تبیان، دستیار زندگی

(سفرنامه مصور از سفر به سرزمین نور)

رمز كاروان ما "یا فاطمه الزهرا(س)" بود.

حكایت همچنان باقیست...

جمعه

مزار شهدای قزوین

سلام سلام سلام

فالنیک جان احسنت به شما

واقعا دست به قلمتون خیلی عالیه

ادم احساس می کنه رفته اونجا

منم خیلی دوست دارم برم ولی وقتشو نمی کنم

شاید سال دیگه رفتم

و لک السّلام و الیک یعود السّلام

سلاااااااااام

*******

ماندگار باشید

یا حق

به نام خدا

سلام دوستان

سرکارخانم فال نیک ممنون از اینکه مارو هم به فیض رسوندی .فقط یه چیزی اینکه منم ان شاءالله اخراین هفته راهی این سفرپرفیضم   میتونم عکسامو اینجا آپ کنم؟ _ قلم خوبی ندارم ولی سعی میکنم اونی روکه میبینم اینجابذارم_اگه موافقین یه ندا بدین.

عیدتون مبارک

 با صلوات بر خاتم انبیا(ص)

با سلام خیلی زیبا بود استفاده کردیم دستتون درد نکنه

یا علی

سلام دوستان

ممنون از لطفتون.

moorche22گرامی حتما این كار رو انجام بدید خوشحال میشیم دوستان دیگر هم می تونند

به نام خدا

سلام دوستان

خانم فالنیک سلامی مجدد .منم رفتم ومتاسفانه برگشتم.اما طبق قولم ان شاءالله عکسهامو همینجا میذارم .فعلا خدا حافظ

به نام خدا

فاخلع نعلیک

طلائیه

در35کیلومتری اهوازبه سمت خرمشهر سه راهی جفیر وپادگان حمید(که عراقیها ان رااز پایه خراب کرده بودند )نمایان می شود.به سمت طلائیه راه می افتی .بعداز عبورازپاسگاه شهابی وطلائیه ی جدید درحاشیه ی دژمرزی شهید ساجدی به طلائیه میدان حماسه ها میرسی.وتو نیزشاید مانند آن هزاران نفرباشی که کفشهایت راازپای درمی اوری وروی خاک شوره زاروشورآفرین طلائیه قدم میگذاری.میدانی چرا؟چون اینجابه سرزمین حضرت ابالفضل معروف است .بذاربرات داستانشوبگم :بعداز جنگ اعضاء تیم تفحص دراین منطقه تلاشزیادی میکنند مگر اثری ازشهیدیپیداکنند تادل مادرش راشادکنند ولی ازآن همه شهید هیچ خبری نبود.متوسل به حضرت ابوالفضل میشن وبا حضرت درددل میکنند که حتما این شهد ااز ما قهر کردند.چند وقت دوباره کارو شروع میکنند یک شهید پیدا میشه که اسمش عباس بود.دوباره میگردن یه جنازه دیگه پیدامیشه اسم این شهیدم ابوالفضله.بازم ادامه میدن یه شهید دیگه پیدا میکنن اسمش چیه؟عباس ابوالفضلیه .پس بچه های تفحص کاروتعطیل میکنن ومیفهمند که شهدا خودشون نمیخوان پیداشون کنن.پس آرام و با احترام راه برو چون پوست و گوشت و استخوان شهدا بااین خاک مخلوط شده.شاید روی چشم یه شهید راه میری شاید پاروی دهان یک شهید میگذاری شاید.....روبروت معبرومحور بچه های گردان یا مهدی (عج)است که درعملیات خیبر خاک طلائیه را باخون خود معطرکردند.وآن سوترحرم شهدای گمنام است ومحلی است که دست سردار لشگر امام حسین(ع) شهید خرازی از پیکر جدا شد.

به نام خدا

سلام دوستان

فاخلع نعلیک

طلائیه

وقرآن را میگشایم میدانی چه چیزی جلوی چشمانم نمایان میشود؟

به نام خدا

فاخلع نعلیک

هویزه

نام خرمشهرراکه میشنوی درذهنت دفاع مردانه کوچه به کوچه دویدنها وجهان آرادرذهنت مینشیند.وقتی اسم آبادان را میشنوی پیرمردی به ذهنت می اید که رکاب زنان میرود تا خبر نفوذ دشمن رااز سوی نخلها به بچه های سپاه بدهد.

وقتی می گویی دزفول یادموشک وآواروکودکان بی جان ومادران زارنشسته برآوار می افتی ودهلاویه چمران رابه یاد تو می آورد نبرددر دشتهای هموار وعقب نشینی تانکها هویزه با شهید علم الهدی عجین است.باخاطرات نبردنابرابر عده ای محدود درمقابل لشکر تانک وبه خون غلتیدن جوانان مومن.لشکرکفربه این هم بسنده نکرد وبا تانک ازروی جنازه ها رد شد.وحسین علم الهدی باگلوله مستقیم سه تانک به شهادت رسید.وما هیچ وقت نتوانستیم پیکر این شهید بزرگواررو کنار هم بچینیم.