صفحه ها
دسته
برگزیدگان انجمن از دید علی
برگزیده ی وبلاگ علی
دانلود محبوب علی
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 153579
تعداد نوشته ها : 65
تعداد نظرات : 262
Rss
طراح قالب
عارف موسوي

به نام خدایم

سلام
:)

بوی شکوفه های بهار نارنج همه جا پیچیده.
به به!  چه بوی خوبی!

وقتی ریه هامو از این رایحه ی دلپذیر پر می کنم احساس می کنم باید و البته می توانم کوهی از مشکلات رو جابجا کنم.
الانم همین احساس رو دارم.


شهریور هشتاد و هشت بود که دلم مرددانه ازم خواست به اینجا بیام، تا سرپناهی باشه برای حرفهام و احساساتم -که همینطورم شد-
الان، بهار هشتاد و نه...

به قول داداش رودخونه ی عزیزم: "دوستای خوبم این وبلاگ دیگه آپ نمیشه."
انشالله!

شاید در آینده بازم وبلاگ زدم اما نه با موضوع شخصی-عاطفی.
همینطور که حالام یه جا بصورت کپی پیستی فعالیت دارم  :)
و به غیر اون هیچ جا نیستم.

سعی می کنم بهتون سر بزنم به شرطی که شمام سر بزنید ;) 
شوخی کردم ;D

همتونو دعا می کنم
دوران همی نویسد بر عارضش خطی خوش     یا رب نوشته ی بد از یار* ما بگردان
* یاران ما

به خدا می سپارمتون
التماس دعا
یا علی

_________________________________________________

1.بازم
دل تمنا می کند تا من بسازم خانه ای      عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای؟


2. آن شب که شد زندگی ما آغاز     آغاز شد افسانه این سوز و گداز
دادند به ما دلی گفتند بسوز      دیدند که سوختیم گفتند بساز


3.در بوستان حریفان مانند لاله و گل      هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری
----------------
حافظ وصال می طلبد از ره دعا      یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن


4.خیلی منتظر موندم.اگه قرار بود بنویسی تا حالا نوشته بودی [عصبانیت]

5. ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی      دل بی تو به جان آمد، وقتست که باز آیی
:"(

به نام خدایم

با سلام

به لطف حق، آخرین پست مادرانه هم ثبت شد.
ممنون که تو این مدت تحملم کردین؛
هر چه بود در نهایت ادا شد،
و از این خوشحالم.

------------------------------------

مادر

پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر

برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر

زجان محبوب تر دارش که دارد
زجان محبوب تر بیچاره مادر

از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر

نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر

به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر

بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر

تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر

اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش زسر بیچاره مادر

اگر یک سرفه بی جا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر

برای این که شب راحت  بخوابی
نخوابد تا سحر بیچاره مادر

دو سال از گریه روز و شب تو
نداند خواب و خور بیچاره مادر

چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر

سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر

تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر

به مکتب چون روی تا  باز گردی
بود چشمش به در بیچاره مادر

وگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در  بیچاره مادر

نبیند هیچکس زحمت به دنیا
زمادر بیشتر بیچاره مادر

تمام حاصلش از زحمت این است
که دارد یک پسر بیچاره مادر

ایرج میرزا

---------------------------

الحمدالله

چهارشنبه هجدهم 1 1389

              

رنج نخست

خلید خار درشتی بپای طفلی خرد
بهم برآمد و از پویه باز ماند و گریست

بگفت مادرش این رنج اولین قدم است
ز خار حادثه، تیه وجود خالی نیست

هنوز نیک و بد زندگی بدفتر عمر
نخوانده‌ای و بچشم تو راه و چاه، یکیست

ز پای، چون تو در افتاده‌اند بس طفلان
نیوفتاده درین سنگلاخ عبرت، کیست

ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی
خطا نکرده، صواب و خطا چه دانی چیست

دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند
کسیکه زود دل آزرده گشت دیر نزیست

ز عهد کودکی، آماده‌ی بزرگی شو
حجاب ضعف چو از هم گسست، عزم قویست

بچشم آنکه درین دشت، چشم روشن بست
تفاوتی نکند، گر ده است چه، یا بیست

چو زخم کارگر آمد، چه سر، چه سینه، چه پای
چو سال عمر تبه شد، چه یک، چه صد، چه دویست

هزار کوه گرت سد ره شوند، برو
هزار ره گرت از پا در افکنند، بایست


پروین اعتصامی

يکشنبه پانزدهم 1 1389

به نام خدایم

=============================


باباطاهر همدانی

 

غم عشق تو مادر زاد دیرم 
نه از آموزش استاد دیرم

بدان شادم که از یمن غم تو
خراب آباد دل آباد دیرم

--------------------------------------------

همون پیوست دیروز

 

پنج شنبه دوازدهم 1 1389


به نام خدایم

=================================

شعری در باب مادر از استاد شهریار

 مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گوئی سرم هنوز ببالین گرم تست

پیوسته درهوای توچشمم به جستجوست
هرلحظه باخیال توجانم به گفتگوست

در خواب و خیال همه با توام هنوز
تنهائیم مباد که تیره است بی تو روز

دائم حریم قدس تو احساس میکنم
احساس قدس آن دم انفاس میکنم

موسیقی بهشت همانا صدای تست
گوش دلم به زمزمه لای لای تست

مادر به قصه های تو میخفت غصه ها
میرفت چشم و گوش بدنبال قصه ها

با شادیت نبود غمی را مجال ایست
امّا به گریه تو هم آفاق میگریست

صد قصه عشق بودی ومیخواندمت مدام
رفتیّ و ماند قصه صد عشق ناتمام

ای سینه داشته سپر هر بلای من
اکنون بکن شفاعت من با خدای من

امروز هستیم به امید دعای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست

این راز آن حدیث که نقل از پیمبر ست
جنت نهاده زیر قدمهای مادر ست

---------------------------------------------------

پیوست1.

خدایا !    ... ؟!

چهارشنبه یازدهم 1 1389


به نام خدا
سلام

------------------------------------------------------

شهادت امام حسین (ع) و یارانش را بهتون تسلیت می گم 
عزاداری هاتون مورد قبول درگاه الهی
الهی آمین

---

دوستان من آبم
 
خب چمی دونم..همین که بچه ها میگن..
من آپم :)


همونطوری که می دونید (میدونم که یادتون نبود) امشب شب یلداست.
و این شب خاصیت های زیادی داره که قصد دارم تو این پست (معادل فارسی پست چیه؟) اشاراتی بهشون داشته باشم.

1
چون لاله دل از مهرتوان سوختن اما       اسرار دل سوخته پیدا نتوان کرد
  تا در سر زلفش نکنی جان گرامی         پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد
 آنها که ندانند ترنج از کف خونین        دانند که انکار زلیخا نتوان کرد

خب...
از خاصیت های مهم این شب اینه که شب های بعدش کوتاه تر میشن که به نظرم طبیعی هم هست.اخیرا دانشمندا (خودم و شرکا) اثبات کردیم که چون در طول سه ماه پاییز، "شب ها"، تو بارون و شبنم خیسونده میشن طبیعتا آب میرن و کم کم کوتاه میشن و معمولا (یعنی حدودا دقیقا) از شب یلدا به بعد ما شاهد کوتاه شدن طول شب همراه با بارش آفتاب و طلوع باران و ابر های پراکنده و ...
خلاصه شاهد میشویم 
 


حالا که براتون کوتاه شدن طول شب اثبات شده!! میرسیم به نکته ی اصلی.

نکته ی اصلی اینه که این شب های کوتاه شونده با امتحان های ما مصادف شدن و من بسی مسرورم که به عرض دوستان "شب درس خون" برسونم که یوهاهاهاها
یعنی این ترم ما "روز درس خونا" نمره هامون بهتر میشه (می بینین که تمام شرایط محیطی و جوی و میزبانی با ماست)


ببینید عبید زاکانی چی گفته : (شما بیت اولشو توجه نکنید! لطفا! )

2
ای لعل لبت به دلنوازی مشهور            وی روی خوشت به ترکتازی مشهور
با زلف تو قصه‌ایست ما را مشکل           همچون شب یلدا به درازی مشهور



حالا یه مورد دیگه در مورد شب یلدا بگم.
همونطوری که می دونید خدا شب را برای کسب آرامش ما انسانها قرار داده و حالا تو این شب های کوتاه شده ما آرامش کمتری کسب می کنیم.جل الخالق به این یلدا  (یلدا کیه؟ ها؟ بگو ببینم؟)


3
همه روز از خروش دل نزارم      بسان نای و چون نی ناله دارم
همه روز از غم دل در خروشم      چو بحری آتشین در تفّ و جوشم
   شبم را گر امید روز بودی       کجا چندین دلم در سوز بودی
چو درد من سری پیدا ندارد        شب یلدای من فردا ندارد


.
.
.

امسال شب یلدامون با ماه محرم همزمان شده.
امسال بابابزرگ ها و مامان بزرگ ها قصه ی کربلا و عاشورا رو برای بچه هاشون میگن.
امسال شب یلدامون..

خیلی ها به دعای من (اگه قابل باشم) و شما نیازمندن. یادمون باشه دعا شون کنیم!
و برای همه شون فال حافظ بگیریم

4
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست            گریه‌های سحرم را اثری پیدا نیست

و

5
به قاف والقرآن و به صاد والقران       به علم القرآن و به علم الاسما
      به روز عرفه و روز بدر و روز حنین        به روز جمعه و عید و به روز حشر و جزا
به عزت شب قدر و شب حساب برات         به حرمت شب آبستن و
شب یلدا
به جانفزایی علم و به دل‌گشایی جان         به پادشاهی عقل و رئیسی اعضا

قسم نمیدم اما دوستاتونو هم فراموش نکنید!


بیشتر از این چشماتونو درد نمیارم. براتون فردای بعد از یلدای خوبی رو آرزو می کنم

6
مهره‌ی مهر چو از حقه مینا بنمود               ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود


7
   سر به بالین عدم بازنه ای نرگس مست        که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست

  به سخن گفتن او عقل ز هر دل برمید         عاشق آن قد مستم که چه زیبا برخاست
روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف         گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست
ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد        که حجاب از حرم راز معما برخاست
  سعدیا تا کی ازین نامه سیه کردن؟ بس         که قلم را به سر از دست تو سودا برخاست


شرمنده ی قلم؛ سیه کردن بس!

در پناه خدا
یا علی
ماشاالله

-------------------------------------------------------------------------------

پ.ن.1.
    بر سر آنم که گر ز دست بر آید          دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد        دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست        نور ز خورشید جوی بو که برآید
حافظ
---------------------

پ.ن.2.

1. غزل- خواجوی کرمانی
2. رباعی- عبید زاکانی
3. خسرو نامه- عطار
4. غزل- محتشم کاشانی
5. قصیده- عطار
6. غزل- خواجوی کرمانی
7. قصیده از سعدی
------------------------

پ.ن.3.

تا یه جاییش رو صبح نوشتم. تیکه آخرش هم الان که ساعت 7:40 شده .
حال ه دیگه، برای خودش می چرخه.
شکرت..


 

 

دسته ها : ادب و هنر
دوشنبه سیم 9 1388

به نام خدا
سلام


من و یک رابطه ی تنگاتنگ

من و یک رابطه ی گرم و قشنگ

من و یک بند کلفت و محکم

یک سرش خورده گره بر دل من

آن سرش...

 

24.9.1388      18:59
 برای تنویر افکار عمومی(به اونجا که رسید پاشد رفت )

...
آن سرش شاید،
 آزاد و رها
شایدم در پیش خدا
یا که در دست ناخدا


2066

شنبه بیست و یکم 9 1388

 

با یاد خدا دلها آرامش می گیرد

 

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند!

آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند!

دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند!

فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند!

صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند!

راستی آنچه که یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند!

آدمک نغمه ی آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند!

مرگ همین جاست بخند! ...

 

آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند!

آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند!

 

 

 انتهای نامه ی 36 امام علی حال خودشو با این شعر بیان می کنه. من ازش خیلی خوشم اومد


 « اگر از من بپرسی چگونه ای؟ بدان که من در برابر مشکلات روزگار شکیبا هستم؛ بر من دشوار است که مرا با چهره ای اندوهناک بنگرند، تا دشمن سرزنش کند و دوست ناراحت شود.»

 

2066

يکشنبه اول 9 1388
 
 ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ 
 گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ 
 با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ 
 من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ 
 یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ 
و
 
 از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم  
 خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم  
 سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست  
 صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم  
 تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است  
 در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم    
 چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود  
 بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم  
 زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست  
 کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم  
دوشنبه شانزدهم 6 1388
X