*بازگشت فیزیکی به شهر و دیارخود:
این دیدگاه صرفا یک نگاهی لبریز از دلتنگی نسبت به کوچه باغ های گذشته است و گویندگان چنین حرف هایی به هیچ وجه حاضر به مهاجرت معکوس نبوده و نیستند و حداکثر در یک نگاه نوستالژیک، گذشته و خاطرات سنجاق شده بدان را به عنوان شب چره، در سفره های مجالس شونیشت خودشان در پایتخت مزین می کنند و درپایان آن نشست و نشست های مشابه به آپارتمان های شان "باز می گردند"!
بعضی ها به صورت پنهان و آشکار، دهکده و دیار خود را که در آن "بزرگ" شده اند، وقتی با خواسته های خود همراه نمی یابند، از آن به "کوچکی"یاد می کنند و مسایل خود را محصول ذاتی کوچکی دهکده و زادگاه خود می پندارند! با یک بررسی روشمند و منطقی شاید بهتر بتوان به داوری نشست از اینکه چند درصد از این دوستان حتی صادقانه دلتنگ کودکی برباد رفته خویش اند یا به فکر به دست آوردن آینده خود؟و چه تعداد از این بزرگواران که نگران دود زدن چراغ آبادی خویش اند، درگیر خرید و فروش زمین های زادگاه خویش از جمله به پایتخت نشین ها هستند؟
نیک می دانید که دیار ما تنها مجموعه زمین های کشاورزیش نیست، بلکه طبیعت و منابع طبیعی اعم از چشمه، درخت، جنگل، مرتع و رود پیکره همان محیط زیستی است که فاصله آن موجب رنج و حسرت شده است.
سوال قابل بررسی اینجاست: واقعا چند درصد از مازنی های پایتخت نشین، منابع طبیعی را در کانون توجه خویش نگاه داشته اند و در جلوگیری از آسیب به این منابع بی بدیل و سواستفاده و تجاوز به حریم بکر طبیعت در زادگاه شان دغدغه داشته اند و تلاش کرده اند تا کجور، کندلوس داشته باشد و مازندران سواد کوه! چه برسد به اینکه تهران،سواد کوه دارد یا ندارد!
واقعا چند درصد از این دوستان، پایتخت نشینی خود را در خلوت ها و مهمانی های مطمئن، به درد غربت تعبیر کرده اند و از محاسن این کلان شهر سخن نگفته اند تا ادعای بازگشت به دیارخود باور شود؟
دلتنگی برای بازگشت به دیاری که در روستایش،" توسعه روستایی"به قربانگاه شهری بی هویت کشانده می شود و دست آویز تحکیم آرای نمایندگان محترمی می شود که حضورشان افتخار و زینت افزای مجالس پایتخت داعیه داران شعار بازگشت به دیارخود است و مشکل سوخت شهرش حل نشده، شهرستان می شود کمی باورش سخت و منطقا سنگین به نظر نمی رسد؟!