تبیان، دستیار زندگی
من مداد مرجان هستم ، یك مداد نویسنده و پركار ، راستش را بخواهید من عاشق كاغذ هستم ، آنقدر عاشق كاغذ هستم كه هر روز در آن چیزهای قشنگی نقاشی می كنم .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مداد پرکار
مداد

من  مداد  مرجان هستم ، یك مداد نویسنده و پركار ، راستش را بخواهید من عاشق كاغذ هستم ، آنقدر عاشق كاغذ هستم كه هر روز در آن چیزهای قشنگی نقاشی می كنم .

وقتی مرجان مرا بدست می گیرد ، آنقدر خوشحال می شوم كه نگو ! با خودم فكر می كنم كه حتماً الان مرجان یك نقاشی قشنگ و یا یك شعر خوب و یا یك داستان جالب را بوسیلة من ، روی كاغذ می آورد .

بعضی وقتها كه دختر كوچولوهای همسایه ، حوصله شان سر رفته یا ناراحت هستند ، مرجان یك درخت قشنگ با گلهای زیبا در اطراف آن ، یك رودخانه پر آب و یا یك قلب قشنگ برایشان می كشد ، راستش من در این لحظات از ته دل خوشحال هستم .

بیشترین خوشحالی من آن لحظه هایی است كه مرجان دارد فكر می كند و بعد مرا روی كاغذ می لغزاند كلمه ای می نویسد و پاك می كند ، دوبارة كلمه جدیدی می نویسد و پاك می كند و آنقدر می نویسد و پاك می كند تا بالاخره یك جملة زیبا درست می كند .

وای نمی داند چه قدر كیف می كنم از این كه بچه ای مرا به دست بگیرد و تكالیف مدرسه اش را حل كند ...

وقتی مرجان مرا آرام روی كاغذ ، تكان می دهد و با من چند ضربه ای به روی كاغذ می زند، می فهمم كه دارد خیالها و فكرهایش را كنار هم می گذارد و حركت می دهد و بعد با آن خیالها تصاویر زیبا را روی كاغذ حك می كند ، وای خدای من خیلی احساس غرور می كنم !

صبر كن ببینم ، چه اتفاقی دارد می افتد ؟ مرجان خواهش می كنم این خطهای قشنگ را پاك نكن !

" آخه مداد عزیزم، چرا متوجه نیستی ، اگر مامان بیاید و این خطها را توی دفتر ریاضی من ببیند ، عصبانی می شود و می گوید : آخه دخترم مگر تو دفتر نقاشی نداری كه ...!"

امروز صبح ، مرجان خواهر و برادرهایم را یكجا جمع كرد ، نوك همة آنها را با تراش ، تیز كرد و به ترتیب توی جعبه خودشان گذاشت ، آخ جون امروز قراره توی مدرسه نقاشی داشته باشیم .

زنگ نقاشی ؛ مرجان از من و خواهر و برادرهایم خواهش می كند كه در كشیدن یك نقاشی خوب كمكش كنیم ، ما هم به او قول می دهیم به شرطی كه نوك ما را محكم روی كاغذ فشار ندهد ، هر چه كه دلش خواست برایش بكشیم .

مرجان آنقدر با احتیاط نقاشی می كند كه خانم معلم به خاطر این همه دقت او ، یك بیست زیبا پائین نقاشی اش می كشد !

به هر حال همكاری و دقت ما هم در این موفقیت بی تأثیر نبوده است !

مرجان املاء مرا هم خیلی دوست دارد ، آنقدر در نوشتن املاء تلاش كرده است كه ، الان به خوبی می تواند بهترین كلمات و جملات را كنار هم ردیف كند و یك نامة‌زیبا برای دوستش بنویسد و سال نو را به او تبریك بگوید. من مطمئن هستم كه وقتی او بزرگ بشود نویسندة خوبی می شود ، آن وقت من و تمام  مداد هایی كه زمانی همكار او بوده اند ، به خودمان می بالیم كه سهمی در این تلاش و پیروزی داشته ایم !

مرجان، خوب به فكر من و خواهر و برادرهایم هست ، وقتی كه كارش تمام می شود با خودش زمزمه می كند كه : « حالا باید  مدادهای عزیزم را بعد از یك روز تلاش خسته كننده توی جعبه شان بگذارم تا حسابی استراحت كنند! »  بعد، ما را توی جعبه مخصوص مان می چیند ، مرجان ابداً از آن دسته بچه هایی نیست كه با بیفكری و بی نظمی خود  مداد ها را اذیت می كنند و از بین می برند ، از این كه  مداد او هستم خیلی خوشحالم.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: نی نی فرشته آسمونی

مطالب مرتبط:

مغازه بازی

وحید و خواهر کوچولوش

توقع لاک‌پشتی

چراغ کرم خاکی

ماهی کوچک و ماهی‌گیر

موضوع انشاء

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.