این هم اولین گردهمایی بود که من با اعضای انجمن نصف جهان آشنا شدم و موقعی که از کوه میخواستیم بریم بالا این دوقلوها را من و چندتا از دوستان دیگر بغل میکردیم ولی روز خیلی خوبی بود. یادش بخیر
[quote=ziba67;698014;689280][quote=nayyeri1982;434716;689264]یکی دیگه از خاطراتم برمیگرده به پردهمایی کوه صفه
اونروز از یکی از رزمندان دوران دفاع مقدس (سردار لادانی) هم دعوت کرده بودیم تا بیان یه صحبت کوتاهی داشته باشن...
ابتدا برنامه ریزی کردیم این جلسه کنار قبور شهدای گمنام برپزار بشه. ولی موقع هماهنگی های پیش از جلسه تازه متوجه شدیم که سردار لادانی جانباز هستند و براشون امکان بالا رفتن از کوه و حضور در کنار شهدای گمنام فراهم نیست. برای همین هم مکان جلسه رو تغییر دادیم به فضای سبز کنار پارکینگ
بله .اونروز دوقلوها خیلی مامانشونو خسته کرده بودن و خاله های تبیان برای صعود مان به بالای کوه خیلی کمک کرده ن. خدا خیرشون بده.
البته گروه خانمها و آقایون جداشده بودن موقع کوه نوردی. قضیه هم از این قرار بود بود که ما آقایون تعدادمون فقط سه نفر بود: من و آقای اسکندری (همسر مدیر محترم انجمن )و آقای صغیرا( حیات طیبه) . بعد از اتمام صحبتهای سردار لادانی وپذیرایی در پارک پایین کوه، آقای اسکندری از جمع ما جدا شدن تا مهمانمان را برسانند. من و صغیرا هم باید موکتها و اثاثیه رو جمع می کردیم و در ماشین بنده می گذاشتیم... تا ما این کارها رو انجام بدیم و برگردیم به محل جلسه خانمها جیم زده بودن و زودتر از ما حرکت کرده بودن....
ما (من و صغیرا) هم بیکار ننشستیم و از راه میانبر زدیم به کوه... البته میانبر نفس گیری بود. حتی دربین راه از پشت باغ وحش سردرآوردیم . اگر میخواستیم برگردیم و دور بزنیم راه خیلی زیاد می شد. ما هم محترمانه از فنس های باغ وحش بالا رفتیم و پریدیم توی محوطه باغ وحش.... بعد هم مثل دو تا بازدید کننده محترم سرمونو پایین انداختیم و از نقطه مقابل یعنی از در ورودی باغ وحش و از مقابل چشمان نگهبان خارج شدیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
صغیرا جان کجایی ؟ یادش بخیر. چقدر خندیدیم......