• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 7600)
سه شنبه 28/10/1389 - 13:33 -0 تشکر 275325
قضاوت، عدالت و معرفت حضرت علی (ع)

از قضاوت ها و عدالت و معرفت حضرت امیر المومنین آنچه دارید بفرمائید

دوشنبه 4/11/1389 - 10:41 - 0 تشکر 277013

گروهی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله دور هم نشسته و از هر دری سخن می گفتند گفتگو از حروف الفباء به میان آمد، همگی به اتفاق آراء بر آن شدند كه حرف الف بیش از سایر حروف در تركیب كلمات و جمله بندیها به كار می رود، در این هنگام امیرالمومنین علیه السلام بپاخاسته و خطبه ای طولانی بدون الف بالبداهه انشاء فرمود: حمدت و عظمت من عظمت منته ، و سبغت نعمته ، و سبقت رحمه غضبه ، و تمت كلمته ، و نفذت مشیه ، و بلغت قضیته ، حمدته حمد مقر لر بوبیته ، متخضع لعبودیته ، متنصل من خطیئه ....
و نیز خطبه ای دیگر بدون نقطه بالبداهه انشاء كرد كه اول آن این است : الحمدلله اهل الحمد و ماواه ، وله اوكد الحمد واحلاه ، و اسرع الحمد و اسراه ... مؤ لّف : انشاء چنین خطبه هایی به طور ارتجال و بدون سابقه با ویژگی های خاصی كه در الفاظ و مضامین آنها بكار رفته می توان گفت كه در زمره معجزات آن امام همام علیه السلام بشمار می آید، و بعضی از ادبا اگر چه ابیات و یا فقراتی بدون الف و یا بدون نقطه آورده اند ولیكن باید توجه داشت كه آنان كسانی هستند كه سالیانی دراز از عمر خود را صرف تحصیل ادبیات و قسمتی از اوقات خود را صرف تركیب و تلفیق آن جملات نموده اند، و از محالات عادی است كه كسی بتواند بطور ارتجال و بالبداهه آنچنان خطبه هایی را با آن همه درخشندگی و خصوصیاتی كه دارند انشاء نماید. و نیز خطبه دیگری از آن حضرت علیه السلام بدون نقطه نقل شده كه اول آن چنین است : الحمدلله الملك المحمود، المالك الودود، مصور كل مولود، و موئل كل مطرود...

دوشنبه 4/11/1389 - 10:42 - 0 تشکر 277014

دو نفر نزد عمر آمدند؛ یكی از آنان گفت : گاو این مرد شكم شترم را پاره كرده ، عمر گفت : رسول خدا صلی الله علیه و آله جنایات بهائم را موجب ضمان ندانسته است . امیرالمومنین علیه السلام به عمر فرمود: رسول خدا فرموده : لا ضرر ولا ضرار یعنی در اسلام ضرر رسانیدن و تحمل ضرر روا نیست . در این مورد اگر صاحب گاو گاوش را در راه شتر بسته ضامن شتر است ، و گرنه ضامن نیست ، و چون رسیدگی كردند دیدند صاحب گاو گاوش را از روستا آورده و در راه شتر بسته است ، پس عمر طبق فرموده آن حضرت حكم كرد و بهای شتر را از صاحب گاو گرفت و به صاحب شتر داد.

دوشنبه 4/11/1389 - 10:43 - 0 تشکر 277015

هنگامی كه امیرالمومنین علیه السلام از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله در یمن بود، روزی چند نفر بر آن حضرت وارد شده ، نزاع خود را چنین مطرح كردند : اسب یكی از آنان گریخته و به مردی لگد زده و او را كشته است . صاحب اسب گواه آورد كه اسب ، خود از خانه فرار كرده است . علی علیه السلام حكم به عدم ضمان نمود اولیای مقتول از یمن به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده و گفتند: علی در حق ما ظلم نموده و خون بهای كشته ما را پایمال كرده است . پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: علی ستمگر نیست ، و برای ستم نمودن آفریده نشده است و ولایت و خلافت پس از من از آن اوست ، حكم و سخنش حق ، و منكر ولایتش كافر است.

دوشنبه 4/11/1389 - 10:45 - 0 تشکر 277016

عبدالرحمن بن حجاج می گوید: حكم بن عتیبه و سلمه بن كهیل بر ابی جعفر علیه السلام (امام محمد باقر) وارد شده از آن حضرت از حكم شاهد با سوگند پرسش نمودند. امام علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله به وسیله آن حكم نموده و همچنین علی علیه السلام نزد شما در كوفه بدان حكم نموده است ، تا این كه فرمود علی علیه السلام در مسجد كوفه نشسته بود ناگهان عبدالله بن قفل تمیمی در حالی كه زرهی به همراه داشت بر آن حضرت گذشت . علی علیه السلام به عبدالله گفت : این زره طلحه است كه در روز بصره (جنگ صفین) از او ربوده شده است . عبدالله گفت : به نزد شریح قاضی می رویم ، رفتند، شریح به قضاوت نشست ، امیرالمومنین علیه السلام فرمود: این زره طلحه است كه در روز بصره از او ربوده شده است . شریح : در این باره شاهد بیاور!
علی علیه السلام امام حسن را آورده بر آن گواهی داد. شریح : با گواهی یك نفر حكم نمی كنم مگر این كه دیگری با او باشد. حضرت علی قنبر را آورد و او بر آن گواهی داد. شریح : قنبر برده است و شهادتش نافذ نیست . علی علیه السلام خشمگین شده به قنبر فرمود: بگیر زره را كه این مرد (شریح) سه بار قضاوت به ناحق نمود. در این موقع شریح تكانی خورده و به آن حضرت عرضه داشت : من پس از این ، هیچ وقت بین دو نفر قضاوت نخواهم كرد مگر این كه علت سه بار قضاوت ناحق مرا به من بگویید. امیرالمومنین علیه السلام به او فرمود: وای بر تو! هنگامی كه طرح دعوا كردم گفتی : گواه بیاور با این كه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده مال ربوده شده هر جا كه یافت شود بدون اقامه گواه گرفته می شود، پس من گفتم : شاید او این حدیث رسول خدا را نشنیده ، آنگاه حسن علیه السلام را آوردم و بر آن گواهی داد، پس ‍ گفتی : او یك شاهد است و من با شهادت یك شاهد حكم نمی كنم ، با این كه رسول خدا صلی الله علیه و آله با یك شاهد و سوگند، حكم نموده است . سپس قنبر را آوردم و گواهی داد، پس گفتی : او برده است و من با گواهی برده حكم نمی كنم ، با این كه گواهی برده اگر عادل باشد پذیرفته است . و آنگاه فرمود: وای بر تو! امام مسلمین بر امور بزرگتر مسلمین مامون و مورد اعتماد است.

دوشنبه 4/11/1389 - 10:46 - 0 تشکر 277017

قدامه بن مظعون ، شراب نوشید، عمر تصمیم گرفت بر او حد جاری كند، قدامه به عمر گفت : حد بر من روا نیست . زیرا خداوند در قرآن مجید می فرماید : لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا بر آنان كه ایمان آورده اند و كردار شایسته انجام داده اند، گناهی نیست در آنچه خورده اند، هرگاه بپرهیزند و ایمان بیاورند و كارهای شایسته بكنند. پس عمر از او صرف نظر كرد. امیرالمومنین علیه السلام این را شنید نزد عمر رفت و به وی فرمود: چرا به قدامه حد نزدی ؟ عمر: قدامه این آیه را برایم خواند و خود را از مصادیق آن دانست . علی علیه السلام : قدامه از مصادیق این آیه نیست ؛ زیرا كسانی كه ایمان آورده و كردار نیك انجام می دهند هرگز حرامی را حلال نمی شمرند، اینك قدامه را برگردان و او را از آن گفتارش توبه بده و بر او حد جاری كن . و اگر توبه نكرد او را به قتل برسان ؛ زیرا از اسلام خارج شده است . عمر به خود آمد و قدامه را طلبید، و چون قدامه از جریان باخبر شد نزد عمر اظهار ندامت و توبه كرد و عمر از حكم قتلش درگذشت و آنگاه كه خواست به او تازیانه بزند مقدارش را نمی دانست ، باز از آن حضرت راهنمایی خواست . علی علیه السلام به او فرمود: حدش هشتاد تازیانه است ؛ زیرا كسی كه شراب نوشد مست می شود، و در آن هنگام هذیان می گوید و به مردم تهمت می زند پس عمر طبق دستور آن حضرت عمل كرد.

دوشنبه 4/11/1389 - 10:47 - 0 تشکر 277019

در زمان خلافت امیرالمومنین علیه السلام مردی كوهستانی با غلام خود به حج می رفتند، در بین راه غلام مرتكب تقصیری شده مولایش او را كتك زد. غلام بر آشفته ، به مولای خود گفت : تو مولای من نیستی بلكه من مولا و تو غلام من می باشی . و پیوسته یكدیگر را تهدید نموده به هم می گفتند: ای دشمن خدا! بر سخنت ثابت باش تا به كوفه رفته تو را به نزد امیرالمومنین علیه السلام ببرم . چون به كوفه آمدند هر دو با هم نزد علی رفتند و مولا (ضارب) گفت : این شخص ، غلام من است و مرتكب خلافی شده او را زده ام و بدین سبب از اطاعت من سر برتافته ، مرا غلام خود می خواند. دیگری گفت : به خدا سوگند دروغ می گوید و او غلام من می باشد و پدرم وی را به منظور راهنمایی و تعلیم مسائل حج با من فرستاده و او به مال من طمع كرده مرا غلام خود می خواند تا از این راه اموالم را تصرف نماید. امیرالمومنین علیه السلام به آنان فرمود: بروید و امشب با هم صلح و سازش كنید و بامدادان به نزد من بیایید و خودتان حقیقت حال را بیان نمایید. چون صبح شد، امیرالمومنین علیه السلام به قنبر فرمود: دو سوراخ در دیوار آماده كن ! و آن حضرت علیه السلام عادت داشت همه روزه پس از ادای فریضه صبح به خواندن دعا و تعقیب مشغول می شد تا خورشید به اندازه نیزه ای در افق بالا می آمد. آن روز هنوز از تعقیب نماز صبح فارغ نشده بود كه آن دو مرد آمدند و مردم نیز در اطرافشان ازدحام كرده می گفتند: امروز مشكل تازه ای برای امیرالمومنین روی داده كه از عهده حل آن بر نمی آید! تا اینكه امام علیه السلام پس از فراغ از عبادت به آن دو مرد رو كرده ، فرمود: چه می گویید؟ آنان شروع كردند به قسم خوردن كه من مولا هستم و دیگری غلام . علی علیه السلام به آنان فرمود: برخیزید كه می دانم راست نمی گویید، و آنگاه به آنان فرمود: سرتان را در سوراخ داخل كنید، و به قنبر فرمود: زود باش شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله را برایم بیاور تا گردن غلام را بزنم ، غلام از شنیدن این سخن بر خود لرزید و بدون اختیار سر را بیرون كشید، و آن دیگر همچنان سرش را نگهداشت . امیرالمومنین (ع) به غلام رو كرده ، فرمود: مگر تو ادعا نمی كردی من غلام نیستم ؟ گفت : آری ، ولیكن این مرد بر من ستم نمود و من مرتكب چنین خطایی شدم . پس آن حضرت علیه السلام از مولایش تعهد گرفت كه دیگر او را آزار ندهد و غلام را به وی تسلیم نمود. و نظیر همین داستان را شیخ كلینی و صدوق و طوسی از امام صادق علیه السلام نقل كرده اند كه مناسب است در اینجا بیان شود. راوی می گوید: در مسجدالحرام ایستاده بودم و نگاه می كردم كه دیدم مردی از منصور دوانیقی خلیفه عباسی كه به طواف مشغول بود استمداد طلبیده به وی می گفت : ای خلیفه ! این دو مرد برادرم را شبانه از خانه بیرون برده و باز نیاورده اند، به خدا سوگند نمی دانم با او چكار كرده اند. منصور به آنان گفت : فردا به هنگام نماز عصر همین جا بیایید تا بین شما حكم كنم . طرفین دعوی در موقع مقرر حاضر شده و آماده حل و فصل گردیدند، اتفاقا امام صادق علیه السلام حاضر و به دست مبارك تكیه زده بود. منصور به آن حضرت رو كرده و گفت : ای جعفر! بین ایشان داوری كن . امام صادق علیه السلام فرمود: خودت بین آنان حكم كن ! منصور اصرار كرد، و آن حضرت را سوگند داد تا حكم آنان را روشن سازد. امام علیه السلام پذیرفت . پس فرشی از نی برای آن حضرت انداختند و روی آن نشست و متخاصمین نیز در مقابلش نشستند، و آنگاه به مدعی رو كرده و فرمود: چه می گویی ؟ مرد گفت : ای پسر رسول خدا! این دو نفر برادرم را شبانه از منزل بیرون برده و قسم به خدا باز نیاورده اند و نمی دانم با او چكار كرده اند. امام علیه السلام به آن دو مرد رو كرده ، فرمود: شما چه می گویید؟ گفتند: ما برادر این شخص را جهت گفتگویی از خانه اش ‍ بیرون برده ایم و پس از پایان گفتگو به خانه اش بازگشته است . امام علیه السلام به مردی كه آنجا ایستاده بود فرمود: بنویس : بسم الله الرحمن الرحیم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده : هر كس شخصی را شبانه از خانه بیرون برد ضامن اوست مگر اینكه گواه بیاورد كه او را به منزلش بازگردانده است . ای غلام ! این یكی را دور كن و گردنش را بزن . مرد فریاد برآورد: ای پسر رسول خدا! به خدا سوگند من او را نكشته ام ولیكن من او را گرفتم و این مرد او را به قتل رسانید. آنگاه امام علیه السلام فرمود : من پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم دستور می دهم این یكی را رها كن و دیگری را گردن بزن ، پس آن مردی كه محكوم به قتل شده بود گفت : یابن رسول الله ! به خدا سوگند من او را شكنجه نداده ام و تنها با یك ضربه شمشیر او را كشته ام ، پس در این هنگام كه قاتل مشخص شده بود حضرت صادق علیه السلام به برادر مقتول دستور داد قاتل را به قتل برساند، و فرمود: آن دیگری را با تازیانه تنبیه كنند. و سپس وی را به زندان ابد محكوم ساخت و فرمود: هر سال پنجاه تازیانه به او بزنند.

دوشنبه 4/11/1389 - 10:48 - 0 تشکر 277020

در زمان خلافت عمر دو نفر امانتی را نزد زنی به ودیعت گذاشتند و به وی سفارش نمودند كه تنها با حضور هر دوی آنان ودیعه را تحویل دهد. پس از مدتی یكی از آن دو به نزد زن رفته مدعی شد كه دوستش مرده است و ودیعه را مطالبه نمود. زن در ابتداء از دادن سپرده امتناع ورزید ولی چون آن مرد زیاد رفت و آمد می نمود و مطالبه می كرد، ودیعه را به وی رد كرد. پس از گذشت زمانی مرد دیگر به نزد زن آمده خواستار ودیعه گردید، زن داستان را برایش بازگو نمود كه نزاعشان در گرفت ، خصومت به نزد عمر بردند، عمر به زن گفت : تو ضامن ودیعه هستی . اتفاقا امیرالمومنین علیه السلام در آن مجلس ‍ حضور داشت ، زن از عمر خواست تا علی علیه السلام بین آنان داوری كند، عمر گفت : یا علی ! میان آنان قضاوت كن . امیرالمومنین علیه السلام به آن مرد رو كرد و فرمود: مگر تو و دوستت به این زن سفارش نكرده اید كه سپرده را به هر كدامتان به تنهایی ندهد، اكنون ودیعه نزد من است ، برو دیگری را به همراه خود بیاور و آنرا تحویل بگیر، و زن را ضامن ودیعه نكرد و از این راه توطئه آنان را آشكار نمود؛ زیرا آن حضرت علیه السلام می دانست كه آن دو با هم تبانی كرده و خواسته اند هر دو نفرشان از زن مطالبه كنند تا او به هر دو غرامت بپردازد.

دوشنبه 4/11/1389 - 10:49 - 0 تشکر 277021

علی علیه السلام بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد. در خلال ایامی كه در بصره بود، روزی به عیادت یكی از یارانش ، به نام علاء بن زیاد حارثی رفت . این مرد، خانه مجلل و وسیعی داشت . علی همین كه آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت :این خانه به این وسعت ، به چه كار تو در دنیا می خورد، در صورتی كه به خانه وسیعی در آخرت محتاج تری ؟! ولی اگر بخواهی می توانی كه همین خانه وسیع دنیا را وسیله ای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی به اینكه در این خانه از مهمان ، پذیرایی كنی ، صله رحم نمایی ، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشكارا كنی ، این خانه را وسیله زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قرار دهی و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی . علاء: یا امیرالمؤمنین ! من از برادرم عاصم پیش تو شكایت دارم چه شكایتی داری ؟.
تارك دنیا شده ، جامه كهنه پوشیده ، گوشه گیر و منزوی شده همه چیز و همه كس را رها كرده . او را حاضر كنید!.
عاصم را احضار كردند و آوردند. علی علیه السلام به او رو كرد و فرمود:ای دشمن جان خود! شیطان عقل تو را ربوده است ، چرا به زن و فرزند خویش ‍ رحم نكردی ؟ آیا تو خیال می كنی كه خدایی كه نعمتهای پاكیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی می شود از اینكه تو از آنها بهره ببری ؟ تو در نزد خدا كوچكتر از این هستی . عاصم : یا امیرالمؤمنین ! تو خودت هم كه مثل من هستی ، تو هم كه به خود سختی می دهی و در زندگی بر خود سخت می گیری ، تو هم كه جامه نرم نمی پوشی و غذای لذیذ نمی خوری ، بنابراین من همان كار را می كنم كه تو می كنی و از همان راه می روم كه تو می روی . اشتباه می كنی ، من با تو فرق دارم ، من سمتی دارم كه تو نداری ، من در لباس ‍ پیشوایی و حكومتم ، وظیفه حاكم و پیشوا وظیفه دیگری است خداوند بر پیشوایان عادل فرض كرده كه ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند. و آن طوری زندگی كنند كه تهیدست ترین مردم زندگی می كنند تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نكند، بنابراین ، من وظیفه ای دارم و تو وظیفه ای.

دوشنبه 4/11/1389 - 10:50 - 0 تشکر 277022

هنگامی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از مكه به مدینه هجرت نمود، امیرالمومنین علیه السلام را در مكه وكیل و نایب خود گرداند، تا آن حضرت امانت ها و سپرده هایی را كه مردم نزد پیامبر داشتند به صاحبانشان رد نموده ، آنگاه به مدینه رود. در آن روزهایی كه علی علیه السلام امانت ها را به مردم تحویل می داد، حنظله بن ابی سفیان ، عمیر بن وائل ثقفی را تطمیع نمود تا نزد آن حضرت رفته و هشتاد مثقال طلا از او مطالبه كند، و به وی گفت : اگر علی از تو گواه بخواهد ما گروه قریش برای تو شهادت خواهیم داد، و صد مثقال طلا به عنوان پاداش به وی داد كه از جمله آنها گردن بندی بود كه به تنهایی سیزده مثقال طلا وزن داشت . عمیر نزد امیرالمومنین علیه السلام رفت و از آن حضرت مطالبه سپرده نمود. علی علیه السلام هر چند ودایع و امانات را ملاحظه كرد، سپرده ای به نام عمیر ندید و دانست كه او دروغ می گوید، پس او را موعظه نمود تا از ادعایش ‍ دست بردارد ولی اندرزها سودی نبخشید و عمیر همچنان برگفته خود ثابت بود و می گفت : من بر ادعای خود گواهانی از قریش دارم كه آنان برایم گواهی می دهند؛ مانند ابوجهل ، عكرمه ، عقبه بن ابی معیط، ابوسفیان و حنظله . امیرالمومنین علیه السلام فرمود: این نیرنگی است كه به تدبیر كننده اش بر می گردد. و آنگاه دستور داد همه شهود حاضر شده در خانه كعبه بنشینند و به عمیر رو كرده و فرمود: اكنون بگو بدانم امانت را چه وقت تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمودی ؟ عمیر: نزدیك ظهر بود كه سپرده را به او تحویل دادم و او آن را از دستم گرفته به غلام خود داد. و آنگاه ابوجهل را طلبیده همان سوال را از او پرسید، ولی ابوجهل گفت : مرا حاجتی به پاسخ گفتن نیست ، و بدین وسیله خود را رها كرد. پس از آن ابوسفیان را به نزد خود فراخواند و همان سوال ها را از او پرسید ابوسفیان گفت : نزدیك غروب آفتاب بود كه عمیر امانتش را تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمود و آن حضرت مال از او گرفت و در آستین خود قرار داد. نوبت به حنظله رسید او گفت : به خاطر دارم كه آفتاب در وسط آسمان بود كه عمیر ودیعه را به پیامبر داد و آن حضرت امانت را در پیش رو گذاشت تا وقتی كه خواست برخیزد، آن را به همراه خود برد. و سپس عقبه را احضار كرد و كیفیت را از او جویا شد، وی گفت : به هنگام عصر بود كه عمیر امانتش را تحویل پیامبر صلی الله علیه و آله داد و آن حضرت امانت را فورا به منزل فرستاد و پس از او عكرمه را خواست و چگونگی را از او پرسش نمود، عكرمه گفت : اول روز بود كه عمیر امانت را به پیامبر تحویل داده پیامبر آن را تحویل گرفت و فورا به خانه فرستاد. و عمیر آنجا نشسته بود و تمام جریانات و تناقض گویی های آنان را می شنید. آنگاه امیرالمومنین علیه السلام به عمیر رو كرده فرمود: می بینم رنگ صورتت زرد شده و حالت دگرگون گشته است ! عمیر گفت : الان حقیقت حال را به شما خواهم گفت : زیرا شخص حیله گر، رستگار نخواهد شد. به خدا سوگند من هرگز امانتی را نزد محمد نداشته ام و تنها عامل محرك من حنظله و ابوسفیان بوده اند و اینكه دینارهایی كه مهر هند، زن ابوسفیان بر آنها نقشین است نزد من موجود می باشند كه آنها را به عنوان پاداش به من داده اند. و آنگاه امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بیاورید شمشیری را كه در گوشه خانه پنهان است ، شمشیر را آوردند. علی علیه السلام شمشیر را به دست گرفت و به حاضران نشان داد و فرمود: آیا این شمشیر را می شناسید؟ گفتند: آری ، این شمشیر حنظله می باشد، از آن میان ابوسفیان گفت : این شمشیر از حنظله سرقت شده است . امیرالمومنین به وی فرمود: اگر راست می گویی پس غلام تو مهلع ؛ سیاه چكار كرد؟ ابوسفیان گفت : او فعلا برای انجام ماموریتی به طائف رفته است . آن حضرت فرمود: ای كاش ! می آمد و تو یك بار دیگر او را می دیدی و اگر راست می گویی او را احضار كن بیاید. ابوسفیان خاموش شده سخنی نگفت سپس آن حضرت به ده نفر از غلامان اشراف قریش فرمود تا محل معینی را حفر كنند، چون حفر كردند ناگهان به جسد كشته مهلع برخوردند، آن حضرت فرمود: آن را بیرون بیاورید، جسد را بیرون آورده و به طرف خانه كعبه حمل كردند، مردم از مشاهده پیكر بیجان مهلع در شگفت شده سبب قتلش را از آن حضرت پرسیدند. امام علیه السلام فرمود: ابوسفیان و پسرش این غلام را تطمیع كرده وبه پاداش آزادیش او را وادار نمودند تا مرا به قتل برساند تا این كه در راهی برایم كمین كرد و بناگاه به من حمله نمود و من هم مهلتش نداده گردنش را زدم و شمشیرش ‍ را گرفتم . و چون مكر و نیرنگ آنان در این دفعه بجایی نرسید خواستند بار دیگر حیله ای به كار برند ولی آن هم نقش بر آب گردید.

دوشنبه 4/11/1389 - 10:50 - 0 تشکر 277023

در زمان خلافت امیرالمومنین علیه السلام به آن حضرت گزارش رسید كه چهار نفر در حال مستی یكدیگر را با كارد مجروح نموده اند. امام علیه السلام دستور داد آنان را توقیف نموده تا پس از هشیاری به وضعشان رسیدگی كند، دو نفر از آنان در بازداشتگاه جان سپردند. اولیای مقتولین نزد امیرالمومنین علیه السلام آمده و خواستار قصاص از زندگان شدند، آن حضرت علیه السلام به آنان فرمود: شما از كجا می دانید كه این دو نفر زنده ایشان را كشته اند و شاید خودشان یكدیگر را مجروح نموده و مرده اند؟ گفتند: نمی دانیم ، پس شما خودتان با استفاده از دانش ‍ خدادادی تان بین آنان حكم كنید. امام علیه السلام فرمود: دیه آن دو مقتول به عهده هر چهار قبیله است و بعد از اخراج خون بهای زخم های دو نفر زخمی ، باقیمانده به اولیای آن دو مقتول رد می گردد.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.