• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 4153)
سه شنبه 19/9/1392 - 9:1 -0 تشکر 675220
چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی كاظم علیه السلام

مولف: عبدالله صالحی  ناشر: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)

پیشگفتار

به نام هستى بخش جهان آفرین

شكر و سپاس بى منتها، خداوند بزرگ را، كه ما را از امّت مرحومه قرار داد و به صراط مستقیم ، ولایت اهل بیت عصمت و طهارت صلوات اللّه علیهم اجمعین هدایت نمود.

و بهترین تحیّت و درود بر روان پاك پیامبر عالى قدر اسلام صلى الله علیه و آله ؛ و بر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، مخصوصا هفتمین خلیفه بر حقّش حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام .

و لعن و نفرین بر دشمنان و مخالفان اهل بیت رسالت كه در حقیقت دشمنان خدا و قرآن هستند.

نوشتارى كه در اختیار شما خواننده گرامى قرار دارد برگرفته شده است از زندگى سراسر آموزنده نهمین ستاره فروزنده و پیشواى بشریّت و حجّت خداوند، براى هدایت بندگان .

آن شخصیّت ممتاز و برگزیده حقّ، تبارك و تعالى كه مخزن اءسرار و معارف الهى بود؛ و همچون دیگر اهل بیت عصمت و طهارت جامع كمالات و نیز معصوم از هر گونه خطا و اشتباه بود.

آن حضرت تا مرحله اى محبوب خداوند متعال و مقرّب درگاهش قرار گرفت كه لقب باب الحوائج إ لى اللّه را در بین ائمّه اطهار علیهم السلام به خود اختصاص داد.

و آن حضرت در زمان خویش ، بین گروه ها و احزاب محور حقّ قرار گرفت .

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله ضمن بشارت بر ولادت حیات بخش او؛ و این كه او هفتمین خلیفه و حجّت بر حقّ خداوند مى باشد، فرمود:

خداوند متعال نطفه او را مبارك براى امّت و تزكیه شده قرار داد؛ و او وسیله رحمت و بركت براى شیعیان و دوستان خودمى باشد، خداوند او را در عرش برین ، موسى نام نهاد.

و هركس به او متوسّل شود و او را وسیله درگاه الهى قرار دهد حوائج و خواسته هایش برآورده خواهد شد؛ و روز قیامت از شفاعت حضرتش برخوردار و در جوار او محشور مى گردد.

احادیث قدسیّه و روایات متعدّد در منقبت و عظمت آن امام مظلوم ، با سندهاى متعدّد، در كتاب هاى مختلف وارد شده است .

و این مختصر ذرّه اى از قطره اقیانوس بى كران فضائل و مناقب و كرامات آن امام والامقام مى باشد.

كه برگزیده و گلچینى است از ده ها كتاب معتبر(1)، كه در جهت هاى مختلف عقیدتى ، سیاسى ، عبادى ، اقتصادى ، فرهنگى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربیتى و... خواهد بود.

باشد كه این ذرّه دلنشین و لذّت بخش مورد استفاده و إ فاده عموم علاقه مندان ، مخصوصا جوانان عزیز قرار گیرد.

و ذخیره اى باشد (لِیَوْمٍ لایَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ إ لاّ مَنْ اءتىَ اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ لى وَلِوالِدَیّ ولِمَنْ لَهُ عَلَیَّ حقُّ)، ان شاء اللّه تعالى .

                                                                                                                   مؤلّف

سه شنبه 19/9/1392 - 9:46 - 0 تشکر 675252

خرید همسر به عنوان مادر


هشام بن احمر - كه یكى از اصحاب امام موسى كاظم علیه السلام است ، حكایت كند:


روزى در محضر مبارك آن حضرت بودم ، به من فرمود: اى هشام ! آیا خبر دارى كه از شهرهاى مغرب كسى آمده باشد؟


عرض كردم : خیر، بى اطّلاع هستم .


فرمود: بلى ، همین امروز عدّه اى آمده اند، بیا تا با یكدیگر برویم و سرى به آن ها بزنیم .


پس سوار مَركب هاى خود شدیم و حركت كردیم تا به نزد مردى از اهالى مغرب رسیدیم ، كه تعدادى كنیز و غلام جهت فروش آورده بود و آن ها را جهت فروش بر ما عرضه كرد.


كنیزان نُه نفر بودند، كه همه آن ها را حضرت دید و نپسندید و سپس اظهار داشت : به این ها نیازى نیست و ما براى اینها نیامده ایم ؛ اگر كنیزى دیگر دارى ، ارائه نما؟


مرد مغربى گفت : غیر از این ها دیگر ندارم .


امام علیه السلام فرمود: چرا، آنچه كه دارى در معرض قرار بده ؛ و در خفاء نگه ندار.


مرد مغربى گفت : به خدا قسم دیگر كنیزى ندارم ، مگر یك نفر كه مریض حال است .


امام علیه السلام فرمود: چرا او را عرضه نمى كنى ؟


و سپس اظهار نمود: او را هم بیاور.


ولیكن مرد مغربى قبول نكرد؛ و ما بازگشتیم .


فرداى آن روز، حضرت به من فرمود: اى هشام ! نزد آن مرد مغربى كنیز فروش برو و آن كنیز مریض را - كه نشان نداد - به هر قیمتى كه بود، خریدارى كن و بیاور.


هشام گوید: نزد همان شخص رفتم و تقاضاى خرید آن كنیز مریض را نمودم ؛ و او مبلغى را مطرح كرد، كه من نیز به همان مبلغ آن كنیز را خریدارى كردم .


بعد از آن كه معامله تمام شد، مرد مغربى گفت : آن شخصیّتى كه دیروز همراه تو بود، كیست ؟


گفتم : یك نفر از بنى هاشم مى باشد، گفت : از چه خانواده اى ؟


پاسخ دادم : از پاكان و پرهیزكاران است .


گفت : بیش از این توضیح بده ؟


اظهار داشتم : بیش از این اطّلاعى ندارم .


آن گاه مغربى گفت : این كنیز جریانى دارد، كه مهمّ است :


وقتى او را از دورترین نقاط مغرب خریدم ، زنى از اهل كتاب ، نزد من آمد و گفت : این كنیز را براى چه منظور خریده اى ؟


گفتم : او را براى خودم خریدارى كرده ام .


زن اهل كتاب گفت : سزاوار نیست چنین كنیزى نزد شخصى چون تو و ما باشد؛ بلكه این كنیز باید نزد بهترین انسان هاى روى زمین باشد و در خدمت او قرار گیرد؛ زیرا كه به همین زودى نوزادى از او به دنیا مى آید، كه شرق و غرب جهان را در سیطره ولایت خود قرار مى دهد.


هشام گوید: سپس كنیز را نزد امام موسى كاظم علیه السلام آوردم كه بعد از مدّتى روزى حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام از او تولّد یافت .(46)

سه شنبه 19/9/1392 - 9:46 - 0 تشکر 675253

معرّفى جانشین خود

زكریّا بن آدم - كه یكى از بزرگان شیعه و مورد توجّه خاصّ ائمّه اطهار علیهم السلام بوده است - به نقل از گفتار بعضى دوستانش حكایت نماید:

روزى در مدینه منوّره كنار قبر مطهّر رسول خدا صلى الله علیه و آله به همراه بعضى افراد نشسته بودیم ، كه ناگهان متوجّه شدیم امام موسى كاظم سلام اللّه علیه دست فرزندش ، حضرت رضا علیه السلام را گرفته و به سمت ما مى آمد، چون وارد مجلس ما گردید و فرمود: آیا مى دانید من چه كسى هستم ؟

عرض كردیم : یاابن رسول اللّه ! شما موسى ، فرزند جعفر بن محمّد علیهما السلام هستى .

حضرت فرمود: این فرزند را مى شناسید؟

گفتیم : بلى ، او علىّ، پسر موسى ، پسر جعفر صادق - صلوات اللّه علیهم مى باشد.

آن گاه امام علیه السلام افزود: تمامى شما گواه و شاهد باشید، كه من او را وكیل خود در زمان حیاتم ؛ و نیز وصىّ و جانشین خود پس از آن كه از دنیا بروم ، قرار دادم .(47)

همچنین علىّ بن جعفر حكایت كند:

روزى در محضر برادرم امام موسى بن جعفر علیه السلام بودم و او را حجّت خداوند متعال پس از پدرم ، در روى زمین مى دانستم .

ناگهان فرزندش ، علىّ علیه السلام وارد شد و برادرم فرمود: این فرزندم ، علىّ صاحب و پیشواى تو خواهد بود؛ و همان طور كه من جانشین پدرم هستم ، او نیز جانشین من مى باشد، خداوند تو را ثابت قدم و پایدار نگه دارد.

من گریان شدم و با خود گفتم : برادرم با این سخنان ، خبر از مرگ و رحلت خود مى دهد.

ناگاه امام علیه السلام اظهار نمود: برادرم علىّ! مقدّرات الهى باید انجام پذیرد، همانا حضرت رسول ، امیرالمؤمنین ، فاطمه ، حسن و حسین (صلوات اللّه علیهم اجمعین ) الگوى تمام انسان ها بوده و هستند و من نیز تابع و پیرو ایشان خواهم بود.

علىّ بن جعفر افزود: این سخنان را برادرم ، امام موسى كاظم علیه السلام سه روز پیش از آن كه هارون الرّشید در دوّمین مرحله او را به بغداد احضار نماید، بیان فرمود.(48)

سه شنبه 19/9/1392 - 9:49 - 0 تشکر 675254


هلاكت سگ خلیفه به وسیله خرما


راویان حدیث و تاریخ نویسان آورده اند:


در آن زمانى كه حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم صلوات اللّه علیه را از بصره به زندان بغداد منتقل كردند، حضرت به طور دائم مورد انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار مى گرفت .


و پس از مدّتى در اختیار سندى بن شاهك یهودى با بدترین و شدیدترین وضعیّت قرار گرفت .


تا آن كه در نهایت هارون الرّشید با توجّه به فضائل و مناقب ؛ و نیز موقعیّت اجتماعى امام علیه السلام ، از روى حسادت و ترس ، به فكر مسموم كردن و قتل آن حضرت افتاد.


به همین جهت مقدارى رطب و خرماى تازه را تهیّه كرده و یكى از آن ها را به وسیله نخ و سوزن درون آن را به طورى آغشته به زهر كرد، كه یقین كرد خورنده خرما، سالم نمى ماند؛ و سپس در طَبَقى سینى و یا بشقاب گذاشت و روى خرماها را پوشاند.


پس از آن ، به یكى از ماءمورین خود دستور داد تا طبق خرما را نزد حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام برده و بگوید: امیرالمؤمنین ، هارون الرّشید مقدارى از آن ها را تناول كرده ؛ و نیز این مقدار را براى شما فرستاده است تا میل نمائید.


و افزود: مواظب باش كه تمامى خرماها را میل كند و كسى دیگر حقّ خوردن از آن ها را ندارد.


هنگامى كه ماءمور هارون ، خرماها را نزد امام كاظم علیه السلام آورد و پیام خلیفه را به حضرتش رسانید، حضرت یكى از خرماها را - كه آغشته به زهر بود - برداشته و در دست گرفت ؛ و با دست دیگر مشغول خوردن بقیّه گردید.


در همین اثناء، سگ مخصوص هارون الرّشید - كه هارون بیش از هر چیز و هركس به آن علاقه مند بود و آن را به انواع جواهرات و زیورآلات زینت كرده بود - خود را رهانید و از جایگاه مخصوص خود بیرون شد و مستقیم داخل زندان امام علیه السلام گردید؛ و خواست كه نزدیك آن حضرت برود و آن خرماى زهرآلود را دهن بزند و بخورد.


حضرت آن خرماى مسموم را كه در دست خویش گرفته بود، در حضور غلام خلیفه ، نزد آن سگ انداخت و سگ هم سریع آن را خورد؛ و چندان زمانى نگذشت كه سگ روى زمین افتاد و با سر و صدا، شروع به نالیدن كرد و مُرد.


سپس امام علیه السلام به ناچار باقیمانده خرماها را میل نمود؛ و بعد از آن ، ماءمور خلیفه ، نزد هارون بازگشت و گفت : تمامى خرماها را آن شخص زندانى خورد.


هارون سؤال كرد: او را در چه حالتى دیدى ؟


پاسخ داد: در وضعیّتى خوب ، بدون آن كه تغییرى در بدن و جسم او ظاهر گردد.


و چون خبر مسموم شدن و مردن سگ به هارون رسید بسیار غمگین و اندوهناك شد و بر بالین لاشه سگ مرده آمد و بسیار افسوس خورد.


سپس بازگشت و ماءمورى را كه خرماها را نزد امام موسى كاظم علیهما السلام آورده بود، احضار كرد و شمشیر برهنه خود را دست گرفت و او را مخاطب قرار داد و گفت : چنانچه حقیقت را بیان نكنى تو را به قتل مى رسانم .


ماءمور گفت : من رطب ها را نزد موسى بن جعفر علیه السلام بردم و پیام شما را نیز به او رساندم و سپس بالاى سر او ایستادم تا مشغول خوردن آن خرماها شد.


در همین بین ، كه ناگهان سگ شما فرا رسید و خواست نزدیك آن شخص زندانى برود و از دستش خرمائى بگیرد.


و زندانى ناچار شد و خرمائى را كه در دست داشت ، نزد سگ انداخت و سگ آن را خورد و درجا افتاد؛ و موسى بن جعفر علیه السلام بقیّه خرماها را میل نمود.


هارون الرّشید با شنیدن این خبر بسیار افسرده خاطر گشت و گفت : بهترین رطب را براى او تهیّه كردیم ، ولى حیف كه به هدف خود نرسیدیم و بلكه سگ از دست ما رفت .


و سپس افزود: هر چه تلاش مى كنیم تا از وجود موسى بن جعفر نجات یابیم ، ممكن نمى شود.


و در پایان با تهدید به غلام گفت : مواظب باش كه این خبر در بین افراد منتشر نگردد.(49)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:49 - 0 تشکر 675255


خبر از شهادت در دوّمین مرحله


مرحوم كلینى ، علاّمه طبرسى و علاّمه مجلسى و دیگر بزرگان ، به نقل از ابوخالد زبالى حكایت كنند:


در آن زمانى كه مهدى عبّاسى ، امام موسى كاظم علیه السلام را از مدینه به عراق احضار كرد، من در یكى از كاروان سراها به نام زباله بودم ، كه حضرت به همراه تعدادى از ماءمورین خلیفه وارد كاروانسرا شد؛ و چون آن بزرگوار مرا دید خوشحال گردید و فرمود: مقدارى لوازم ، برایش تهیّه و فراهم كنم .


عرض كردم : مولاى من ! چرا شما را در این وضعیّت مى بینم ؟!


این همه ماءمور، شما را به كجا مى برند؟


و سپس افزودم : من از این طاغوت مهدى عبّاسى مى ترسم و شما را در امان نمى بینم .


حضرت فرمود: اى ابوخالد! در این سفر به من آسیبى نخواهد رسید، ناراحت نباش ، در فلان ماه و تاریخ ، نزدیك غروب آفتاب منتظر من باش ، كه ان شاءاللّه مراجعت مى نمایم .


ابوخالد گوید: بعد از آن كه ماءمورین حكومتى حضرت را بردند، من مرتّب در حال محاسبه ایّام و ساعات بودم ، كه چه موقع زمان وعده حضرت فرا مى رسد و مراجعت مى فرماید.


پس چون آن روزى كه امام علیه السلام وعده داده بود، فرا رسید، من تا غروب آفتاب منتظر قدوم مبارك آن حضرت نشستم ؛ ولى آن بزرگوار نیامد، تا هنگامى كه هوا تاریك شد، ناگهان دیدم از آن دور یك سیاهى پدیدار گشت .


چون جلو رفتم ، امام موسى كاظم علیه السلام را سوار بر قاطر دیدم ، بر حضرتش سلام كردم و از این كه صحیح و سالم مراجعت فرموده است ، بسیار خوشحال و مسرور گشتم .


آن گاه حضرت به من خطاب كرد و فرمود: اى ابوخالد! آیا هنوز هم ، در شكّ و تردید هستى ؟


گفتم : الحمدللّه ، كه از شرّ این ستمگر ظالم نجات یافتى .


فرمود: آرى ، لیكن مرحله اى دیگر مرا احضار خواهند كرد و در آن مرحله نجات نمى یابم ؛ و آنان به هدف شوم خود خواهند رسید.(50)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:50 - 0 تشکر 675256


خروج از زندان و طىّ الارض


مرحوم شیخ صدوق و دیگر بزرگان آورده اند:


پس از آن كه چون هارون الرّشید حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام را از زندان بصره به بغداد منتقل كرد، تحویل شخصى به نام سندى بن شاهك یهودى داده شد.


و در زندان بغداد، حضرت بسیار تحت كنترل و فشار بود؛ و زیر انواع شكنجه هاى روحى و جسمى قرار گرفت ، تا جائى كه حتّى دست و پا و گردن آن امام مظلوم علیه السلام را نیز به وسیله غل و زنجیر بستند.


امام حسن عسكرى علیه السلام در این باره فرموده است :


جدّم ، حضرت موسى بن جعفر علیه السلام سه روز پیش از شهادتش ، زندان بان خود - مسیّب - را طلبید و اظهار نمود:


من امشب به مدینه جدّم ، رسول خدا صلى الله علیه و آله مى روم تا با آن حضرت تجدید عهد و میثاق نمایم و آثار امامت را تحویل امام بعد از خودم دهم .


مسیّب عرض كرد: اى مولاى من ! شما در میان این غل و زنجیر و آن همه ماءمورین اطراف زندان ، چگونه قصد چنین كارى را دارى ؟


و من چگونه زنجیرها و درب هاى زندان را باز كنم ، در حالى كه كلید قفل ها نزد من نیست ؟!


امام علیه السلام فرمود: اى مسیّب ! ایمان و اعتقاد تو نسبت به خداوند متعال و هچنین نسبت به ما اهل بیت عصمت و طهارت سُست است .


و سپس حضرت افزود: همین كه مقدار یك سوّم از شب سپرى گردید، منتظر باش كه چگونه خارج خواهم شد.


مسیّب گوید: من آن شب را سعى كردم كه بیدار بمانم و متوجّه حركات امام موسى كاظم علیه السلام باشم ؛ ولى خسته شدم و خواب چشمانم را فرا گرفت ؛ و لحظه اى در حال نشسته ، خوابم برد.


ناگهان متوجّه شدم كه حضرت با پاى مباركش مرا حركت مى دهد، پس سریع از جاى خود برخاستم ؛ و هر چه نگاه كردم اثرى از دیوار و ساختمان و زندان ندیدم ، بلكه خود را به همراه حضرت در زمینى هموار مشاهده نمودم .


و چون گمان كردم كه آن حضرت مرا نیز به همراه خود از آن ساختمان ها بیرون آورده است ، گفتم : یاابن رسول اللّه ! مرا نیز از شرّ این ظالم نجات بده .


حضرت اظهار نمود: آیا مى ترسى تو را به جهت من از بین ببرند و بكُشند؟


و سپس افزود: اى مسیّب ! در همین حالى كه هستى ، آرام باش ، من پس از مدّتى كوتاه باز مى گردم .


مسیّب با تعجّب سؤال كرد: یاابن رسول اللّه ! غل و زنجیرى كه بر دست و پاى شما بود، چگونه گشودى ؟!


امام علیه السلام فرمود: خداوند متعال به جهت ما اهل بیت ، آهن را براى حضرت داود علیه السلام ملایم و نرم كرد؛ و این كار براى ما نیز بسیار سهل و ساده است .


آن گاه حضرت از نظرم ناپدید گشت و با ناپدید شدنش دیوارها و ساختمان زندان با همان حالت قبل نمایان گردید.


و چون ساعتى گذشت ناگهان دیدم دیوارها و ساختمان زندان به حركت درآمد و در همین حالت ، مولا و سرورم حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام را دیدم كه به زندان بازگشته است و همانند قبل غل و زنجیر بر دست و پاى مبارك حضرت بسته مى باشد.


از دیدن این معجزه ، بسیار تعجّب كردم و به سجده افتادم .


بعد از آن امام علیه السلام به من فرمود: اى مسیّب ! برخیز و بنشین ؛ و ایمان خود را تقویت و كامل گردان ، و سپس افزود: من سه روز دیگر از این دنیا و محنت هاى آن خلاص خواهم شد و به سوى خداوند متعال و مهربان رهسپار مى گردم .(51)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:50 - 0 تشکر 675257


دستور خواب تا هنگام شهادت


اكثر محدّثین و مورّخین در كتاب هاى مختلفى آورده اند:


هنگامى كه ماءمورین حكومتى خواستند امام موسى بن جعفر علیه السلام را از مدینه منوّره به سوى عراق حركت دهند، حضرت به فرزند خود، حضرت رضا علیه السلام دستور فرمود تا زمانى كه خبر قتل و شهادت پدرش را نیاورده اند، هر شب رختخواب خود را جلوى اتاق آن حضرت پهن نماید و در آن بخوابد.


خادم آن حضرت گوید: من هر شب رختخواب حضرت علىّ بن موسى الّرضا علیه السلام را جلوى اتاق امام موسى كاظم علیه السلام پهن مى كردم و حضرت رضا سلام اللّه علیه مى آمد و مى خوابید.


و مدّت چهار سال به همین منوال سپرى شد، تا آن كه شبى از شب ها وقتى رختخواب را پهن كردم ، حضرت نیامد و تمام اهل منزل وحشت زده ؛ و غمگین شدیم و همگى در فكر فرو رفتیم كه حضرت رضا علیه السلام كجا رفته ؛ و چه شده است ؟


چون صبح شد متوجّه شدیم كه حضرت علىّ بن موسى الّرضا علیه السلام آمد و مستقیما نزد امّ احمد - یكى از همسران امام موسى كاظم علیه السلام رفت و فرمود: اى امّ احمد! آنچه پدرم نزد تو به ودیعه نهاده است ، تحویل من بده .


در این هنگام ، امّ احمد فریادى كشید و گریه كنان بر سر و صورت خود زد و گفت : مولا و سرورم شهید گشته است .


امام رضا علیه السلام فرمود: آرام باش و تا زمانى كه خبر شهادت پدرم منتشر نشده است سكوت نما.


پس ، امّ احمد آرامش خود را حفظ كرد؛ و آن گاه صندوقچه اى را به همراه دو هزار دینار آورد و تحویل امام رضا علیه السلام داد و گفت : پدرت ، امام موسى كاظم علیه السلام این ها را به عنوان ودیعه نزد من نهاد و فرمود:


تا هنگامى كه خبر شهادت مرا نشنیده اى ، از این اشیاء خوب مراقبت و نگه دارى كن ؛ و چون خبر قتل مرا شنیدى ، فرزندم رضا - سلام اللّه علیه - نزد تو مى آید و آن ها را مطالبه مى نماید، پس همه را تحویل او بده ؛ و بدان كه او بعد از من امام و حجّت خداوند متعال بر تمامى خلق مى باشد.(52)


همچنین مرحوم شیخ صدوق و طبرى و دیگر بزرگان ضمن حدیثى طولانى از حضرت ابومحمّد امام حسن عسكرى علیه السلام آورده اند:


امام موسى كاظم علیه السلام سه شب مانده به آخر عمر شریفش ، به زندان بان خود - مسیّب - فرمود:


من سه روز دیگر به سوى پروردگار خود رحلت خواهم كرد و این شخص پلید و پست - سندى بن شاهك - ادّعا مى كند كه مراسم تجهیز كفن و دفن مرا انجام مى دهد.


و سپس افزود: اى مسیّب ! بدان و آگاه باش كه چنین كارى امكان پذیر نیست ؛ بلكه فرزندم ، علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام مرا تجهیز و تدفین مى نماید.


و چون جنازه ام به قبرستان قریش منتقل گردید، درون قبر، لَحَدى برایم درست كنید؛ و هنگامى كه درون لَحَد قرار گرفتم ، سعى كنید كه قبرم را مرتفع نگردانید؛ و نیز از خاك قبر من جهت تبرّك استفاده نكنید؛ چون خوردن تمام خاك ها حرام است ، مگر تربت شریف جدّم ، امام حسین علیه السلام كه خداوند تبارك و تعالى براى شیعیان و دوستان ، در آن تربت ، شفا قرار داده است .


مسیّب در ادامه روایت گوید: چون روز سوّم فرا رسید و لحظات شهادت حضرتش نزدیك شد، فرزند بزرگوارش حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام - كه از قبل او را مى شناختم - حضور یافت و من شاهد حضور آن حضرت تا پایان مراسم بودم .(53)


و چون حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر علیهما السلام در همان زندان بغداد به شهادت رسید - كه بعد از مدّت ها، آن زندان تبدیل به مسجدى شد، كه در بغداد در محلّ دروازه كوفه موجود مى باشد - توسّط فرزندش امام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام تجهیز شد و در قبرستان قریش ، در اتاقى كه خود امام موسى كاظم علیه السلام خریدارى كرده بود، دفن گردید.(54)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:50 - 0 تشکر 675258


در سوگ و عزاى هفتمین ستاره ولایت


سر  شب  تا  به  سحر  گوشه  زندان  چه  كنم


دل  آشفته  چو  گیسوى  پریشان  چه  كنم


گاه  پروانه  صفت  سوختم  از  هجر  رضا


گاه  چون  شمع  مرا  سینه  سوزان  چه  كنم


آرزویم  به  جهان  دیدن  روى  پسر  است


سوختم  ،  سوختم  از  آتش  هجران  چه  كنم


كنج  زندان  ،  بلا  گشته  ز  هجران  رضا


تیره  تر  روز  من  از  شام  غریبان  چه  كنم


نه  رفیقى  به  جز  از  دانه  زنجیر  مرا


نه  انیسى  به  جز  از  ناله  و  افغان  چه  كنم


به  خدا  دورى  معصومه  و  هجران  رضا


مى  كُشد  عاقبتم  گوشه  زندان  چه  كنم


از  وطن  كرده  مرا  دور،  جفاى  هارون


من  دل  خسته  سرگشته  و  حیران  چه  كنم


گلى  از  خار  ندید،  این  همه  آزار  كه  من


دیدم  از  طعنه  این  مردم  نادان  چه  كنم


سرنگون  كاش  شود  خانه  هارون  پلید


كه  چنین  كرد  مرا  بى  سر  و  سامان  چه  كنم


هر  كجا  مرغ  اسیرى  است  ،  ز  خود  شاد  كنید


تا  نمرده  است  ،  ز  كنج  قفس  آزاد  كنید


مُرد  اگر  كنج  قفس  ،  طایر  بشكسته  پرى


یاد  از  مردن  زندانى  بغداد  كنید


چون  به  زندان  ،  به  ملاقاتى  محبوس  روید


از  عزیز  دل  زهرا  و  علىّ  یاد  كنید


كُند  و  زنجیر  گشائید،  ز  پایش  دم  مرگ


زین  ستمكارى  هارون  ،  همه  فریاد  كنید


چار  حمّال  ،  اگر  نعش  غریبى  ببرند


خاطر  موسى  جعفر،  همه  امداد  كنید


تا  دم  مرگ  ،  مناجات  و  دعا  كارش  بود


گوش  بر  زمزمه  آن  شه  عبّاد  كنید


پسرش  نیست  ،  كه  تا  گریه  كند  بر  پدرش


پس  شما  گریه  بر  آن  كشته  بیداد  كنید


نگذارید  كه  معصومه  خبردار  شود


رحم  بر  حال  دل  دختر  ناشاد  كنید(55)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:51 - 0 تشکر 675259


پنج درس آموزنده ارزشمند


1 شخصى به نام مرازم گوید:


روزى جهت زیارت و ملاقات امام موسى كاظم علیه السلام به سوى مدینه طیّبه حركت كردم و در مسافرخانه اى منزل گرفتم ، در این میان چشمم به زنى افتاد كه مرا جلب توجّه نمود، خواستم با او رابطه زناشوئى برقرار كنم ؛ ولى او نپذیرفت كه با من ازدواج نماید.


سپس به دنبال كار خویش رفتم ؛ و چون شب فرا رسید به مسافرخانه بازگشتم و دقّ الباب كردم ، پس از لحظه اى همان زن درب را گشود و من سریع دست خود را بر سینه اش نهادم ؛ ولى او با سرعت از من دور شد.


فرداى آن شب ، چون بر مولایم امام كاظم علیه السلام وارد شدم ، حضرت فرمود: اى مرازم ! كسى كه در خلوت خلافى مرتكب شود و تقواى الهى نداشته باشد، شیعه و دوست ما نیست .(56)


2 در روایات آمده است بر این كه شخصى به نام امیّة بن علىّ قیسى به همراه دوستش حمّاد بن عیسى بر حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام وارد شد تا براى مسافرت ، از حضرتش خداحافظى نمایند.


امیّه گوید: همین كه به محضر مبارك آن حضرت رسیدیم ، بدون آن كه سخنى گفته باشیم ، امام علیه السلام فرمود: مسافرت خود را به تاءخیر بیندازید و فردا حركت كنید.


وقتى از منزل آن حضرت بیرون آمدیم ، حمّاد گفت : من حتما همین امروز مى روم ؛ ولى من گفتم : چون حضرت فرموده است كه نروید، من مخالفت دستور امام خود را نمى كنم .


سپس حمّاد حركت كرد و رفت و چون از شهر مدینه خارج گردید، باران شدیدى بارید و سیلاب عظیمى به راه افتاد و حمّاد در سیلاب غرق شد و مُرد؛ و در همان محلّ به نام سیّاله دفن گردید.(57)


3 روزى حضرت موسى بن جعفر علیه السلام ، یكى از خادمان خود را به بازار فرستاد تا برایش تخم مرغ خریدارى نماید.


غلام بعد از خرید، با یكى دو عدد از آن تخم مرغ ها با بعضى از افراد قماربازى كرد؛ و سپس آن ها را براى حضرت آورد.


بعد از آن كه تخم مرغ ها پخته شد و امام علیه السلام مقدارى از آن ها را تناول نمود، یكى از غلامان گفت : با بعضى از آن ها قماربازى و برد و باخت شده است .


حضرت با شنیدن این سخن ، فوراً طشتى را درخواست نمود و آنچه خورده بود، در آن استفراغ كرد.(58)


4 روزى هارون الرّشید طبقى از سرگین الاغ تهیّه كرد و سرپوشى بر آن نهاد؛ و آن را توسّط یكى از افراد مورد اطمینان خود براى حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیهما السلام فرستاد با این گمان كه حضرت را مورد تحقیر و توهین قرار دهد.


هنگامى كه آن شخص طبق را نزد حضرت آورد و سرپوش را برداشت ، دید خرماهاى تازه و گوارائى در آن قرار دارد.


پس ، حضرت تعدادى از آن رطب ها را تناول نمود و سپس چند دانه به كسى كه طبق را آورده بود، داد و او نیز آن ها را خورد، بعد از آن باقى مانده آن ها را براى هارون فرستاد.


وقتى ماءمور، طبق را نزد هارون آورد و جریان را تعریف كرد، هارون یكى از آن خرماها را برداشت و چون در دهان خود نهاد، تبدیل به سرگین الاغ گشت .(59)


5 یونس بن عبدالرّحمان - كه یكى از یاران صدیق و از وكلاى امام صادق ، امام كاظم و امام رضا علیهم السلام بود - روزى به مجلس پُر فیض حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر علیهما السلام وارد شد.


امام علیه السلام پس از مذاكراتى ، ضمن موعظه هائى گوناگون به او فرمود: اى یونس ! با مردم مدارا كن ؛ و هركسى را به اندازه معرفت و شعورش با وى صحبت كن .


یونس اظهار داشت : اى مولایم ! مردم مرا به عنوان بى دین و زندیق خطاب مى كنند.


امام علیه السلام فرمود: گفتار مردم نباید در روحیّه و افكار تو تاءثیر بگذارد، چنانچه در دستان تو جواهرات باشد و مردم بگویند كه سنگ ریزه است ؛ و یا آن كه در دست هایت سنگ ریزه باشد و بگویند كه جواهرات در دست دارد، این گفتار هیچ گونه سود و یا زیانى براى تو نخواهد داشت .(60)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:51 - 0 تشکر 675260


مدح و مناجات امام هفتم


هفتم  امام  شیعیان  ،  موسى  بن  جعفر


زندانى  آل  نبىّ،  سبط  پیمبر


در  كنج  زندان  ،  با  حىّ  سبحان


نالید  و  هر  دم  ،  گفتا  به  افغان


إ  نّا  فتحنا  لك  فتحاً  مبینا


گفتا  خدایا  كُنج  این  زندان  فكارم


از  زهر  هارون  رفته  از  كف  اختیارم


در  كنج  زندان  ،  با  حىّ  سبحان


نالید  و  هر  دم  ،  گفتا  به  افغان


إ  نّا  فتحنا  لك  فتحاً  مبینا


جرمم  بود  حقّگوئى  و  ترویج  دینم


هستم  رضا  در  راه  حقّ  گر  این  چنینم


در  كنج  زندان  ،  با  حىّ  سبحان


نالید  و  هر  دم  ،  گفتا  به  افغان


إ  نّا  فتحنا  لك  فتحاً  مبینا


پایم  اگر  در  بند  و  زنجیر  خسان  است


در  راه  حقّ  این  شیوه  آزادگان  است


در  كنج  زندان  ،  با  حىّ  سبحان


نالید  و  هر  دم  ،  گفتا  به  افغان


إ  نّا  فتحنا  لك  فتحاً  مبینا


یاربّ  نجاتم  دِه  ،  از  این  زندان  هارون


از  ظلم  و  جور  آن  لعین  ،  گشته  دلم  خون


در  كنج  زندان  ،  با  حىّ  سبحان


نالید  و  هر  دم  ،  گفتا  به  افغان


إ  نّا  فتحنا  لك  فتحاً  مبینا(61)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:51 - 0 تشکر 675261


چهل حدیث منتخب گهربار


قالَ الا مام موسى بن جعفر الكاظم صلوات اللّه علیه :


1 وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ فى اءرْبَعٍ: اءَوَّلُها اءنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ، وَالثّانِیَةُ اءنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِكَ، وَالثّالِثَةُ اءنْ تَعْرِفَ ما اءرادَ مِنْكَ، وَالرّبِعَةُ اءنْ تَعْرِفَ ما یُخْرِجُكَ عَنْ دینِكَ.(62)


فرمود: تمام علوم جامعه را در چهار مورد شناسائى كرده ام :


اوّلین آن ها این كه پروردگار و آفریدگار خود را بشناسى و نسبت به او شناخت پیدا كنى .


دوّم ، این كه بفهمى كه از براى وجود تو و نیز براى بقاء حیات تو چه كارها و تلاش هائى صورت گرفته است .


سوّم ، بدانى كه براى چه آفریده شده اى و منظور چه بوده است .


چهارم ، معرفت پیدا كنى به آن چیزهائى كه سبب مى شود از دین و اعتقادات خود منحرف شوى یعنى راه خوشبختى و بدبختى خود را بشناسى و در جامعه چشم و گوش بسته حركت نكنى -.


2 قالَ علیه السلام : رَحِمَ اللّهُ عَبْدا تَفَقَّهَ، عَرَفَ النّاسَ وَلایَعْرِفُونَهُ.(63)


فرمود: خداوند متعال رحمت كند بنده اى را كه در مسائل دینى و اجتماعى و سیاسى و... فقیه و عالم باشد و نسبت به مردم شناخت پیدا كند، گرچه مردم او را نشناسند و قدر و منزلت او را ندانند.


3 قالَ علیه السلام : ما قُسِّمَ بَیْنَ الْعِبادِ اءفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ، نَوْمُ الْعاقِلِ اءفْضَلُ مِنْ سَهَرِالْجاهِلِ.(64)


فرمود: چیزى با فضیلت تر و بهتر از عقل ، بین بندگان توزیع نشده است ، تا جائى كه خواب عاقل - هوشمند - افضل و بهتر از شب زنده دارى جاهل بى خرد است .


4 قالَ علیه السلام : إ نَّ اءهْلَ الاْ رْضِ مَرْحُومُونَ ما یَخافُونَ، وَ اءدُّوا الاْ مانَةَ، وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ.(65)


فرمود: اهل زمین مورد رحمت - و بركت الهى - هستند، مادامى كه خوف و ترس - از گناه و معصیت داشته باشند -، اداى امانت نمایند و حقّ را دریابند و مورد عمل قرار دهند.


5 قالَ علیه السلام : بِئْسَ الْعَبْدُ یَكُونُ ذاوَجْهَیْنِ وَ ذالِسانَیْنِ.(66)


فرمود: بد شخصى است آن كه داراى دو چهره و دو زبان مى باشد، - كه در پیش رو چیزى گوید و پشت سر چیز دیگر -.


6 قالَ علیه السلام : اَلْمَغْبُونُ مَنْ غَبِنَ عُمْرَهُ ساعَةً.(67)


فرمود: خسارت دیده و ورشكسته كسى است كه عُمْر خود را هر چند به مقدار یك ساعت هم كه باشد بیهوده تلف كرده باشد.


7 قال علیه السلام : مَنِ اسْتَشارَ لَمْ یَعْدِمْ عِنْدَ الصَّوابِ مادِحا، وَ عِنْدَالْخَطإ عاذِرا.(68)


فرمود: كسى كه در امور زندگى خود با اهل معرفت مشورت كند، چنانچه درست و صحیح عمل كرده باشد مورد تعریف و تمجید قرار مى گیرد و اگر خطا و اشتباه كند عذرش پذیرفته است .


8 قالَ علیه السلام : مَنْ لَمْ یَكُنْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ تَمَكَّنَ مِنْهُ عَدُوُّهُ یعنی الشّیطان .(69)


فرمود: هر كسى عقل و تدبیرش را مورد استفاده قرار ندهد، دشمنش - یعنى ؛ شیاطین إ نسى و جنّى و نیز هواهاى نفسانى - به راحتى او را مى فریبند و منحرف مى شود.


9 قالَ علیه السلام : لایَخْلُو الْمُؤْمِنُ مِنْ خَمْسَةٍ: سِواكٍ، وَمِشْطٍ، و سَجّادَةٍ، وَ سَبْحَةٍ فیها اءرْبَعٌ وَ ثَلاثُونَ حَبَّة ، وَ خاتَمُ عَقیقٍ.(70)


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.