راستش من الان از هیئت آمدم.من نمی خواهم مقاله بنویسم این فقط یک دلنوشته از یک نوجوون 13 ساله است.
من با دایی و پسرخاله ام رفتیم هیئت حیدریون اصفهان.در آنجا همه با یک حس حال دیگه ای بودند هیچ کس انگار خودش نبود.وقتی روحانی مجلس روضه می خوند همه غرق در اشک بودند چون داشت روضه قمر بنی هاشم رو می خوند.
دست های قلم شده ٰ، تیر فرو رفته در چشم ، مشک تیر خورده ، بدن اربا اربا ، کودکان منتظر عمو ، کمر شکسته امام حسین...
وقتی مداح (مهدی رعنایی) داشت نوحه می خوند همه با یک شور عجیبی سینه می زدند. وقتی رسید به روضه بی بی رقیه کسی دیگر از شدت گریه نمی توانست سینه بزند انگار همه شاهد آن لحظه های درد ناک بودند.
هنگام دعا کردن که شد همه ندای اللهم عجل لولیك الفرج را زمزمه می کردند.
هنگام شام دادن که شد ارامنه ی اصفهان که ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل دارند آمدند و شام حضرت را گرفتند.
جالب است بدانید ارامنه نسبت به حضرت خیلی ارادت دارند برای مثال غذای حضرت را هربار مقداری از آن را در غذاهایشان می ریزند چون بار ها حاجات خود را از درگاه حضرت گرفته اند.
ای اهل حرم میرو علم دار نیامد سقای حسین سید سالار نیامد
التماس دعا.