سینمای سیاسی آمریكای لاتین در جستوجوی فیلمی است كه هم ویرانگر و هم سازنده باشد. این سینما علاوه بر ثبت و ضبط و مستندسازی میكوشد تا در شرایط و محیط دخالت كند و در تغییر شكلها چیزهایی تازه سازد و این امكانپذیر نیست مگر نیروهای معتقد، مؤمن و انقلابی سازمانیافته و هماهنگ عمل كنند.
مضامینی كه در سینمای سیاسی ارایه میشود، توجه به هویت ملی است و مضامین دیگری هم در این آثار قابل مشاهده است؛ مضامینی كه به استعمار نو و عقبماندگی میپردازد. این سینماگران لزوم همبستگی ملی و افزایش آگاهی مردم دربارهی ارزشهای فرهنگی كشورشان را به عنوان شرایط لازم برای رهایی از بندهای استعمار قلمداد میكنند. خودآگاهی به هر تقدیر، به خودشناسی نیاز دارد. مضمون آگاهی سیاسی شرطی لازم برای تغییرات انقلابی است. «گوته» در این باب گفته است: «رومانتیسم نوعی از بیماری است و كلاسیسم نوعی تندرستی».
سینمای سیاسی، نوعی تفكر سینمایی است كه كوشش میكند مرگ حقیر هالیوود را باعث شود. فعالیتهای گذشتهی فیلمسازان اروپای شرقی و فرانسه بهویژه در دههی 60، نوعی سینمای متفاوت و بالنده را پدید آورد كه سینمای متعهد و دارای معیارهای خاص خود بود. این سینما نظارهگر مرگ سینمای متأثر از تفكرات هالیوودی است.
كتاب «سیاست» نوشتهی «ارسطو» به ما یاد داد كه هر گاه تعداد افراد از یك حدی فراتر رود، بسیاری از اشكال ارتباطی بین افراد دچار دگرگونی میشود. ازدیاد افراد در یك جامعه، تفاوتها و اختلافات را به همراه دارد. افزایش جمعیت بهتدریج روابط افراد را از بین میبرد. هر فردی در شبكهیی از حلقهها جایگاه شخصی را اشغال میكند.
در جوامع شهری و كلانشهرها، با افزایش جمعیت، امكان دوستی و رفاقت و ارتباط مستقیم بین مردم تغییر مییابد. در چنین شرایطی برقراری ارتباط به واسطهی وسایل ارتباط جمعی صورت میپذیرد. یكی از تأثیرگذارترین وسایل ارتباط جمعی یعنی سینما میتواند میان طبقات مختلف اجتماعی در سطح ملی پیوند ایجاد كند.
سینمای سیاسی شیلی در سال 1968 با تولید چهار فیلم به نامهای «ببرهای غمگین» ساختهی «رائول روییز»، «شورهزار خونین» ساختهی «هل ویوسوتو»، «والپا راییز» و «عشق من» ساختهی «آلدو فرانسیا» و «شغال ناهوئولتورو» توسط چهار سینماگر تازهكار آغاز گردید.
سینمای سیاسی و سینماگرانی كه آن دم و بازدم سینما را توان میبخشند و در مبارزه با سینمای هالیوودی نفس از سازندگان و صاحبان نظام سرمایهداری میگیرند، قابل ارج نهادن هستند.
بدون تردید در بین فیلمسازان هالیوودی هم پایگاه فكری متفاوتی وجود دارد كه قابل بحث و بررسی است اما آن چه كه اهمیت دارد، روش بیانی و تطبیق آن با نوعی اندیشهی به بیان آمده است كه سخنی تازه دارد و همراه است با زیباییشناسی ویژهی خود و روش بیانی آن راهی است كه میتواند پویایی مداوم و بالندگی داشته باشد. شكل و محتوای این سینما با هم مورد بررسی قرار میگیرد.
بافت درهم این دو یك اثر را میسازد. بالندگی یك اثر تنها با دو عامل محدود نمیشود، آن چه هست یك مفهوم است. روشی كه تنها آن مفهوم میتواند در ارایهی خویش داشته باشد، فكری است و كلمهیی كه آن را بیان میكند. جداییناپذیری سینمای سیاسی بسان یك فیلسوف انسان و محیط را بررسی میكند
این عنوان از نویسندهی كوبایی قرن نوزده آمریكا گرفته شده است (خوزه مارتی) كه از آتش سرخپوستان كه بهوسیلهی «ماژلان» و دیگر جویندگان نخستین در سواحل «تیرادول فوكو» دیدهشده سخن میگوید.