یک خاصیت دیگرِ مصیبت شما هم آن است که از بس بزرگ است، مصیبتهای دیگر غرق میشوند توی دریایش. تحملشان قدری آسان میشود. مخصوصاً اگر راه و نشان همان باشد؛ جهاد باشد و ایثار باشد و شهادت باشد.
دیشب توی هیأت چندین بار یاد آن گفتوگوی سالها پیش افتادم. با پدری که دیگر نیست1. وقتی خواسته بودم از آخرین بارِ دیدنش و از آخرین خداحافظی بگوید، گفت و رسید تا آنجا که: موقع رفتن پیشانیاش را بوسیدم و گفتم: «برو! فدای علیاکبرِ امام حسین علیهالسلام». همینقدر ساده و همینقدر روشن، دل کنده بود و داغِ جوانش را پیشپیش تاب آورده بود و به خودش دلداری داده بود با ذکر مصیبتِ جوانِ شما. لابد وقت وداع، حال خودش را با آن لحظات استیصالِ شما، کنارِ پیکرِ علیاکبر، قیاس کرده بود و دیده بود حرف دیگری برای گفتن نمیماند. لقَد عَظُمتِ الرّزیّه
1. مرحوم حاج اکبر هاشمی پدر شهید غلامعباس هاشمی
*خم گشته است قد پدرها ؛ دوتا دوتا/ وقتی که میرسند پسرها یکی یکی ... (مهدیرحیمی)