تبیان، دستیار زندگی

سلام به گرمی محبت دلهای همه ی شما

سلام دوستان عزیز

تو این تاپیک قصد داریم با شما دفترچه ی خاطرات مشترکی رو داشته باشیم

جایی که بشه خوشی هامونو توش تقسیم کنیم

جایی که بشه توش از غصه هامون بگیم

جایی که بشه گله کرد جایی که بشه تشکر کرد جایی که بشه نوشت و تقدیم کرد

جایی که کسی صدای ما رو بشنوه

جایی که  وقتی تنهاییم شعرامونو توش بنویسیم

جایی که هروقت خیلی شاد شدیم برگردیم و غصه های بقیه رو هم ببینیم

جایی که وقتی خیلی غصه داریم ببینیم هنوزم جای امید هست و هر روز یکی ناراحته و یکی شاده

تو شادی و غم هم شریک باشیم

جملات زیبا رو توش بنویسیم

شعرای قشنگ

و اینجوری دلهامون رو یکی کنیم و از محبت و آرامش روحی لذت ببریم

اینجا جای دل نوشته های شماست

--------------------------------------------------------------------------------------

برای دسترسی راحتتر شما عزیزان به خاطرات و دل نوشته های دوستان در جلوی اسم آنها ستاره هایی وجود دارد که با کلیک بر روی هر ستاره شما به صفحه ای که آن دوست عزیز خاطره و دل نوشته های خود را ثبت کرده هدایت میشوید یعنی هر ستاره بیانگر صفحه ای از خاطرات اون دوست عزیز است

سلام
بیشتر فکر کن شاید احساس های دیگت هم متبلور بشن
این حست که کن فیکون کرد:))

سلام
خوب چیکار میشه کرد
ما اینینم دیگه:))
موفق باشید

دیروز در خانه نشسته بودیم داشتیم تخمه نمیخوردیم دیدیم تیلیفینم زنگ زد.تیلیفین رو برداشتم گفتم کیسته گفت معلم زیسته...
:))
معلم زیست سال اولم زنگ زده بود...اول فکر کردم بچه هان دارن شوخی میکنن نگو واقعا بود...منم فکر کردم شوخیه و بچه ها هستن و منم به شوخی گرفتم کلی تیکه بارش کردم
اوه اوه یه خاطره گفتم که خیلی...هیچی بیخیال
خلاصه زنگ زده بود واسه یه کاری که به شغل پدرم مربوط میشد...تازه فهمیدم اوه اوه این معلممونه آقای جبرئیلی
گفتم ببخشید آقا ب خدا الان 6 سال گذشته من سال دوم دانشگاهم نشناختم و خلاصه کلی عرق کرده بودم
جالب اینجاس تیلیفین رو که قطع کردم یاد خاطره ی dehkade2010 افتادم که میگفت یه دوستی داره تو حیاط مدرسه یهو میپره رو دوش یکی یهو میبینه طرف ناظم بوده
منم اشتباه گرفتم دیگه
ولی خودمم کلی خندیدم:))خیلی حرفای ضایع زدم کلی خودشو مسخره کردم

سلام
به به..شما مگه به جز پشت سر من گفتن یادمم میافتی؟...تو سینما چی گفتی هان؟....من میومدم نقدت میكردم؟...باشه سلطان خان...باشه..یادم نمیره.....ای كاش یه بار دیگه صندلی داغ بذاریم واست...میسوزونمت:))

دیگه داداشی به اسم سلطان ندارم....ههه..همكاری به اسم سلطان دارم....

ولی دعا كن دستم بهت نرسه جناب.

راستی....وااااای چیكار كردی...آبروت حسابی جلوی معلمن رفت ها....ههه..آخی.....خیلی باحال بود ولی.....

حق یارت

سلام
من یادم نمیاد هیچ وقت شماره معلمی رو گرفته باشم یا اصلا معلما شماره دانش آموزاشونو داشته باشن
چه معلم خوبی بوده که بعد از 6 سال تو رو یادش مونده و تو چه آدم شیطونی بودی که هنوز به خاطر فضولیات تو ذهن معلم مونده بوی
موفقباشیرفیق

سلام مجدد

راستی سلطان..اگه یادتون باشه قبل عید تو انجمن كتابخوانی تو تاپیك كتاب خوانان فعال انجمن میخواستی یه چیزی بگی بعد گفتی كه بعد عید تاپیكشو میزنی...قضیه چی بود؟..من هنوز كنجكاوم.....منتظرم:)

درپناه حق

سلام دهکده عزیز
راستش فقط گفتم اگه من این تاپیک رو ثبت میکردم شما یه جور دیگه برداشت میکردی...منظوری نداشتم
ولی حالا که از من گذشت...صندلی داغ بعدی هم به زودی برگزار میشه...میرسیم خدمتتون

از ضایع هم ضایع تر گفتم:))

آقای نوید خان گل
ایشون قبلنا در مورد کاری با پدرم حرف زده بودن ولی شماره رو گم کردن یا چجوری بود نمیدونم بعدش از تو دفتر و آرشیو پرونده هام شماره خونه رو گرفتن نه شماره خودمو داداش
خلاصه هی گفت و منم گفتم..اونقده جدی حرف میزد که یهو شک کردم و وقتی هم گفت با آقای پدر کار دارم یاد اون موقع افتادم و یخ شدم:)
خوب دیگه..انتقام بچه ها رو از معلما گرفتم...معلما بیچاره ها زحمت میکشن ولی ما بعدا متوجه میشیم
وقتی واسه پسرعموم که سال اوله تعریف کردم گفت دمت گرم و...:)
ولی خودم ناراحتم که چرا اشتباه گرفتم
از بس با بچه ها شوخی های ناجور میکنیم:)

دهکده ی عزیز
در مورد اون قضیه...فکر کنم میخواستم یه تاپیک بزنم...یادم رفت...فکر میکنم یادم اومد با اجازت میزنم...در مورد چی میخواستم بزنم نمیدونم...یادم میاد میزنم:)
موفق باششی

سلام حواس پرت

واااااااااای خیلی ضایع گفتی...بی خیال بابا....همین غزه رو بیا بپزونیم خیلی همه رو اذیت میكنه..بذار جبران كنیم..جان دهكده منو بی خیال..بعدا چشم درخدمتم..ای بابا

سلام
خوب شوخی ناجور که ازت برمیاد:))
وگرنه تو ذهن معلمت نمی مونده حالا هی بگو با آقای پدر کار داشت
موفق باشی