• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 4156)
سه شنبه 19/9/1392 - 9:1 -0 تشکر 675220
چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی كاظم علیه السلام

مولف: عبدالله صالحی  ناشر: موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)

پیشگفتار

به نام هستى بخش جهان آفرین

شكر و سپاس بى منتها، خداوند بزرگ را، كه ما را از امّت مرحومه قرار داد و به صراط مستقیم ، ولایت اهل بیت عصمت و طهارت صلوات اللّه علیهم اجمعین هدایت نمود.

و بهترین تحیّت و درود بر روان پاك پیامبر عالى قدر اسلام صلى الله علیه و آله ؛ و بر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، مخصوصا هفتمین خلیفه بر حقّش حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام .

و لعن و نفرین بر دشمنان و مخالفان اهل بیت رسالت كه در حقیقت دشمنان خدا و قرآن هستند.

نوشتارى كه در اختیار شما خواننده گرامى قرار دارد برگرفته شده است از زندگى سراسر آموزنده نهمین ستاره فروزنده و پیشواى بشریّت و حجّت خداوند، براى هدایت بندگان .

آن شخصیّت ممتاز و برگزیده حقّ، تبارك و تعالى كه مخزن اءسرار و معارف الهى بود؛ و همچون دیگر اهل بیت عصمت و طهارت جامع كمالات و نیز معصوم از هر گونه خطا و اشتباه بود.

آن حضرت تا مرحله اى محبوب خداوند متعال و مقرّب درگاهش قرار گرفت كه لقب باب الحوائج إ لى اللّه را در بین ائمّه اطهار علیهم السلام به خود اختصاص داد.

و آن حضرت در زمان خویش ، بین گروه ها و احزاب محور حقّ قرار گرفت .

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله ضمن بشارت بر ولادت حیات بخش او؛ و این كه او هفتمین خلیفه و حجّت بر حقّ خداوند مى باشد، فرمود:

خداوند متعال نطفه او را مبارك براى امّت و تزكیه شده قرار داد؛ و او وسیله رحمت و بركت براى شیعیان و دوستان خودمى باشد، خداوند او را در عرش برین ، موسى نام نهاد.

و هركس به او متوسّل شود و او را وسیله درگاه الهى قرار دهد حوائج و خواسته هایش برآورده خواهد شد؛ و روز قیامت از شفاعت حضرتش برخوردار و در جوار او محشور مى گردد.

احادیث قدسیّه و روایات متعدّد در منقبت و عظمت آن امام مظلوم ، با سندهاى متعدّد، در كتاب هاى مختلف وارد شده است .

و این مختصر ذرّه اى از قطره اقیانوس بى كران فضائل و مناقب و كرامات آن امام والامقام مى باشد.

كه برگزیده و گلچینى است از ده ها كتاب معتبر(1)، كه در جهت هاى مختلف عقیدتى ، سیاسى ، عبادى ، اقتصادى ، فرهنگى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربیتى و... خواهد بود.

باشد كه این ذرّه دلنشین و لذّت بخش مورد استفاده و إ فاده عموم علاقه مندان ، مخصوصا جوانان عزیز قرار گیرد.

و ذخیره اى باشد (لِیَوْمٍ لایَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ إ لاّ مَنْ اءتىَ اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ لى وَلِوالِدَیّ ولِمَنْ لَهُ عَلَیَّ حقُّ)، ان شاء اللّه تعالى .

                                                                                                                   مؤلّف

سه شنبه 19/9/1392 - 9:18 - 0 تشکر 675231


نشانه هائى از امامت


ابوبصیر روایت كند:


روزى به محضر مبارك امام موسى كاظم علیه السلام وارد شدم و عرضه داشتم : فدایت گردم ، امام چگونه شناخته مى شود و نشانه هاى امامت چیست ؟


حضرت فرمود: امات نشانه ها و علامتهاى بسیارى دارد:


یكى آن بود كه پدرم انجام داد جریان بینا شدن ابوبصیر توسّط امام صادق علیه السلام .


و از طرف خداوند متعال به وسیله حضرت رسول صلى الله علیه و آله منصوب و معرّفى شود، همانطور كه امام علىّ علیه السلام را نصب نمود.


و دیگر آن كه آنچه از او در هر موضوعى سئوال كنند، جواب آن را بداند و بتواند پاسخ دهد، و با مردم از هر قبیله و نژادى و صاحب هر لغتى كه باشند، سخن گوید.


سپس افزود: اى ابوبصیر! هم اكنون نشانه اى از آن را مشاهده و ملاحظه خواهى نمود.


آن گاه لحظاتى گذشت ، ناگهان شخصى از اهالى خراسان وارد شد و با زبان عربى با حضرت سخن گفت ؛ ولى امام علیه السلام به فارسى و زبان محلّى با آن خراسانى صحبت مى فرمود.


مرد خراسانى با حالت تعجّب گفت : یا ابن رسول اللّه ! من با شما به زبان عربى سخن مى گویم ؛ لیكن شما به زبان فارسى صحبت مى فرمائى ؟!


حضرت فرمود: اگر ما نتوانیم به زبان فارسى و محلّى با شما سخن گوئیم ؛ پس چه مزیّت و فضیلتى بر دیگران داریم .


پس از آن ، حضرت به من خطاب نمود و فرمود: اى ابوبصیر! امام به تمام لغات انسانها آشنا است ، و نیز زبان تمام حیوانات را مى فهمد و با آنها سخن مى گوید؛ و كسى كه داراى این مزایا و اوصاف نباشد، امام نیست .(17)


پرش نان و بلعیدن شیر


علىّ بن یقطین - یكى از دوستان و اصحاب امام موسى كاظم علیه السلام كه وزیر هارون الرّشید نیز بود - حكایت كند:


روزى هارون الرّشید بعضى از نزدیكان خود و همچنین امام موسى كاظم علیه السلام را براى صرف طعام دعوت كرد؛ و یكى از افراد خود را دستور داد تا بر سر سفره كارى كند كه حضرت موسى كاظم علیه السلام شرمنده و خجل شود.


حضرت به همراه یكى از خادمان خود تشریف آورد و در جایگاه خود جلوس فرمود، پس از لحظاتى سفره پهن و غذاها چیده و آماده شد و حاضران مشغول خوردن غذا شدند.


و خادم حضرت نیز كنار حضرتش قرار گرفته بود، مشغول خوردن شد و چون مى خواست نانى بردارد با سحر و جادوئى كه شده بود، نان پرواز مى كرد و تمام حاضران مى خندیدند و در ضمن حضرت را مسخره مى كردند.


چون چند مرتبه این كار تكرار شد، حضرت به عكس شیرى كه بر یكى از پرده ها بود خطاب نمود و اظهار داشت : اى شیر خدا! دشمن خدا را برگیر.


ناگهان آن عكس تجسّم یافت و شیرى بزرگ و غضبناك گردید؛ و سپس حمله اى نمود و آن شخص ساحر و جادوگر را بلعید.


تمامى افراد در آن مجلس ، با دیدن چنین صحنه اى هولناك ، از ترس و وحشت بیهوش گشته و روى زمین افتادند و شیر به حالت اوّلیّه خود برگشت .


پس از گذشت ساعتى كه حاضران بهوش آمدند، هارون الرّشید به حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام عرضه داشت : تو را سوگند مى دهم به حقّى كه بر گردنت دارم ، تقاضا نمائى كه شیر آن مرد را بازگرداند.


حضرت فرمود: اگر عصاى پیغمبر خدا، حضرت موسى علیه السلام آنچه را كه در حضور فرعون بلعید، بازگردانید، این شیر هم آن شخص را باز مى گرداند.(18)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:18 - 0 تشکر 675232


احتجاج و غلبه بر رقیب


مرحوم طبرسى در كتاب شریف خود به نام احتجاج آورده است : روزى مهدى عبّاسى با حضور بعضى از علماء اهل سنّت و از آن جمله ابویوسف - كه یكى از علماء برجسته دربار به حساب مى آمد، جلسه اى تشكیل داد؛ و حضرت ابوالحسن امام موسى كاظم علیه السلام را نیز در آن جلسه دعوت كرد.


امام كاظم علیه السلام پس از ورود، از ابویوسف مطلبى را پرسید؛ ولى او نتوانست جواب سئوال حضرت را بدهد.


پس از آن ، خطاب به حضرت كرده و اجازه گرفت تا سئوالى را مطرح كند؟


امام علیه السلام فرمود: آنچه مایل هستى سؤ ال و مطرح كن .


ابویوسف پرسید: درباره حاجى كه در حال احرام باشد، آیا شرعاً مى تواند از سایه بان استفاده كند؟


حضرت فرمود: خیر، صحیح نیست . پرسید: چنانچه خیمه اى را نصب كند و داخل آن رود، چه حكمى دارد؟


فرمود: در آن اشكالى نیست .


پرسید: چه فرقى بین آن دو وجود دارد؟!


حضرت فرمود: درباره زن حایض چه مى گوئى ، آیا نمازهاى خود را باید قضا كند یا خیر؟


جواب داد: خیر.


فرمود: آیا روزه هاى خود را باید قضا نماید؟


گفت : بلى .


فرمود: چه فرقى بین نماز و روزه مى باشد؟


گفت : در شریعت اسلام حكم آن چنین وارد شده است .


امام موسى كاظم علیه السلام فرمود: درباره احكام شخص حاجى در حال احرام نیز چنان وارد شده است .


در این لحظه مهدى عبّاسى خطاب به ابویوسف كرد و گفت :


اى ابویوسف ! چه كردى ؟ كارى كه نتوانستى انجام دهى ؟!


ابویوسف گفت : او یعنى ؛ امام كاظم علیه السلام - مرا با یك استدلال از پاى درآورد.(19)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:19 - 0 تشکر 675233


مسافر آشنا همراه پاسخ


دو نفر از شیعیان امام موسى كاظم علیه السلام حكایت كنند:


علىّ بن یقطین روزى مقدارى اموال و اجناس ، به همراه چند نامه كه مسائلى در آنها از حضرت سئوال شده بود، تحویل ما داد و گفت :


دو مركب سوارى تهیّه نمائید و این نامه ها و اموال را به مدینه ببرید و تحویل حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام دهید؛ و جواب نامه ها را دریافت كنید و بیاورید.


و سپس افزود: مواظب باشید كسى از این راز آگاه نشود و در طول مسیر كاملا با احتیاط حركت كنید، كه مبادا خطرى متوجّه شما شود.


آن دو نفر گویند: به كوفه آمدیم و دو شتر خریدارى كردیم و زاد و توشه اى تهیّه كرده و با آن اموال سوار شترها شدیم و از راه بصره به سوى مدینه منوّره حركت نمودیم .


در مسیر راه بین كوفه و بصره به كاروان سرائى - كه منزلگاه مسافرین بود - رسیدیم ، در آن جا فرود آمدیم و بارها را پائین آوردیم ، علوفه جلوى شترها ریختیم و در گوشه اى كنار بارها نشستیم تا پس از استراحت ، غذا بخوریم .


در همین بین سوارى از دور نمایان شد؛ و بسمت ما آمد، چون نزدیك ما رسید، متوّجه شدیم كه او حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام مى باشد.


لذا جهت احترام به آن حضرت ، از جاى خود برخاستیم و سلام نمودیم .


امام علیه السلام پس از آن كه جواب سلام ما را داد، با دست مبارك خود نوشته اى را تحویل ما داد و فرمود: این جواب مسئله هاى شما است ؛ و از همین جا بازگردید.


سپس آنچه مربوط به حضرت بود تقدیم حضرتش كردیم و عرضه داشتیم : یا ابن رسول اللّه ! زاد و توشه ما پایان یافته است ، اجازه فرمائید وارد مدینه شویم و ضمن این كه زیارت قبر حضرت رسول صلى الله علیه و آله را انجام دهیم ، زاد و توشه اى نیز براى بازگشت تهیّه نمائیم ؟


حضرت فرمود: آنچه آذوقه برایتان باقى مانده است ، بیاورید؟


پس باقى مانده آذوقه ها را جلوى حضرت نهادیم ، حضرت با دست پربركت خود آنها را زیر و رو كرد و فرمود: اینها شما را تا كوفه مى رساند و در آینده به زیارت قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله نائل خواهید شد.(20)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:19 - 0 تشکر 675234


جزاى بد گمانى بشوهر؛ و النگوى عروس در دریا


سلیمان بن عبداللّه حكایت كند:


روزى با عدّه اى به منزل حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام وارد شدیم و در حضور آن حضرت نشستیم .


پس از لحظاتى ، زنى را كه صورتش به عقب برگشته بود، آوردند و از حضرت خواستند كه او را معالجه نماید.


امام كاظم علیه السلام دست راست مبارك خود را بر پیشانى زن و دست چپ را پشت سر او نهاد و سر و صورت او را به حالت طبیعى برگرداند؛ و زن سالم شد.


سپس حضرت زن را مخاطب قرار داد و فرمود: مواظب باش بعد از این مرتكب چنین خلافى نشوى .


افراد در مجلس سئوال كردند: یا ابن رسول اللّه ! این زن چه كار خلافى را انجام داده ، كه دجار این عقاب شده است ؟


امام علیه السلام فرمود: نباید راز او فاش گردد، مگر آن كه خودش مطرح كند.


هنگامى كه از زن سئوال شد كه چه عملى انجام داده بودى ؟


گفت : شوهرم غیر از من همسر دیگرى دارد و هر دو در یك منزل هستیم ، در حالى كه هووى من پشت سرم نشسته بود، من بلند شدم تا نماز بخوانم ؛ شوهرم حركت كرد و رفت ، من گمان كردم پیش آن همسرش رفته است ، پس صورت خود را برگرداندم تا ببینم چه مى كنند، هوویم را تنها دیدم و شوهرم حضور نداشت .


و چون چنین گمان خلافى را نسبت به شوهرم انجام دادم ، به آن مصیبت گرفتار شدم و به دست مبارك مولایم ، آن عقاب برطرف شد و توبه كردم .(21)


همچنین به نقل از اسحق بن عمّار آورده اند:


هنگامى كه امام موسى كاظم علیه السلام به سوى بصره رهسپار بود، من نیز همراه ایشان در كشتى سوار بودم ، پس چون نزدیك شهر مداین رسیدیم موج عظیمى دریا را فراگرفت و پشت سر ما كشتى دیگرى بود كه در آن جمعیّتى ، عروسى را به منزل شوهرش مى بردند.


ناگهان فریادى به گوش رسید، حضرت فرمود: چه خبر است ؟


این سر و صداها و فریادها براى چیست ؟


گفتند: در آن كشتى ، دخترى را به عنوان عروس به منزل شوهرش مى برند، عروس كنار كشتى رفته و خواسته كه دستهایش را بشوید، ناگهان یكى از النگوهایش داخل آب دریا افتاده است .


حضرت فرمود: كشتى را متوقّف نمائید و ملوان و خدمه آماده كمك و برداشتن النگو باشند.


پس از آن ، حضرت به دیواره كشتى تكیه داد و دعائى را زمزمه نمود و سپس فرمود: ملوان ها سریع پائین روند و النگو را بردارند.


اسحاق گوید: در همان حال متوجّه شدیم كه آب فروكش كرده و النگو روى زمین آشكار است .


بعد از آن ، حضرت افزود: النگو را بردارید و به صاحبش عروس تحویل دهید؛ و بگوئید كه خداوند متعال را حمد و سپاس گوید.


و چون مقدارى حركت كردیم و از آن محلّ گذشتیم به حضرت عرض كردم : فدایت گردم ، اگر ممكن است دعائى را كه خواندى ، به من تعلیم فرما؟


امام علیه السلام فرمود: بلى ، ممكن است ؛ مشروط بر آن كه آن دعا را به كسى كه اهلیّت ندارد، نیاموزى مگر به شیعیانى كه مورد اعتماد باشند؛ و سپس حضرت آن دعا را املا نمود و من نوشتم .(22)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:19 - 0 تشکر 675235


احضار نامه از كوفه و صندوق مخفى


علىّ بن احمد بزّار حكایت كند:


در دهه سوّم ماه مبارك رمضان در مسجد كوفه مشغول عبادت بودم ، ناگهان شخصى نامه اى را كه مُهر شده بود و به اندازه چهار انگشت بیشتر نبود، به دستم داد و گفت : این نامه را حضرت ابوالحسن ، امام موسى كاظم علیه السلام برایت فرستاده است .


همین كه نامه را گشودم ، در آن چنین مرقوم فرموده بود:


به نام خداوند بخشنده مهربان . وقتى این نوشته را خواندى ، نامه اى كه ضمیمه آن است ، براى خود در جائى امن و مناسب نگه دار و مواظب آن باش تا زمانى كه آن را طلب نمایم .


پس نامه را برداشتم و روانه منزل شدم ؛ و یك راست به طرف صندوقخانه رفتم و نامه را در صندوقچه اى - كه مخصوص اشیاء قیمتى و نفیس بود - قرار دادم و درب آن را قفل كردم و كسى غیر از خودم از پنهان كردن آن اطّلاعى نداشت .


چون هنگام مراسم حجّ فرا رسید، من نیز عازم مكّه معظّمه گردیدم ؛ و در ضمن برنامه هایم به محضر شریف امام كاظم علیه السلام شرفیاب شدم .


حضرت فرمود: اى علىّ! با آن نامه اى كه تو را بر محافظت آن دستور دادم ، چه كردى ؟


عرض كردم : فدایت گردم ، نامه را در صندوقخانه منزلم ، به همراه دیگر وسائل و اشیاء قیمتى در صندوقچه اى قرار داده ام و درب آن را قفل زده ام و كسى غیر از خودم به آن آگاهى ندارد و كلید آن را نیز همراه آورده ام .


امام علیه السلام فرمود: چنانچه نامه را ببینى مى شناسى ؟


گفتم : بلى .


پس سجّاده و جانماز خود را بلند نمود و نامه اى را كه زیر آن موجود بود، برداشت و به من داد و فرمود: این همان نامه است ، بگیر و مواظب آن باش .


وقتى نامه را گرفتم دیدم ، همان نامه اى است كه حضرت در مسجد كوفه برایم فرستاده بود.


لذا بسیار تعجّب كردم و با خود گفتم : چه كسى از آن اطّلاع داشته ، با این كه كلید قفل صندوق همراه من بوده است ؟!


چگونه و به چه وسیله اى نامه همراه حضرت مى باشد، با این كه به كوفه نیامده است ؟!(23)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:20 - 0 تشکر 675236


آشنائى به كتابهاى آسمانى و هدایت نصرانى


یكى از اصحاب امام موسى كاظم علیه السلام - به نام یعقوب بن جعفر - حكایت نماید:


روزى در محضر مبارك آن حضرت بودم ، كه مردى نصرانى وارد شد و اظهار داشت : من از دیارى دور دست ، با تحمّل سختى ها و مشقّت آمده ام .


وسپس افزود: نزدیك سى سال است ، كه از خداوند خواسته ام تا مرا به بهترین و كاملترین ادیان راهنمائى نموده ؛ و نیز به برترین بندگان هدایتم فرماید.


تا آن كه شبى در خواب شخصى را دیدم ، كه بیان اوصاف و فضایل مردى را در حوالى شهر دمشق مى كرد؛ پس چون از خواب بیدار شدم رهسپار دمشق گشتم ؛ و چون آن مرد را یافتم ، پس از صحبتهاى مفصّل ، گفت : گمشده تو در یثرب - شهر مدینه - است ؛ و چون وارد یثرب شوى از شخصیّتى به عنوان موسى بن جعفر علیهما السلام سئوال كن كه منزلش كجاست ؟


و چون او را یافتى به مقصود خویش خواهى رسید.


و اكنون به محضر شما آمده ام .


راوى گوید: مرد نصرانى در حالى جریان را تعریف مى كرد، كه ایستاده و بر عصاى خود تكیه زده بود؛ و در پایان اظهار داشت : اگر اجازه بفرمائى دست به سینه بنشینم .


امام علیه السلام اظهار داشت : اجازه نشستن دارى ولى بدون دست به سینه ، بلكه آزاد و راحت باش .


پس نشست و گفت : آن مردى كه شما را به من معرّفى نمود سلام رساند، آیا جواب سلام او را نمى دهى ؟


امام كاظم علیه السلام فرمود: خداوند او را هدایت فرماید؛ تا زمانى كه به دین اسلام نگرویده باشد جواب سلام ندارد.


نصرانى سئوال كرد: حم و الكتاب المبین إ نّا اءنزلناه فى لیلة مباركة إ نّا كنّا منذرین فیها یفرق كلّ اءمر حكیم ، تفسیرش چیست ؟


حضرت فرمود: امّا حم مقصود محمّد صلى الله علیه و آله مى باشد، در كتابى كه بر هود علیه السلام نازل شده ، موجود است ؛ و امّا الكتاب المبین امیر المؤمنین علىّ علیه السلام مى باشد؛ و امّا لیلة مباركة حضرت فاطمه سلام اللّه علیها است ؛ و امّا فیها یفرق كلّ اءمر حكیم یعنى ؛ خیر كثیر از فاطمه سلام اللّه علیها خارج مى شود، كه همه آنها حكیم خواهند بود.


سپس امام كاظم صلوات اللّه علیه نصرانى را مخاطب قرار داد و فرمود: اسم مادر حضرت مریم سلام اللّه علیها چیست ؟ و در چه روزى روح حضرت عیسى علیه السلام دراو دمیده شد؟ و در چه روزى ، و چه زمانى به دنیا آمد؟


نصرانى گفت : نمى دانم .


امام علیه السلام فرمود: نام مادر حضرت مریم سلام اللّه علیها (مرثا) بود، كه در زبان عرب به معناى (وهیبة ) است ؛ و در روز جمعه هنگام زوال ظهر آبستن شد، كه خداوند این روز را گرامى داشت ؛ و نیز پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله آن را به عنوان عید بزرگ مسلین معرّفى نمود.


و حضرت عیسى علیه السلام قبل از ظهر، روز سه شنبه ، در كنار رود فرات به دنیا آمد.


سپس نصرانى پس از مطالبى ، به حضرت عرضه داشت : اسم مادر من به زبان سریانى و عربى چه بوده است ؟


حضرت فرمود: نام مادرت عنقالیّة ؛ ونام جدّه ات عُنقورة ؛ ونام پدرت عبدالمسیح بوده است .


نصرانى گفت : صحیح و درست بیان نمودى ، اكنون به فرما كه اسم جدّم چه بوده است ؟


حضرت فرمود: نام جدّت جبرئیل بود، كه عدّه اى از لشكریان شام او را غافلگیر كرده و به شهادتش رساندند.


نصرانى این بار سئوال كرد: اسم من چه مى باشد؛ و اكنون چه نامى را برایم انتخاب مى نمائى ؟


امام كاظم علیه السلام فرمود: نام تو عبدالصّلیب است ، كه نام عبداللّه را برایت بر گزیده ام .


در این هنگام نصرانى اسلام را پذیرفت ؛ و شهادتین را به طور كامل و مشروح بر زبان جارى نمود؛ وصلیبى را كه به گردن آویزان كرده بود در آورد؛ و اظهار داشت : دستور بفرمائید كه صدقات و مبرّات خود را به چه كسى به پردازم .


حضرت فرمود: مدّتى قبل یك نفر از نصارى آمد و مسلمان شد كه در رفاه و نعمت فراوانى بسر مى برد، بروید و با هم زدگى نمائید.


شخص تازه مسلمان گفت : یا ابن رسول اللّه ! من یكى از ثروتمندان بزرگ و معروف هستم و اموال گوناگون بسیارى را در دیار خود رها كرده ام ، اكنون هر دستورى را صادر فرمائى آماده انجام آن هستم .


در پایان امام كاظم علیه السلام او را موعظه و راهنمائى نمود، كه یكى از مسلمانان خوب و متدیّن قرار گرفت .(24)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:20 - 0 تشکر 675237


جبران خسارت ملخها


پیرمردى كهن سال به نام عیسى فرزند محمّد قرطى - كه در حدود نود سال عمر داشت ، حكایت كند:


در سالى از سالها داخل زمین كشاورزى خود خربزه و خیار كشت كرده بودم ؛ و كنار زمین چاهى به نام (اُمّ عظام ) قرار داشت .


همین كه كشت جوانه زد و رشد كرد، ناگهان ملخهاى بسیارى هجوم آوردند و تمامى زراعت نابود كردند، كه بیش از صد و بیست دینار بر من خسات وارد شد، بسیار ناراحت و افسرده خاطر گشتم .


روزى گوشه اى در همان زمین كشاورزى نشسته بودم ، ناگهان چشمم افتاد به جمال نورانى و مبارك حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام ، به احترام آن حضرت از بر خاستم .


حضرت بر من سبقت گرفت و سلام كرد و سپس فرمود: حالت چطور است ؟ و در چه وضعیّتى هستى ؟


عرض كردم : ملخها حمله كردند و تمامى زراعت و سرمایه مرا نابود ساختند.


فرمود: چه مقدار خسارت وارد شده است ؟


گفتم : صد و بیست دینار، غیر از آنچه زحمت كشیده ام .


فرمود: اگر یك صد و پنجاه دینار به تو داده شود، قانع هستى ؟


عرض كردم : دعا فرمائید تا خداوند بركت عنایت نماید.


پس از آن ، امام موسى كاظم علیه السلام دعائى را زمزمه نمود و آنگاه حركت كرد و رفت .


وقتى امام موسى كاظم علیه السلام خداحافظى كرد و رفت ، من مشغول كشاورزى و آبیارى زمین شدم ؛ و بیش از آنچه امیدوار بودم ، خداوند متعال به بركت دعاى حضرت ، عطا نمود، كه بیش از دههزار دینار به دست آوردم .(25)


شناخت دینار گمشده


مرحوم إ ربلى و دیگر بزرگان رضوان اللّه علیهم به نقل از اصبغ بن موسى آورده اند:


روزى به قصد زیارت ، امام موسى كاظم علیه السلام حركت كردم ، یكى از آشنایان كیسه اى - كه مقدارى سكّه درون آن بود - تحویل من داد تا با مقدار وجهى كه از خود داشتم ، تحویل حضرت دهم .


همین كه وارد مدینه منوّره شدم ، خود را شستشو دادم ؛ و نیز سكّه هائى را كه همراه داشتم شستم و با مشگ و عطر خوشبو نمودم ؛ و چون سكّه هاى دوستم را شمارش كردم ، 99 عدد بود، لذا یكى از خودم بر آنها افزودم ؛ و سپس شبانه محضر مبارك آن حضرت شرفیاب شدم .


چون مقدارى نشستم و صحبتهائى با حضرت انجام گرفت ، در نهایت عرض كردم : فدایت گردم ، هدیه اى تقدیم حضورتان مى كنم ، امید وارم قبول فرمائید.


امام علیه السلام اظهار داشت : آنچه هست ، بیاور.


سكّه هاى خود را تقدیم حضرت كردم و سپس عرضه داشتم : فلانى - كه از شیعیان و از دوستان شما است - نیز كیسه اى را براى شما فرستاده است .


حضرت فرمود: آن را هم بیاور، پس كیسه دوستم را نیز تحویل امام علیه السلام دادم .


حضرت كیسه را گرفت و آن را باز نمود و سكّه ها را روى زمین ریخت ؛ و با دست مبارك خود آنها را پخش كرد و سپس آن سكّه خودم را كه درون كیسه انداخته بودم تا صد عدد كامل شود برداشت ، و به من داد و فرمود:


فلانى سكّه ها را با وزن براى ما فرستاده است ، نه با عدد و همان 99 عدد درست بوده است .(26)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:21 - 0 تشکر 675239


معرفت نجات بخش انسان است


بسیارى از بزرگان در كتابهاى خود آورده اند:


شخصى به نام حسن بن عبداللّه ، فردى زاهد و عابد بود و مورد توجّه عامّ و خاصّ قرار داشت .


روزى وارد مسجد شد، امام موسى كاظم علیه السلام نیز در مسجد حضور داشت ، همین كه حضرت او را دید فرمود: نزد من بیا.


چون حسن بن عبد اللّه خدمت امام علیه السلام آمد، حضرت به او فرمود: اى ابوعلىّ! حالتى كه در تو هست ، آن را بسیار دوست دارم و مرا شادمان كرده است و تنها نقص تو آن ست كه شناخت و معرفت ندارى ، لازم است آن را جستجو كنى و بیابى .


حسن اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! فدایت گردم ، معرفت چیست و چگونه به دست مى آید؟


فرمود: برو نسبت به مسائل دین فقیه شو و اهل حدیث باش .


حسن توضیح خواست كه از چه كسى معرفت بیاموزم ؟


حضرت فرمود: از فقهاء و دانشمندان اهل مدینه بیاموز، و چون مطلبى را فراگرفتى ، آن را نزد من آور تا راهنمائیت كنم .


حسن بن عبداللّه حركت نمود و مسائلى را از علماء فراگرفت و نزد حضرت باز گشت ، وقتى حضرت چنین حالتى را از او دید، فرمود: برو معرفت را فراگیر و آن را بشناس .


این حركت چند بار تكرار شد، تا آن كه روزى امام موسى كاظم علیه السلام در مزرعه اش بود، حسن با حضرت ملاقات كرد و گفت : فرداى قیامت در پیشگاه خداوند بر علیه تو شكایت مى كنم ، مگر آن كه مرا بر شناسائى حقیقت معرفت ، هدایت و راهنمائى كنى ؟


بعد از آن ، امام علیه السلام فرمود: اوّلین امام و خلیفه رسول اللّه امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام است ؛ و سپس امام حسن ، امام حسین ، امام علىّ ابن الحسین ، امام محمّد باقر، امام جعفر صادق (صلوات اللّه و سلامه علیهم ). حسن گفت : یا ابن رسوال اللّه ! امام امروز كیست ؟


حضرت فرمود: من امام و حجّت خدا هستم .


گفت : آیا دلیل و نشانه اى دارى كه با آن استدلال كنم ؟


فرمود: نزد آن درخت برو، و بگو كه موسى بن جعفر مى گوید: حركت كن و به سوى من بیا.


حسن گوید: به خداوند قسم ، چون نزدیك درخت آمدم ؛ و پیام حضرت را رساندم ، دیدم زمین شكافت و درخت به سوى حضرت حركت كرد تا آن كه جلوى آن بزرگوار آمد و ایستاد، سپس امام علیه السلام به درخت اشاره نمود: برگرد، پس آن درخت برگشت .(27)


برخورد متفاوت با افراد


محدّثین و مورّخین حكایت كرده اند:


روزى امام موسى بن جعفر علیهما السلام در حالى كه سوار بر الاغى بود، وارد دربار خلیفه شد و دربان با عزّت و احترام با حضرت برخورد كرد، به طورى كه تمام افراد حاضر نیز احترام شایانى از آن حضرت به جاى آوردند.


یكى از افراد مخالف - به نام نفیع انصارى - به آن دربان - كه عبدالعزیز نام داشت - گفت : چرا مردم نسبت به این مرد این همه احترام و تكریم مى كنند، تصمیم دارم او را رسوا و شرمسار كنم .


عبدالعزیز گفت : از تصمیم خود منصرف شو؛ چون این افراد از خانواده اى هستند كه همیشه جواب مناسب همراه دارند، آن وقت یك عمر در ننگ و عار خواهى ماند.


با این حال همین كه امام كاظم علیه السلام از نزد خلیفه بیرون آمد، نفیع انصارى افسار الاغ حضرت را گرفت و پرسید: تو كیستى ؟


امام علیه السلام فرمود: این چه سئوالى است ، كه مطرح مى كنى ؟!


و سپس افزود: چنانچه نسب مرا بخواهى ، من فرزند محمّد حبیب اللّه ، فرزند اسماعیل ذبیح اللّه ، و فرزند ابراهیم خلیل اللّه هستم .


و اگر از شهر و دیار من سئوال مى كنى ، شهر من همان جائى است كه خداوند بر تو و بر همه مسلمین واجب گردانیده است كه براى انجام مناسك حجّ به آن جا روند.


و اگر از جهت خانواده و قبیله ام جویا هستى ؛ پس سوگند به خدا، دوستان من نسبت به تو و هم كیشانت ناخورسند مى باشند تا جائى كه به حضرت رسول صلى الله علیه و آله گفتند: هم كیشان ما را از قریش جدا گردان و ما نمى خواهیم با آنها زندگى كنیم .


و چنانچه از جهت شهرت و مقام مرا مى طلبى ؛ ما همان خانواده و اهل بیتى هستیم كه خداوند متعال دستور داده است كه با این جملات : (اللّهمّ صلّ علىّ محمّد و آل محمّد) در هر نماز واجب ، یادى از ما شود.


و آنگاه فرمود: پس بدان ، كه ما آل واهل بیت محمّد رسول اللّه صلى الله علیه و آله هستیم ، اكنون الاغ را رها كن .


پس نفیع انصارى افسار الاغ را رها كرد؛ و با ذلّت و خوارى تمام ، خود را عقب كشاند.(28)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:21 - 0 تشکر 675240


برخورد با دشمن دوست نما


فضل بن ربیع حكایت كند:


روزى هارون الرّشید با حالت غضب ، شمشیر به دست بر من وارد شد و گفت : همین الا ن باید این حجازى بعنى ؛ حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام را در هر حالتى كه هست ، امانش ندهى و او را این جا حاضر كنى .


پس من به سوى محلّ سكونت حضرت حركت كردم تا آن كه به خانه اى كه با حصیر و شاخه هاى درخت خرما درست شده بود، رسیدم ؛ غلام سیاهى در آن جا حضور داشت ، گفتم : اجازه ورود بر مولایت را مى خواهم ؟


غلام گفت : مولاى من حاجب و دربان و وزیر ندارد، بیا داخل ، چون وارد منزل شدم ، پس از عرض سلام ، گفتم : هارون الرّشید شما را طلب كرده است .


امام كاظم علیه السلام فرمود: مرا با هارون چه كار است ؟!


آیا با آن همه نعمت كفایت نمى كند؟


و پس از آن ، با سرعت حركت نمود و اظهار داشت : اگر جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله نفرموده بود: تبعیّت از سلطان در حالت تقیّه واجب است ، هرگز نمى آمدم .


عرضه داشتم : یا ابن رسول اللّه ! آماده عقوبت و شكنجه هارون باشید، چون كه بسیار غضبناك بود.


حضرت فرمود: همراه من كسى است كه مالك تمام دنیا و آخرت است ، و هارون الرّشید امروز نمى تواند كمترین آسیبى را به من وارد نماید، انشاءاللّه تعالى .


و سپس دست مبارك خود را اطراف سر خود سه مرتبه چرخانید و زمزمه اى كرد كه من متوجّه آن نشدم .


سپس حركت كردیم و همین كه جلوى دارالا ماره رسیدیم حضرت بیرون ایستاد ومن بر هارون الرّشید وارد شدم ، دیدم همانند مادر بچّه مرده ناراحت و سرگردان است ؛ و چون چشمش بر من افتاد گفت : آیا پسر عمویم را آوردى ؟


گفتم : بلى .


اظهار داشت : آسیبى كه به او نرسانده اى ؟


گفتم : خیر.


گفت : بگو: وارد شود.


چون حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام وارد شد، هارون از جاى خود حركت كرد و به استقبال حضرت رفت و او را در آغوش گرفت و با یكدیگر معانقه كردند.


سپس هارون الرّشید به حضرت خطاب كرد و گفت : اى پسر عمو! خوش آمدى ؛ و آن گاه حضرت را با احترام و تكریم كنار خود نشانید و اظهار داشت : چه شده است كه با ما قطع رابطه كرده اى ؛ و به ملاقات ما نمى آئى ؟


امام علیه السلام فرمود: چون ریاست و نعمت تو فراوان گشته است و علاقه مند به دنیا گشته اى .


پس از آن ، هارون دستور داد تا هدایاى متعدّد و ارزشمندى براى حضرتش آماده كنند؛ و سپس آن هدایا را تحویل امام كاظم علیه السلام داد.


حضرت فرمود: اگر نمى خواستم به جوانان بنى هاشم در امر ازدواجشان كمك كنم تا نسل آنها افزایش یابد، این هدایا را نمى پذیرفتم ؛ و سپس حركت نمود و رفت .


فضل بن ربیع در ادامه این حكایت افزود: چون حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام از دربار خلیفه خارج شد و رفت ، به هارون الرّشید گفتم : تو تصمیم تعذیب و جسارت داشتى ، ولى اكنون هدایائى گرانبها تقدیمش كردى ؛ و نیز با عزّت و احترام راهى منزل خویش گردید؟


هارون الرّشید در جواب اظهار داشت : همین كه تو را به دنبال او فرستادم ، چند نفر ناشناس و مسلّح بر من وارد شدند و همگى گفتند: چنانچه آسیبى به موسى بن جعفر علیهما السلام برسانى ، تمام كاخ و اهل آن را نابود مى گردانیم ؛ پس سعى كن با او به نیكى و احسان برخورد نمائى .


فضل بن ربیع گوید: پس از گذشت چند صباحى خدمت امام موسى كاظم علیه السلام رفتم و عرضه داشتم : چگونه شرّ هارون الرّشید را از خودت دفع و برطرف نمودى ؛ و به حمد اللّه هیچ آسیبى به شما نرسید؟


امام علیه السلام در جواب فرمود: دعاى جدّم حضرت امیرالمؤمنین ، علىّ بن ابى طالب علیه السلام را خواندم و خداوند مرا كفایت نمود.(29)


سه شنبه 19/9/1392 - 9:21 - 0 تشکر 675241


نابودى یا كمك و كار با ظلمه


صفوان جمّال - كه یكى از اصحاب و دوستان امام موسى كاظم علیه السلام است - حكایت كند:


روزى در محضر مبارك آن حضرت بودم ، كه یكى از مؤمنین به نام زیاد بن مروان عبدى - كه در دستگاه حكومت بنى العبّاس همكارى داشت - به مجلس آن حضرت وارد شد.


امام كاظم علیه السلام به او خطاب كرد و فرمود: آیا با آنها همكارى و هماهنگى در كارها دارید؟


زیاد گفت : آرى ، اى مولا و سرورم !


امام علیه السلام فرمود: چرا چنین مى كنى ؟!


گفت : اى سرورم ! من مردى آبرودار و آبرومندم ، و نیز عائله مند مى باشم ؛ و مال و ثروتى هم ندارم كه تاءمین معاش و زندگى كنم .


حضرت فرمود: اى زیاد! به خداى یكتا سوگند، چنانچه از آسمان به زمین بیفتم و قطعه قطعه گردم و گوشتهاى بدنم را پرندگان جدا كنند، این برایم بهتر است تا آن كه با این این ظالمان همكارى و معاشرت داشته باشم .


صفوان گوید: پرسیدم : یا ابن رسول اللّه ! پس در چه صورتى مى توان با آنها همكارى نمود؟


امام علیه السلام فرمود: در صورتى مى توان كنار آنها بود و با آنها همكارى نمود كه براى نجات مؤمنى یا آزادى اسیرى باشد، كه در چنگال آنها گرفتار باشد.


و در غیر این صورت ، خداوند متعال به كمك دهندكانِ ظالمان وعده عذاب دردناك داده است .


بعد از آن ، امام علیه السلام افزود: پس مواظب باش ، كه خداوند متعال شاهد و ناظر همه حالات و همه كارها است ؛ و آنچه را كه اراده نماید، انجام مى دهد.(30)



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.