سلام جناب برگریزان
از اسمتون و اسم تاپیکتون و حال و هوای شعراتون مشخصه که عاشق پاییزین!!! من به پاییز میگم فصل دگرگونی زمین و آسمان. فصل قشنگیه!! فکر کنم یه جا خوندم که فکر کنم دکتر علی شریعتی از پاییز به عنوان پادشاه فصل ها نام برده بود ( چقدر فکر کنم گفتم!!! مثل همیشه مخم مثل چلوصافی می مونه!!!(راستی از سوتیکی از خاک گلویم هم خیلی خوشم میاد که بازم از علی شریعتیه که جدیدا هم تو امضای یکی از بچه ها دیدمش!!! زن علی آقا، خانم پوران؟؟؟( مخ چلوصافیه دیگه!!) هم نوشته های قشنگی داره!!!) بی خیال دارم از بحث خارج میشم!!) میدونی با کجای پاییز بیشتر حال می کنم؟؟؟ با اونجایی که داری مثلا تو یه پارک یا خیابون باحال دوطرف درخت کاری، تو یه خیابون نسبتا باریک و طولانی، به تنهایی قدم میزنی، هنوز برگ درختان کامل نریخته و پر برگن هنوز ولی در عین این حال روی زمین پر از برگه، و بارون هم نم نم تن زمین و بالای درختان رو نوازش می کنه و در همین حال بادی بسیار ملایم و لطیف تمام این صحنه رو نوازش می کنه!! خیلی دوست دارم که تو این جور محلی قدم بزنم!! ده بار، صد بار و تا جایی که تنم همراهیم می کنه قدم بزنم و از اون مکان لذت ببرم ولی تو این موقیت دوس دارم تنهای تنها باشم و خیابون هم خالی!! نمی دونم ولی شاید یه نمونه خودخواهی باشه که می خواهم تنها از این وضعیت لذت ببرم!!! همیشه بارون دیونم می کنه!!! از خود بی خودم می کنه!!! ولی واقعا لذت بخشه!! با هیچ فصلی به اندازه پاییز حال نمی کنم!!!
حقیقت امر اینه که با شعرای قافیه دارت اصلا حال نمی کنم!!! به نظرم یه نمونه... بی خیال. ولی!!! با نوشته های کوتاهت ( نمی دونم شاید اسمشون شعر نیمایی باشه ) حال می کنم اساس!!! با نوشته ی " خواب " خیلی حال کردم. دس نریزا. ادامه بده. واقعا ممنونم!!
MasOud RaD, tHe eMotioNal MaN!!!!