• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
وبلاگ نویسان (بازدید: 3305)
جمعه 17/8/1392 - 11:31 -0 تشکر 670664
دل نوشته های حسینی (منتخب وبلاگها)






روضه‌ی شب یکم

روضه‌خوان‌ها شب اول، روضه‌ی حضرت مسلم می‌خوانند. نام دقیق‌ترش شاید «روضه‌ی غربت حسین» باشد. وقتی معلوم بشود از آن چندهزار نامه‌ی دعوت، یکی‌ش راست و حسینی نبوده. از آن‌همه «فالعجل العجل»ها یکی‌ش مردانه نبوده.  

روضه‌خوان‌ها روضه‌ی مسلم می‌خوانند و من فکر می‌کنم چقدر شبیهم به آن‌ها که توی نماز جماعت آخر پشت مسلم را خالی کردند. چقدر اهل منفعت‌ام و پای عافیت که به میان بیاید، چقدر زود دست دلم می‌لرزد. چقدر مرد میدان‌های سخت نیستم.

روضه‌خوان‌ها روضه‌ی مسلم می‌خوانند و من از خودم می‌ترسم. از کوچه‌های کوفه‌ی خودم فرار می‎کنم. می‌روم جایی توی بیابان‌های اطراف گم و گور می‌شوم، جایی که گذار کاروانت به من نیافتد... روضه‌ی شب دوم اما دلم را قدری قرار می‎دهد. تا صبح، قصه‌ی حرّ را گوش کنم و فکر کنم می‌شود دقیقه‌ی نود هم آدم بشوم. فکر کنم تو هنوز هم از من ناامید نشده‌ای. جایی ایستاده‌ای و منتظری که من سرم را پایین بیندازم، گردنم را کج کنم و بپرسم: «هل لی مِن توبه»؟!

 

منبع: بهارنارنج -- مریم روستا

خدا در همین نزدیکی است
جمعه 17/8/1392 - 11:33 - 0 تشکر 670666







جایی برای خاکستری‎ها نیست



این‎که یارانت این‎همه برایم خواستنی هستند از آن روست که توی لشکر تو، کسی خاکستری نیست. کسی وسط نیست. تکلیف همه با خودشان معلوم است. کسی مبهم نیست. تردید ندارد. در رفت و آمد نیست. و این را وسط معرکه ثابت کرده؛ نه با حرف، نه با شعار و ادعا.



مرحوم دهخدا گفته، در تداول عامه، «راست و حسینی» یعنی حرف راست و واضح. بی‎ابهام، بی‎پرده، بی‎تردید. چیزی که ماها خیلی وقت‌ها بلدش نیستیم یا چون می‌دانیم سخت است، وقت‎های عمل، از آن فرار می‎کنیم. «راست و حسینی» بودن سخت است. وسط نماندن آسان نیست. دل یک‌دله کردن آن هم توی کشاکش معرکه‌‎های سخت، کارِ هر کسی نیست. برای همین است که وقتی قصه‌ی «حر» را می‎خوانیم، همان لحظه‎ها که دارد از خاکستری‎‌بودن رها می‎کند خودش را و می‎آید سمت سپیدی؛ سمت شما، دل‌مان اوج می‎گیرد. یا وقتی می‌خوانیم «زهیر بن قین»، با یک تشر، دلش را یک‎دله می‎کند و پرده‌های خاکستری را کنار می‎زند، چشم‌هایمان لبریز می‌شود. چون می‌فهمیم‎شان، چون می‌دانیم آدم دیگر خاکستری نباشد، تکلیفش با خودش معلوم باشد، دلش را یک‌دله کرده باشد، چقدر معرکه و رویایی‌ و خواستنی‎ می‎شود.









منبع: بهارنارنج -- مریم روستا



خدا در همین نزدیکی است
جمعه 17/8/1392 - 11:34 - 0 تشکر 670667





فجعل یسمح التراب عن وجهه




از نشانه های قبولی توبه یكی هم این است كه

امامت با انگشتان مهربانش گرد و خاک از چهره ات پاك كند.


پ.ن: عنوان از لهوف،ص104..امام بر بالین حر





منبع: حسینه دل

خدا در همین نزدیکی است
جمعه 17/8/1392 - 11:36 - 0 تشکر 670670





قد ارعبت قلوب اولیائک





خدایا!

من همان کسی هستم 


که قلب دوستان تو را لرزانده ام...


پ.ن: عنوان از لهوف.ص: 103. کلام حر.






منبع: حسینیه دل


خدا در همین نزدیکی است
شنبه 18/8/1392 - 11:35 - 0 تشکر 670774


مــــاه  یازده ساله ی مـجــــتـــبـــــــــی (ع)


هنوز به چــهــارده نرســیده بود....


که


مــاه پـــــــــاره شــد. . . .


 گرد خاک که در میدان بلند شود...وقتی که سواره ها و پیاده ها   همه به یک سو حمله ور شوند...


وقتی  در میدان فقط یک سپاه مانده  باشد که حلقه زده شمشیر هایشان بالا و پایین برود . . .


وقتی سپاهی در برابر آن سپاه نباشد....


وقتی تنی...در برابر یک سپاه باشد...


وقتی از حاشیه ی خیمه  . .


 نگاهی . . .


این صحنه را ببیند...


  و بشنود..


که هل من ناصری...


بین هجوم هلهله ها گم میشود...


وقتی آن نگاه....تصویر آینه ی چشمان یتیم مجتبی(ع) باشد....


وقتی که آن ((تن)).....عموی آن یتیم باشد....


. . . .


زیـــــنــــــبــــــــــ رها کـن دستـــــــــ عبدالله را. . .


این کوچکترین  علمدار حسین(ع) . . . تنها لبیـــــک باقی مانده  اسـتـــــــــ . .


ببین  چگونه به عباس(ع) اقتدا کرده


دارد باز  دســتـــــــــ بیعـتــــــــــ  میدهد...


دارد دست میدهد..


یک دست کوچکـــ


رهـا کن زیـنـــبـــــــ. . .ببین چگونه همین دستـ کوچکـش سپــــــر میــشــــــــــــود حسینت را . . .


رها کن زینب....


ببین چگونه حنجر سفیدش نشانه میشود تیر ها را...


رها کن زینب...


حــــســــــــــــیـــن (ع) تــنــهــاســـتـــــــ . . .


ممکـن اسـتـ دیـر شــود....


رها کن زینب..رها کن...


اما..


وقتی...خون پاره های ماه..به دامان حسین (ع) افتاد...


حسین(ع) را رها مکن...


سخت است...آرام کردن..یازده ساله....وقتی..که جان میدهد...


وقتی..


وابتاااا میگوید....


وقتی...


این یازده ساله...کوچکترین...یادگار...مجتبی (ع) باشد...


سخت است....


حســـیـــن (ع) را رها مکن....


-------------------------------------------- 


ماه کوچک بنی هاشم..تو با این شوق ...با این شتاب...فرصت رجز خواندن پیدا کردی؟


نیازی به رجز نبود...


چشمانت..مظلومیت حسن (ع) را داشت....


دستانت...اقتدار حسن(ع) را..


عدو تو را خوب شناخت...



منبع: سامع سوم


تو را نادیدن ما غم نباشد  که در خیلت به از ما  کم نباشد
شنبه 18/8/1392 - 11:48 - 0 تشکر 670782



مرگ یعنی


زیر خاک باشی


بیرق گنبد ِ ارباب را عوض کنند


سیاه پوش کنند


ولی تو دلت از جا کنده نشود ...


مرگ یعنی


بالای قبرت بنشینند و زیارت عاشورا بخوانند


ولی اشکی برایت نمانده باشد


مرگ یعنی


صدای هروله ی یاحسین را از زیر خروار ها خاک بشنوی


ولی دستی برای سینه زدن نداشته باشی


مرگ یعنی


یک ظهر عاشورا


روضه ی ارباب بخوانند


ولی تو مرده باشی


و نتوانی بمیری


و نتوانی در یک مجلس عزا هزار بار برای اربابت بمیری


مرگ یعنی تو زیر خاک باشی و حسرت دیدن ِ یک لحظه ی یک روز از محرم را به گور ببری ...


منبع: سامع سوم

تو را نادیدن ما غم نباشد  که در خیلت به از ما  کم نباشد
شنبه 18/8/1392 - 11:50 - 0 تشکر 670783


عطر پررنگ چایی روضه






یاحبیب الباکین



انگار همین دیروز بود




خانه پیرزن ته کوچه


پشت یک تیر برق چوبی بود


پشت فریاد های گل کوچک


واقعا روزهای خوبی بود



پیرزن هر دوشنبه بعد از ظهر


منتظر بود در زدن ها را


دم در می نشست و با لبخند


جفت می کرد آمدن ها را



روضه خوان محله می آمد


میرزا  با دوچرخه آهسته


مثل هر هفته باز خیلی دیر


مثل هر هفته سینه اش خسته



"ای شه تشنه لب سلام علیک"


ای شه تشنه لب...چه آوازی


زیر و بم های گوشه ء دشتی


شعرهای وصال شیرازی



می نشستیم گوشهء مجلس


با همان شور و اشتیاقی که...


چقدر خوب یاد من مانده


در و دیوار آن اتاقی که -



یک طرف جملهء"خوش آمده اید


به عزای حسین"بر دیوار


آن طرف عکس کعبه می گردد


دور تا دور این اتاق انگار



 گوشه گوشه چه محشری برپاست


توی این خانهء چهل متری


گوش کن! دم گرفته با گریه


به سر و سینه می زند کتری



عطر پر رنگ چایی روضه


زیر و رو کرده خانهء اورا


چقدر ناگهان هوس کردم


طعم آن چای قند پهلو را



تا که یک روز در حوالی مهر


روی آن برگ های رنگا رنگ


با تمام وجود راهی کرد


پسری را که برنگشت از جنگ



هی دوشنبه دوشنبه رد شد و باز


پستچی نامه از عزیز نداشت


کاشکی آن دوشنبهء آخر


روضهء میرزا گریز نداشت



پیرزن قطره قطره باران شد


کمی از خاک کربلا در مشت


السلام و علیک گفت و سپس


روضهء قتلگاه اورا کشت



مربع



تاهمیشه نمی برم از یاد


روضهء آن سپید گیسو  را


سالیانی است آرزو دارم


کربلای  نرفتهء او را






منبع: پرسه در خیال

تو را نادیدن ما غم نباشد  که در خیلت به از ما  کم نباشد
شنبه 18/8/1392 - 12:25 - 0 تشکر 670784

چه مات مینگرد این روزها زینب


حسینش را


و من


چه مات مینگرم این روزها


ثانیه ها را


هر سال این روزها تکرار می شود


و هرسال


من جان میدهم این ثانیه ها را


این روزها


چقدر ذکر دعای فرج


با این حال مضطر


به دل می نشیند ...


این روزها


چقدر می خواهی نیرویی ماوراء طبیعه


تمام تاریخ را بهم می ریخت


تا گلوی علی اصغر و گوش های رقیه را


دست های ابوالفضل"ع" و سَر  ِ  ....


را نجات دهد ..


این روزها


چه آشفته بازاری ست ...


کاش باران می بارید ...

منبع : ثانیه های خسته

تو را نادیدن ما غم نباشد  که در خیلت به از ما  کم نباشد
دوشنبه 20/8/1392 - 12:16 - 0 تشکر 671081



کلمه‌های خسته


این کلمه‌ها را وقتی از مکه به سمت کوفه راهی شده بود، گفته بود: «... مردم، بنده‌ی دنیا هستند و دین، لقلقه‌ی زبان‌هایشان است. تا وقتی زندگی‎شان خوب می‎چرخد دور دین را می‌گیرند، اما وقت‌های محک و ابتلاء چقدر دین‌دارها کم‌اند».* این کلمه‌ها با آن‌که نهیب‌اند، با آن‌که از شدت و صراحت، نفس آدم را حبس می‎کنند، چقدر بوی غربت و خستگی می‎دهند و چقدر بوی کلمه‌های پدر را؛ وقت‌هایی که از مردم کوفه ناامید می‎شد، خسته می‎شد.



روضه‌ی امشب من همین چند جمله باشد. روایتِ نهیب‌‎های خسته‌ی شما و سربه‌راه‌ نشدن‌های من.



*الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون






منبع:بهارنارنج

خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 20/8/1392 - 12:17 - 0 تشکر 671082


برای عون، برای محمد *


یک روز باید همین‌جا قصه‌ی «جعفر طیّار» را بنویسم، بعد آخرش بگویم آن دو تا بالِ بهشتی که پیام‌بر گفتند، که صحابه را هوایی کردند با وصف «ذوالجناحین» بودن‎ِ جعفر، شاید که شما دو تا بودید. چه شیرین می‎شود اگر «جعفر ابن ابی‌طالب» عوض دست‌هاش، شما را از خدا گرفته باشد؛ دو تا شهیدِ کربلایی؛ دو تا بال بهشتی را.  


شاید که حسینعلیه‌السّلام هم، وقتی جسد شما را به شانه گرفته بود و به خیمه‌ها برمی‎گردانید مشامش بوی عمو گرفته بود؛ عطرِ «جعفر طیّار».


* عون ابن عبدالله ابن جعفر ابن ابی‎طالب/ محمد ابن عبدالله ابن جعفر ابن ابی‎طالب




خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 20/8/1392 - 12:18 - 0 تشکر 671083




آه از این مردنِ شیرین دهنم آب افتاد*



و چه دهان‌ها که آب افتاد


 از آن شب که گفتی «شهادت از عسل شیرین‌تر است»،


و چه کردی در گذرگاهِ زمان،


و چه پیشانی‎بندهای «انا الشهید القادم»1


که بر پیشانیِ نوجوان‌ها بستی،


و چه سیزده‌ساله‌ها که رفتند


تا شهدی که تو چشیدی، مزمزه کنند؛


زیرِ تانک‌، روی مین‌، زیر بارانِ گلوله.



* مصرعِ شعری از آقای اسفندقه


1- «شهیدِ بعدی منم»! : پیشانی‌بند کودک یمنی که عکسش را رسانه‌ها منتشر کردند.







منبع:بهارنارنج


خدا در همین نزدیکی است
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.