• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن عمومی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
عمومی (بازدید: 3727)
پنج شنبه 26/9/1388 - 18:31 -0 تشکر 170228
ترس از مرگ

سلام به همه

آقاجون، دوستای عزیزم می خواستم تو تاپیک "مرگ در همین نزدیکی است" محصولی از شرکت تیردراپ، اینا رو بگم ولی دیدم همه اومدن خاطره تعریف می کنن یا ابراز محبت به خانم تیردراپ می کنن گفتم اینجا یه تاپیک دیگه باشه بهتره!!!

بحث که مشخصه چیه موضوش دیگه!!! ولی چند تا سوال طراحی کردم که شاید بتونه به تاپیک جهت بده!!

آیا از مرگ می ترسید؟؟ چرا آره و چرا نه؟؟؟

فکر می کنید عمر تقریبی شما چقدر باشه؟ (تخمین زدن امید به زندگی)

می خواهید بیشتر تو دنیا باشید یا کمتر؟؟ چرا؟؟

بهشتی هستید یا جهنمی؟؟

فکر می کنید اگه الان جناب ملک الموت تشریف بیارن شما آمادگی سفر رو دارین؟؟

 تعلقات دنیایی شما زیاده یا کم؟؟

تا حالا به مرگ فکر کرده اید؟؟ چرا به این فکر افتاده اید؟؟

هرچیزی که بنظرتون مربوط به مرگ میشه بگید دیگه!!!

MasOud RaD, wiTh tHe wiSh of TeaR DrOP"s HeaLthYneSs!!!!! 

PATH OF SUCCESS: TO REACH TO A BRIGHT FUTURE YOU HAVE TO TAKE YOUR WORKS SERIOUSLY AND ONLY CONSENTRATE ON BRIGHT SIDES OF ALL SUBJECTS ALSO YOU HAVE TO DETERMINE YOUR GOALS & START AS SOON AS POSSIBLE  .

جمعه 27/9/1388 - 17:45 - 0 تشکر 170382

سلام داداش خلاق و گرامی

اینم یه تاپیک زیبای دیگه از شما که حتما باید بهش جواب داد

==================================================

میدونین اگه همین جوری زندگی ادامه پیدا کنه :

خیلی دوست دارم خودمو به دار تنهاییم بندازم و تنهای تنها بشم .......

 وبگم :خداحافظ زندگی و سلام بر تو مرگ جاوید...

فکر کنم عزرائیل اومدنش واسه من دردناک باشه اخه گناهکارم خیلی

اینم یه عکسی که از جناب عزرائیل که و قتی یه دفعه خیلی بهم نزدیک بودن ازشون گرفتم

http://arsalanb.files.wordpress.com/2008/06/diediemy20darling.jpg

و فکر کنم  مرگ من خیلی ها رو خوشحال کنه .......

اما اگه این غمی که الان دارم از رو دوشم برداشته شه  دوست دارم یه ادم دیگه شم

نه اینکه الان نخوام بچه ی خوبی باشم هااااا نه میخوام ولی نمیشه ............ یعنی یه چیزی نمیذاره

و دوست دارم زندگی کنم و به ارزو هام برسم و بشم مثل قدیما اااااااااااااااا.....................

اینم حرف های این دل شکس.......... ی من

برادر خداحافظ بازم از تاپیکی که زدین ممنونم حرفایی که تو دلم بود رو گفتم ، الان سبک ترم


و من چه کودکانه
خاکستر سرد زمان را
به اميد سايه اي بر ديوارها
به پرواز مي خواندم 

جمعه 27/9/1388 - 19:14 - 0 تشکر 170395

سلام

یکی یکی به سوالا جواب میدم

آیا از مرگ می ترسید؟؟ چرا آره و چرا نه؟؟؟

آره میترسم.آخه خودم از اعمالم خبر دارم

فکر می کنید عمر تقریبی شما چقدر باشه؟ (تخمین زدن امید به زندگی)

من که چیزی نمی تونم بگم.دست خداست ولی اگه سالم باشم و هیچ مشکلی نداشته باشم شاید ده سال دیگه عمر کنم .خب با مشکلاتی که داریم خیلی عمر کنیم ؟؟؟؟ سال هستش.

می خواهید بیشتر تو دنیا باشید یا کمتر؟؟ چرا؟؟

اگه دست خودمه میخوام هر چه زودتر برم.آخه خیری از این دنیا ندیدم همش تحمل مشکلاته و غیر از این نیست

بهشتی هستید یا جهنمی؟؟

اگه اعمال من حساب بشه جهنمی اگه رحم خدا شامل حالم بشه انشالله بهشتی

فکر می کنید اگه الان جناب ملک الموت تشریف بیارن شما آمادگی سفر رو دارین؟؟

معلومه که نه.

تعلقات دنیایی شما زیاده یا کم؟؟

کم.و دل کندن از دنیا هم برام آسونه آخه به این نتیجه رسیدم همه چیزایی که اطرافم هستن مال من نیستن و مالک اصلی یکی دیگه هست.پس دل به چیزی که مال خودم نیست نمی بندم.

تا حالا به مرگ فکر کرده اید؟؟ چرا به این فکر افتاده اید؟؟

آره خیلی زیاد.دلیلاشم زیاده.مثلا یه دفه ناامید میشم میشینم به مرگ فکر میکنم.یا اینکه میرم قبرستان یکی رو میبینم که دارن خاکش میکنن به مرگ فکر میکنم ولی منظور اصلی شما اگه این باشه که کلا آدمی هستم که دائم به مردن و پس دادن جواب به خدا فکر کنم باید بگم نه.

 

*کاش به زماني برگردم که تنها غم زندگيم شکستن نوک مدادم بود*  

جمعه 27/9/1388 - 20:38 - 0 تشکر 170416

سلام

به همه

سایه؟؟؟؟؟ چوب کاری میکنی؟؟؟؟؟ ولی دوباره سایه؟؟؟؟ این جوری به من امید میدی دیگه؟؟؟؟ می دونی چیه؟؟؟ اگه خدا ناکرده، زبونم لال واسه تو اتفاقی بیافته می دونی که من ته خطم و بعدی منم!!! یعنی روز بعد از خبر دردناک تو آگهی منم تو تبیان پخش میشه البته بعیده!!! من هیچ کس رو ندارم!!! ولی یه چیز دیگه هست!! اونم اینه که دم پل صراط همدیگرو میبینیم!!!!!! من میدیونی به چه امیدی بی خیال شدم؟؟؟ یکی از دلیلاش تو و بقیه بچه های تبیان بودین و دلیل دومش رو از قعر ناامیدیهام پیدا کردم!!! آخه عشق قبلیم و رفیق نارفیقم دارن بچه دار میشن!!! به خدا همین دو تا دلیل رو دارم!!!!

از خواهر گل هم کمال تشکر رو دارم.

ولی جوابای خودم ایناست:

از مرگ عمرا نمی ترسم که هیچ تازه منتظرش هم هستم که زودتر بیاد منو نجات بده از این زندگی نکبت بار!!!

امیدی به زندگی ندارم و می خواهم هرچه زودتر به دیار باقی بشتابم!!! شنیدم اونجا آبگوشت میدن!!!! اگه خودم بلایی سر خودم نیارم امید دارم حداقل به 80 سالگی برسم!

تو دنیا موندن لطفی واسه من نداشته پس ترجیح میدم زودتر برم!!!

مطمئن نیستم که بهشتی ام یا جهنمی چون دو راه داره: اگه خودم خودمو خلاص کنم قعر دوزخ!!!! اگه خدا و فرشته ی مرگ زحمتش رو بکشن مطمئنم که بهشتی هستم!!!! من حسابم پاک پاکه!!!

من روز شماری می کنم زودتر عزراییل خان تشریف بیارن!!!

تعلقات دنیایی که هیچ ندارم!!!!

تا دلتون هم بخواهد به مرگ فکر می کنم!!! اصلا مرگ شده هدف زندگیم!!!!!

PATH OF SUCCESS: TO REACH TO A BRIGHT FUTURE YOU HAVE TO TAKE YOUR WORKS SERIOUSLY AND ONLY CONSENTRATE ON BRIGHT SIDES OF ALL SUBJECTS ALSO YOU HAVE TO DETERMINE YOUR GOALS & START AS SOON AS POSSIBLE  .

يکشنبه 29/9/1388 - 18:3 - 0 تشکر 170938

واییییییییییییییییییی سلام

چقدر مهربون مثل همیشه

داداشم ممنونم که به من امید میدین چشم ولی از دل من خدا خبر داره من دوست دارم همیشه شاد باشم اما یه دلتنگی بزرگ دارم

اصن خوبه اگه میخواین وسعت دردمو بفهمین یه سری به تاپیک جناب بوفون توی انجمن عمومی بنام :

(اگه دلت گرفته کلیک کن ) بزنین و از اول نوشته های منو بخونین

و یه چیز دیگه منم براتون دعا میکنم مشکلی که با زندگی دارین رفع شه تا دیگه بهش نگین نکبت بار

و دوست دارم نظرتون رو درباره ی نوشته های توی اون تاپیک بدونم

میدونین یعنی میخوام ببینم بهم حق میدین ایی جوری باشم

و میخوام بدونم مشکل منو حدس میزنین

و یه چیز دیگه بگم و زحمت رو کم کنم شما خیلی بزرگوارین که بخاطر به دنیا اومدن  بچه ی یه دوست خائن و یه عشق رفته

خوشحالین

دلتون همیشه همین جوری دریایی بمونه الهی

خداحافظ


و من چه کودکانه
خاکستر سرد زمان را
به اميد سايه اي بر ديوارها
به پرواز مي خواندم 

يکشنبه 29/9/1388 - 22:17 - 0 تشکر 171002

سلام

سایه جون مشکلت که دیگه حدس زدن نمی خواد!!!!! خودت تو پست اول تاپیکی که گفتی زدی که تو غربتی پس احتمالا احساس غربت می کنی!!!!!! می تونم بپرسم کدوم کشوری؟

درکل من نمی فهمم مشکلت چیه!!!! من از 16 سالگی تا 22 سالگی تو لیورپول تو محله ی استریت زندگی می کردم که خوب تا 18 همراه خانوادم بودم و بعدش که اونها برگشتن من 4 سال تنهای تنها زندگی کردم و واقعا بهترین دوران زندگیم همون 4 سال بود!!!!! محیط زندگیم مشکل خاصی نداشت و من واقعا اونجا رو دوست داشتم و عمرا نمی خواستم برگردم ولی با برشکستگی بابام مجبور شدم برگردم ولی نه به خاطر مشکلات مالی هاا چون اونجا خودم کار می کردم!! به خاطر پدرم برگشتم چون بنده خدا سکته کرد و مجبور شدم بیام پیشش بمونم و بعدش هم که معلومه دیگه!!! نتونستم برگردم لیورپول چون مشکل سربازی دارم و باید سربازیم رو تموم کنم پس تصمیم گرفتم برم دانشگاه که رفتم و الان دانشجو هستم.

دیدی مشکلی نداره؟؟؟؟؟ تازه آدم به دو سه ماه احساس دلتنگیش کم که نمی شه بیشتر هم میشه!!! ولی سر شش ماه همه چی خوب میشه!!!!

حالا بگو کدوم کشوری و واسه چی تنها اونجایی و چند سالته!!!! البته اگه مشکلی نیست بگو هااااااا!!!!!

MasOud RaD, tHe CensoreD MaN!!!!

PATH OF SUCCESS: TO REACH TO A BRIGHT FUTURE YOU HAVE TO TAKE YOUR WORKS SERIOUSLY AND ONLY CONSENTRATE ON BRIGHT SIDES OF ALL SUBJECTS ALSO YOU HAVE TO DETERMINE YOUR GOALS & START AS SOON AS POSSIBLE  .

يکشنبه 29/9/1388 - 22:45 - 0 تشکر 171011

وای من سلام میکنم با کلی خجالت

من فکر نمیکردم همه ی نوشته ها رو بخونین

سنم که=N (معذرت میخوام نمیتونم بگم یه سری مسائل دوباره برام درست میکنن تو تبیان )

کشور=هلند

دلیل مسافرت= خودمم نمیدونم بلاتکلیفم و گریون connie_wimperingbaby.gifgirl_cray.gif

ولی مشکل من جز غربت دلتنگیه تو پست اخرم گفتم میتونین ببینین

واقعا فک نمیکردم انقدر اهمیت بدین و برین نگا کنین پست هامو

ممنونم برادرم

سایه ی


و من چه کودکانه
خاکستر سرد زمان را
به اميد سايه اي بر ديوارها
به پرواز مي خواندم 

دوشنبه 30/9/1388 - 20:51 - 0 تشکر 171229

سلام

سایه جون!!!!! آبجی!!!!! معما طرح می کنی؟؟؟؟تا اونجایی که من فهمیدم تو غربتی پس فکر کردم احساس تنهایی و غربت می کنی!!!! من پریشب تمام پست های اون تاپیک رو نگاه کردم و دیدم شما تو پست اول گفتی تنهایی و تو یه کشور غریب و تو پست های بعد هم همش شعر بود!!!!! تو پست آخر اون تاپیک هم که دوباره الان چک کردم نوشته: "به یکی گفتم خدافظ ولی یادم رفت بگم و اونم وسعت غم منو نفهمید و رفت!!!!" به خدا من که چیزی از این حرف ها نفهمیدم!!!!! خودت یه دفعه بگو و خلاص!!!! به نظر میاد موضوع عشق و عاشقی باشه ولی مطمئن نیستم.!!!! تازه سن چه مشکلی ایجاد میکنه؟؟؟؟ من الان... یعنی الان که نه ولی چند هفته پیش رفتم تو 25 و حالا هم دلهره ای از مطرح کردنش ندارم!!!!!! ولی خلاصه هر جوری راحتی!!! راحتیتو عشقه!!!! این تیکه کلام منه!!!!!


MasOud RaD, tHe CensoreD MaN!!!!! 

PATH OF SUCCESS: TO REACH TO A BRIGHT FUTURE YOU HAVE TO TAKE YOUR WORKS SERIOUSLY AND ONLY CONSENTRATE ON BRIGHT SIDES OF ALL SUBJECTS ALSO YOU HAVE TO DETERMINE YOUR GOALS & START AS SOON AS POSSIBLE  .

سه شنبه 1/10/1388 - 13:3 - 0 تشکر 171351

اه مرگ تو چه ترسناکی نه تو ترسناک نیستی

تو رهایی هستی

برای عاشقان زخم خورده

برای دل های تکیده

جان های منتظر

تو برای من تنها و تکیده رهایی هستی مرگ خوبم

http://alive-or-dead.persiangig.com/Marg.jpg

اری هنوز ارزویم رهایی است

============================================

داداش مسعود از تاپیکت بازم تشک میکنم اخه داره باعث میشه حرفای دلمو بزنم

واقعا خوب دردمو فهمیدین


و من چه کودکانه
خاکستر سرد زمان را
به اميد سايه اي بر ديوارها
به پرواز مي خواندم 

سه شنبه 1/10/1388 - 17:33 - 0 تشکر 171404

سلامی دوباره

دردت رو میفهمم سایه جون ولی!!!!!! بیخیال شو و زندگیت رو از سر بگیر!!!!! شاید اگه با هم بودین مشکل بیشتر بود!!! شاید مثل من تا پای عقد میرفتین ولی بعد به هم میزد!!! اصلا شاید همون قصه پر غصه برای تو اتفاق می افتاد و تو دقیقا جای پسره بودی که منم هستم!!! زندگیت سرشار از شادی و امید. کسی که لایق تو باشه رو خدا نصیبت کنه انشالله. هر وقتم از زندگی خسته شدی یادت باشه که حتما یه خبری بدی تا همدردی کنم!!!! راستی یلداتون پساپس پس از یک روز تاخیر مبارک.

MasOud RaD, tHe CensoreD & Also aDvisoR MaN!!!!!!

PATH OF SUCCESS: TO REACH TO A BRIGHT FUTURE YOU HAVE TO TAKE YOUR WORKS SERIOUSLY AND ONLY CONSENTRATE ON BRIGHT SIDES OF ALL SUBJECTS ALSO YOU HAVE TO DETERMINE YOUR GOALS & START AS SOON AS POSSIBLE  .

شنبه 5/10/1388 - 18:49 - 0 تشکر 172230

زندگی بهت چسبیدم و رهات نمیکنم حا لاحا لاها

مرگ عزیز یه کم ازت می ترسم  پس حا لاحا لاها نیا تا ترسم بریزه

هر وقت از زندگی سیر شدم صدایت میکنم عزرائیل جان

اما حا لا نظرم نسبت به زندگی کمی عوضیده یعنی عوض شده

در ضمن برادر من مشکلم انتظاره همین فقط

اما خوب دلداری میدین من که فعلا منصرف شدم با شنیدن حرفای شما


و من چه کودکانه
خاکستر سرد زمان را
به اميد سايه اي بر ديوارها
به پرواز مي خواندم 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.