امام سجاد علیه السلام كه خود در كربلا شاهد مصائب دلخراش امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش بود، پس از واقعه عاشورا تا زمانى كه در قید حیات بود، این واقعه سوزناك را فراموش نكرد و همیشه گریه و سوگوارى مىنمود. او هر وقت مىخواست آب بنوشد تا چشمش به آب مىافتاد، اشك از چشمانش سرازیر مىشد، وقتى علت این كار را مىپرسیدند، مىفرمود: چگونه گریه نكنم درحالى كه یزیدیان آب را براى وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولى آن را به روى پدرم بستند و او را با لب تشنه كشتند. مىفرماید: هر وقت كشته شدن فرزندان فاطمه علیها السلام را به یاد مىآورم، گریه گلویم را مىگیرد. وقتى هم افرادى وى را دلدارى مىدادند، مىفرمود: «كیف لا ابكى؟ و قد منع ابى من الماء الذى كان مطلقا للسباع و الوحوش».
امام سجاد علیه السلام در عزاى پدر مظلوم خویش به حدى گریست كه او را یكى از بكائیون پنجگانه تاریخ لقب دادند. وقتى راز آن همه گریه را از آن حضرت مىپرسیدند، مصائب جانگداز كربلا را بازگو مىكرد و مىفرمود: مرا ملامت نكنید، یعقوب، پس از آن كه یك فرزند خود را از دست داد، آنقدر گریست تا از غصه چشمهایش سفید شد درحالى كه یقین به مرگ فرزندش نداشت.
از فراق روى یك یوسف اگر یعقوب سوخت
هجر هفتاد و دو یوسف كرده خونین دل مرا
درحالى كه من به چشم خود دیدم در یك نیمروز چهارده نفر از اهل بیت مرا سر بریدند انتظار دارید، داغ آنها از دلم بیرون برود؟!
او نه تنها در ماتم پدر بزرگوارش اشك مىریخت، بلكه مؤمنان را نیز ترغیب به گریستن در عزاى آن مظلوم مىكرد: «ایما مؤمن دمعت عیناه لقتل الحسین حتى تسیل على خده بواه الله بها فى الجنة غرفا یسكنها احقابا»:
«هر مؤمنى كه بر شهادت حسین علیه السلام آن قدر بگرید كه اشك بر گونهاش جارى شود، خداوند براى او غرفههائى در بهشت آماده مىسازد كه تا ابد در آن اقامتخواهد كرد».
...