بنام خدا
سلام
منم فكر كنم شیطونی زیاد داشتم. و الان خوب یادم نمیاد.
بعضیهاش رو دسته جمعی انجام دادم یعنی با بچه های همسایه و بعد همه هم فهمیدن.
مثلاً یادم میاد بچه كه بودم، نزدیك یه باغ زندگی میكردیم. تو این باغ یه گلخونه هم وجود داشت.
بذارین اول بگم چند سالم بود. 7 یا 8 ساله بودم.
بعد همه ی دختر و پسرهای همسایه جمع شدیم رفتیم روی سقف گلخونه و یكی از بچه شیطونا البته پسر بودا،یكی از شیشه های گلخونه رو شكست. بعد همه پامونو گذاشتیم به فرار. خب اینجا من فقط همراه بقیه بودم و كار رو فقط یكی انجام داد.
اما باغبونه با بیل كلنگ افتاد دنبالمون و ما جیغ میزدیم و فرار میكردیم، تا رسیدیم نزدیك خونمون و اون دیگه جلوتر نیومد
اما بعد به باباهامون چقلی كرد و...