گروهش در بهترین سال‌های آنها محروم بمانند و در این اشتیاق بسوزند.

نیست اگر بگویم شجریان بزرگ آن سال‌ها را در غربت گذراند. چرا که اگر چه خودش در اینجا زندگی می‌کرد، اما هنرش در غربت شکوفا می‌شد و با تأخیر و به‌صورت غیر‌مستقیم به‌دست هموطنانش در ایران می‌رسید. شاید اشتباه از مرد بزرگ موسیقی ایران بود که همان کاری را کرد که مطلوب آنها بود. شاید اگر همان روز مقابل آنها و خواسته‌های بی‌منطق و غیر‌قانونی‌شان ایستادگی می‌کرد، کار به اینجا نمی‌رسید تا آدمی که کمترین بویی از ادب نبرده، گستاخی را به آنجا برساند که استاد را در حد آن مانکن هم نداند! کاری به اینکه آن آدم در چه جایگاهی ایستاده که جرئت چنین جسارتی می‌یابد و اظهار‌نظرش به هیچ نمی‌ارزد، ندارم، اما به هر حال باید پذیرفت که این رفتارها حاصل همین کوتاه آمدن‌هاست. هرچه بود شجریان بزرگ ارزش هنرش را بیش از آن می‌دانست که آن را خرج کل‌کل با یکسری کوتوله کند!

هر روی غرض این بود که بپردازیم به کنسرت «همنوا با بم» و آن لحظات ناب پر احساس و دردمندش؛ به آن نگاه‌هایی که در جواب آوازها بین علیزاده و کلهر رد و بدل می‌شود؛ به «همایون» و ساز و آواز دلنشین‌اش در کنار پدر؛ به شجریان بزرگ که کلمات و جمله‌ها حس سرشار و هنر و بزرگواری‌اش را تاب نمی‌آورند؛ به آن تصنیف «فریاد» و شعر جانکاه اخوان: «خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی جانسوز...»؛ به آن «مرغ سحر» آخر کنسرت و استاد که با حرکت دست‌هایش از مردم می‌خواهد او را همراهی کنند و جمعیت که یک‌صدا با او فریاد می‌زنند «ظلم ظالم، جور صیاد/ آشیانم داده بر باد...» و در آخر و از همه مهم‌تر آن ساز و آواز حزین و دلنشین در کردبیات (که بهانه‌ی نوشتن این مطلب است)، با کمانچه‌ی سرشار از حس و شور کیهان کلهر، آواز فراموش‌نشدنی شجریان بزرگ (که مو بر تن انسان سیخ می‌کند) و صد البته شعر بی‌نظیر هوشنگ ابتهاج (سایه) که برای توصیف‌اش، باید آن را نه یک بار و چند بار، که صد بار خواند: «برسان باده که غم روی نمود ‌ای ساقی / این شبیخون بلا باز چه بود ‌ای ساقی / حالیا عکس دل ماست در آیینه‌ی جام / تا چه رنگ آورد این چرخ کبود‌ ای ساقی / دیدی آن یار که بستیم صد امید در او / چون به خون دل ما دست گشود‌ ای ساقی / تشنه‌ی خون زمین است فلک، وین مه نو / کهنه داسی‌ست که بس کشته درود ‌ای ساقی / بس که شستیم به خوناب جگر جامه‌ی جان / نه ازو تار به‌جا ماند و نه پود ‌ای ساقی / حق به دست دل من بود که در معبد عشق / سر به غیر تو نیاورد فرود ‌ای ساقی / در فرو بند که چون «سایه» در این خلوت غم / با کسم نیست سر گفت و شنود‌ ای ساقی»

با خواندن دوباره‌ی مطلب به ذهنم رسید که شاید این‌گونه تصور شود که این نوشته، جوابی است به آن مطالب بی مفهوم. اما باید بگویم که پاسخ دادن به آن ...را نه در شأن استاد، که در شأن خودم نیز نمی‌دانم. این مطلب تنها پیشنهادی بود برای دیدن و شنیدن یک موسیقی وارسته و بیدار در این روزها؛ و البته تذکری برای خودم که اخیراً انتقاداتی به شجریان بزرگ داشتم، تا فراموش نکنم همه‌ی هنرش را و سختی‌هایی که در این راه کشیده و البته بزرگواری و مردم‌داری بی‌پایانش را... اسطوره‌ها این‌گونه زاده می‌شوند.

((سید محی الدین شمس))

سياوش بيدکاني

راوي بيداد و داد موسيقي و مردمان ايران زمين

خنياگر مرغ سحر ، باربد زمان

جناب استاد محمدرضا شجريان

سه شنبه 3/1/1389 - 12:21 - 0 تشکر 191270

دوست عزیز بهتر بود به جای کپی پست کردن مطلب از مباحث قبلی انجمن سیاسی که پاسخ هاشون به طور جامع و کامل داده شده پاسخ مباحث و دفاعیات بنده رو میدادین و از پیش کشیدن بحث های تکراری و پاسخ های تکراری انجمن سیاسی به انجمن ادبی خود داری میکردید...اما به هر صورت پاسخ هایی به قلم این حقیر و دیگر دوستداران استاد درج شد هرچند که میدانم برخی به دنبال پاسخ نیستند!

ما مشتاق خواندن مطالب خودتان هستیم...

موفق باشید

سياوش بيدکاني

راوي بيداد و داد موسيقي و مردمان ايران زمين

خنياگر مرغ سحر ، باربد زمان

جناب استاد محمدرضا شجريان

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.