• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 7035)
سه شنبه 28/10/1389 - 12:1 -0 تشکر 275292
حکایت تلخ و شیرین

اگر خاطره یا حکایتی شیرینی از خودت یا دیگران یا گذشته ها داری بیا اینجا

يکشنبه 24/11/1389 - 10:5 - 0 تشکر 283045

ژوبر كه از سوی ناپلئون بناپارت به ایران اعزام شده بود. در سال 1221 ق. در اردوگاه جنگی عباس میرزا با روسها از او دیدن می‌كند. در این دیدار به نقل ژوبر عباس میرزا به وی چنین می‌گوید:

مردم به كارهای من افتخار می‌كنند، ولی چون من، از ضعیفی من بی‌خبرند. چه كرده‌ام كه قدر و قیمت جنگجویان مغرب زمین را داشته باشم؟ یه چه شهری را تسخیر كرده‌ام و چه انتقامی توانسته‌ام از تاراج ایلات خود بكشم؟ ... از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم كه رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ است، مع‌الوصف تمام قوای مرا یك مشت اروپایی(روسی) سرگرم داشته، مانع پیشرفت كار من می‌شوند... نمی‌دانم این قدرتی كه شما(اروپایی‌ها) را بر ما مسلط كرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح كردن و بكار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و بندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا كمتر است، یا آفتاب كه قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیرات مفیدش در سر ما كمتر از شماست؟ یا خدایی كه مراحمش بر جمیع ذرات عالم یكسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌كنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بكنم كه ایرانیان را هشیار نمایم؟

يکشنبه 24/11/1389 - 10:8 - 0 تشکر 283048

در بهار 1878 مسیحی ناصرالدین شاه برای تماشای نمایشگاه به پاریس می‌رود، از برلن می‌گذرد. مهمان گیوم اول امپراتور آلمان است و در قصر سلطنتی منزل دارد. ... گیوم اول مردی بود درویش مسلك، در قصر سلطنتی سكنی نكرد. خانة پدریش عمارتی ساده بود. اخوی در سفر اول بدیدن آن عمارت رفته بود، تختخواب آن تختخواب آهنی دو تومانی بوده است. لباسش وصله می‌خورده است، سالی چهار كرور عایدی شخصی داشت و همینقدر سویل( حقوق ). ... كارخانه‌ها دستور داشتند برای اولین سال هزار هزار چرخ خیاطی، خراطی، افزار نجاری، آهنگری و حرف دیگر تدارك كنند. در عرض سال هر كس به امپراتور عریضة تقاضا می‌داد بفراخور حال او افزار كار و سرمایه باو داده می‌شد. شخصاً زیاد مدبر نبوده است لكن استقامت رأی داشته است. چون بیسمارك را بجا آورد و صمیمیت او را دانست، نه ملكه، نه ولیعهد، نه سایر اجزاء رأی او را نتوانستند تغییر بدهند و بیسمارك به اعتماد او از پروس آشفته، آلمان و امپراتوری مجموع ساخت.

يکشنبه 24/11/1389 - 10:8 - 0 تشکر 283050

ببری خان به غلط، نام گربه‌ای بود آلا پلنگ كه شاه او را بسیار دوست می‌داشت. در آن اوان شاه را تبی سخت عارض شد و روزی چند در بستر بیماری و ناتوانی بخوابید. گربه مزبور كه تازه بچه آورده بود روز بعد به اقتضای طبیعت به تغییر مكان آنها پرداخت. هنگامی كه یكی از بچه‌هایش را به دندان گرفته و از كنار بستر می‌گذشت. زبیده خانم ملقب به امینه اقدس به درون اتاق آمد و در را كه گربه از همان به درون آمده بود از پشت خود بست. گربه همین كه راه بیرون شدن را بسته دید چند دور گرد بستر گشت و در پای شاه سرگردان ایستاد. زبیده خانم از مشاهده‌ی این حال رو به شاه كرده گفت: قربان امشب عرق خواهید كرد و تب خواهد برید. از قضا صبحگاه تب شاه قطع شد و پس از آن ببری خان مقامی بلند یافت و دارای تشك اطلس و پرستار و خوراك مخصوص شد.

يکشنبه 24/11/1389 - 10:10 - 0 تشکر 283051

چند حکایت از سفرنامه یوشیدا ماساهارو، سفیر ژاپن در ایران دوره قاجار
در این كتاب كه توسط دكتر هاشم رجب زاده به فارسی ترجمه شده است. یوشیدا شرح مسافرت خود در سال‌های 1297 و 1298 هجری قمری ـ در اواخر دوره‌ی سلطنت ناصرالدین شاه قاجار ـ به ایران را با ظرافت بسیاری نوشته است.

یوشیدا ماساهارو در سفرنامه‌ی خود، هر جا كه از خلق و خوی مردم یاد كرده، سادگی و خلوص و مهمان‌نوازی ایرانیان را ستایش می‌كند و آنجا كه از حكام و اجزای حكومت قاجار می‌نویسد، فرصت طلبی و فساد دستگاه قاجاریه را به خوبی به تصویر می‌كشد. برای آشنایی خوانندگان محترم، قسمت‌هایی از این سفرنامه نقل شده است.


مهمان نوازی ایرانیان


پس از اینكه یكی از همراهان یوشیدا ـ به نام فوجیدا ـ در توفان شن از كاروان عقب مانده و ناپدید می‌شود، توسط دو نفر ایرانی پیدا شده و نجات می‌یابد. شرح این ماجرا از زبان یوشیدا و به نقل از فوجیدا می‌خوانیم: « از حال رفته بودم. ایرانیها از من پرستاری و پذیرایی كردند و هندوانه و ماست و نان برایم آوردند. خوراك بسیار گوارایی بود، و با اشتها خوردم. صبر كردیم تا توفان گذشت. آن وقت، ایرانیها باز یاری و مهربانی كردند و مرا به اینجا رساندند. » فوجیتا داستان نجات معجزه‌آسایش را با شوق و شادی تمام بازگفت، و از آن دو مرد ایرانی تشكر كرد. آنها در واقع جانش را نجات داده بودند.
فوجیتا تكه نانی ( كه از غذایش مانده و با خود آورده بود ) به ما نشان داد. او آن تكه نان روستای ایران را در سراسر سفرمان با خود نگهداشت و، به یادگار به ژاپن آورد

يکشنبه 24/11/1389 - 10:10 - 0 تشکر 283052

پل سنگی با پول مردم


در رودخانــه پایه‌های سنگی گذاشته و روی آن طاقها یا تكه سنگهای پله مانند انداخته و پلی ساختــه بودند كه ... 62/1 كیلومتر درازا داشت. این پل سنگی را كی درست كرده است؟ گفتند كه همه با پول مردم نیكوكار ساخته شده است، و هیچ ربطی به دولت ایران ندارد. مأموران دولت تنها همّشان بیشتر گرفتن مالیات از رعایاست، و مالیات را غنیمت آسمانی می‌دانند.

يکشنبه 24/11/1389 - 10:10 - 0 تشکر 283053

شیر بادیه یا شیر بادیه؟!



صبح كه شد،... هنوز خواب و بیدار بودیم كه با صدای كسی كه بیرون خانه بلند فریاد می‌كرد « شیر آمد! شیر آمد! » از جا پریدیم. دیدم رام چندرا كه مترجم هندی ماست پریشان و هراسان فریاد می‌كند « شیر آمد! شیر آمد! » و با شتاب این سو و آن سو می‌دود و دست و پایش را گم كرده است. از او پرسیدم «چرا این طور فریاد می‌كنی؟ ما كه بند دلمان پاره شد!» او پاسخ داد كه صبح كه از خواب بیدار شده و از خانه بیرون رفته، یكی از مردم روستا را دیده است كه می‌آید و با صدای بلند می‌گوید: « شیر! شیر! » ... رام چندرا كه در آن دم صبح هنوز خواب آلود و گیج بود، سخن مرد شیر فروش را به معنی آمدن شیر بیشه گرفته و فریاد زنان به هر سو دویده بود. همراهان ما هم به شنیدن فریاد او اسلحة خود را برداشته و بیرون آمده بودند. دیدیم كه مردم روستا از محصول لبنیات خودشان مانند شیر و ماست و پنیر در سینی‌های رویین و مسین گذاشته‌اند و می‌آورند. آنها نزدیك آمدند و سینی‌ها را با ادب و مهربانی به ما دادند. دانستیم كه دچار بدفهمی شده و مهربانی و مهمان نوازی مردم روستا را طور دیگر تصور كرده ( و اسلحه برداشته ) بودیم. ما و روستاییان همه مدتی از این پیشامد می‌خندیدیم.

يکشنبه 24/11/1389 - 10:11 - 0 تشکر 283054

هدیه‌ی شاهزادة قاجار



شاهزاده حاكم شیراز برای سه روز بعد به ما وقت ملاقات داد. ... در آن روز ... ما وقت خوشی را با شاهزادة حاكم و پسرانش گذراندیم. هنگامی كه عازم بازگشت بودیم، شاهزادة حاكم ما را به اصطبل خود برد و گفت: « شما به سفر دور و درازی می‌روید و مطمئنم كه اسب خوبی لازم دارید. بی‌داشتن اسب راهوار به ناراحتی می‌افتید. هر كدام از اسبهای مرا كه می‌خواهید، بردارید. هر اسبی را كه دوست دارید به شما می‌بخشم. » من فكر كردم كه اسب چیز كوچكی نیست و تیمار و نگهداری آنهم وبال گردنمان خواهد شد. این بود كه تشكر كردم و گفتم كه اسب نمی‌خواهم. اما شاهزاده اصرار كرد و گفت: « خواهش می‌كنم. حتماً یك اسب بردارید. » من كه در تنگنا افتاده بودم، گفتم: « بسیار خوب. خیلی متشكرم. هر اسب كه باشد خوب است. » او اسب خوبی را كه زین و برگ زیبایی داشت نشانداد و گفت: « این اسب خوب است. این را بردارید! » این اسب شكیل و ارزنده می‌نمود و زین و برگ زیبایی هم داشت. همان لحظه از شاهزاده خداحافظی كردیم و با اتاق دیگر قصر رفتیم، سركیس خان كه مترجم ما در این دیدار بود، با نرمی و مهربانی به من گفت: « اسب را می‌توانید در اصطبل شاهزاده نگهدارید، و بهتر است روزی كه از شیراز می‌روید آن را بگیرید. من می‌توانم ترتیب نگهداری اسب را در این فاصله برایتان بدهم. » او با زبان نرم و تعارف فراوان چنین پیشنهادی كرد و من هم پذیرفتم.

شبی كه قرار بود از شیراز راه بیفتیم، مهتری اسبی را كشان كشان آورد. این اسب نه اندام گیرا و نه زین و برگ زیبا داشت، و دیدم كه اسبی دیگر است و بر و بالا و تركیبش با آن كه شاهزاده به من بخشیده بود تفاوت دارد و از ماه تا ماهی و از آسمان تا زمین فرق می‌كند. مهتری كه اسب را آورده بود بیست تومان هم برای خرج نگهداری آن در این چند روزه می‌خواست. دیدم كه به راستی مغبون شده‌ام. با بیست تومان می‌توانستم از تاجر اسب یا بازار كال فروشها اسب خیلی بهتر و راهواری بخرم. این مهماندار و مترجم فریبم داده بود. اسب را كه عوض كرده بودند به جای خود، پول زیادی هم باید می‌دادم. این‌جا بد آورده بودم و راه گریزی نبود. در برابر هدیة حاكم، من هم ظرفهای سفالی و لعابی و چینی و لاكی ژاپنی برای شاهزاده پیشكش فرستادم. با قیمت این چیزها و پولی كه برای انعام و هزینة نگهداری اسب دادم، می‌توانستم دو سه اسب خوب بخرم. ( در تهران كه این داستان را به تامسون كاردار بریتانیا گفتم، قاه قاه خندید و گفت كه این بلا به سر او هم آمده بود. )

يکشنبه 24/11/1389 - 10:11 - 0 تشکر 283055

وصف پل خواجوی اصفهان



چیز چشمگیر و زیبایی كه دیدم پل زیبایی بود ... { كه} با آجر ساخته شده بود و دهنه‌های آن شكل قوسی زیبایی داشت. ... روی پل خیابانی كشیده شده بود و هر سوی این خیابان گذرگاهی داشت. بر دیوارة كنار هر گذرگاه، طاقها و روزنه‌های هلالی شكل ساخته بودند. دیوارة بیرونی پل، معماری و نقش و نگار خیره كننده‌ای داشت. رنگ كاشیهای نمای پل آبی فیروزه‌ای و طلایی بود، اما حیف كه قسمتهایی از آجرها و زینتهای روكار پل ریخته و فرو افتاده بود. از روی زیب و جلوه و رنگی كه هنوز بر این پل مانده بود، كوشیدم تا نقش و نمای كامل و نخستین آن را در ذهن مجسم كنم. خوب پیدا بود كه این پل سالها پیش شكوه و زیبایی بیشتری داشته است. اما هنوز هم طرح و نقشهای زیبا بر آن دیده می‌شد. زیبایی این پل را نمی‌توانم خوب وصف كنم، زیرا كه چنین طرحهای چشم نواز و دل‌انگیزی تا آن روز ندیده بودم.

يکشنبه 24/11/1389 - 10:11 - 0 تشکر 283056

ژاپن در اروپا!



میرزا سعید خان ( انصاری، مؤتمن الملك ) به وزارت خارجه گمارده شد. این میرزا سعید خان مردی سالخورده بود و به هیچ زبان خارجی آشنایی نداشت. یك روز خبر آوردند كه وزیر خارجه معین شده است. به دیدن او كه رفتم، سر صحبت را گشود، و با لحن تعارف آمیز از دعوتی كه ( از شاه ایران ) شده بود، تشكر كرد: « در سفر اخیر قبله عالم به اروپا، البته اعلیحضرت همایون به كشور شما آمدند و از پذیرایی گرم و مهمان نوازیتان خرسند شدند. » در ملاقات امروز، میرزا علی خان مترجم جوان وزارت امور خارجه كه انگلیسی را روان حرف می‌زد، بیانات وزیر را ترجمه می‌كرد. دیدم كه او با این حرف وزیر دستپاچه شد و نمی‌دانست كه چه بكند. اما زود بر خود مسلط شد و كوشید تا وزیر را از اشتباه بیرون بیاورد، و آهسته در گوش میرزا سعید خان گفت كه ناصرالدین شاه از ژاپن دیدن نكرده است، و ژاپن در اروپا نیست. اما میرزا سعید خان به حرف این جوان وقعی نگذاشت، و میرزا علی خان كه مكدر و ناراحت هم شده بود ناچار و با صدای آهسته عین بیانات میرزا سعید خان را برایم ترجمه كرد. من پاسخ دادم: « ژاپن در منتها الیه خاور دور است. اعلیحضرت پادشاه ایران هنوز به كشور ما تشریف فرما نشده‌اند. » مترجم، میرزا علی خان، خیس عرق شده بود و نمی‌دانست كه چه بكند. پیدا بود كه با نگاهش به وزیر می‌گوید: « دیدی! من كه گفتم! چرا رسوایمان كردی؟ » توانستم فكر و حال مترجم جوان را از چهره‌اش بخوانم. میرزا علی خان با لحن بسیار احترام آمیز گفته‌ام را برای وزیر ترجمه كرد. من دوست نداشتم كه این گونه حرفها به میان بیاید و توی ذوق بزند، و نمی‌خواستم كه غرور وزیر تازه حریحه دار بشود.

يکشنبه 24/11/1389 - 10:12 - 0 تشکر 283057

اعدام در دوره‌ی قاجار



در مدتی كه در تهران بودیم شنیدیم كه حدود ده راهزن را كه نزدیك همدان به كاروانی حمله كرده، و مردم را كشته و بار و بنه‌شان را برده بودند، مجازات می‌كنند. این مجازات در میدان برزگ تهران اجرا می‌شد. این تبهكاران را از زندان تا این میدان پیاده به قطار گرداندند و میر غضب كه در جلو آنها می‌رفت دشنه‌اش را پی در پی تاب می‌داد. جلاد در خیابان می‌رفت و با فریاد به مردم می‌گفت كه محكومان را برای اعدام می‌برند و اینان را یك به یك نشان می‌داد. مردم رهگذر و تماشاچی هم خرده پولی بر كف دست می‌گذاشتند و به جلاد می‌دادند. این پول انعام میر غضب بود. پس از اجرای مجازات هم جلاد دوره می‌گشت و اجرا شدن حكم را فریاد می‌كرد، و با این كار تا سه روز می‌توانست پول جمع كند. محكومان كه به جایگاه اعدام می‌رسیدند، پارچة سرخی دور سر و صورت آنها می‌پیچیدند و الوار سنگینی از چوب ( بر گردنشان ) می گذاشتند و دستهایشان را از پشت محكم به هم می‌بستندو محكومان را با این وضع به ردیف در جایگاه اعدام و رو به میدان می‌نشاندند. جلاد گلوی هر یك از محكومان را با خنجر كوتاه داس مانندی می‌برید. خون از این بریدگی بیرون می‌زد و سرازیر می‌شد. محكوم به خود می‌پیچید، نعره می‌زد و در اندك زمانی جان می‌داد. سر اعدام شدگان را از تن جدا می‌كردند و برای مشاهدة مردم به درختهای خیابان می‌آویختند.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.