تحقيقي‌ پيرامون‌ عزّت‌ امام‌ حسين‌(ع) <p/> - تحقیقی‌ پیرامون‌ عزت‌ امام‌ حسین ‌(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تحقیقی‌ پیرامون‌ عزت‌ امام‌ حسین ‌(ع) - نسخه متنی

اصغر فروغی‌ ابری‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحقيقي‌ پيرامون‌ عزّت‌ امام‌ حسين‌(ع)

دكتر اصغر فروغي‌ ابري‌

مقدمه‌




  • از آستان‌ همت‌ ما ذلّت‌ است‌ دور
    و اندر كنام‌ غيرت‌ ما نيستش‌ ورود



  • و اندر كنام‌ غيرت‌ ما نيستش‌ ورود
    و اندر كنام‌ غيرت‌ ما نيستش‌ ورود






  • بر ما گمان‌ بردگي‌ زور برده‌انداي‌ مرگ‌!
    همتي‌ كه‌ نخواهيم‌ اين‌ قيود



  • همتي‌ كه‌ نخواهيم‌ اين‌ قيود
    همتي‌ كه‌ نخواهيم‌ اين‌ قيود



شكي‌ نيست‌ كه‌ همه‌ اقوام‌ و ملت‌ها خواهان‌ عزّتند و براي‌ نيل‌ به‌ آن‌ مي‌كوشند،زيرا كه‌ اين‌ واژه‌ مقدس‌ با فطرت‌ آدمي‌ سازگار است‌؛ چنان‌ كه‌ در شرايط‌ عادي‌ هيچ‌صاحب‌ عقل‌ سليمي‌ حاضر نيست‌ ذلّت‌، خواري‌ و پستي‌ را بپذيرد. اما آنچه‌ كه‌ گاهي‌طالبان‌ عزّت‌ را غير مستقيم‌ به‌ ذلت‌ وا مي‌دارد، همانا طرز تلقي‌ اقوام‌ و ملل‌ از اين‌ واژه‌است‌. عده‌اي‌ آن‌ را در زرق‌ و برق‌ دنيا و در پناه‌ قدرت‌هاي‌ مادي‌ جهان‌ مي‌جويند كه‌ بايدگفت‌ زهي‌ خيال‌ باطل‌، آنها هرگز به‌ عزّت‌ حقيقي‌ نمي‌رسند. اما گروهي‌ ديگر كه‌ متأسفانه‌در اقليتند، عزّت‌ را در خدا مي‌جويند و در پرتو عبادت‌ و بندگي‌ خدا به‌ آن‌ مي‌رسند. آنها به‌خوبي‌ به‌ معناي‌ (تُعِزُّ مَن‌ْ تَش""اء و تُذِل‌ُّ من‌ تَش""اء) پي‌ برده‌اند.

بنابراين‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ عزّت‌ به‌ دو گونه‌ است‌: عزّت‌ مجازي‌ و عزّت‌ حقيقي‌: درواقع‌ عزّت‌ مجازي‌، عزّت‌ نيست‌ و همان‌ ذلت‌ است‌، ليكن‌ صاحبان‌ زر و زور با فريب‌ ونيرنگ‌ و تبليغات‌ گسترده‌، به‌ ملت‌هاي‌ كم‌مايه‌ و بي‌ريشه‌ تحميل‌ مي‌كنند. در حالي‌ كه‌صاحبان‌ ايمان‌، عزّت‌ را از منشأ آن‌؛ يعني‌ خدا، پيامبر و ائمه‌ كسب‌ مي‌كنند و به‌ عزّتي‌مي‌رسند كه‌ در دنيا و آخرت‌ عزيز مي‌گردند. از اين‌ روست‌ كه‌ در طول‌ تاريخ‌، علي‌رغم‌وجود فشارها و زور و ارعاب‌ كسي‌ نتوانسته‌ اين‌ گروه‌ را به‌ ذلت‌ بكشد. بنابراين‌ ما در اين‌مقال‌، يك‌ الگوي‌ عملي‌ از عزّت‌ الهي‌ به‌ مديريت‌ امام‌ حسين‌(ع) براي‌ طالبان‌ عزّت‌ترسيم‌ نموده‌ايم‌. اميد است‌ كه‌ مورد توجه‌ قرار گيرد.

مدخل‌ بحث‌

براي‌ ورود به‌ بحث‌ و تعيين‌ قلمرو آن‌ لازم‌ است‌ كه‌ در ابتدا معني‌ عزّت‌ را بيان‌كنيم‌ و بعد دربارة‌ آن‌ به‌ گفت‌گو بپردازيم‌. راغب‌ اصفهاني‌ در كتاب‌ مفردات‌ في‌ الفاظ‌القرآن‌ مي‌نويسد:

«العزَّة‌ُ» حالَة‌ٌ مانعة‌ للانسان‌ مِن‌ْ أَن‌ يغْلَب‌َ؛ عزّت‌ ، حالتي‌ است‌ كه‌ نمي‌گذارد انسان‌شكست‌ بخورد و مغلوب‌ واقع‌ شود». و از اين‌ جا گرفته‌ شده‌ كه‌؛ مي‌گويند:

أَرض‌ٌ عَزازٌ اي‌: صُلْبَة‌ٌ قال‌ الله تعالي‌"" (أَيَبتَغُون‌َ عِنْدَهم‌ُ العِزَّة‌َ فَان‌َّ العِزَّة‌َ لِلّ""ه‌ِ جميعاً)(نساء آيه‌ 139)

علي‌(ع) نيز مي‌فرمايند:

«اْلْحْمدُلِلّ""ه‌ِ الذَّي‌ لَبس‌َ الْعِزَّ وَ اَلِكبْرِياءَ وَ اخْتَارَهُمِا لِنَفْسِه‌ِ دُون‌َ خَلْقِه‌، وَ حَرَماً علي‌غَيْره‌ِ؛. ستايش‌ مرخدايي‌ را است‌ كه‌ وجود او مُحاط‌ به‌ عزّت‌ و عظمت‌ است‌ و آن‌ دو رابراي‌ خود برگزيد ، نه‌ براي‌ مخلوقاتش‌».

از قرآن‌ و نهج‌البلاغه‌ برمي‌آيد كه‌ عزّت‌ مخصوص‌ خداست‌. زيرا هر چيز و هر كس‌غير از خدا در ذاتش‌ فقير و در نفسش‌ ذليل‌ است‌ و اگر طالب‌ عزّت‌ باشد مي‌بايست‌ آن‌ را ازخدا طلب‌ كند. از اين‌ رو است‌ كه‌ در آية‌ 10 سوره‌ فاطر آمده‌: (مَن‌ْ ك""ان‌َ يُريدُ العِزَّة‌َ فَلِلّ""ه‌ِالعِزَّة‌ُ جميعاً) رسيدن‌ به‌ عزّت‌ كه‌ خاص‌ خداست‌، داراي‌ شرطي‌ است‌ و آن‌ پيوند عميق‌ وناگسستني‌ با خداوند تعالي‌"" است‌. و براساس‌ آية‌ 8 سوره‌ منافقين‌، پيامبران‌ و مؤمنان‌ به‌اين‌ افتخار نائل‌ مي‌شوند: (و لِلّ""ه‌ِ الْعِزَّة‌ُ وَ لِْرَسوُلِه‌ِ و لِلْمُؤَمنين‌). علي‌(ع) درباره‌ نيل‌ به‌عزّت‌ مي‌فرمايند:

«فَاءِنَّه‌ جَل‌َّ اْسْمُه‌ُ قَدْ تَكَفَّل‌ُ بنَصْرمَن‌ْ نَصَرَه‌ُ و اءِعْزَازِ مَن‌ْ أَعَزَّه‌ُ؛ همانا خداوند كه‌ نام‌ اوبزرگ‌ است‌ به‌ تحقيق‌ ياري‌ كردن‌ هر كه‌ را كه‌ او را ]به‌ اطاعت‌ از دستورهايش‌[ ياري‌ كند وعزيز داشتن‌ كسي‌ را كه‌ او را عزيز دارد به‌ عهده‌ گرفته‌ است‌».

با توجه‌ به‌ مطالب‌ فوق‌ مي‌توان‌ دريافت‌ كه‌ اولاً: عزّت‌ مخصوص‌ به‌ خداست‌. ثانياً:از طريق‌ عبوديت‌ و بندگي‌ و تقوا مي‌توان‌ به‌ آن‌ نائل‌ شد.

با يك‌ نگاه‌ اجمالي‌، به‌ تاريخ‌ انبيا به‌ ويژه‌ تاريخ‌ اسلام‌ كه‌ گوياتر است‌، در مي‌يابيم‌كه‌ پيامبران‌ و پيروان‌ حقيقي‌ آنها در اثر اطاعت‌ از اوامر و نواهي‌ خدا، داراي‌ روحي‌ عظيم‌ واستوار مي‌شوند كه‌ تحت‌ هر شرايطي‌ حاضر نيستند، دست‌ از هدف‌ خود ـ كه‌ هماناعبوديت‌ و بندگي‌ و ابلاغ‌ رسالت‌ الهي‌ است‌ ـ بردارند شكنجه‌ و آزار و اذيّت‌، گرچه‌ به‌ جسم‌آنها ضربه‌ مي‌زند و از حقوق‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ محروم‌ مي‌شوند، اما در روح‌ آنها خللي‌وارد نمي‌شود. همان‌ گونه‌ كه‌ امام‌ حسين‌(ع) خطاب‌ به‌ حرّ فرمودند:

«آيا مرا از مرگ‌ مي‌ترساني‌؟ تيرت‌ به‌ خطا رفت‌! و گمانت‌ واهي‌ و تباه‌ شد! من‌ آن‌كسي‌ نيستم‌ كه‌ از مرگ‌ بترسم‌! نفس‌ من‌ از اين‌ بزرگ‌تر است‌؛ و همّت‌ من‌ عالي‌تر است‌ ازآن‌ كه‌ از ترس‌ مرگ‌، بار ستم‌ و ظلم‌ را بدوش‌ بكشم‌ و آيا شما بر بيشتر از كشتن‌ من‌توانايي‌ داريد؟

مَرحبا و آفرين‌ به‌ كشته‌ شدن‌ در راه‌ خدا ولكن‌ شما توانايي‌ بر نابودي‌ مجْد من‌، ومحو و نيستي‌ عزّت‌ و شرف‌ من‌ نداريد! پس‌ در اين‌ صورت‌، من‌ باكي‌ از كشته‌ شدن‌ندارم‌».

روح‌ انسان‌ كامل‌ ـ كه‌ همانا پيامبران‌ و ائمه‌ باشند ـ به‌ هيچ‌ وجه‌ مقهور دشمن‌نمي‌شوند و روح‌ مؤمنين‌ نيز با توجه‌ به‌ مراتب‌ آن‌ ، دست‌ نايافتني‌ است‌. همان‌ گونه‌ كه‌مشركان‌ علي‌رغم‌ شكنجه‌ و ضرب‌ و شتم‌، نتوانستند سميّه‌ و ياسر، والدين‌ عمار را ازبندگي‌ خدا باز دارند و بني‌اميّه‌ هم‌ نتوانستند عمّار، حجربن‌ عدي‌، عمروبن‌ حمق‌ و ميثم‌تمار را تسليم‌ كنند و اين‌ يك‌ جريان‌ كلي‌ است‌ كه‌ هر كس‌ با خداوند پيوند برقرار كند نه‌خوفي‌ و نه‌ حزني‌ بر او عارض‌ مي‌شود.

عزّت‌ امام‌ حسين‌(ع)

با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ عزّت‌ متعلق‌ به‌ خداوند، پيامبر و مؤمنان‌ است‌، به‌ خوبي‌ جاي‌گاه‌امام‌ حسين‌(ع) در ارتباط‌ با عزّت‌ معلوم‌ است‌ و نيازي‌ به‌ تبيين‌ آن‌ و اقامه‌ دليل‌ و برهان‌ندارد، اما براي‌ ارائة‌ يك‌ الگوي‌ عملي‌ به‌ پيروان‌ آن‌ حضرت‌ در كسب‌ عزّت‌، به‌ سيرة‌امام‌(ع) اشارة‌ كوتاهي‌ مي‌كنيم‌.

الف‌) تعلق‌ به‌ خاندان‌ رسالت‌

طبق‌ آيات‌ و روايات‌، امام‌ حسين‌(ع) از خاندان‌ نبوّت‌ و رسالت‌ بود و همواره‌ به‌ آن‌مقام‌ افتخار مي‌كرد و در مقابله‌ با دشمنانش‌ به‌ آن‌ استدلال‌ مي‌نمودند. ما جهت‌ روشن‌شدن‌ بحث‌ به‌ نمونه‌هايي‌ از آن‌ اشاره‌ مي‌كنيم‌:

امام‌ هنگامي‌ كه‌ براي‌ بيعت‌ با يزيد به‌ دارالاماره‌ مدينه‌ فرا خوانده‌ شد، خطاب‌ به‌والي‌ مدينه‌ گفت‌: «اَيّهُاَ الْأَمير اِنّ""ا اَهْل‌ُ بَيْت‌ِ النُّبوُّة‌ِ وَ معْدِن‌ُ الرِّس""الَة‌ِ وَ مُخْتَلَف‌ُ الْمَل""ائكَة‌ِ وَمَهْبَط‌ُ الرَّحْمة‌ِ و بِن""افَتَح‌َ اللّ""ه‌ُ وَ بِن""ايَخِْتم‌ُ...»

امام‌ در روز عاشورا جهت‌ اتمام‌ حجت‌ با دشمنان‌، در معرفي‌ خود مي‌فرمايند:

«مگر من‌ پسر دختر پيغمبر شما نيستم‌؟ مگر من‌ پسر وصي‌ پيغمبر و پسر عموي‌او كه‌ اوّل‌ مؤمن‌ و ايمان‌ آورندة‌ به‌ رسول‌ اللّ""ه‌، و به‌ آنچه‌ از جانب‌ خدا بر او نازل‌ شده‌ بود،نيستم‌ مگر حمزة‌ سيّدالشّهدا عموي‌ پدر من‌ نيست‌؟ مگر جعفر كه‌ با دو بال‌ خود دربهشت‌ پرواز مي‌كند، عموي‌ من‌ نيست‌؟ آيا مگر به‌ شما نرسيده‌ است‌ گفتار رسول‌ خدا كه‌دربارة‌ من‌ و برادرم‌، فرمود:

«هذان‌ سَيِّد""شباب‌ أهْل‌ِ الْجَنَّة‌ِ» اين‌ دو نفر ]حسن‌ و حسين‌[ دو سيّد و آقاي‌ جوانان‌بهشتند».

امام‌ در تعبير زيبايي‌ ، خود را نقره‌اي‌ مي‌داند كه‌ از دو طلا به‌ عمل‌ آمده‌ است‌؛ «فَأَناابْن‌ الخَيْرَتَيْن‌ فِضَّة‌ٌ قَدْ صفيَت‌ْ مِن‌ْ ذَهَب‌ٍ فأَنَا الفِضَّه‌ُ وَ ابْن‌ُ الذَّهبَيْن‌».

بر طبق‌ آيه‌ 61 سوره‌ آل‌ عمران‌؛ يعني‌ آية‌ مباهله‌، امام‌ حسين‌(ع) جزء خاندان‌رسالت‌ و نبوت‌ است‌. (فَقُل‌ْ تَع""الَوا نَدْع‌ُ اَبْن""ا´ئنا وَ اَبْن""ا´ءَكم‌ُ.) پيامبر(ص) در حديث‌ كس""ا امام‌حسين‌(ع) را به‌ همراه‌ ديگر اهل‌ بيت‌ كه‌ زير كَس""ا جمع‌ شده‌ بودند، از وابستگان‌ به‌ خودمي‌داند و مي‌فرمايد:

«اَلّ""لهُم‌َّ اِن‌َّ ه""ؤُ ل""ا´ءِ اَهْل‌ُ بَيْتي‌ وَ خا´صَّتي‌ وَ ح""امّتي‌ لَحْمُهُم‌ْ لَحمي‌ وَ دَمُهُم‌ٌ دَمي‌ يُؤْلِمُني‌م""ايُؤلِمُهُم‌ْ و يَحْزُنُني‌ م""ا يَحْزنُهُم‌ُ اَنا حَرْب‌ُ لِمَن‌ْ ح""اربَهُم‌ْ وَ سِلَم‌ٌ لِمَن‌ْ س""المَهُم‌ْ وَعَدُوٌّ لِمَن‌ْع""اد""اهُم‌ْ و مُحب‌ٌّ لِمَن‌ْ اَحَبَّهُم‌ٌ اِنَّهُم‌ْ مِنّي‌ وَ اَنَا مِنْهُم‌ْ فَاجْعَل‌ْ صلواتِك‌َ وَ بَرَك""اتِك‌َ وَ رَحْمتِك‌َ وَغُفرْ انِك‌َ وَ رِضْو""انِك‌َ عَلَي‌َّ و عَلَيْهِم‌ْ و اَذْهِب‌ْ عَنْهُم‌ُ الرِّجس‌َ وَ طَهِّرهُم‌ْ تطْهيراً».

با توجه‌ به‌ مطالب‌ فوق‌، امام‌ حسين‌(ع) مانند جدش‌ رسول‌ خدا داراي‌ عزّت‌،صلابت‌ و روحي‌ شكست‌ناپذير بود. چنان‌ كه‌ در انجام‌ رسالتش‌ هيچ‌ طوفان‌ سهمگيني‌نتوانست‌ او را از پاي‌ در آورد. بنابراين‌ هر كس‌ كه‌ خواهان‌ عزّت‌ است‌، بايد به‌ عروة‌ الوثقي‌""،اهل‌بيت‌ چنگ‌ بزند.

ب‌ ـ عبادت‌ و بندگي‌

عبادت‌ و بندگي‌ از مهم‌ترين‌ عوامل‌ تحكيم‌ رابطة‌ خلق‌ با خداست‌ و اين‌ عبادت‌هر چه‌ آگاهانه‌ و مخلصانه‌تر باشد، رابطه‌ را نزديك‌تر و محكم‌تر مي‌كند. امام‌ حسين‌(ع)در سخنراني‌ خود در شب‌ عاشورا براي‌ يارانش‌ مي‌فرمايند:

«بار پروردگار! براستي‌ حمد و سپاس‌ تو را به‌ جاي‌ مي‌آورم‌ كه‌ ما را به‌ نبوّت‌، بزرگوارو مكرّم‌ داشتي‌! و قرآن‌ به‌ ما تعليم‌ كردي‌! و در دين‌، ما را فقيه‌ و دانا نمودي‌».

آنچه‌ موجب‌ اشتياق‌ امام‌ حسين‌(ع) به‌ عبادت‌ خدا مي‌شد، همانا آگاهي‌ به‌ ذات‌ وصفات‌ او بود. بنابر روايت‌ امام‌ زين‌العابدين‌(ع)، پدربزرگوارش‌ در هر شبانه‌ روز هزار ركعت‌نماز مي‌خواند.

«انه‌ كان‌ يُصلّي‌ فَي‌ الْيَوم‌ و اللَّيلَة‌ اَلْف‌ رَكْعة‌ٍ فَمت""ي‌ ك""ان‌َ يَفْرغ‌ لِلنِّس""اء!».

بنابر روايات‌ متواتر امام‌ حسين‌(ع) 25 بار پياده‌ جهت‌ انجام‌ مناسك‌ حج‌ به‌ مكه‌رفتند.

از خطبه‌ها، مناجات‌ها و نامه‌هاي‌ امام‌ برمي‌آيد كه‌ در رعايت‌ اوامر و نواهي‌ الهي‌سر از پا نمي‌شناخت‌. چنانكه‌ قيام‌ جاودانه‌ خود را براساس‌ احياي‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ ازمنكر آغاز كرد. بنابر عقيدة‌ امام‌ در جامعه‌اي‌ كه‌ به‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر عمل‌نمي‌شود، نمي‌توان‌ زندگي‌ كرد. او در خطبه‌اي‌ در كربلا خطاب‌ به‌ يارانش‌ مي‌فرمايد:

«اَل""ا تَروُن‌َ اِلَي‌ الحَق‌ّ ل""ا يُعْمل‌ُ بِه‌ِ وَ اِلي‌َ الْب""اطِل‌ِ ل""ايُتن""اهي‌"" عَنْه‌ُ لِيَرْغَب‌َ الْمُؤْمن‌ُ في‌ لِق""اءِاللّ""ه‌ فَاءنّي‌ لا اَري‌ الْمَوْت‌َ اِلّا سَعادَة‌ً وَ الْحَي""اة‌َ مَع‌َ الظّالِمين‌ اِلّ""ا بَرَماً؛ آيا نمي‌بينيد كه‌ به‌ حق‌عمل‌ نمي‌شود و از باطل‌ جلوگيري‌ به‌ عمل‌ نمي‌آيد؟! و در اين‌ صورت‌ حتماً بايد مؤمن‌حق‌ّجو، طالب‌ ديدار خدا و لقاي‌ حق‌ّ بوده‌ باشد. من‌ مرگ‌ را جز سعادت‌ نمي‌بينم‌؛ و زندگي‌با ستم‌كاري‌ را جز ملامت‌ و خستگي‌ و كسالت‌ نمي‌نگرم‌».

امام‌ در يكي‌ از مناجات‌هاي‌ خود در حرم‌ پيامبر مي‌فرمايد:

«اَلّ""لهُم‌َّ اِنّي‌ اُحِب‌ُّ الْمَعْرُوف‌َ و اُنْكِرُ المُنكَرَ وَ اءنّي‌ اَسْئَلُك‌َ ي""ا ذَ الجَلال‌ِ وَ الاكْرِ""ام‌ِ بِحَق‌ِّهذا القَبْرِ وَ مَن‌ْ فيه‌ِ اِلَّا اخْتَرْت‌َ من‌ أمري‌ ما هُوَ لَك‌َ رِضَي‌ً و لِرَسُولِك‌َ رِضي‌ً و لِمؤمنين‌رَضي‌ً؛ خدايا! من‌ معروف‌ و نيكي‌ را دوست‌ دارم‌ و از بدي‌ و منكر بيزارم‌. اي‌ خداي‌ذوالجلال‌ و كرامت‌ بخش‌! به‌ احترام‌ اين‌ قبر و كسي‌ كه‌ در ميان‌ آن‌ است‌ از تو درخواست‌مي‌كنم‌ كه‌ راهي‌ را در پيش‌ روي‌ من‌ بگذاري‌ كه‌ مورد رضا و خشنودي‌ تو و مورد رضاي‌پيامبر و مؤمنين‌ باشد».

عبادت‌ براي‌ امام‌ آن‌ قدر مهم‌ و ارزشمند بود كه‌ صرفاً براي‌ انجام‌ آن‌ از دشمنان‌تقاضاي‌ فرصت‌ نمود. او عصر تاسوعا كه‌ از قصد دشمنان‌ براي‌ آغاز جنگ‌ آگاه‌ شد،برادرش‌ ابوالفضل‌ را نزد ايشان‌ فرستاد كه‌ يك‌ شب‌ جنگ‌ را به‌ تأخير بيندازند. فرمود:مي‌خواهيم‌ امشب‌ به‌ قرآن‌ و استغفار و مناجات‌ با خدا بپردازيم‌». بنابر روايت‌ مورّخان‌ درشب‌ عاشورا نه‌ تنها امام‌، بلكه‌ ياران‌ با وفاي‌ آن‌ حضرت‌ نيز در خيمه‌ها به‌ راز و نياز،خواندن‌ نماز و قرائت‌ قرآن‌ مشغول‌ بودند.

در حقيقت‌ امام‌ و يارانش‌ با نماز به‌ معراج‌ مي‌رفتند. از اين‌ رو در ظهر عاشوراهنگامي‌ كه‌ ابوثمامة‌ صائدي‌، امام‌ را از دخول‌ وقت‌ نماز آگاه‌ كردند، براي‌ او دعا كرد وفرمود:

«ذَكرت‌َ الصَّل""وة‌..؛ نماز را به‌ ياد ما انداختي‌ ، خدا تو را از نمازگزاراني‌ كه‌ به‌ ياد خداهستند، قرار بدهد. آري‌، اينك‌ وقت‌ نماز فرا رسيده‌ است‌ از دشمن‌ بخواهيد كه‌ موقتاًدست‌ از جنگ‌ بردارد، تا نماز خود را به‌ جاي‌ بياوريم‌.»

با اين‌ وجود، آيا كسي‌ مي‌تواند مدعي‌ شيعة‌ امام‌ حسين‌(ع) و خواهان‌ عزّت‌ باشدولي‌ نسبت‌ به‌ نماز و عبادت‌ بي‌تفاوت‌؟

ج‌) توكل‌ بر خدا

از گفتار و كردار امام‌(ع) به‌ خوبي‌ برمي‌آيد كه‌ توكل‌ بر خدا طبق‌ وعده‌ قرآن‌؛ كه‌فرمود:

(وَ مَن‌ يَتوكُّل‌ْ عَلَي‌ اللّ""ه‌ِ فَهُوَ حَسْبُه‌ُ) از موجبات‌ عزّت‌ و عظمت‌ روح‌ آن‌ بزرگواربود. امام‌(ع) از آن‌ جايي‌ كه‌ داراي‌ نفس‌ مطمئنه‌ بود و جز قدرت‌ لايزال‌ الهي‌ هيچ‌ قدرتي‌را نمي‌شناخت‌ هيچ‌ چيز و هيچ‌ كس‌ نمي‌توانست‌ او را از هدف‌ مقدسش‌ باز دارد و شدائد وسختي‌ها نه‌ تنها او را از حركت‌ باز نمي‌داشت‌ بلكه‌ او را در رسيدن‌ به‌ هدف‌ مصمم‌ترمي‌كرد. آيه‌ 173 سوره‌ آل‌ عمران‌ بيانگر حال‌ آن‌ حضرت‌ در مبارزه‌ بود. (الَّذِين‌َ ق""ال‌َ لَهُم‌ُالنّ""اس‌ُ اءِن‌َّ النّ""اس‌َ قَدْ جَمَعُوا لَكُم‌ْ فَاخشَوْهُم‌ْ فَز""ادَهُم‌ْ اءِيم""اناً وَ ق""الُوا حَسْبُنَا اللّ""ه‌ُ وَ نِعْم‌َ الْوَكِيل‌ُ)؛آن‌ مؤمناني‌ كه‌ چون‌ مردمي‌ ]منافق‌[ به‌ آنها گفتند: لشكر بسياري‌ ]كه‌ تمام‌ مشركان‌ مكه‌و پيروان‌ ابوسفيان‌ باشند[ عليه‌ شما متّفق‌ شده‌اند، از آنان‌ در انديشه‌ و برحذر باشيد، برايمانشان‌ بيفزود و گفتند در مقابل‌ همة‌ دشمنان‌، تنها خدا ما را كفايت‌ است‌ و نيكو ياوري‌خواهد بود. با توجه‌ به‌ اين‌ آيه‌، اين‌ حقيقت‌ بر ما روشن‌ مي‌شود كه‌ چرا امام‌ حسين‌(ع) درروز عاشورا مكرراً مي‌گفتند: «لاحَوْل‌َ وَ ل""ا قُوَّة‌َ اءلّا بِاللّه‌ِ العَلي‌ِّ العَظيم‌».

از مناجات‌ امام‌(ع) در صبح‌ روز عاشورا در مقابل‌ خيل‌ عظيم‌ سپاه‌ دشمن‌ به‌ خوبي‌معناي‌ توكل‌ امام‌(ع) به‌ خدا، بر ما آشكار مي‌شود؛ چنان‌ كه‌ جز او، هيچ‌ كس‌ و هيچ‌ چيز راشايستة‌ تكيه‌گاه‌ خود نمي‌داند. او فرمود:

«بار پروردگارا! در تمام‌ غصّه‌ها و اندوه‌ها، تو محل‌ّ اتّكا واعتماد من‌ مي‌باشي‌ و درهر گرفتاري‌ و شدّت‌، تو محل‌ّ اميد من‌ هستي‌! و در هر حادثه‌اي‌ كه‌ بر من‌ فرود آيد، تومحل‌ّ اطمينان‌ من‌ مي‌باشي‌! چه‌ بسيار از هموم‌ و غموم‌ خود را كه‌ دل‌ در آن‌ ناتوان‌ مي‌شد؛و حيله‌ و چاره‌ براي‌ رفع‌ آن‌ كوتاه‌ مي‌آمد؛ و دوست‌، انسان‌ را تنها مي‌گذاشت‌؛ و دشمن‌،زبان‌ به‌ شماتت‌ مي‌گشود؛ من‌ بار آن‌ حوادث‌ و هموم‌ را به‌ سوي‌ تو آوردم‌ و شِكوة‌ آن‌ را به‌تو نمودم‌؛ به‌ جهت‌ ميل‌ و رغبتي‌ كه‌ به‌ تو داشتم‌؛ و به‌ غير از تو نداشتم‌؛ پس‌ خداوندا! توهمة‌ آنها را برطرف‌ نمودي‌ و امر مرا كفايت‌ كردي‌!».

از آن‌ جايي‌ كه‌ امام‌ حسين‌(ع) خود را در محضر خدا مي‌ديد، تحمل‌ اين‌ همه‌،رنج‌ها وسختي‌ها برايش‌ آسان‌ مي‌نمود و برخلاف‌ معمول‌ هر چه‌ مصايب‌ وارده‌ بر امام‌زيادتر مي‌شد، چهره‌اش‌ نوراني‌تر مي‌شد و اين‌ امري‌ است‌ كه‌ دشمنان‌ و قاتلان‌ آن‌حضرت‌ به‌ آن‌ اعتراف‌ كرده‌اند.

آري‌، اگر كسي‌ خود را در حمايت‌ و ياري‌ خداوند ببيند، هرگز تن‌ به‌ ذلّت‌ نمي‌دهد.عَبدُالله‌ بن‌ عَمّار بن‌ عَمّار بن‌ يَغُوث‌ مي‌گويد: «من‌ هيچ‌ مغلوبي‌ كه‌ مورد تهاجم‌ افرادبسياري‌ قرار گرفته‌ باشد؛ و تمام‌ اولاد او و اهل‌بيت‌ او و اصحاب‌ او كشته‌ شده‌ باشندنديده‌ام‌، كه‌ قلبش‌ محكم‌تر و دلش‌ مطمئن‌تر و گامش‌ استوارتر از حسين‌ بن‌ علي‌(ع)بوده‌ باشد.»

و به‌ هنگام‌ شهادت‌ علي‌اصغر هم‌، خون‌ گلوي‌ او را به‌ سوي‌ آسمان‌ مي‌باشيد ومي‌فرمود:

«اين‌ مصيبت‌ها بر من‌ سهل‌ است‌، زيرا در راه‌ خداست‌ و خداي‌ من‌ مي‌بيند».آري‌، توكل‌ به‌ خدا منشأ عزّت‌ و افتخار امام‌ حسين‌(ع) بود.

د) مرگ‌ با عزّت‌

از دو طريق‌، مي‌توان‌ به‌ عزّت‌ رسيد: يكي‌ از طريق‌ امور اثباتي‌ و ديگري‌ از طريق‌امور نفي‌. بدان‌ معنا كه‌ انسان‌ گاهي‌ با انجام‌ اموري‌ ـ كه‌ ذاتاً عزّت‌زا هستند ـ مي‌تواند به‌عزّت‌ نائل‌ شود. ولي‌ هميشه‌ اين‌ ممكن‌ نيست‌، زيرا كه‌ جامعه‌ پيوسته‌ در حال‌ تغيير است‌،چنان‌ كه‌ جاي‌گاه‌ ارزش‌ها و ضد ارزش‌ها در شرايطي‌ قابل‌ تعويض‌ است‌. در اين‌ حال‌انسان‌ با احتراز از اموري‌ مي‌تواند به‌ عزّت‌ برسد و اين‌ لازمه‌اش‌ درك‌ عميق‌ از شرايطي‌است‌ كه‌ در آن‌ زندگي‌ مي‌كند. مردان‌ الهي‌ كه‌ از تمام‌ وجود خود و كوچك‌ترين‌ امكانات‌ به‌بزرگ‌ترين‌ عزّت‌ مي‌رسند. ناشي‌ از درك‌ همين‌ ظرايف‌ است‌؛ آنها اگر نتوانستند از طريق‌حيات‌ به‌ عزّت‌ خود برسند؛ چنان‌ كه‌ ادامة‌ زندگي‌ براي‌ آنها ذلت‌ بار مي‌شود، با بهترين‌وجه‌ عزّت‌ را در مرگ‌ مي‌جويند و چنان‌ عمل‌ مي‌كنند كه‌ دشمنان‌ خويش‌ را بهت‌ زده‌مي‌نمايند. زيرا اين‌ مرگ‌ كه‌ نامش‌ شهادت‌ است‌، براي‌ همه‌ قابل‌ درك‌ و هضم‌ نيست‌.

از اين‌ روست‌ كه‌ مردان‌ الهي‌ با اين‌ ابزار دشمنان‌ خود را هر چند هم‌ كه‌ قوي‌باشند، از پاي‌ در مي‌آورند و اين‌ از آن‌ جا ناشي‌ مي‌شود كه‌ دشمنان‌ خدا عزّت‌ و عظمت‌ رادر زرق‌ و بَرق‌ اين‌ دنياي‌ فاني‌ مي‌جويند و دوستان‌ خدا در كسب‌ رضايت‌ او.

امام‌ حسين‌(ع) خطاب‌ به‌ سپاه‌ كوفه‌ مي‌فرمايند.

«شأن‌ من‌ شأن‌ كسي‌ نيست‌ كه‌ از مرگ‌ بترسد! چقدر مرگ‌ در راه‌ وصول‌ به‌ عزّت‌ واحياي‌ حق‌ّ، سبك‌ و راحت‌ است‌. نيست‌ مرگ‌ در راه‌ عزّت‌، مگر زندگاني‌ جاويدان‌ و نيست‌زندگاني‌ با ذلّت‌، مگر مرگي‌ كه‌ با آن‌ حياتي‌ نيست‌».

با توجه‌ به‌ عقيده‌ فوق‌ است‌ كه‌ امام‌(ع) با عظمت‌ و افتخار درخواست‌ عبيدالله‌ ابن‌زياد يعني‌ بيعت‌ با يزيد را رد مي‌كند و مي‌فرمايد:

«أَلا أَن‌َّ الدَّعِي‌َ ياابْن‌َ الدّعِي‌َ قَد ركزَ بَيْن‌ اءِثْنَتَيْن‌ بَيْن‌ السِّلَة‌ِ و الذِلَّة‌ِ وَ هَيه""ات‌َ منّاالذلّة‌؟؛ آگاه‌ باشيد كه‌ زنازاده‌ پسر زنازاده‌ ]ابن‌ زياد[ مرا بين‌ دو چيز مخيّر ساخته‌ است‌: ياشمشير كشيده‌ آمادة‌ جنگ‌ شوم‌ يا لباس‌ ذلّت‌ بپوشم‌ و با يزيد بيعت‌ كنم‌، ولي‌ ذلّت‌ از مابسيار دور است‌». خدا و رسول‌ خدا و مؤمنان‌ و پرورده‌شدگان‌ دامن‌هاي‌ پاك‌ و اشخاص‌ باحميّت‌ و مردان‌ با غيرت‌ به‌ ما چنين‌ اجازه‌اي‌ را نمي‌دهند كه‌ ذلّت‌ِ اطاعت‌ نمودن‌ مردم‌پست‌ را بركشته‌ شدن‌ با عزّت‌، ترجيح‌ دهيم‌. بدانيد من‌ با وجودي‌ كه‌ يار و ياورم‌ كم‌ است‌،با شما مي‌جنگم‌.

البته‌ هر كس‌ ديگري‌ همچون‌ امام‌(ع) به‌ مفهوم‌ و معناي‌ مرگ‌ آگاهي‌ و يقين‌داشته‌ باشد، مي‌تواند همانند او عزّت‌ را در مرگ‌ بجويد. امام‌(ع) در تعبير زيبايي‌ در موردمرگ‌ مي‌فرمايند:

«خط‌َّ الموَت‌ُ عَلي‌"" وُلْدِ آدَم‌َ مَخَط‌ّ القِل""ادة‌ِ علي‌ جيدِ الفَت""اة‌ِ»

امام‌(ع) آن‌گاه‌ چنين‌ فرمود:

مرگ‌ بر انسان‌ها لازم‌ افتاده‌، همانند اثر گردن‌بند كه‌ لازمة‌ گردن‌ دختران‌ است‌.

از سير اجمالي‌ در سخنان‌ امام‌ حسين‌(ع) برمي‌آيد كه‌ اگر جامعه‌ به‌ حدي‌ درانحطاط‌ فرو رود كه‌ نتوان‌ در آن‌ زندگي‌ سعادتمندي‌ داشت‌، بايد كوشيد كه‌ با انتخاب‌ مرگ‌آگاهانه‌ به‌ سعادت‌ رسيد؛ يعني‌ نه‌ خدا و نه‌ عقل‌ سليم‌، به‌ انسان‌ اجازه‌ زندگي‌ ذلّت‌ بارنمي‌دهند؛ چنانكه‌ امام‌(ع) فرمودند:

«مَوْت‌ٌ في‌ عِزٍّ خَيْرٌ مِن‌ْ حَياة‌ٍ في‌ ذُل‌ٍّ؛ مردن‌ در راه‌ عزّت‌ و با عزّت‌ بهتر است‌ اززندگي‌ با ذلّت‌».

وي‌ هم‌ چنين‌ فرمودند:

«اَلْمَوْت‌ُ خَيْرٌ مِن‌ْ ركوب‌ِ الْعارِ؛ مرگ‌ بهتر از پذيرفتن‌ ننگ‌ است‌ و پذيرفتن‌ ننگ‌بهتر از قبول‌ آتش‌».

امام‌ حسين‌(ع) در روز دوم‌ محرم‌ كه‌ به‌ كربلا رسيدند، طي‌ خطبه‌اي‌ ازنابساماني‌ها و ناهنجارهاي‌ جامعه‌ شكوه‌ نمودند و چنان‌ وانمود كردند كه‌ با اين‌ شرايط‌ادامه‌ زندگي‌ ممكن‌ نيست‌. او در بخشي‌ از خطبه‌ي‌ خود فرمودند:

«اني‌ ل""ا أري‌ الموت‌ اءلاِّسعادة‌ و لا أري‌ الحياة‌َ مع‌ الظّالمين‌ اِلّ""ا بَرَماً؛ من‌ در چنين‌محيط‌ ذلت‌ باري‌ مرگ‌ را جز سعادت‌ و خوش‌بختي‌ و زندگي‌ با اين‌ ستمگران‌ را چيزي‌ جزرنج‌ و نكتب‌ نمي‌دانم‌».

آري‌، اگر بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از جامعه‌ همانند امام‌ مي‌انديشيدند و يا لااقل‌ از اوپيروي‌ مي‌كردند ستمگران‌ مجالي‌ براي‌ سلطه‌ بر مردم‌ نمي‌يافتند.

موضع‌ عزّت‌ مندانه‌ امام‌ حسين‌(ع) در مواجهه‌ با خلفاي‌ اموي‌

عزّت‌ و رسالت‌ امام‌ حسين‌(ع) به‌ او اجازه‌ نمي‌داد كه‌ در برابر جنايت‌ها وظلم‌هاي‌امويان‌ ساكت‌ بنشيند و اين‌ امري‌ بود كه‌ از نظر معاويه‌ و فرزندش‌ پنهان‌ نبود. آنها وجاسوسانشان‌ مي‌كوشيدند كه‌ هيچ‌ يك‌ از دقايق‌ زندگي‌ امام‌ از نظرشان‌ پنهان‌ نماند.بيشترين‌ حساسيت‌ آنها بر روي‌ مكاتبه‌ها و مراوده‌هاي‌ امام‌ با مردم‌ كوفه‌ متمركز شده‌ بودو همين‌ كه‌ نامه‌اي‌ يا رسولي‌ از جانب‌ مردم‌ كوفه‌ به‌ نزد امام‌ مي‌رسيد، جاسوسان‌ سراسيمه‌خبر آن‌ را به‌ معاويه‌ مي‌رساندند و معاويه‌ هم‌ كه‌ از روح‌ با عظمت‌ و عزّت‌ امام‌ آگاهي‌ كافي‌نداشت‌ و يا خود را به‌ بي‌خبري‌ مي‌زد، به‌ خيال‌ خود مي‌كوشيد كه‌ امام‌ را با تهديد و تطميع‌كه‌ شيوة‌ راهبردي‌ معاويه‌ در مقابله‌ با مخالفانش‌ بود از صحنة‌ مبارزه‌ خارج‌ كند، ليكن‌ امام‌كه‌ هيچ‌ ارزشي‌ براي‌ معاويه‌ قائل‌ نبود و قدرت‌ و توان‌ او را به‌ چيزي‌ نمي‌گرفت‌، پاسخ‌محكم‌ و دندان‌شكني‌ به‌ او مي‌داد و جناياتش‌ را بر ملا مي‌كرد.

متأسفانه‌، ما آگاهي‌ زيادي‌ از رو در رويي‌ امام‌(ع) با معاويه‌ نداريم‌، ولي‌خوش‌بختانه‌ نمونه‌هايي‌ در دست‌ است‌ ـ كه‌ هر چند اندك‌ است‌ ـ مي‌تواند بيان‌ كنندة‌روحية‌ شكست‌ ناپذير امام‌(ع) باشد. بنابر روايت‌ يعقوبي‌ معاويه‌ هنگامي‌ كه‌ حجر بن‌عدي‌ را به‌ شهادت‌ رساند، از روي‌ افتخار و غرور خبر آن‌ را چنين‌ براي‌ امام‌ حسين‌(ع)گزارش‌ كرد:

«اي‌ ابوعبداللّ""ه‌، دانستي‌ كه‌ ما شيعيان‌، پدرت‌ را كشتيم‌، پس‌ آنها را حنوط‌ كرديم‌ وكفن‌ پوشانديم‌ و بر آنان‌ نماز خوانديم‌ و دفنشان‌ كرديم‌. پس‌ امام‌ حسين‌(ع) گفت‌: به‌پروردگار كعبه‌ قسم‌! كه‌ بر تو پيروز آمدم‌، ليكن‌ ما به‌ خدا قسم‌! اگر شيعيان‌ تو را بكشيم‌آنان‌ را نه‌ كفن‌ كنيم‌ و نه‌ حنوط‌ و نه‌ برايشان‌ نماز بخوانيم‌ و نه‌ دفنشان‌ كنيم‌».

نفي‌ اسلام‌ معاويه‌ و عمالش‌، از جانب‌ امام‌ در حالي‌ كه‌ او خود را زمامدار جهان‌اسلام‌ مي‌دانست‌ و گروه‌ زيادي‌ از مسلمين‌ به‌ علل‌ گوناگون‌ از او تبعيّت‌ مي‌كردند. بيانگرشكست‌ناپذيري‌ امام‌ در برابر قدرت‌هاي‌ مادي‌ و غير الهي‌ است‌. بنابر روايت‌ «بلاذري‌»وقتي‌ معاويه‌ از آمد و شد، مردم‌ كوفه‌ به‌ نزد امام‌ آگاه‌ شد، نامه‌اي‌ نصيحت‌ گونه‌ و در عين‌حال‌ تهديدآميز به‌ او نوشت‌ و او را از قيام‌ عليه‌ خود بازداشت‌. امام‌ طي‌ نامه‌اي‌، پاسخ‌كوبنده‌اي‌ به‌ او داد و برخلاف‌ انتظار معاويه‌، اظهار داشت‌ كه‌ گرچه‌ من‌ در حال‌ حاضر قصدقيام‌ عليه‌ تو را ندارم‌، ليكن‌ وظيفة‌ الهي‌ من‌ قيام‌ عليه‌ توست‌. بخشي‌ از پاسخ‌ امام‌چنين‌است‌:

«من‌ به‌ جنگ‌ و دشمني‌ با تو برنخاسته‌ام‌ و از اين‌ كه‌ اين‌ كار را ترك‌ گفته‌ و كمر به‌مخالفت‌ تو و ياران‌ ظالم‌ و خلاف‌كار تو كه‌ طرفداران‌ ظلم‌ و ياران‌ شيطان‌ رجيم‌ هستند،نبسته‌ام‌، از خداوند بيمناكم‌...مگر تو نيستي‌، قاتل‌ حجر بن‌ عدي‌ و اصحاب‌ او؟! آن‌ مردان‌عابد و خاشع‌ كه‌ بدعت‌ را بزرگ‌ مي‌شمردند و امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر مي‌كردند. با آن‌كه‌ پيمان‌هاي‌ محكم‌ و عهدهاي‌ مؤكد با آنان‌ بسته‌ بودي‌ از روي‌ دشمني‌ و ستمگري‌ آنهارا كشتي‌ و بر خداوند جرأت‌ ورزيدي‌ و عهد او را سبك‌ شمردي‌. مگر تو نيستي‌، قاتل‌عمروبن‌ حمق‌؟! آن‌ بزرگ‌ مردي‌ كه‌ عبادت‌ خدا جسم‌ او را فرسوده‌ و پوست‌ او را افسرده‌بود؛ با اين‌ كه‌ با او آن‌ چنان‌ عهد و پيماني‌ بسته‌ بودي‌ كه‌ اگر با غزالان‌ بسته‌ مي‌شد، از سركوه‌ها فرود مي‌آمدند. مگر تو نيستي‌ كه‌ در عهد اسلام‌، زياد را به‌ خود منسوب‌ ساختي‌ وچنين‌ نمودي‌ كه‌ پسر ابوسفيان‌ است‌؟! با آن‌ كه‌ رسول‌ خدا(ص) حكم‌ فرموده‌ است‌ كه‌«فرزند از بستر است‌ و زناكاره‌ را جز سنگ‌ نصيبي‌ نيست‌» و سپس‌ او را بر اهل‌ اسلام‌مسلط‌ ساختي‌ كه‌ ايشان‌ را بكشد و دست‌ و پاي‌ آنان‌ را قطع‌ كند و بر شاخه‌هاي‌ نخل‌بياويزد. سبحان‌ اللّه‌، اي‌ معاويه‌! گويا تو از اين‌ امت‌ نيستي‌ و اينان‌ از تو نيستند».

اين‌ شديدترين‌ نامه‌اي‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ به‌ رئيس‌ يك‌ حكومت‌ نوشت‌ و بدون‌هيچ‌ ترس‌ و واهمه‌، جنايت‌هاي‌ او را يادآور شد. شايد كساني‌ كه‌ از خوي‌ پليد معاويه‌آگاهي‌ نداشته‌ باشند. تصور كنند كه‌ اين‌ حلم‌ و بردباري‌ معاويه‌ بود كه‌ امام‌(ع) به‌ خود اجازه‌داد اين‌ گونه‌ بر او بتازد؛ ليكن‌ اين‌ امر حاكي‌ از روحية‌ شكست‌ ناپذيري‌، شجاعت‌ وجسارت‌ امام‌ حسين‌(ع) بود كه‌ هر گاه‌ فرصتي‌ به‌ دست‌ مي‌آورد، جنايت‌هاي‌ آنها را بر ملامي‌ساخت‌ و اين‌ امر در مبارزات‌ امام‌(ع) عليه‌ ولي‌ عهدي‌ يزيد به‌ خوبي‌ روشن‌ است‌.

معاويه‌ كه‌ جهت‌ به‌ تسليم‌ واداشتن‌ مخالفان‌ مدينه‌، چندين‌ بار به‌ مكه‌ و مدينه‌مسافرت‌ كرد و با مخالفان‌ ولي‌عهدي‌ يزيد به‌ طور خصوصي‌ و جمعي‌ ملاقات‌ نمود. دريكي‌ از جلسه‌ها كه‌ ابن‌عباس‌ و امام‌ حسين‌(ع) حضور داشتند، ضمن‌ بيان‌ سجاياي‌ يزيدچنان‌ وا نمود كرد كه‌ جز او كسي‌ لايق‌ زمامداري‌ مسلمانان‌ نيست‌. امام‌(ع) با كمال‌شجاعت‌ و شهامت‌، ياوه‌هاي‌ معاويه‌ را رد كرد و خطاب‌ به‌ او در معرفي‌ يزيد فرمود:

«مي‌خواهي‌ مردم‌ را دربارة‌ يزيد، گمراه‌ و دچار توهم‌ كني‌؟ پنداري‌، آدم‌ ناشناخته‌ ومحجوبي‌ را توصيف‌ مي‌كني‌؟ يا فرد غايب‌ و نامشهودي‌ را معرفي‌ مي‌كني‌؟ يا از چيزهايي‌تعريف‌ مي‌كني‌ كه‌ فقط‌ تو مي‌داني‌؟ حال‌ آن‌ كه‌ يزيد خودش‌ وضع‌ و عقيده‌اش‌ را نشان‌داده‌ و باز نموده‌ است‌. كارهايش‌ را نگاه‌ كن‌ كه‌ سگ‌ها را به‌ جان‌ هم‌ مي‌اندازد كبوتربازي‌اش‌ و كنيزكان‌ خنياگرش‌ و انواع‌ هوس‌ بازي‌هايش‌ تو را در وصف‌ خويش‌ كمك‌كند».

دريدن‌ پيراهن‌ قداستي‌ كه‌ قلم‌ و زبان‌ مزدوران‌ به‌ تن‌ ناقوارة‌ معاويه‌ و يزيدپوشانده‌ بودند نياز به‌ شجاعت‌ و عزّت‌ حسيني‌ داشت‌. شايد والي‌ مدينه‌ هنگامي‌ كه‌ امام‌حسين‌(ع) را جهت‌ بيعت‌ با يزيد به‌ دارالحكومة‌ مدينه‌ فراخواند، انتظار نداشت‌ كه‌ با اين‌سخنان‌ امام‌(ع) روبه‌رو شود:

«يَزيدُ رَجُل‌ٌ ش""ارب‌ الْخَمْرِ وَ قاتِل‌ُ النَّفس‌ُ الْمُحتَرَمِة‌ مُعْلن‌ٌ بالفِسْق‌ِ وَ مِثلي‌ِ ل""ايُب""ايِع‌ُمِثلَه‌ُ وَ ل""كِن‌ْ نُصِبح‌ُ و تُصْبِحُون‌َ وَ نَنَظُرُ وَ تنظروُن‌ اَيُّن""ا اَحَق‌ّ بالخِلافَة‌ و البيَعَة‌؛ يزيد مردي‌شراب‌ خوار كه‌ دستش‌ به‌ خون‌ افراد بي‌ گناه‌ آلوده‌ گرديده‌؛ او شخصي‌ است‌ كه‌ حريم‌دستورات‌ الهي‌ را در هم‌ شكسته‌ و علناً و در مقابل‌ چشم‌ مردم‌ مرتكب‌ فسق‌ و فجورمي‌گردد. آيا رواست‌ شخصيتي‌ همچون‌ من‌ با آن‌ سوابق‌ درخشان‌ و اصالت‌ خانوادگي‌ باچنين‌ مرد فاسد بيعت‌ كند و بايد در اين‌ زمينه‌ شما و ما آينده‌ را در نظر بگيريم‌ و خواهيدديد كه‌ كدام‌ يك‌ از ما سزاوار و لايق‌ خلافت‌ و رهبري‌ امت‌ اسلامي‌ و شايسته‌ بيعت‌مردم‌است‌».

مروان‌ بن‌ حكم‌ كه‌ منشأ بسياري‌ از حوادث‌ ناگوار جهان‌ اسلام‌ بود و روحية‌تفرعني‌ داشت‌، وقتي‌ استنكاف‌ امام‌ از بيعت‌ با يزيد را ديد، از وليد خواست‌ كه‌ امام‌ رابكشد؛ ناگاه‌ با عكس‌ العمل‌ امام‌ روبه‌رو شد، «يَابْن‌َ الزَّرق""اء اَنْت‌َ تَقْتُلني‌ُ اَم‌ْ هَوَ كَذِبْت‌َ وَاَثِمْت‌َ؟؛ پسر «زرقا» تو مرا مي‌كشي‌ يا وليد، دروغ‌ مي‌گويي‌ و گناه‌ مي‌كني‌».

بي‌ شك‌ «حر» در منزل‌ «شراف‌» كه‌ با امام‌ روبه‌رو شد، تحت‌ تأثير عظمت‌ روح‌ ورفتار عزت‌مندانه‌ آن‌ حضرت‌ قرار گرفت‌ و اين‌ هنگامي‌ بود كه‌ مردم‌ كوفه‌ بيعت‌ خود راشكسته‌ و دست‌ از ياري‌ امام‌ برداشته‌ بودند و حر هم‌ از بازگشت‌ امام‌ به‌ مدينه‌ ممانعت‌مي‌كرد. از اين‌ رو، هر دو موافقت‌ كردند كه‌ راهي‌ را در پيش‌ بگيرند كه‌ به‌ مدينه‌ و كوفه‌ ختم‌نشود. در حين‌ راه‌، حر كوشيد بالحني‌ تهديدآميز تحكّم‌ خود را بر امام‌ اعمال‌ كند: «انّي‌اُذكُرّك‌َ اللّ""ه‌َ في‌ نُفْسِك‌َ فَاِنّي‌ اَشهَدُ لَئِن‌ْ قاتلْت‌َ لَتَقْتُلَن‌َّ؛ اين‌ نكته‌ را نيز يادآوري‌ مي‌كنم‌ وهشدارت‌ مي‌دهم‌ كه‌ اگر دست‌ به‌ شمشير ببري‌ و جنگي‌ آغاز كني‌؛ صددرصد كشته‌خواهي‌ شد».

امام‌ از موضع‌ اقتدار در پاسخ‌ حر فرمود:

«...اَفَبِالْمَوْت‌ِ تُخَوّفُني‌ وَ هَل‌ْ يَعْدوُبكم‌ُ الْخَطْب‌ُ اَن‌ تَقْتُلُوني‌؟؛... آيا مرا با مرگ‌مي‌ترساني‌ و آيا بيش‌ از كشتن‌ من‌ نيز كاري‌ از شما ساخته‌ است‌».

سپس‌ امام‌ با استفاده‌ از اشعار يكي‌ از شاعران‌ عرب‌ نشان‌ داد كه‌ مرگ‌ در راه‌ خدابراي‌ مؤمنين‌ افتخاري‌ بزرگ‌ است‌. به‌ احتمال‌ زياد اين‌ قاطعيت‌ امام‌ در مبارزه‌ بود كه‌ حررا به‌ خود جذب‌ كرد.

دشمنان‌ امام‌، خصوصاً عمر بن‌ سعد به‌ روحية‌ شكست‌ناپذيري‌ امام‌ وقوف‌ كامل‌داشت‌، زيرا در پاسخ‌ شمر كه‌ حامل‌ نامة‌ عبيداللّ""ه‌ بن‌ زياد مبني‌ بر گرفتن‌ بيعت‌ از امام‌ ياجنگ‌ با او بود گفت‌:

«به‌ خدا حسين‌(ع) تسليم‌ كسي‌ نشود، همانا جان‌ پدرش‌ (علي‌) در سينة‌ اوست‌ وكسي‌ نيست‌ كه‌ تن‌ به‌ خواري‌ دهد.»

زيباترين‌ صحنة‌ گوياي‌ عزّت‌ امام‌ همانا شب‌ عاشورا بود كه‌ با وجود خيل‌ عظيم‌دشمن‌ بيعت‌ خود را از ياران‌ اندكش‌ برداشت‌ و آنها را مرخص‌ نمود. ولي‌ آنهايي‌ هم‌ كه‌درس‌ عزّت‌ را در مكتب‌ او فرا گرفته‌ بودند، در كنارش‌ ماندند و با عزّت‌ و افتخار به‌ شهادت‌رسيدند و الگوي‌ كساني‌ شدند كه‌ خواهان‌ عزّت‌ واقعي‌ بوده‌ و هستند.

نتيجه‌

نتيجه‌ اين‌ بحث‌ را مي‌توان‌ در چند عبارت‌ كوتاه‌ خلاصه‌ نمود:

1ـ عزّت‌ حقيقي‌ مخصوص‌ خداست‌ و جست‌ جوي‌ آن‌ در جاي‌ ديگر كاري‌ است‌بيهوده‌ و سرانجام‌ آن‌ سرخوردگي‌ و نااميدي‌ است‌.

2ـ تنها راه‌ نيل‌ به‌ اين‌ عزّت‌، عبادت‌ و بندگي‌ خدا و توكل‌ به‌ اوست‌، لذا انسان‌هابايد بكوشند نيت‌ خود را در عبادات‌ خالص‌تر و توكل‌ به‌ خدا را زيادتر كنند.

3ـ با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ عزّت‌هاي‌ مجازي‌ هم‌ وجود دارد و صاحبان‌ زر و زور منادي‌ وارائه‌ دهندة‌ آنند مؤمنان‌ بايد به‌ آگاهي‌ برسند كه‌ بتوانند بين‌ عزّت‌ حقيقي‌ و مجازي‌ تمايزقائل‌ شوند، كه‌ مبادا به‌ دام‌ صاحبان‌ زر و زور گرفتار شوند و به‌ جاي‌ عزّت‌ به‌ ذلّت‌نايل‌شوند.

4ـ بهترين‌ الگو براي‌ نيل‌ به‌ عزّت‌ حقيقي‌، همانا پيامبر(ص) و ائمه‌: هستند كه‌ما در اين‌ مقاله‌ گوشه‌اي‌ از سيرة‌ عملي‌ امام‌ حسين‌(ع) را در خصوص‌ عزّت‌ بيان‌ كرديم‌،كه‌ اميد است‌ با عمل‌ به‌ آن‌ همانند ايشان‌ به‌ عزت‌ رسيد.

چكيده‌

عزّت‌ چه‌ به‌ عنوان‌ خصلت‌ فردي‌ يا روحية‌ جمعي‌، به‌ معناي‌، مقهور عوامل‌ بيروني‌نشدن‌، صلابت‌ و شكست‌ ناپذيري‌ است‌ كه‌ طبق‌ آيات‌ و روايات‌، مخصوص‌ خداست‌ وسايرين‌ مي‌توانند با تقرّب‌ به‌ خدا، به‌ آن‌ نائل‌ شوند. بنابراين‌ پيامبران‌ و مؤمنين‌ هم‌داراي‌ عزّت‌ الهي‌ هستند. طبق‌ برنامه‌اي‌ كه‌ امام‌ حسين‌(ع) ارائه‌ داده‌، پرورش‌ دردامن‌هاي‌ پاك‌ و شريف‌، عبادت‌ خالصانه‌، توكل‌ به‌ خدا، پشت‌ پا زدن‌ به‌ زندگي‌ ننگين‌،مقهور سلاطين‌ جور نشدن‌ و انتخاب‌ مرگ‌ آگاهانه‌، از اموري‌ است‌ كه‌ انسان‌ را به‌ عزّت‌الهي‌ نائل‌ مي‌كند و اين‌ معنا از برخورد امام‌ با خلفاي‌ اموي‌ و عمالشان‌ به‌ خوبي‌ پيداست‌.امام‌ با صلابت‌ در مقابل‌ معاويه‌ در امر ولي‌عهدي‌ يزيد ايستاد و بعد از مرگ‌ او هم‌ وقتي‌والي‌ مدينه‌، بيعت‌ با يزيد را با امام‌ حسين‌(ع) مطرح‌ كرد، حضرت‌ با ذليلانه‌ شمردن‌ آن‌،آن‌ را نفي‌ كرد و ضمن‌ بر شمردن‌ زشتي‌ها و آلودگي‌هاي‌ يزيد، فرمود: «فَمِثْلي‌لايُبايع‌ُمِثْلَه‌»

در جاي‌ ديگر با رد پيشنهاد تسليم‌ شدن‌، فرمود:

«لا اُعطِيكُم‌ْ بِيَدي‌ اِعطَاءَ الذَّليل‌؛ همچون‌ ذليلان‌، دست‌ بيعت‌ با شما نخواهم‌داد».

صبح‌ عاشورا در طليعه‌ نبرد، ضمن‌ سخناني‌ فرمود:

به‌ خدا قسم‌ آنچه‌ را از من‌ مي‌خواهند]تسليم‌ شدن‌[ نخواهم‌ پذيرفت‌، تا اين‌ كه‌آغشته‌ به‌ خون‌ خويش‌ خدا را ديدار كنم‌. در خطابه‌ پرشور ديگري‌ در كربلا، خطاب‌ به‌ سپاه‌كوفه‌، در ردّ درخواست‌ ابن‌ زياد، مبني‌ بر تسليم‌ شدن‌ و بيعت‌ فرمود: ابن‌ زياد مرا ميان‌كشته‌ شدن‌ و ذلّت‌ مخيّر قرار داده‌ ، هيهات‌ كه‌ من‌، جانب‌ ذلت‌ را بگيرم‌. اين‌ را خدا ورسول‌ و دامن‌هاي‌ پاك‌ عترت‌ و جان‌هاي‌ غيرتمند و با عزّت‌ نمي‌پذيرند، هرگز اطاعت‌ ازفرومايگان‌ را بر شهادت‌ كريمانه‌ ترجيح‌ نخواهيم‌ داد. امام‌ حسين‌(ع)، مرگ‌ با عزت‌ رابهتر از زندگي‌ با ذلّت‌ مي‌دانست‌. اين‌ سخن‌ اوست‌: «مَوْت‌ٌ في‌ عِزَّ خَيرٌ من‌ حَياه‌ٍ في‌ ذُل‌ٍّ» وهمين‌ مفهوم‌ را در رجزخواني‌ خود روز عاشورا در ميدان‌ جنگ‌ بر زبان‌ مي‌آورد: «مرگ‌،بهتر از ننگ‌ است‌» يا «اَلمَوْت‌ُ أولي‌"" من‌ رُكُوب‌ِ الع""ارٍ» آري‌، شجاعت‌ و عزّت‌ امام‌ امري‌است‌ كه‌ دوست‌ و دشمن‌ به‌ آن‌ اعتراف‌ كرده‌اند.

/ 1