• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 4161)
سه شنبه 19/9/1392 - 9:1 -0 تشکر 675220
چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی كاظم علیه السلام

مولف: عبدالله صالحی  ناشر: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)

پیشگفتار

به نام هستى بخش جهان آفرین

شكر و سپاس بى منتها، خداوند بزرگ را، كه ما را از امّت مرحومه قرار داد و به صراط مستقیم ، ولایت اهل بیت عصمت و طهارت صلوات اللّه علیهم اجمعین هدایت نمود.

و بهترین تحیّت و درود بر روان پاك پیامبر عالى قدر اسلام صلى الله علیه و آله ؛ و بر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، مخصوصا هفتمین خلیفه بر حقّش حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام .

و لعن و نفرین بر دشمنان و مخالفان اهل بیت رسالت كه در حقیقت دشمنان خدا و قرآن هستند.

نوشتارى كه در اختیار شما خواننده گرامى قرار دارد برگرفته شده است از زندگى سراسر آموزنده نهمین ستاره فروزنده و پیشواى بشریّت و حجّت خداوند، براى هدایت بندگان .

آن شخصیّت ممتاز و برگزیده حقّ، تبارك و تعالى كه مخزن اءسرار و معارف الهى بود؛ و همچون دیگر اهل بیت عصمت و طهارت جامع كمالات و نیز معصوم از هر گونه خطا و اشتباه بود.

آن حضرت تا مرحله اى محبوب خداوند متعال و مقرّب درگاهش قرار گرفت كه لقب باب الحوائج إ لى اللّه را در بین ائمّه اطهار علیهم السلام به خود اختصاص داد.

و آن حضرت در زمان خویش ، بین گروه ها و احزاب محور حقّ قرار گرفت .

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله ضمن بشارت بر ولادت حیات بخش او؛ و این كه او هفتمین خلیفه و حجّت بر حقّ خداوند مى باشد، فرمود:

خداوند متعال نطفه او را مبارك براى امّت و تزكیه شده قرار داد؛ و او وسیله رحمت و بركت براى شیعیان و دوستان خودمى باشد، خداوند او را در عرش برین ، موسى نام نهاد.

و هركس به او متوسّل شود و او را وسیله درگاه الهى قرار دهد حوائج و خواسته هایش برآورده خواهد شد؛ و روز قیامت از شفاعت حضرتش برخوردار و در جوار او محشور مى گردد.

احادیث قدسیّه و روایات متعدّد در منقبت و عظمت آن امام مظلوم ، با سندهاى متعدّد، در كتاب هاى مختلف وارد شده است .

و این مختصر ذرّه اى از قطره اقیانوس بى كران فضائل و مناقب و كرامات آن امام والامقام مى باشد.

كه برگزیده و گلچینى است از ده ها كتاب معتبر(1)، كه در جهت هاى مختلف عقیدتى ، سیاسى ، عبادى ، اقتصادى ، فرهنگى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربیتى و... خواهد بود.

باشد كه این ذرّه دلنشین و لذّت بخش مورد استفاده و إ فاده عموم علاقه مندان ، مخصوصا جوانان عزیز قرار گیرد.

و ذخیره اى باشد (لِیَوْمٍ لایَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ إ لاّ مَنْ اءتىَ اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ لى وَلِوالِدَیّ ولِمَنْ لَهُ عَلَیَّ حقُّ)، ان شاء اللّه تعالى .

                                                                                                                   مؤلّف

سه شنبه 19/9/1392 - 9:22 - 0 تشکر 675242



مرگ گریه كننده قبل از مریض


مرحوم راوندى رحمة اللّه علیه در كتاب شریف خود آورده است :


یكى از فرزندان حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر علیهما السلام ، به نام حسن بن موسى گوید:


عمویم محمّد بن جعفر سخت مریض شد و در بستر مرگ قرار گرفت . خانواده اش و بعضى از دوستان و آشنایان ، اطراف بسترش حضور یافته بودند؛ و از آن جمله برادرش ، اسحاق بن جعفر بود كه بسیار بى طاقتى مى كرد و مى گریست .


در همین بین ، پدرم ، امام موسى كاظم علیه السلام وارد شد و در گوشه اى از اتاق نزدیك بستر برادرش ، محمّد بن جعفر جلوس فرمود؛ و پس از دلجوئى افراد، لحظاتى به چهره مریض و دیگر حاضران نگریست و سپس برخاست و از اتاق خارج گشت .


حسن گوید: من نیز همراه آن حضرت حركت كردم و در بین راه به وى گفتم : اهل منزل شما را سرزنش مى كنند، كه برادرت با این حالت در سكرات مرگ قرار گرفته است و آن وقت شما او را تنها رها مى كنى و مى روى ؟


امام علیه السلام فرمود: اى حسن ! آن كه گریه مى كرد و بسیار اظهار ناراحتى مى نمود، قبل از مریض مى میرد؛ و مریض خوب خواهد شد و در عزاى برادرش ، اسحاق ناراحتى و گریه خواهد نمود.


حسن افزود: پس از گذشت یكى دو روز، عمویم محمّد بن جعفر خوب و سالم شد و برادرش ، اسحاق سخت مریض گردید و در بستر مرگ قرار گرفت .


بستگان و آشنایان گرد بستر او جمع شده و مى گریستند و از آن جمله برادرش محمّد بود.


و در نهایت طبق فرمایش امام علیه السلام اسحاق در چنگال مرگ قرار گرفت و از دنیا ررحلت نمود؛ و برادرش محمّد در ماتم و عزاى او گریه مى كرد.


و در حقیقت پیش گوئى امام موسى كاظم علیه السلام صحیح و درست در آمد.(31)

سه شنبه 19/9/1392 - 9:22 - 0 تشکر 675243


انواع درد دندان و درمان آن


مرحوم كلینى رحمة اللّه علیه ، به نقل یكى از راویان حدیث و اصحاب امام موسى كاظم علیه السلام حكایت كند:


روزى در محضر شریف آن حضرت بودم كه آن بزرگوار پیرامون ناراحتى لثّه ها و انواع درد دندان و داروى آن مطالبى بیان فرمود، اینكه : چنانچه دندانت خورده شده و توخالى باشد، چند دانه گندم را پوست مى كنى ، سپس آنها را خیسانده و عصاره آنها را مى گیرى و چند قطره از آن عصاره را داخل آن دندانى كه سوراخ شده است و درد مى كند، مى چكانى .


و آنگاه پنبه اى را به آن آغشته مى نمائى و درون همان دندان قرار مى دهى و به مدّت سه شب این كار را انجام خواهى داد تا ان شاءاللّه درد آن برطرف گردد، ضمن آن كه باید بر پشت بخوابى .


ولى اگر دندان خوردگى ندارد و فقط باد در آن افتاده است ، باید به مدّت سه شب ، دو یا سه قطره از همان عصاره گندم را داخل گوشى كه سمت آن دندان دردناك قرار دارد بچكانى تا ان شاءاللّه به اذن خداوند بهبودى حاصل شود.


همچنین امام موسى كاظم درباره ناراحتى دهان و خونریزى لثّه ها و فشار خون فرمود:


یك عدد حنظله هندوانه ابوجهل كه تازه زرد شده باشد، پیدا مى كنى و آن را در قالب گِل قرار مى دهى و سپس گوشه اش از آن را سوراخ و با چاقو درون آن را به آرامى مى تراشى .


پس از آن ، مقدارى سركه خرمائى كه زیاد ترش باشد با آن مخلوط كرده و روى آتش مى گذارى تا خوب بجوشد و مانند شیره گردد.


به محض این كه سرد شد، به اندازه یك انگشت از آن را برداشته و داخل دهان و لثه ها را خوب به وسیله آن ماساژ داده ؛ و سپس با سركه مضمضه مى نمائى .


و این روش را چندین مرتبه انجام مى دهى تا ان شاءاللّه ناراحتى لثه ها و دهان برطرف گردد.(32)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:22 - 0 تشکر 675244


مناظره با هارون ؛ و فرق سادات هاشمى و عبّاسى


مرحوم شیخ صدوق و شیخ مفید و دیگر بزرگان در كتابهاى مختلف حكایت كرده اند:(33)


حضرت ابو الحسن ، امام موسى بن جعفر علیهما السلام در جمع بعضى از اصحاب خاصّ، فرمود:


روزى هارون الرّشید مرا احضار كرد و چون بر او وارد شدم سلام كردم ، وى پس از آن كه جواب سلام مرا داد؛ گفت : آیا ممكن است دو خلیفه از مردم مالیات دریافت نمایند؟!


گفتم : مواظب باش و تقواى الهى را رعایت نما، مبادا سخن بى محتواى دشمنان ما را بپذیرى ، اگر صلاح مى دانى حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله بخوانم !


هارون گفت : مانعى نیست .


اظهار داشتم : پدرم از پدران بزرگوارش ، از جدّم رسول خدا صلوات اللّه علیهم نقل فرمود: همانا چنانچه بدن خویشان با یكدیگر تماس پیدا كنند، تحریك و آرامش به وجود مى آورد؛ بنابر این دستت را در دست من قرار ده ؛ و سپس جلو رفتم و هارون دست مرا گرفت و كنار خود نشانید و گفت : دیگر وحشتى نداشته باش ، راست گفتى و نیز جدّت راست گفته است ، سكون و آرامش پبدا كردم و دوستى تو در دلم جاى گرفت ، اكنون سئوال هایى را مطرح مى كنم كه كسى پاسخ آن ها را نمى داند، چنانچه جواب صحیحى دادى ، تو را آزاد مى گذارم و پس از این ، سخن هیچ كسى را بر علیه تو اهمیّت نمى دهم .


گفتم : آنچه مى خواهى سئوال كن ، اگر در امان بودم پاسخ مى گویم .


هارون اظهار داشت : چناچه راست گفتى و جواب از روى تقیّه نبود در امان خواهى بود.


و سپس گفت : به چه دلیلى شما بر ما ترجیح داده شده اید؛ و بر ما برترى دارید؟ و حال آن كه ما و شما از نسل عبدالمطّلب هستیم و پسر عمو خواهیم بود.


در پاسخ گفتم : به جهت آن است كه عبداللّه و ابو طالب از یك پدر و مادر بوده اند؛ ولى عبّاس ، مادرش غیر از مادر آن دو نفر بود و فقط از جهت پدر یكى هستند.


سپس گفت : چگونه به خود اجازه مى دهید كه مردم شما را پسران حضرت رسول بنى الرّسول نامند و حال آن كه شماها فرزندان علىّ بن ابى طالب علیه السلام هستید و انسان از ناحیه پدر به اجداد خود منسوب مى شود و مادر نقشى ندارد؟


در جواب هارون چنین اظهار داشتم : چنانچه رسول اللّه صلى الله علیه و آله زنده گردد و دختر تو را براى خود خواستگارى نماید، آیا قبول مى كنى ؟


پاسخ داد: بلى .


گفتم : ولى چنانچه از من خواستگارى نماید، نمى پذیرم .


هارون گفت : چرا؟


جواب دادم : چون من توسّط او متولّد شده ام ، لیكن تو از دیگرى به دنیا آمده اى .


پس از آن ، هارون الرّشید پرسید: چگونه خود را ذرّیّه رسول اللّه مى نامید؛ و حال آن كه ذرارى شخص به وسیله مرد شناخته مى شود و شماها فرزندان دختر رسول اللّه مى باشید؟


از او خواستم تا از جواب این سئوال مرا معذور دارد، ولى او نپذیرفت و اصرار ورزید تا پاسخ گویم ؛ و نیز افزود: شما فرزندان علىّ ابن ابى طالب علیه السلام هستید؛ چرا خودتان را رئیس و رهبر مسلمین و ذرارى رسول اللّه - صلوات اللّه علیه - معرّفى مى كنید؟!


در جواب گفتم : به خدا پناه مى برم از شرّ شیطان ، خداوند عیسى علیه السلام را از ذرّیّه حضرت ابراهیم و داود و موسى و سلیمان علیهم السلام معرّفى كرده است ، اكنون بگو كه عیسى كیست ؟


هارون پاسخ داد: عیسى پدر نداشت .


گفتم : بنابر این از طریق مادرش ، مریم از ذرارى انبیاء علیهم السلام قرار گرفته است .


سه شنبه 19/9/1392 - 9:23 - 0 تشکر 675245


ضرورت سبزى همراه غذا


شخصى به نام موّفق مداینى گوید:


روزى حضرت ابوالحسن ، امام موسى بن جعفر علیهما السلام ، جدّ مرا جهت صرف ناهار دعوت نمود.


جدّم گفت : چون موقع صرف غذا فرا رسید و سفره را پهن كردند، نشستیم كه غذا بخوریم ، حضرت متوجّه شد كه سبزى خوردن سر سفره نیست ، دست از خوردن غذا كشید و به غلام و پیش خدمت خود فرمود: آیا نمى دانستى سفره اى كه در آن سبزى نباشد غذا نمى خورم ، سریع مقدارى سبزى بیاور.


غلام حضرت رفت و پس از لحظه اى مقدارى سبزى آورد و جلوى امام كاظم علیه السلام نهاد، و حضرت شروع نمود غذاى خود را به همراه سبزى میل نماید.(36)



سه شنبه 19/9/1392 - 9:25 - 0 تشکر 675246

برخورد با دشمن نادان




ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبیّین خود آورده است :




روش و اخلاق امام موسى كاظم علیه السلام چنین بود كه اگر كسى پشت سر حضرتش حرفى زشتى مى زد و بدگوئى مى كرد، امام علیه السلام اظهار ناراحتى نمى كرد، بلكه هدیه اى برایش مى فرستاد.




همچنین مورّخین در كتابهاى مختلفى آورده اند:




یكى از فرزندان عمر بن خطّاب هرگاه امام كاظم علیه السلام را ملاقات مى كرد، به امام علىّ علیه السلام دشنام و ناسزا مى گفت و بدین شیوه حضرت را مورد آزار و اذیّت قرار مى داد. و مرتّب دوستان و اطرافیان حضرت مى گفتند: یا ابن رسول اللّه ! اجازه فرمائید تا او را مجازات و نابود كنیم ، و لیكن امام علیه السلام از این كار جلوگیرى مى نمود؛ و مانع مجازات او مى گردید. روزى حضرت از دوستان خود پرسید: محلّ كار این شخص كجاست ؟ و چه مى كند؟




عرضه داشتند: در اطراف مدینه مزرعه اى دارد، روزها در آنجا مشغول كشاورزى است . حضرت سوار مركب الاغ خود شد و به سوى مزرعه آن شخص بد زبان ، رهسپار گشت ؛ و چون به مزرعه رسید، با الاغ وارد زراعتها و محصول او گردید.




آن شخص با دیدن چنین صحنه اى ، فریاد كشید: زراعت ما را لگدمال نكن ؛ ولى حضرت به راه خود ادامه داد تا نزدیك او رسید و سپس از الاغ پیاده شد و كنارش نشست و با او مشغول شوخى و مزاح گردید؛ و بعد از آن فرمود: چقدر براى این زراعت هزینه كرده اى ؟




گفت : صد دینار، حضرت فرمود: براى درآمد و سود از آن ، چه مقدار آرزو و امید دارى كه بهره ببرى ؟




در پاسخ گفت : علم غیب نمى دانم ، حضرت فرمود: پرسیدم : چه مقدار آرزومندى ؟




آن شخص گفت : دویست دینار. امام علیه السلام سیصد دینار به او داد و با ملاطفت فرمود: درآمد زراعت هم مال خودت باشد. ناگاه آن شخص با مشاهده چنین برخورد، تعجّب كرده ؛ و پیشانى حضرت را بوسید و از جسارتهاى گذشته خود عذرخواهى كرد.




و چون شب هنگام نماز فرا رسید و مردم به مسجد آمدند، دیدند آن شخص پشت سر امام علیه السلام نماز جماعت مى خواند.




پس از آن ، حضرت به دوستان خود فرمود: حال این كار و روش صحیح بود، یا آنچه كه شما پیشنهاد مى دادید؟!(37)




در مقابل خدمت و محبّت ، خیانت و جنایت ؟!




روزى یحیى بن خالد برمكى ، براى یكى از برادرزادگان حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام - به نام علىّ بن اسماعیل ، كه امام علیه السلام با او ارتباط گرم و صمیمى داشت و به طور مرتّب او را به شیوه هاى مختلف كمك مى فرمود - مقدار زیادى اموال و هدایا فرستاد و او را به سوى خود فرا خواند.




همین كه حضرت متوجّه شیطنت یحیى برمكى شد، علىّ بن اسماعیل را به حضور خود دعوت نمود؛ و چون حضور یافت ، به او فرمود: اى برادرزاده ! شنیده ام قصد سفر دارى ؟ كجا مى روى ؟




گفت : قصد سفر به بغداد را دارم .




حضرت فرمود: به چه منظور به بغداد مى روى ؟




گفت : به جهت آن كه قرض بسیارى بر عهده دارم و از پرداخت آن ناتوانم ، حضرت فرمود: من تمام قرض هاى تو را پرداخت مى كنم و نیز هر مشكلى داشته باشى ، برطرف مى سازم .




علىّ بن اسماعیل پیشنهاد حضرت را نپذیرفت و گفت : من براى مسافرت به بغداد ناچار هستم .




حضرت اظهار نمود: اكنون كه تصمیم رفتن به بغداد را دارى مواظب باش كه فرزندان مرا یتیم نكنى ؛ و سپس دستور داد تا مقدار چهار هزار درهم و سیصد دینار به برادرزاده اش بدهند.




چون علىّ بن اسماعیل بلند شد و رفت ، امام علیه السلام به افرادى كه در آن مجلس حضور داشتند، فرمود: او در قتل من سعایت و سخن چینى مى كند و فرزندانم را یتیم مى گرداند.




افراد حاضر گفتند: یاابن رسول اللّه ! فداى تو گردیم ، با این كه مى دانى او چنین جنایتى را مرتكب مى شود، چرا این چنین با ملایمت با او سخن مى گفتى و در نهایت هم آن مقدار پول و درهم و دینار را به او عطا نمودى ؟!




حضرت فرمود: بلى ، ولیكن پدرم از پدران بزرگوار خود نقل مى نمود، كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است : چنانچه یكى از خویشاوندان قطع رحم نماید و تو سعى كنى كه خویشاوندیتان با گرمى و صمیمیّت برقرار باشد، خداوند متعال او را مجازات و عقاب مى نماید.




و هنگامى كه علىّ بن اسماعیل وارد بغداد شد و نزد یحیى برمكى رفت ، یحیى برمكى نیز او را به حضور هارون الرّشید برد.




و هارون در رابطه با امام موسى كاظم علیه السلام مطالبى از علىّ ابن اسماعیل پرسید.




و او در جواب گفت : از تمام شهرها اموال بسیارى براى ابوالحسن ، موسى بن جعفر علیهما السلام مى آورند، تا حدّى كه چندین خانه در شهر مدینه خریدارى كرده است ؛ و نیز به تازگى باغ گران قیمتى را خریدارى و تهیّه نموده است .




و آن قدر نزد هارون بر علیه آن حضرت سخن چینى كرد و ناروا گفت تا آن كه هارون الرّشید دستور جلب و زندانى شدن حضرت را صادر كرد.




و در نهایت امام موسى كاظم علیه السلام به دستور هارون الرّشید زندانى شد؛ و سپس مسموم و شهید گردید.(38)

سه شنبه 19/9/1392 - 9:25 - 0 تشکر 675247


قبولى اعمال در رضایت ساربان


بسیارى از مورّخین و محدّثین حكایت كرده اند:


روزى یكى از مؤمنین به نام ابراهیم جمّال خواست نزد وزیر هارون الرّشید - یعنى ؛ علىّ بن یقطین - برود؛ ولیكن علىّ بن یقطین از پذیرش و ملاقات با ابراهیم امتناع ورزید.


پس از آن ، ایّام ذى الحجّه فرا رسید و علىّ بن یقطین جهت انجام مناسك حجّ، عازم مدینه منوّره و مكّه معظّمه گردید.


هنگامى كه به مدینه رسید، خواست به زیارت و ملاقات حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام شرفیاب شود، همین كه جلوى منزل حضرت رسید و اجازه ورود خواست ، امام علیه السلام از پذیرش و ملاقات با او امتناع ورزید.


روز دوّم نیز علىّ بن یقطین آمد و اجازه ورود خواست ؛ ولى حضرت باز هم نپذیرفت .


پس به غلام حضرت گفت : به مولایم بگو كه من از علاقه مندان مخلص شما هستم و این همه راه را براى زیارت شما آمده ام ، گناه و خلاف من چیست ، كه مرا نمى پذیرى ؟


هنگامى كه غلام ، گفته علىّ بن یقطین را براى امام كاظم علیه السلام بازگو كرد، آن حضرت برایش چنین پیغام فرشتاد: چون ملاقات با ابراهیم جمّال شتر چران را نپذیرفتى ، و تو دل او را شكستى و ناامیدش كردى و او از تو آزرده خاطر بازگشت .


و باید بدانى كه خداوند هم اعمال تو را مقبول درگاهش قرار نخواهد داد؛ مگر آن كه ابراهیم جمّال از تو راضى و خوشنود گردد.


علىّ بن یقطین به غلام گفت : به مولایم بگو: در این موقعیّت چگونه ابراهیم را پیدا كنم ؟


من در شهر مدینه هستم و او در شهر كوفه مى باشد.


و حضرت فرمود: هنگامى كه شب فرا رسید، بدون آن كه كسى مطّلع شود، تنها به قبرستان بقیع برو، آن جا شترى آماده است ، سوار آن شو و به كوفه برو.


علىّ بن یقطین طبق فرمان حضرت ، شبانه وارد قبرستان بقیع شد و سوار بر شتر گردید و عازم كوفه شد؛ و در یك لحظه با طىّالا رض به شهر كوفه رسید و خود را جلوى درب منزل ابراهیم جمّال دید، پس درب منزل را كوبید و گفت ، من علىّ بن یقطین هستم .


ابراهیم جمّال از درون خانه گفت : علىّ بن یقطین را با من چه كار است ؟ و براى چه این جا آمده است ؟!


علىّ بن یقطین پاسخ داد: موضوع بسیار مهمّ است ، و آن قدر اصرار ورزید تا آن كه ابراهیم آمد و درب منزل را گشود و علىّ، وارد منزل شد.


همین كه علىّ بن یقطین وارد منزل ابراهیم گشت ، اظهار داشت : امام و مولایم ، حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام از ملاقات با من خوددارى نمود؛ مگر آن كه تو از من راضى شوى و مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بدهى .


ابراهیم ساربان گفت : خداوند از تو راضى باشد، علىّ پاسخ داد: رضایت خداوند نیز در خوشنودى تو است ، و سپس افزود:


اگر تو از من ناراحت نیستى و مى خواهى خوشحال برگردم ، باید پاى خود را بر صورت من بگذارى .


و با اصرار فراوان ابراهیم تقاضاى او را پذیرفت ؛ و آن گاه علىّ روى زمین خوابید و ابراهیم پاى خود را روى صورت او گذاشت ؛ سپس جانب دیگر صورتش بر خاك نهاد و گفت : طرف دیگر صورتم را نیز پایمال كن .


و چون ابراهیم پاى خود را بر صورت علىّ بن یقطین نهاد، علىّ به طور مكرّر مى گفت : خدایا، تو شاهد و گواه باش .


پس از آن ، از حضور ابراهیم خداحافظى نمود و چون به مدینه رسید و جلوى منزل امام موسى كاظم علیه السلام آمد، حضرت او را پذیرفت و به درون منزل راه یافت .(39)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:28 - 0 تشکر 675248

راهنمائى شخصیّتى مسافر و آگاه

مورّخین شیعه و سنّى در كتاب هاى خود حكایت كرده اند:

شقیق بلخى در سال 149 به قصد حجّ خانه خدا، عازم مكّه معظّمه گردید، هنگامى كه به قادسیّه رسید جوانى را دید كه تنها و بدون همراه به سوى مكّه رهسپار است ؛ ولى او را نشناخت .

شقیق گوید: با خود گفتم : این جوان از طایفه صوفیّه است ، كه از مردم كناره گیرى كرده تا او را نشناسند، من وظیفه خود مى دانم كه او را هدایت و راهنمائى كنم .

همین كه نزدیك آن جوان رفتم ، بدون این كه با او سخنى گفته باشم ، مرا مورد خطاب قرار داد و اظهار نمود:

اى شقیق ! خداوند در قرآن فرموده است : اجتنبوا كثیرا من الظّنّ إ نّ بعض الظنّ إ ثم (40).

یعنى : از گمان بد نسبت به یكدیگر دورى نمائید، كه بعضى از گمان ها، گناه محسوب مى شود.

و سپس از چشم من ناپدید شد و دیگر او را ندیدم تا آن كه به محلّ قاصبه رسیدم ؛ و دوباره چشمم بر آن جوان افتاد، در حالى كه مشغول نماز بود؛ و مشاهده كردم كه تمام اعضاء بدنش از خوف الهى مى لرزید و قطرات اشك از چشمانش سرازیر بود.

نزد او رفتم تا از افكار خود عذرخواهى كنم ، چون نمازش پایان یافت و قبل از آن كه من حرفى بزنم ، این آیه شریفه قرآن را تلاوت نمود: و إ نّى لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثمّ اهتدى (41).

یعنى : همانا من آمرزنده ام آن كسانى را كه واقعا پشیمان شده و توبه كرده باشند و كردار ناپسندشان را با اعمال نیك جبران نمایند.

بعد از آن ، حضرت برخاست و به راه خود ادامه داد و رفت ، تا آن كه بار دیگر در محلّى به نام زماله ، او را كنار چاهى دیدم كه مى خواست با طناب و دلو آب بكشد؛ ولى دلو داخل چاه افتاد.

پس دست دعا به سوى آسمان بلند نمود، ناگاه دیدم آب چاه بالا آمد تا جائى كه با دست آب برداشت و وضوء گرفت و چهار ركعت نماز به جاى آورد؛ و سپس مشتى از ریگ هاى كنار چاه را برداشت و درون چاه ریخت و قدرى از آن آب آشامید.

جلو رفتم و گفتم : قدرى از آنچه خداوند به شما روزى داده است به من هم عنایت فرما؟

اظهار داشت : اى شقیق ! نعمت هاى خداوند متعال در تمام حالات در اختیار ما بوده و خواهد بود، سعى كن همیشه نسبت به پروردگارت خوش بین و با معرفت باشى .

شقیق بلخى افزود: بعد از آن ، مقدارى از آن ها را به من عطا نمود؛ و چون تناول كردم همچون آرد و شكر بسیار لذیذ و گوارا بود كه تاكنون به آن گوارائى و خوشبوئى ندیده بودم و تا مدّتى احساس گرسنگى و تشنگى نكردم .

بعد از آن ، دیگر آن شخصیّت عظیم القدر را ندیدم تا به مكّه مكرّمه رسیدم و او را در جمع عدّه اى از دوستان و اصحابش مشاهده كردم ، پس نزد بعضى از اشخاص كه احتمالاً از دوستان او بود، رفتم و پرسیدم كه این جوان كیست ؟

پاسخ داد: ابو ابراهیم ، عالم آل محمّد صلوات اللّه علیهم است .

گفتم : ابو ابراهیم چه كسى است ؟

جواب داد: او حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام مى باشد.(42)

سه شنبه 19/9/1392 - 9:30 - 0 تشکر 675249


خبر از مرگ برادر جندب و اموال نزد همسرش


یكى از اصحاب و راویان حدیث ، به نام علىّ فرزند ابوحمزه ثمالى حكایت نماید:


روزى در خدمت حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام نشسته بودم ، كه شخصى از اهالى شهررى ، به نام جندب وارد شد و پس از سلام در گوشه اى روبروى حضرت نشست .


امام علیه السلام پس از جواب سلام و احوال پرسى فرمود: برادرت در چه وضعیّتى است ؟


جندب در پاسخ گفت : الحمدللّه ، در حال صحّت و سلامتى بود و به شما سلام رسانید.


حضرت اظهار نمود: خداوند به تو صبر عنایت كند، برادرت از دنیا رفته است .


عرض كردم : اى سرورم ! من فداى شما گردم ، سیزده روز پیش نامه برادرم به دستم رسید؛ و او صحیح و سالم بود.


حضرت فرمود: بلى ، مى دانم ؛ لكن او دو روز بعد از فرستادن نامه فوت كرد و قبل از آن كه بمیرد، به همسرش وصیّت نمود و اموالى را تحویل او داد كه هر وقت بازگشتى آن اموال را تحویل تو دهد.


پس مواظب باش ، هنگامى كه به منزل خود بازگشتى ، با زن برادرت با مهربانى و عطوفت برخورد كن ؛ و نسبت به او اظهار علاقه نما، تا آن اموال را تحویل تو دهد.


فرزند ابوحمزه ثمالى گوید: بعد از گذشت دو سال كه جندب دو مرتبه به مدینه طیّبه جهت عزیمت به مكّه معظّمه آمده بود، جریان غیب گوئى امام موسى بن جعفر علیهما السلام را جویا شدم كه تا چه اندازه اى واقعیّت و صحّت داشت ؟


در پاسخ اظهار داشت : سوگند به خدا! تمامى آنچه را كه مولا و سرورم ، مطرح فرموده بود، صحّت داشت و هیچ خلافى و نقصى در آن نبود. (43)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:31 - 0 تشکر 675250


دلسوزى شیر براى زایمان همسر


علىّ بن ابوحمزه بطائنى حكایت كند:


روزى حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از شهر مدینه به سوى مزرعه اش خارج شد؛ حضرت سوار قاطر بود و من نیز سوار الاغ شدم و حضرت را همراهى كردم .


مقدارى از شهر كه دور شدیم ، ناگهان نرّه شیرى سر راه ما را گرفت ، من بسیار ترسیدم ، ولیكن شیر به سوى حضرت نزدیك آمد و با حالت ذلّت و تضرّع مشغول همهمه اى شد.


امام موسى كاظم علیه السلام ایستاد و شیر دست هاى خود را بلند كرده و بر شانه هاى قاطر قرار داد.


من به گمان این كه شیر قصد حمله دارد، براى جان آن حضرت وحشت كردم ؛ و سخت نگران شدم .


پس از لحظاتى ، شیر دست هاى خود را بر زمین نهاد و آرام ایستاد و آن گاه حضرت روى مبارك خود را به سمت قبله نمود و دعائى را زمزمه نمود، ولیكن من چیزى از آن را متوجّه نشدم .


پس از آن ، شیر همهمه اى كرد؛ و حضرت آمین فرمود.


و سپس امام علیه السلام به شیر اشاره نمود: برو.


همین كه شیر رفت ، حضرت نیز به راه خود ادامه داد و چون از آن محلّ دور شدیم ، به حضرت عرض كردم : یاابن رسول اللّه ! فدایت گردم ، شیر چه كارى داشت ؟! من بسیار براى جان شما و خودم ترسیدم ؛ و از این برخورد در تعجّب و حیرت هستم .


امام علیه السلام فرمود: آن شیر، همسر باردارى داشت كه هنگام زایمانش فرا رسیده و درد سختى دچارش گشته بود.


لذا نزد من آمده بود كه برایش دعا كنم تا به آسانى زایمان نماید و من هم در حقّش دعا كردم .


و بعد از آن كه دعا به پایان رسید، به آن شیر گفتم : برو، اظهار داشت : خداوند هیچ درّنده اى را بر تو و ذرّیّه و شیعیانت مسلّط نگرداند؛ و من گفتم : آمین .(44)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:46 - 0 تشکر 675251


ارزش كار و كشاورزى


یكى از اصحاب و راویان حدیث ، به نام علىّ فرزند ابوحمزه بطائنى حكایت كند:


روزى از روزها جهت دیدار و ملاقات حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام حركت كردم ، حضرت را در زمین كشاورزى ، در حالتى یافتم كه مشغول كار و تلاش بود و عرق از بدن مباركش سرازیر گشته بود.


بسیار تعجّب كردم و اظهار داشتم : یاابن رسول اللّه ! من فداى شما گردم ، مردم كجا هستند تا مشاهده كنند، كه شما این چنین در این گرماى سوزان مشغول كار هستى و تلاش و فعّالیّت مى نمائى .


امام علیه السلام لب به سخن گشود و فرمود: اى علىّ! آن هائى كه از من بهتر و برتر بوده اند، به طور مرتّب كوشش و تلاش داشته اند و هر كدام به نوعى كار مى كرده اند.


عرض كردم : منظور شما چه كسانى هستند؟


حضرت در پاسخ فرمود: منظورم رسول اللّه ، امیرالمؤمنین و دیگر پدرانم صلوات اللّه علیهم اجمعین مى باشند، كه با دست خود كار و تلاش مى كرده اند.


سپس امام موسى كاظم علیه السلام ضمن فرمایشات خود افزود:


و این نوع كار و تلاشى را كه من مشغول انجام آن هستم و تو مشاهده مى كنى ، پیامبران مُرسل الهى و نیز پیامبران غیر مرسل همه شان به آن اشتغال داشته اند و به وسیله آن تلاش و امرار معاش مى كرده اند.


و همچنین بندگان صالح خداوند متعال همه در تلاش و كوشش مى باشند.(45)


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.