از این جلسه به بعد میكوشیم، به اختصار، با اصول اندیشهای برخی از مهمترین فرقههای فعال در ایران و جهان اسلام آشنا شده، آنها را نقد و بررسی كنیم. در این جلسه، برخی از افكار و اندیشههای مكتب معنوی اوشو را بررسی مینماییم.
بررسی مكتب اوشو
اوشو در سال 1981م به امریكا مهاجرت كرد. در ظاهر چنین گفته شد كه وی به منظور معالجه به امریكا میرود، ولی با توجه به اصرار مریدانش، در امریكا اقامت گزید. مریدان امریكایی اوشو زمینهایی در نقطهای دورافتاده در ایالت اوریگان خریدند و در چهار ماه شهری به نام راجنیش پورام (Rajneeshpuram) بنا نهادند. طولی نكشید كه راجنیش پورام مركز آیین اوشو شد. برخی (بیشتر طرفداران اوشو) میگویند چون دولت امریكا از محبوبیت روزافزون اوشو احساس خطر كرد، كوشید برای اخراج او بهانهای بجوید و سرانجام او را به جرم نقض قانون مهاجرت و امثال آن، در سال 1986م اخراج كرد. برخی دیگر نیز گفتهاند به دلیل فسادهای اخلاقی و جنسی بیحد و حصر اوشو و مریدانش، دولتمردان امریكایی تصمیم به اخراج وی گرفتند. در كتاب فرقهها در میان ما، نویسنده چنین تلقیای دربارهی فرقهی اوشو دارد و مدعی است موجب فروپاشی خانوادهها و فساد اخلاقی جوانان و اغوای آنان شده بود.
هر چند بعید نیست كه همهی اینها شگردهای تبلیغاتی غربیان به منظور جلب توجه مردم، به ویژه مردم كشورهای شرقی، به اوشو و آموزههای او باشد، زیرا:
تعالیم اوشو در موارد زیادی كاملاً متأثر از فرهنگ و تمدن غرب و لیبرالیسم در همهی ابعاد است، با این تفاوت كه اوشو همهی بیبند و باریها و هرزگیهای جنسی را با انگیزهی معنویت و عرفان ترویج میكرد!
سرانجام، اوشو در سال 1990م به طرز مشكوكی از دنیا رفت. برخی گفتهاند در اثر مسمومیت با گاز تالیوم به دست نیروهای امنیتی امریكا در سال 1986م آرام آرام بیمار شد! برخی گفتهاند او را در بازداشتگاه در معرض تشعشعات رادیواكتیو قرار دادند و پس از چهار سال از دنیا رفت و برخی دیگر نیز گفتهاند به دلیل فسادهای اخلاقی و جنسی شدید، در اثر ابتلا به ایدز از دنیا رفت.
مبانی نظری معنویت اوشو
خدا در عرفان اوشو!
«مردم نزد من میآیند و میگویند ما آرزوی جستوجوی خداوند را داریم. من به آنها میگویم كه در این باره با من صحبت نكنید. این مقوله را به بحث نكشید؛ هر گونه صحبتی دربارهی جستوجوی خدا بیفایده است. هیچ معنا و مفهومی در آنچه میگویند، نیست»«كلمهی خدا فقط بهانه است. ابزاری است برای ابراز احساسات ما به كل. در واقع، كل هستی، خداست. كل، الهی است و وقتی شما لبریز احساس الوهیت شوید، با كل هستی یكی خواهید شد. راه حل مشكل شما رسیدن به آن وحدت است... هر گاه انسان به نقطهای برسد كه خودش را كاملاً خارج از ذهن ببیند، آن گاه خدا شده است» _ «... خدای من حتی شخص نیست، بلكه حضور است. ... خدای من چیزی عینی، آن جا، نیست. خدای من همان ذهنیت است، این جا»
نفی عقلانیت، فلسفه و منطق
اُشو با افتخار میگوید: «من صاحب هیچ نظام فلسفی نیستم. ... من حتی نمیدانم كه دیروز چه گفتهام! به این موضوع اصلاً فكر نمیكنم. من فقط پاسخگوی این لحظهام. من پاسخگوی حرفهای دیروز نیستم. برو از دیروزی بپرس. قطعاً پیدایش نخواهی كرد. فردا نیز مرا نخواهی یافت. نه دیروزی وجود دارد و نه فردایی. تنها همین لحظه واقعیت دارد»
«فكر چیزی نیست، مگر غباری در چشم كور ذهن، زیرا نمیتوانی به چیزی فكر كنی كه پیشاپیش شناخته نشده باشد- و به فكر كردن به چیزی كه پیشاپیش شناخته شده است، نیازی نیست.- رویارویی، همواره، با ناشناخته صورت میگیرد. ناشناخته، همه جا حضور دارد، در درون و در بیرون و تفكر، همیشه، در درون شناختهها و در اطراف ناشناختههاست. تو نمیتوانی از خلال شناختهها، با ناشناخته تماس بگیری. پس شناختهها را دور بریز و با ناشناخته تماس بگیر و من این را مراقبه مینامم»
«گرایش خود را از ذهن به قلب تغییر بده. این نخستین تغییر است. كمتر فكر كن. بیشتر احساس كن. كمتر هوشمندی به خرج بده. بیشتر از شمّ خود مدد بگیر. فكر كردن، فرایندی بسیار فریبنده است؛ سبب میشود احساس كنی كارهای مهمی انجام میدهی، ولی فقط در هوا، در بالای ابرها قصر میسازی. افكار، چیزی جز قصرهای معلق در هوا نیست»
نقد و بررسیاگر كسی مدعی باشد با اصول فلسفه، منطق و عقل میتواند همهی رازها و حقایق عالم را كشف نماید، روشن است كه ادعایی بلندپروازانه و دستنایافتنی دارد. در عین حال، اگر كسی گمان كند كه با بیاعتنایی به عقل و منطق نیز میتواند به حقایق دست یابد نیز در خیالی خام به سر میبرد.
عرفان حقیقی، «عرفانی عقلانی» است كه نه تنها با عقلانیت سازگار است، كه همراه آن میباشد. عرفان بدون عقلانیت، عرفانی انسانی نخواهد بود، همان گونه كه عقلانیت منهای عرفان، از انسان موجودی تكساحتی، خشك و خشن میسازد.
از دیدگاه اسلام، همهی ابعاد وجودی انسان كامل، هماهنگ با هم پیشرفت مینمایند و وی هیچ بعدی را فدای بعد دیگر نمیكند.