• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 2685)
يکشنبه 11/5/1388 - 5:24 -0 تشکر 137900
روایت تكان‌دهنده همسر یك جانباز از مرگ شوهرش

با سلام

من برای اینکه این بحث رو بزنم این عبارت (شهید محمد رجبی ثانی) رو سرچ کردم اما پیدا نشد ، پس بحث رو میزنم

اگه تکراری بود حذفش کنید

یک اتاق انباری‌مانند در انتهای یکی از راهروهای بیمارستان شهید رجایی کرج، چهار روز یا به قولی شش روز افتخار پذیرایی دلاورمردی را داشت که روزهای جوانی‌اش را در جبهه گذرانده بود، بی هیچ ادعایی و سالها موج انفجار را که گاهی دستاویزی برای مسخره کردنش می‌شد با خود داشت، بدون آنکه به زبان بیاورد. پسر جوان و دختر نوجوانش با اعصاب به هم ریخته و بیماری پدر کنار آمده بودند چون می‌دانستند، او در راه به دست آوردن چیزی که آن را ارزش می‌دانسته، موج انفجار را با خود همراه دارد. همسر جوانش که تنها افتخارش در زندگی، همسری یک جانباز محسوب می‌شود، تنها سه سال است پای در زندگی او گذاشته و اکنون مانند اسپند روی آتش، بی‌قرار است و نگران.
محمد رجبی ثانی، جانباز 35 درصد اعصاب و روان، در کما به سر می‌برد اما چرا در این انباری و چرا در کنار تخت‌های بی‌استفاده بیمارستان و ویلچرهای از کار افتاده این مرکز درمانی؟! ابعاد اتاق، حدود سه در چهار متر است. تعدادی تخت فنری خاک گرفته روی هم انبار شده‌اند. چند ویلچر قدیمی در گوشه اتاق دیده می‌شود و در این میان تختی قرار دارد که محمد روی آن خوابیده، یک سرم یک لیتری که چند میلی بیشتر از آن باقی نمانده به دست محمد وصل است. روی یک برگه تقویم رومیزی با ماژیک مشکی نوشته‌اند محمدرجبی ثانی و با پونز به دیوار چسبانده‌اند.
بوی تعفن از اتاق بیرون می‌زند، چهره و دستان محمد وضعیت وحشتناکی دارند و معلوم نیست چه بر سر آنها آمده است. تاول‌هایی به بزرگی کف دست و زخم‌هایی که هیچ پانسمانی نداشتند، بر روی دستهای بیمار وجود داشت. زیر چشمان محمد، کبود بود و لبهایش به شدت متورم و تا آنجا که من فهمیدم، به هوش نبود. دست و پای او با زنجیر به تخت قفل شده و صحنه دلخراشی را ایجاد کرده بود.
متحیر و متعجب در جا میخکوب شده‌ام. بهت من از این نحوه بستری یک بیمار وقتی بیشتر می‌شود که متوجه آمدن سرباز مراقب محمد می‌شوم. اما چرا سرباز؟ مگر یک جانباز بستری، نیاز به سرباز مراقب دارد؟ از اتاق خارج می‌شوم و منتظر می‌مانم تا فردی از بستگان محمد را بیابم و بپرسم که چه بر سر او آمده است؟ یکی از پرسنل خدماتی بیمارستان که متوجه رفتن من به داخل اتاق شده بود، گفت: او را از زندان آورده‌اند و انگار ایدز دارد. کسی را ندارد و الان سه روز است که در این اتاق است. او را آورده‌اند که فقط در اینجا بمیرد و گواهی فوت برایش صادر شود. اگر او یک جانباز است، چرا در این وضعیت بستری شده است؟ اگر یک بیمار عادی است، چه بیماری عجیب و غریبی دارد که او را داخل بخش نبرده‌اند؟ اگر بیماری مسری دارد و این اتاق قرنطینه است، چرا من به دیدن او رفتم و هزار چرای بی‌پاسخ دیگر.
پس از کلی پرس‌وجو و چند روز رفت‌وآمد و پیگیری در بیمارستان، بالاخره همسر محمد را یافتم و فهمیدم محمد کیست؟
محمد رجبی ثانی، جانباز 35 درصد اعصاب و روان، متولد 1343 و دارای 41 سال سن است. وی یگانه فرزند خانواده‌ای است که دیگر وجود ندارند و در سالهای کودکی محمد، به رحمت خدا رفته‌اند. همسر اول محمد از او جدا می‌شود و محمد با شرایط ویژه خودش سالها بدون اختیار کردن همسری زندگی می‌کند تا اینکه دختری جوان از نسل انقلاب و جنگ، با افتخار، همسری محمد را می‌پذیرد و پسر 17 ساله و دختر 14 ساله محمد را مادری می‌کند.در تکاپوی بررسی وضعیت و پیگیری ماجرای محمد هستیم که یک خبر ما را میخکوب می‌کند. خبر تلخ است. در یکی از بخشهای خبری رادیو اعلام شد، جانباز محمد رجبی ثانی، پس از تحمل سالها بیماری و مشقت، در بیمارستان شهید رجایی کرج شربت شهادت نوشید.

ادامه دارد 

امام زمان (عج) : اگر شیعیان ما به عهد و پیمانی که با ما بسته اند وفادار بودند فرج من به تاخیر نمی افتاد.   

يکشنبه 11/5/1388 - 5:25 - 0 تشکر 137901

خانواده محمد می‌گویند، وی هیچ گونه سابقه بیماری عمومی نداشته و سوابق پزشکی او منحصر به بارها بستری شدن در بیمارستان اعصاب و روان است و تنها مشکل وی، جنون آنی در نتیجه موج انفجار اعلام شده است.
هزار حیف که هرگز صدای محمد را نشنیدیم تا بدانیم به واقع بر او چه گذشته است؟ آیا به گفته خانواده او و طبق اظهارات دوستانش، واقعا دستانش را به عمد سوزانده‌اند؟ چه بر سر دستان او آمده است؟ چه شد که دستانی که در دفاع از مملکت آستین بالا زده بودند با عفونت خود، بلای جان محمد شدند؟اصلا ماجرای زندانی شدن او چیست؟ در زندان چه اتفاقی برای او افتاده است؟ چرا در بیمارستان با او اینگونه برخورد شد؟ چرا بدن محمد عفونت کرد؟ چرا او به حالت کما رفت؟اینها همه سؤالاتی است که ما در پی پاسخ آنها هستیم.
محمد برای همیشه از درد خلاص شد و قدم به وادی سبز جهانی گذاشت که آرزویش را داشت. همسرش می‌گفت، در آخرین مکالمه تلفنی با دوستش در مورد جنگ بحث کرده و گفته بود: اگر لازم باشد باز هم ما آماده‌ایم. اما امروز دیگر محمد نیست تا فرزندانش با تمام وجود به بیماری او افتخار کنند و او را تحمل نمایند. تا همسر فداکارش افتخار کند که همسر یک جانباز است. امروز محمد رفته است تا بنیاد جانبازان، تقاضای کالبدشکافی او را پیگیری نماید و معلوم شود او به شهادت رسیده یا خیر؟ به راستی چه بر سر محمد آمد؟ چه کسی مسئول است؟ و چه کسی پاسخگوی خانواده محمد خواهد بود؟ این سرنوشت در انتظار چه کس دیگری خواهد بود؟ 
همسر محمد رجبی می‌گوید: به من گفتند او باید در زندان بماند تا ادب شود. وی در توضیح ماجرای به وجود آمده برای همسرش می‌گوید، شما فکر کنید چه بر سر ما آوردند؟ شوهرم را به خاطر دو تا شیشه ماشین به زندان فرستادند و به او برچسب خلافکار زدند. از زندان هم مرده او را به بیمارستان فرستادند. الان چه کسی مسئول است؟ شوهر من کاملا سالم به زندان رفت. در روزهایی که محمد رجبی ثانی بستری بود، بعد از چند روز رفت و آمد و پیگیری در بیمارستان موفق شدیم، ملیحه خدمتخواه ساران، همسر جانباز محمد رجبی ثانی را ببینیم و از او درباره ماجرای زندانی و بستری شدن محمد سؤال کنیم. آنچه در پی می‌آید حاصل گفت‌وگوی او در ایامی است که هنوز محمد به آسمان پر نکشیده بود. 
ملیحه خدمتخواه، وقایع منجر به بستری شدن محمد این گونه توضیح داد: حدود یک ماه و نیم قبل محمد برای خرید مایحتاج خانه به سوپرمارکتی که همیشه از آن خرید می‌کردیم رفت. در آنجا دو برادر به نامهای علی و عباس ش، که در محل سابقه خوبی ندارند، محمد را مسخره کرده و او را دست انداختند. محمد هم که تعادل روانی‌اش به هم خورده بود با آنها درگیر شد. دو برادر با چوب به محمد حمله کردند تا او را بزنند. اما او چوب را ازآنها گرفته و شیشه‌های خودروی آنان را که در جلو مغازه پارک شده بود، شکست. آن شب با حال بسیار پریشان به خانه آمد و پس از خوردن قرصهایش، اندکی آرامش یافت.
وی افزود: آن دو برادر از محمد شکایت کردند. فردای آن روز ازکلانتری 128 نیرو هوایی به دنبال او آمدند و به جرم شکستن شیشه‌های آن خودرو محمد را دستگیر و در کلانتری بازداشت کردند. بعد از یک هفته قاضی در شعبه دوم بازپرسی دادگاه رسالت او را موظف به پرداخت صد میلیون ریال وجه نقد به عنوان وثقیه کرد که ما نداشتیم، سند خانه هم در اختیارمان نبود در نتیجه محمد راهی زندان اوین شد و یک روز بعد به زندان قزل حصار کرج انتقال یافت.
همسر شهید رجبی ثانی ادامه داد: محمد که جانباز 35 درصد اعصاب و روان است در حدود 11 سال است که روزانه 25 عدد قرص اعصاب مصرف می‌کند و اگر از زمان مصرف این قرصها اندکی بگذرد حال او وخیم می‌شود و مجبور می‌شویم او را در بیمارستان بستری کنیم. در پرونده پزشکی محمد نیز «جنون آنی» قید شده و قاضی علیرغم تمام اصرار و التماس که در روز دادگاه به او کردیم این مسئله را نادیده گرفت و حکم زندان رفتن را صادر کرد. 
خدمتخواه متذکر شد: در مدت یک هفته‌ای که محمد در کلانتری به سر می‌برده روزانه 25 عدد قرص اعصاب که همراه داشته استفاده می‌کرده است. اما در زندان به دلیل ممنوعیت مصرف قرص توسط زندانیان قرصها به محمد نرسید. حال او روز به روز بدتر شد و بالاخره از حالت عادی خارج شد. وی افزود: اولین باری که به دیدن محمد رفتیم، شش روز از حضور محمد در زندان قزل حصار می گذشت. حال وی اصلا خوب نبود و دستهایش رعشه داشت و در حرف زدن نیز تعادل چندانی نداشت. بار سومی که در زندان قزل حصار به ملاقات محمد رفتم حال او وحشتناک بود، رعشه تمام بدنش را فراگرفته بود و به درستی حرف نمی‌زد. از او پرسیدم قرصهایت را می‌خوری، گفت: نه اینجا به من قرص نمی‌دهند و من می‌خواهم پیش پزشک زندان بروم.
همسر محمد رجبی ادامه داد: به مسئولان زندان گفتم که اگر او قرصهایش را نخورد حالش بسیار بد خواهد شد و آنها گفتند: ما اجازه نداریم به زندانی قرص بدهیم مگر اینکه قاضی پرونده در حکم وی قید کند که مجاز به مصرف قرص است و این در حالی بود که من در روز دادگاه به قاضی یادآوری کره بودم که همسرم دچار جنون آنی است و اگر قرصهایش را مصرف نکند دچار مشکل می‌شود اما قاضی به من گفت: تأیید این مطلب در صلاحیت پزشکی قانونی است و علیرغم اینکه در پرونده پزشکی محمد بیماری جنون آنی قید شده بود، قاضی بدون توجه به تقاضای من حکم زندانی شدن محمد را صادر کرد. وی با اشاره به اینکه مسئولان زندان تنها راه مصرف قرصهای محمد را اجازه قاضی دانستند گفت: باردیگر همراه علیرضا (پسر جانباز) به قاضی مراجعه کردیم و با التماس وضعیت محمد را به او گزارش دادیم و گفتیم که اگر چنین مجوزی ندهد وضعیت محمد وخیم‌تر خواهد شد و حتی پرونده پزشکی محمد و نامه‌ای از بنیاد جانبازان را برای قاضی بردیم که در آن ذکر شده بود که اگر آقای رجبی قرصهایش را که شامل 25 قرص است هر روز مصرف نکند دچار جنون آنی می شود و باید در بیمارستان بستری شود. اما در مقابل التماسهای پی‌درپی من به قاضی وی گفت: او باید در زندان بماند تا ادب شود وتهدید کرد که اگر یک کلمه دیگر حرف بزنم مرا هم نزد همسرم خواهد فرستاد.
ملیحه خدمتخواه ادامه داد: در نهایت این قضایا منجر به این شد که در زندان محمد همه را عاصی کرد و گروهی از زندانیان بر سر او ریختند و او را کتک زدند. زیرا حال وی به حدی نامساعد شده بود که با پای برهنه به دستشویی می رفت و مدام از جنگ و جبهه برای زندانیان حرف می زد.گاهی می خندید و گاهی عصبی می شد. پس از آن به جای بررسی قضیه وی را از بند 2 به بند 12 زندان قزل حصار که مخصوص دیوانگان است فرستادند. 
وی افزود: در آنجا علاوه بر حال روحی، حال جسمی محمد هم وخیم شد. چون آنها فکر می کردند محمد می فهمد و به طور عمد آنها را اذیت می کند. در حالی که او در اثر مصرف نکردن داروهایش از حالت طبیعی خارج شده بود. در نهایت بر سر او ریخته و او را کتک زده بودند بعد هم که حال او بد شده و به کما فرو رفته بود و وقتی کاملا بیهوش شد او را به بیمارستان شهید رجایی آورده و گفته بودند، این زندانی دچار مرگ مغزی شده است.
همسر محمد اظهار داشت‌: من فکر می‌کنم که دستهای محمد را به عمد سوزانده‌اند و ضربه‌ای به سرش خورده که او را به حال کما انداخته است. وی درمورد آخرین مراجعه اش به زندان جهت ملاقات گفت: دفعه چهارم که به ملاقات رفتیم بعد از کلی سرگردان کردن ما ، بواسطه اشکهایی که پسرمان ریخت به ما گفتند محمد را از آن بند به جای دیگری برده اند و امروز روزملاقات نیست. خلاصه با اصرار که کردیم معلوم شد حال محمد وخیم شده و او را به بیمارستان شهید رجایی برده اند و معاون زندان ما را به سمت بیمارستان هدایت کرد. 
خدمتخواه درباره وضعیت محمد رجبی ثانی در بیمارستان اظهار داشت: وقتی در بیمارستان سراغ محمد را گرفتیم او را در یک اتاق دیدیم که مثل انباری بود. چهار تخت روی هم انباشته و دو ویلچر در آن بود. قیافه وی طوری بود که برای پسرش قابل شناسایی نبود. تمام بدن وی مجروح و زخمی و دستانش تا آرنج سوخته بود و تاولهای بسیار بزرگی روی آنها وجود داشت. صورتش به شدت کبود و لبهایش متورم بود و باور اینکه وی همسر من و پدر فرزندان ماست ممکن نبود. در مدت چهار روزی که در بیمارستان بوده به حال وی رسیدگی نشده و حتی التماس سربازهای همراه وی بی ثمر بوده است. فردی با چنین اوصافی دست و پایش هم مطابق قوانین زندان با زنجیر به تخت بسته شده و در کما به سر می برد.
همسر محمد با چشمان پر از شک افزود: شما فکر کنید چه بر سر ما آوردند، شوهرم را به خاطر دو تا شیشه ماشین به زندان فرستادند و به او برچسب خلافکار زدند. از زندان هم مرده او را به بیمارستان فرستادند. الان چه کسی مسوول است؟ شوهر من کاملا سالم به زندان رفت فردی که مدام از جبهه و جنگ حرف می زد و این اواخر که در مورد جنگ عراق با یکی از دوستانش صحبت می کرد شنیدم که می‌گفت: اگر جنگی رخ دهد ما هنوز هستیم و باید جز اولین کسانی باشیم که به جبهه می رویم. آیا با فردی که بعد از سالها هنوز پایبند ارزشهای دفاع مقدس بود، باید این گونه رفتار می کردند. الان هم که در بیمارستان است تمام کارهایش را من پیگیری می کنم و حتی آزمایش‌هایی را که لازم است انجام دهند با هزینه خودم انجام داده و جواب را برای بیمارستان می آورم.
ملیحه خدمتخواه در پایان گفت: شما بگویید اگر ما پیگیر قضیه نبودیم محمد تا کی در آن انباری دوام می آورد و آیا کسی پیدا می شد که از او مراقبت ویژه کند؟ اگر محمد دوام بیاورد حداقل باید 4 تا 6 ماه در بیمارستان بستری شود تا به حال عادی برگردد.
... اما محمد دوام نیاورد. آن روز که با همسر محمد رجبی ثانی صحبت کردیم، او امید داشت که همسرش زنده بماند. اما امروز دیگر محمد در این دنیا نیست.
منبع

امام زمان (عج) : اگر شیعیان ما به عهد و پیمانی که با ما بسته اند وفادار بودند فرج من به تاخیر نمی افتاد.   

يکشنبه 11/5/1388 - 5:55 - 0 تشکر 137905

من فکر می کنم که اگر این داستان تکان دهنده حقیقت داشته باشه همسر این شهید حتما باید به هر وسیله ای که شده به دادگاه بره و از قاضی و مسئولان دادگاه شکایت کنه، درضمن می تونه به دفاتر روزنامه های مختلف(معتبر) بره و داستان خودش رو تعریف کنه و از اونها هم تقاضای کمک کنه . هیچ کس جز اقوام این شهید از حقیقت ماجرا خبر ندارن پس اونها باید به طور کامل و با بیان نام قاضی این پرونده ، مکان و تاریخ صدور حکم، مطالبشون رو در روزنامه ها بیان کنند ان شاء الله که حق روشن بشه.

خدا عاقبت همه ی ما رو ختم به خیر کنه و از فتنه ها و بلاهای آخرالزمانی حفظمون کنه. 

يکشنبه 11/5/1388 - 11:50 - 0 تشکر 137955

این کسایی که ادعا می کنن خدمتگذار مردم هستند تشریف بیارن پاسخ گو باشن.اگر واقعا شهدا انقدر در جامعه احترام دارند پس چرا با جانبازان که کمتر از شهدا فداکاری نکرده اند اینگونه رفتار می شود؟مایه ی خجالت همه ی ماست که چنین افراد بزرگواری در چنین وضعی قرار دارند.

يکشنبه 11/5/1388 - 14:0 - 0 تشکر 138006

با یاد خدا

بنظر شما اگر این جانباز میدونست سرنوشتش این خواهد شد،بازم ایثار میکرد؟!!!

لعنت به این زندگی

چه کسی باور کرد مردنم را

يکشنبه 11/5/1388 - 14:29 - 0 تشکر 138013

با سلام

به نظر من بله

باز هم ایثار میکرد

چون بیشتر کسایی که رفتن جبهه برای مال دنیا که نرفتن

برای رضای خدا رفتن ، همونطور که تو متن هم هست میبینید که بعد از اینکه موجی شده هم باز به دوستش میگه اگه جنگ بشه ما باید جز اولین نفر ها باشیم که میریم جبهه

شهدا برای ما حمدی بخوانید که شما زنده اید و ما مرده

امام زمان (عج) : اگر شیعیان ما به عهد و پیمانی که با ما بسته اند وفادار بودند فرج من به تاخیر نمی افتاد.   

يکشنبه 11/5/1388 - 16:39 - 0 تشکر 138056

در برابر خون شهیدان و جان عزیز جانبازان در درگاه باریتعالی مسئولیم و باید پاسخگو باشیم. همسر این جانباز دلشکسته است. همگی دعا می کنیم برای التیام درد دل شکسته این همسر.

دل دریای من بی تو مرداب است

 

پنج شنبه 15/5/1388 - 11:46 - 0 تشکر 139259

بارها و بارها دیدم و شنیدم این بحث تكراری رو.

مگر به گوش مسئولین نمیرسه؟

تا كی باید چنین جنایت هایی رو ببینیم و ساكت باشیم؟

تا كی نباید سخن به لب بیاریم كه چرا این چنین می كنند.

مگر اینان حق به گردن ما ندارند؟

مگر نه این است كه آزادیه بی قید و شرط مان را مدیون این عزیزان هستیم؟

كی می خواهیم به این باور برسیم؟

دوستان،همونطور كه كم و بیش در جریان هستید انجمن دفاع مقدس برنامه ای برای 

بازدید از آسایشگاه جانبازان در تابستان دارد.

امسال هم این برنامه به شكل جامع تری برگزار خواهد شد

كه در یك تاپیك جداگانه به اطلاع شما دوستان می رسانیم.

از همه شما برای حضور در برنامه های تابستانی انجمن دفاع مقدس دعوت به عمل می آوریم

یا علی(ع) مدد

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.