• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 12823)
يکشنبه 17/9/1387 - 9:53 -0 تشکر 75833
طنزهای اجتماعی

سلام

اولش می خواستم این تاپیک رو در انجمن طنز ثبت کنم ولی بعد فکر کردم هیچ جا برا ی این کار بهتر از انجمن اجتماعی نیست.بیایید در قالب شعر،نثر و...از نوع طنزش با استفاده از مطالب دیگران یا ذهنیات خودمون نگاهی نو به مسائل اجتماعی داشته باشیم.چراغ اول رو من روشن می کنم

الا ای نفت! روز خوش نبینی

گل عیش از حیات خود نچینی

نشد چون بچّه ی آدم بیایی

دمی هم بر سر سفره نشینی!

 

تو را، گفتم بپردازند خشکه

سر سفره بیایی بشکه بشکه

لب ما تر نشد از خشکه ی تو

الهی که بری زیر درشکه!!

 

قلمکــــــاری و زربفتی نگردی

از این وضع هشلهفتی، نگردی

جناب وعده در حال عبور است

بپا ای سفره جان نفتی نگردی!

به دنیا کسب و کارت روبراه است

طلا هستی ولی رنگت سیاه است

سر سفره چگونه آرمت چون

طنابم پاره و دلوم به چاه است!

منبع:وبلاگ بوالفضول

                          این نیز بگذرد.....
دوشنبه 2/10/1387 - 13:9 - 0 تشکر 78906

 سلام

(طرح تحریم ارباب رجوع)

ازآنجا که کشور در مقطع حساسی به سر می برد و  ابرقدرتها(یا همان ابرظلمتها) کشور ما را با تحریم مواجه کرده اند، کارمندان و کارکنان برخی ادارات و سازمانها بر آماده سازی مردم همت گماشته اند و طرحی تحت عنوان ((طرح تحریم ارباب رجوع)) را در محل کار خود به مرحله اجرا در آورده اند. این طرح خودسرانه و خودساخته و خودتصویب شده شامل بندهای زیر است :

بند 1) همیشه حق با مشتری است. اما مشتری با ارباب رجوع تومنی صنار توفیر دارد و اصولا حق با او نیست،چون اینجا بقالی نیست که مشتری داشته باشد ! البته از بقالان محترم و سایر کسبه و اهل بازار نیز انتظار میرود که آنان نیز حق را با مشتری ندانند تا این امر موجب هماهنگی بازاریان و کارکنان گردد.

تبصره 1: فرض محال که محال نیست ! گیریم حق با ارباب رجوع ! اصلا حق گرفتنی است ، دادنی نیست ! پس او بیاید حق خودش را بگیرد ، ما که به او نمیدهیم .

بصره2:اگر خواستیم حق را به ارباب رجوع بدهیم،مصداق ضرب المثل ((در دیزی بازه،حیای گربه کجا رفته !!)) او باید از گرفتن حق خود امتناع کند.

بند 2) پاسخگویی به ارباب رجوع زمانی لازم است که تعداد مراجعین بیش از 5نفر باشد!در غیر اینصورت کارمند مربوطه میبایست با تلفن به پسرعمه خاله ناتنی مادرش زنگ بزند و صحبت کند تا تعداد ارباب رجوع به بیش از 5 نفر برسد.

بند 3) حال که تعداد ارباب رجوع به حد نصاب لازم رسید ، کارمند مربوطه میبایست به مکانی برود تا روی خودرا به دیوار نموده بر صورت مراجعین محترم گلاب پاشی نماید! این عمل میتواند تا پایان ساعت اداری به طول بیانجامد.

بند 4) در صورت اتمام عملیات گلابپاشی ، اگر ساعت اداری تمام نشد ، کارمند مربوطه می تواند مراجعین را به بخش دیگری از اداره بفرستد.
پیشنهاد : بهتر است کارمند مذکور،مراجعین را به شعبه دیگر اداره ( که ترجیحا در دور افتاده ترین نقطه شهر قرار دارد) بفرستد.

بند 5)کارمند میبایست برای صرف نهار از پشت میز خود خارج شده تا 2 ساعت دیگر به محل کار خود بازنگردد.

بند 6) پس از اتمام ناهار ، او میتواند با همکارش که در میز بغل نشسته sms بازی کند و یا سر خود را با بازیهای رایانه ای گرم نماید

بند ۷) در صورت مراجعه چند ارباب رجوع دیگر، کارمند موظف است که اعلام کند : وقت اداری به پایان رسیده و دیگر به درخواست مراجعین پاسخ داده نخواهد شد !

بندپ) افرادی که واجد شرایط بند (پ) بوده از نعمت پارتی برخوردارند مشمول ((طرح تحریم ارباب رجوع)) نمیشوند و در اینجاست که ((طرح تکریم ارباب رجوع)) می بایست به مرحله اجرا درآید.
کارمند باید توجه داشته باشد که خواسته این قبیل مراجعین، اعم از قانونی و غیرقانونی، لازم الاجرا است حتی اگر ساعت اداری به پایان رسیده باشد !

                          این نیز بگذرد.....
يکشنبه 8/10/1387 - 11:44 - 0 تشکر 79664

بیکاران شاغل یا شاغلین بى کار !

با توجه به فرمایش وزیر کار مبنی بر تک رقمی شدن نرخ بیکاری و با عنایت به اعلام آمار ۱۰میلیون جویای کار در کشور(معادل  ۴۲درصد!) از سوی وزیر تعاون ضمن تایید هردو آمار فوق و رد و تکذیب و تقبیح و تکفیر وجود هرنوع تناقض٬تباین٬تفاوت و ... در دو خبر بالا که صرفا برای تضعیف دولت نهم از سوی مافیای اقتصادی٬قلم به دستان مزدور و جیره خواران استکبار بیان می شود٬دلایل عدم تناقض دو مطلب فوق بدین ترتیب اعلام می گردد:۱- ببینم ! اصلا مگر بیکارید که دتبال تناقض می گردید !؟ همین کارها را می کنید که می گویند ده میلیون نفر بیکارند !۲-آمار تک رقمی شدن نرخ بیکاری٬یک آمار سر کاری بوده یعنی کسانی که این آمار به نحوی به اطلاعشان رسیده است٬ سر کار رفته اند و چون کسی که سر کار رفته شاغل محسوب می شود نرخ بیکاری کاهش یافته است!۳-مگر شاغل بودن و بیکار نبودن با جویای کار بودن تناقض دارد !؟ شاید یک نفر بیکار نبود و شغلی هم برای خودش داشت ولی دنبال یک کار دیگر هم می گشت ! مگر زندگی این روزها با یک شغل می گذرد ؟ بعلاوه آنقدر در این مملکت شغل زیاد است که به هر نفر کلی شغل می رسد ! نمونه اش همین آقای الهام که طنزنوشتن راجع به چندشغله بودنش تکراری شده اما باز هم شغل جدید برایش پیدا میشود٬ اصولا جوانان جویای کار باید پشتکار در  پیدا کردن کار را از آقای الهام یاد بگیرند ! آخرین آن را ملاحظه بفرمایید:دكتر غلامحسین الهام به سمت ریاست دفتر بنیاد غدیر در وزارت دادگستری منصوب شد.۴- به دولت پیشنهاد می گردد جهت ترکاندن چشم حسودان و ضربات آبدوریوچگی(تکواندوکاران عزیز درست نوشتم!؟) به پوزه استکبار٬با اعلام بیکاری به عنوان یکی از مشاغل موجود در کشور ٬ آمار شاغلین را به ۱۰۰ درصد و بیکاران را به صفر درصد رسانده مشکل بیکاری را به همین آسانی حل نماید ! -------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:
۱-سوال:فکر میکنید در این مطلب چند بار از کلمه "کار" استفاده شده باشد ؟!
۲-جواب:مگر من بیکارم که بشمارم ! خودتان بشمارید !
۳-خدا وکیلی اگر شما بیکار نبودید این مطلب را می خواندید !؟یا من اگر بیکار نبودم این مطلب را می نوشتم!؟
۴-جواب سوال ۱ : ۲۴ بار !

منبع:یکی از سایتها

                          این نیز بگذرد.....
يکشنبه 22/10/1387 - 10:23 - 0 تشکر 82224

حتما شنیده اید که قرار است اقتصاد کشور متحول شده یارانه ها حذف گردد و ماهانه درب منزل شما را دق الباب کرده چمدانی پر از پول تقدیم شما نموده از حضورتان خداحافظی نمایند!(البته امیدواریم که نقدینگی چمدان مذکور به حدی نباشد که در آن زمان  تنها با آن بتوانید یک کیلوگرم گوجه فرنگی ناقابل خریداری فرمایید.) به هرحال علی رغم تصمیم بر حذف یارانه ها یکی از مسئولان در سال جاری ار پرداخت نوعی یارانه خبر داده است که البته از نوعی است که وقتی به آن محتاج شدید خودتان قادر به استفاده از این نوع یارانه نبوده بقیه بایستی این یارانه را خرج حضرتعالی نمایند! اگر هنوز هم متوجه عرایض بنده نشده اید باز هم بیشتر برایتان توضیح می دهم: تصور بفرمایید که در منزل روی مبل لمیده مشغول صرف چای هستید که زنگ منزل شما به صدا در آمده شخصی از شما می پرسد:«ببخشید آقا(یا خانم) این شتر که راه  را بند آورده مال شماست!؟» و شما هم  محض ارضای غریزه کنجکاوی(همان مودبانه فضولی!) بیرون می روید و در کمال تعجب می بینید شتری را که می گویند در خانه همه می خوابد درخانه شما خوابیده است ! و شخصی که سوار آن است یک قبض در دست دارد. با دقت که نگاه کنید میبینید روی آن نوشته « قبض روح». سرتان را که بالا می کنید متوجه می شوید که راکب شتر همان حضرت عزراییل است ! آن وقت است که می فهمید  متوفی گشته اید و ضمن شتافتن به دیار باقی نیازمند نوعی یارانه هم هستید اما چون هردو دست شما از دنیا و مافیها کوتاه است دیگر قادر به استفاده از  یارانه مذکور نیستید و ورثه محترم باید ازاین  یارانه برای شما استفاده کنند.نام این یارانه ، «یارانه قبر» است !
اگر باز هم متوجه نشدید یا فکر میکنید نویسنده قصد مزاح با شما را دارد تیتر زیر را ملاحظه نمایید:
روزنامه اطلاعات مورخه 6 مرداد87: کمک هزینه کفن و دفن :  پرداخت یارانه قبر !
حال تصمیم با شماست. 
بعلت حذف یارانه ها ممکن است یارانه قبر هم حذف شود ! لذا به اهالی آینده قبور (زندگان امروز- مردگان فردا)پیشنهاد می گردد که سریعا نسبت به خرید یک باب قبرجا! تا پیش از حذف  یارانه آن اقدام نمایند تا به این ترتیب علاوه بر خرید قبر به قیمت ارزان تر، درصورتیکه پس از حذف یارانه ها و سر به آسمان ساییدن قیمت ها زندگی سخت و چه بسا نا ممکن گردید ، حداقل مردن آسان باشد!
همین طور با توجه به اتمام قریب الوقوع فضای موجود در بهشت زهرا برای تهرانیان عزیز و نیز با عنایت به گرانی مسکن و عدم توانایی خرید خانه در این دنیا،لا اقل در آخرت صاحب خانه شده مانند دنیا خانه به دوش نباشند!
(چاپ شده در ماهنامه طنز و کاریکاتور بچه مشد)

                          این نیز بگذرد.....
شنبه 28/10/1387 - 9:54 - 0 تشکر 83417

هی می گفتی که می رم از این ولایت آتقی!

بــــــــــــارو بندیلتــــــو بستی در نهایت آتقی!

گفتیمت نرو، نکــــــردی هیـــــچ عنایت آتقی!

 پند مـــــــا باد هوا!               

                کردی زود شال و کُلا

 حتّی گوش به حرف کدخدا نکردی آتقی!

 رفتی پشت سرتَم نیگـــــا نکردی آتقی!

 □

عید اومد بهــــــــار اومد هیچ خبری ازت نشد

گفتیم این غنچه ی دل وا میشه، عاقبت نشد

یه دو خط نامه هم از ســوی تو مرحمت نشد

 رفتی بی وفا شدی    

                        بی خیال ما شدی

 بی خیال رفقــــــا، عیبی نداره آتقی!

کیلویی چنده وفا؟ عیبی نداره آتقی!

 □

 گفتیم اونجام که بری صُب تا غروب بیل می زنی

یا توی یـــــــه رستوران سُنبه به پاتیل می زنی!

شنیدیم امّا دم از ادامــــــــــــه تحصیل می زنی

 آخر هوش و حواس!              

                     بابا ای ول با کلاس!

 طاق شده طاقت ما، چش انتظاریم آتقی!

زودی دکتــــر شو بیــا،طاقت نداریم آتقی!

 □

 این روزا از آکسفورد و کمبریج صدات می آد!

اهـــــل ده میگن: داره حلّال مشکلات می آد

بی سوات رفتــــه و حالا داره با سوات می آد

 کور بشه چشم حسود       

                     بکــــن اسفندا رو دود

 ده بالا  تـــــــــو کف علم و کمالت  آتقی!

یعنی باز گلی به گوشه ی جمالت آتقی!

 □

 توی تهـــــران نذاری یهـــــو اسیرت بکنن

زبونـــــــم لال ببرن یــــه جـــا وزیرت بکنن

دو مــاه  بعدش بزنن   خرد و خمیرت بکنن                                        

دودی کن  عینکتـــو      

                     رو نکن مدرکتــــــو

 تا  نگن  این پــــــــــاره کاغـذ در پیته آتقی!

تو بپا "عوض" نشی،که اوضاع خیطه  آتقی!

 □

صدجوره قضا-بلا رو سرمــون ردیف شده

ته جیبمون تمیز و خونمـــــون کثیف شده

زود بیا که اقتصــــــاد دهمون ضعیف شده

 نمیای نامــه بده                

                   طرح و برنامـه بده

 قربون منگوله ای کـــه رو کُلاته آتقی

دهمون منتظــــــــــــر تحولّاته آتقی..

منبع:وبلاگ بو الفضول.

                          این نیز بگذرد.....
سه شنبه 1/11/1387 - 14:12 - 0 تشکر 84020

عباس آقای یكی از گداهای برجسته شهر گداپرور تهران بود. بیش از عایدات كارمند دون اشل درآمد داشت و محتاج به دفتر دار و بانك و صندوق پس انداز نبود؛ زیرا چه دفترداری مطمئن تر و واردتر از خود و چه بانكی خاطرجمع تر از زمین بود.
او پول های خود را در كوزه ای می ریخت و در زیر درختی واقع در بیرون دورازه دوشان تپه پنهان
می كرد.
عباس علاوه بر عیوب مصنوعی چند عیب خدادادی هم داشت. مهم تر از همه این بود كه عباس كور بود! نه كوری كه هیچ جا را نبیند، بلكه كوری بود كه اشخاص را از چند قدمی تشخیص می داد.
روزی چند ساعت، آن هم بعدازظهر عباس پست خود را ترك می گفت، زیرا بالاخره عباس هم بشر بود. مگر بنده خدا نیست؟ مگر گدا بنده خدا نیست؟ مگر بندگان خداد هم در زندگی یك كار واحد ندارند؟
عباس هم چند ساعتی كه غیبت می نمود می رفت پول های خود را پنهان كند تا در آمدش از دستبرد دزد و سارق مصون بماند.
هاشم ملقب به «شله» كه چلاق و لنگ بود در مجاورت عباس به شغل پرافتخار گدایی مشغول بود. ولی درآمد سرشار عباس را نداشت،‌زیرا اولاً تازه كار بود و عباس چند پیراهن بیش از او پاره كرده بود و ثانیاً استعداد و نبوغ ذاتی عباس را نداشت!
بارها شده بود كه با حسرت به دست مردمی كه پول به عباس می دادند نگریسته و از خدا تقاضا كرده بود كه نقصی مانند عباس به او عطا كند! اما این دعا هم مانند میلیونها دعایی كه در حق مردم كرده بود اجابت نمی شد.
هاشم متعجب مانده بود كه عباس با این همه درآمد پولها را چه كار می كند و بیشتر متعجب
می شد وقتی كه می دید عباس هر روز چند ساعتی غیبش می زند. پس از مدتها تفكر و فشار به مغز كوچك خود به این نتیجه رسید كه عباس پولها را در مكانی مخفی می كند.
یك روز عباس برای پنهان كردن پولها راه بیرون دروازه دوشان تپه را در پیش گرفت، هاشم شل هم لنگان لنگان زاغ سیاه او را چوب زد!
رفتند و رفتند تا از شهر خارج شدند. عباس پس از هر چند قدم یك بار به عقب نگاه می كرد و هاشم اطمینان داشت كه عباس كور است و او را نخواهد دید. یك بار هنگامی كه هاشم بیست قدمی او راه می رفت عباس به عقب برگشته و عصای خود را تكانی داد و با صدای تهدید آمیزی گفت:‌پدرسوخته ! چرا دنبال من می آیی؟!
هاشم یكه ای خورد و با خود گفت نكند كوری او هم حقه بازی بوده و مرا دیده باشد لذا پا به فرار گذاشت و چند قدم دورتر شد به عقب برگشت و دید عباس بی خیال مشغول رفتن است.
هاشم به خود جرأت داده و دوباره به تعقیب او پرداخت هنوز صد قدمی دیگر نرفته بود كه این بار هم عباس عصای خود را دور سر گردانیده و گفت:
ـ پدر سوخته! باز دنبال مرا ول نمی كنی؟!
و فی الفور به راه رفتن پرداخت.
بر هاشم حتم شد كه عباس او را نمی بیند و این تهدیدها هم «بلوف» است كه اگر احیاناً كسی در تعقیب او باشد ترسیده و بگریزد.
هاشم دلگرمابانه به دنبال او رفت این حركت عباس چندین بار تكرار شد اما تأثیری در هاشم نبخشید. یك بار عباس گوش خود را به زمین گذاشت تا بداند صدای پایی می آید یا نه. چون از این لحاظ خاطر جمع شد به طرف درختی پیش رفت و پس از ایم كورمال كورمال درخت را معاینه كرد، ده قدم از درخت دور شد و خاك زمین را كند و كوزه بزرگی از آن خارج نمود و پولهایی كه در جیب داشت در آن ریخته و سپس راهی را كه آمده بود بازگشت
هاشم هم نامردی نكرده فی الفور   محتویات فرحبخش كوزه را به جیب خود جای كرد و به شهر مراجعت نمود. هاشم دیگر برای خودش آقا شده بود یعنی در جیبش پول داشت پول.
چند روز بعد گذر هاشم از پشت مسجد سپهسالار  افتاد دید كه عباس با حالت رقت باری در كنجی خزیده و به دنیای مافیها فحش می دهد. هاشم دلش به حال او سوخت و با خود گفت:
- حالا كه پولهایش را كش رفته ام، اقلاً یك چیزی برایش بخرم!
با این نیت پاك به دكان كبابی رفته و یك نان سنگك دو آتشه و ده سیخ كباب با سایر مخلفات دستور داد تهیه كنند و خود آن را در سینی نهاده و به نزد عباس آورد و با لحن متشخصانه ای به او گفت:
- بیا فقیر این نون و كباب را بخور!
عباس دست دراز كرد و سینی را گرفت و گفت:
ـ الهی ای آقا! همان دستی كه به من فقیر و بیچاره كمك كردی به ضریح امام رضا بند شود! من كه چیزی ندارم، ولی جدم به تو عوض بدهد.
- زود بخور سینی را بده ببرم.
- چشم قربون چشم.
عباس دست خود را به طرف نان پیش برد و قطعه ای از آن جدا كرد و كباب لای آن گذارده و به دهان خود برد. هنوز لقمه را فرو نبرده بود كه مچ پای هاشم را محكم گرفته و فریاد زد:
آهای پدر سوخته ...خوب گیرت آوردم. مال مرا می خواستی بخوری...پدرت را در می آورم.
سپس نفسی تازه كرده با صدای بلند گفت:‌
- پاسبان ...پاسبان.... آهای مردم، ایها الناس، به دادم برسید ...این مردكه پولهای مرا بلند كرده است.
هاشم بهتش زده بود. هر چه فكر كرد كه از دست او فرار كند، میسر نشد، زیرا عباس او را مثل كنه چسبیده بود ...بالاخره پاسبان سر رسید و هر دو را به كلانتری جلب كرد.
هاشم در كلانتری به عمل خود اقرار كرد و از عباس پرسید:
از كجا فهمیدی كه پولهای تو را من دزدیده ام؟ خیلی ساده ... هنگامی كه نان و كباب را به دهان بردم گیر كرده و پایین نمی رفت و چون مال خودم از گلویم پایین نمی رود  و دانستم كه این نان و كباب هم مال خودم است.

                          این نیز بگذرد.....
شنبه 5/11/1387 - 11:44 - 0 تشکر 84667

سلام

اگر از من بخواهید نام یک شهروند خوب را ببرم میگویم گاو. حداقل حُسن گاو در گاوبودنش است. اجاره بها برود بالا او علوفه اش را که چندان مشمول رشد تورّم نیست می خورد. قیمت مسکن متورّم شود در قیمت طویله ی گاو که در حومه واقع است توفیر چندانی نمی کند. میوه گران شود او که سالی یکبار آن هم نهایتا شلغم (تازه اگر شلغم را میوه حساب کنیم!) می خورد اعتراضی ندارد. در افتتاح متروی شهری تاخیر بیفتد او با وقار راه خودش را می رود و سرش را هم بلند نمی کند چون می داند افتتاح هم بشود توی مترو راهش نمی دهند. ازدیاد موشها مناظر شهری را به گند بکشد از ترس جیغ نمی کشد و به "مو مو" کردن اکتفا می کند. نزدیک انتخابات باشد یا نباشد دفعات نشخوار کردنش در شبانه روز کمافی السابق ثابت خواهد ماند. شیر گران باشد یا ارزان، یارانه ای باشد یا فاقد یارانه، همچنان اجازه ی لمس پستان و دوشیدنش را به آدم ها می دهد. بهره ی بانکی عود کند سرش را می کند توی آخور و به ریش بنی بشر می خندد. هزینه ی سزارین در بیمارستان های خصوصی سر به فلک بگذارد او همچنان طبیعی می زاید و از "دعوت" هیچ گوساله ای به جامعه ی شهری ناخشنود نمی شود. خلاصه با این تفاصیل کدام شهروندی از وضعیت شهری تا این حد رضایت دارد و کدام شهروندی بهتر از آن کسی که از همه چیز راضی باشد؟ پس شما هم با من هم کلام شوید «زنده باد گاو، این شهروند همیشه راضی!»

منبع:وبلاگ وبخند

                          این نیز بگذرد.....
چهارشنبه 9/11/1387 - 14:33 - 0 تشکر 85644

 سلام

"وصیتنامه"

قبر مرا نیم متر كمتر عمیق كنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیكتر باشم.

بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.

به پزشك قانونی بگویید روح مرا كالبدشكافی كند، من به آن مشكوكم!

ورثه حق دارند با طلبكاران من كتك‌كاری كنند.

عبور هرگونه كابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اكیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا كنم.

كارت شناساییم با دو قطعه عکس مرا لای كفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و كفن من بنویسید: این عاقبت كسی است كه زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال كنند. در چمنزار خاكم كنید!

كسانی كه زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به دختران بیکار ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یك آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

کله مرغ برای سگها یادتون نره چون گناه دارند گشنه بمونند.

بجای عکسم روی آگهی ترحیم کارت معافیم رو بزارید.

در مجلس ختم من گاز اشك‌آور پخش كنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینكه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم و خواهش میکنم پشت سرم حرف در نیار ید.

التماس میکنم کفنم را از یک پارچه مارکدار انتخاب کنید تا جلوی آدمهای گه تازه به دوران رسیده کم نیاریم.

به مرده شوی بگویید مرا با چوبك بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم.

چون تمام آرزوهایم را به گور می‌برم، سعی كنید قبر مرا بزرگ بسازید كه جای آتها هم باش

امضاء حاجی
منبع:سایت هم تبار

                          این نیز بگذرد.....
سه شنبه 15/11/1387 - 11:59 - 0 تشکر 87215

 سلام

وقتی یه مجرد متاهل میشه چه اتفاقی می افته؟؟؟

- دیگه مجبوره ریشاشو همیشه اصلاح کنه!( البته تا همون دو برج اولش، وقتی دیگه خودتو قالب کردی و دیگه راه برگشت نیست اشکالی نداره)
- کفشاشو که تا حالا بوی واکس نخورده هر روز سه بار وکس بکشه!( اینم تا یک ماه اول کافیه)
- با اینکه از رسمی بودن متنفره باید دیگه با کت و شلوار و خیلی رسمی تو مجالس حاضر بشه.(اینو دیگه مجبوری! چون برات کت و شلوار خریدن، اگه نپوشی که دیگه هیچی!)
- دیگه نمی تونه یواشکی دستشو بکنه تو دماغش، چون یکی ثانیه به ثانیه تحت نظرش داره.

- دیگه هر حرفی و هر کاری رو نمیتونی بکنی! اگه این کارا رو قبلا هم می کردی الان انجام بدی می گن! اوهووو ببین پسره رو از روزی که زن گرفته چقدر تغییر کرده. این حرفا و کارا رو خانم تو دهنش گذاشته!
- دیگه نمی تونی با زیر شلواری بری در دکون نونوایی نون بخری. چون امکان داره یکی از اقوام خانمت که اتفاقا خواستگار قبلیش بوده تو رو ببینه و بره همه جا جار بزنه که عجب دوماد کَلپَتره ای گیرشون اومده با زیر شلواری راه راه خشتک پاره میره تو مجالس عمومی!
- مجبوری کلی قبض موبایل بدی( من از این یکی مستثنی بودم. چون مکالماتم حداکثر 3 دقیقه طول می کشید! من نمی دونم این زوجای جوون چی بهم می گن که 3 ساعت پشت گوشین؟ خداییش منو و خانومم 2 دقیقه حرف بزنیم کم میاریم!)
- اصلا نمی فهمی پولای تو جیبت چجوری غیب میشه!

منبع :وبلاگ بلغوریات

                          این نیز بگذرد.....
چهارشنبه 16/11/1387 - 13:11 - 0 تشکر 87529

 سلام

مدیریت زمان جهت کارمنان دولت:

همکاران محترم واقفند که کار اداری صرفاً وسیله ای برای تأمین زندگی فعلی و آتی است و حقوقی که دریافت میکنید حق مسلم شما بوده، آب باریکه ای است که وظیفه ای را متوجه شما نمیکند.

      با اینحال، هشت ساعت حضور فیزیکی در محل کار را نمیشود ندیده گرفت و در این وضعیت باید به فکر راهکارهایی بود تا از این زمان به نحو احسن استفاده نموده، تهدیدها را به فرصتها تبدیل کرد.

     این کارگاه قصد دارد راهکارهای لازم برای استفاده بهینه از وقت اداری را آموزش دهد (صدور گواهینامه تضمینی است و آزمون نهائی فرمالیته است!).

 ورود و خروج:

معمولاً یک ربع فرجه برای ورود و خروج در نظر گرفته میشود. موقع ورود 15 دقیقه دیر و موقع خروج 15 دقیقه زودتر کارت بزنید. به این ترتیب نیم ساعت در زمان صرفه جویی کرده اید. بعلاوه، در محل کارت زنی در موقع ورود و خروج میتوانید 15 دقیقه (یعنی جمعاً نیم ساعت) با همکاران خوش و بش کنید. با این راهکار ساده شما عملاً 8 ساعت کار اداری را به 7 ساعت تقلیل داده اید.

 صبحانه اداری:

زندگی ماشینی و خستگی اجازه نمیدهد شما مثل ایام قدیم در کنار همسر و فرزندانتان با خیال آسوده صبحانه بخورید. به نوبت یکی از همکاران مسئولیت داشته باشد سر راهش چند عدد نان بربری خریداری کند و حوالی ساعت هشت و نیم صبح دور هم جمع شوید و به صرف صبحانه بپردازید. هر قدر هم که عجله داشته باشید بالاخره نیم ساعتی طول میکشد تا کارتان تمام شود. خب شما تنها 6 ساعت و نیم وقت دارید.

 دستشویی:

کسی نمیتواند مانع شما برای رفتن به دستشویی شود. این حقی است که حتی زندانیان سیاسی هم از آن برخوردارند (منتها با محدودیت دفعات).حداقل روزی دو بار از دستشوئی اداره استفاده کنید. مدت زمان پیشنهادی برای هر بار 15 دقیقه است. بیشتر از این مدت را نمیتوان توصیه کنم چون موقع خروج بعلت ایسکمی (خواب رفتن پاها) ممکن است قادر به ایستادن نباشید و تعادلتان بهم بخورد. شش ساعت دیگر باقی است.

 جبران کسر خواب:

این کار در بعضی اداره جات (بخصوص در مراکز تحقیقاتی- پژوهشی) رایجتر است و ممکن است همه جا مقدور نباشد. بهانه ای برای این کار لازم است (مثلاً پشت در بنویسید که بین ساعت ده و نیم تا یازده و نیم بعلت رسیدگی به پرونده ها، حسابرسی روزانه، مطالعه آنلاین، آنالیز آماری و نظایر آن) از پذیرفتن ارباب رجوع معذوریم. یک بالش کوچک در اتاقتان داشته باشید. یک ساعت خواب در وسط روز بر اساس نظریات دانشمندان ژاپنی موجب افزایش انرژی و انگیزه کار در کارکنان میشود و شما با این کار خود در حقیقت به کشور خودتان خدمت میکنید. تنها 5 ساعت دیگر برای برنامه ریزی باقی مانده.

 حضور در نماز جماعت:

درست است که مجموع نماز ظهر و عصر شما در منزل شش دقیقه طول میکشد ولی بهتر است در اداره تمام مستحبات و مراحل را با دقت هر چه تمامتر انجام دهید. ده دقیقه قبل از شروع اذان احکام تخلی را به عمل آورده و وضو بگیرید و همزمان با شروع اذان از بلندگوی مسجد با سر و صدای فراوان وارد نمازخانه شوید. خود نمازها که دو تا روی هم 15 دقیقه طول میکشد. سایر مستحبات و تعقیبات و اگر سخنرانی هم بود (اعم از بین الصلاتین یا بعد از آنها) را از دست ندهید. مطمئن باشید 45 دقیقه از وقت خودتان را مدیریت کرده اید. حالا ماند 4 ساعت و 15 دقیقه دیگر.

 ناهار شاهانه:

ناهار اداره هر چه باشد یا رایگان است یا ارزان و حیف است که آن را از دست بدهید. در کنار همکاران نشستن و پی دیگران را زدن،همچین طرح مسائل و مشکلات کاری و نیز صحبت در مورد فیش حقوق سایرین همراه با ناهار یک نوع مدیریت کیفی پروژه است. پزشکان معتقدند لقمه ها باید کامل جویده شوند. از چاشنیهای خانگی (ترشی) هم که به نوبت به اداره میبرید استفاده کنید. مجموع معطلی صف ناهار، میل کردن غذا و گپ دوستانه با 45 دقیقه زمان مدت باقیمانده از وظایف شما در اداره را عملاً به سه ساعت و نیم تقلیل میدهد.

 مراسم چای:

شما از صبح تا آخر وقت اداری قطعاً حداقل 8 فنجان چای در اتاق خودتان یا دیگران میل مینمایید، لیکن این مورد فرق میکند. چای بعد از ناهار را حتماً در حضور جمع همراه با شیرین کاری یکی از همکاران استثنائی و تفریحات سالم میل کنید. این کار برای سلامتی جسم و روح و هضم بهینه غذا بسیار مفید است. زمان پیش بینی شده برای این بخش از خدمات صادقانه شما حدوداً نیم ساعت است.

 عصر انفجار اطلاعات:

شما یک کارشناس هستید (آنهم از نوع خبره یا ارشدش). آگاهی از آخرین پیشرفتهای علمی و مدیریتی امروزه برای فردی مثل شما از نان شب واجبتر است. روزانه حداقل یک ساعت به دنیای مجازی اینترنت بپیوندید. اطلاع از اینکه امسال جایزه اسکار به چه کسی تعلق گرفته، زمان قرعه کشی گرین کارت، آخرین پیشرفتها در مدلهای مو و لباس و جواهرات، تحولات صورت گرفته در زندگی زناشوئی هنرمندان در داخل و خارج کشور، همراه با اطلاع یافتن از مصوبات مجلس و دولت در مورد افزایش ضریبهای حقوقی یا بازنشستگی و مسائل مبتلابه دیگر از جمله مواردی است که یک کارشناس عالی باید از آنها مطلع باشد. ضمن این کار، شما با یک ساعت مدیریت زمان، مدت باقیمانده خدمات خود را به دو ساعت میرسانید.

 رسیدگی به سایر امور:

دو ساعت باقیمانده را میتوانید به سایر امور محوله بپردازید. برای جلوگیری از اطاله کلام فهرست اهم این امور به قرار زیر میباشد: مرتب کردن اتاق و میز کار، مراجعه حضوری به دفتر رئیس و دادن چند پیشنهاد برای افزایش بهره وری کارکنان، تماس با شرکت تعاونی و حسابداری و امور وام و بقیه قسمتهای مرتبط با شما، تماس تلفنی با تعدادی از دوستان و بستگان به قصد تألیف قلوب و صله ارحام، استفاده از امکانات رفاهی مؤسسه (نظیر نانوائی، سلمانی، خشکشوئی، بسته به مورد و در صورت وجود)، هماهنگی با منزل برای تأمین مایحتاج روزانه و...

 مدیریت زمان در موارد خاص:

با برخی تمهیدات لازم میتوانید در موارد خاص از یک ساعت تا کل روز را طی یک برنامه (پکیج) یکجا مدیریت کنید. فهرستی از این اقدامات بقرار زیر میباشد:

1)      شرکت در کلاسهای ICDL

2)      صرف ناهار در منزل (حداقل پست لازم معاون مدیرکل... راننده ها مستثنی هستند)

3)      استفاده از مرخصی استعلاجی (بویژه بین دو تعطیل)

4)      استفاده از مأموریت اداری اعم از داخل یا خارج شهری

5)      شرکت در مراسم کفن و دفن بستگان سایر همکاران تا درجه سوم

6)      شرکت در کلیه مراسم فرهنگی که از سوی اداره ترتیب داده میشود (یک ساعت حضور + چند ساعت جیم)

7)      ترک محل خدمت در صورت وقوع حوادث غیرمترقبه در منزل خود یا بستگان درجه یک (مانند فرو رفتن سوزن در دست کودک)

8)      مرخصی ساعتی در اول یا آخر وقت اداری (و پاره کردن برگه مرخصی با هماهنگی مسئول ورود و خروج)

9)      عدم حضور در محل کار بطور مطلق در صورت عدم حضور مافوق

 الان آخر ماه است و این حق شماست که از رئیس خود 120 ساعت اضافه کاری مطالبه کنید. با اینهمه حسن تدبیر و سختکوشی شما، باید خیلی بی انصاف باشد که از تأمین این حداقل درخواست شما سر باز بزند.

گودرز صادقی(سایت هم تبار)

                          این نیز بگذرد.....
جمعه 18/11/1387 - 18:24 - 0 تشکر 88172

نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس***ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس
گفتم سلام حافظ گفتا عليك جانم ***گفتم كجا روي گفت : والله خود ندانم
گفتم بگير فالي گفتا نمانده حالي *** گفتم چگونه اي گفت: در بند بي خيال
گفتم كه تازه تازه شعر و غزل چه داري***گفتا كه مي سرايم شعر سپيدباري
گفتم ز دولت عشق گفتا :كودتا شد *** گفتم رقيب ، گفتا: كله پا شد
گفتم كجاست ليلي؟مشغول دلربايي***گفتا شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم بگو، ز خالش ،ان خال اتش افروز***گفتا عمل نموده ديروز يا پريروز
گفتم بگو ز مويش ، گفتا كه مش نموده***گفتم بگو ز يارش، گفتا ولش نموده
گفتم چرا؟چگونه؟عاقل شده است مجنون***گفتا شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم كجاست جمشيد؟ جام جهان نمايش؟ ***گفتا خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم بگو ز ساقي حالا شده چه كاره *** گفتا شده است منشي در دفتر اداره
گفتم بگو ز زاهد ان رهناي منزل ***گفتا كه دست خود را بر دار از سر دل
گفتم ز ساربان گو با كاروان غم ها ***گفتا اژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم بگو ز محمل يا از كجاوه يادي ***گفتا پژو،دوو،بنز يا گلف نوك مدادي
گفتم كه قاصدت كو ان باد صبح شرقي***گفتا كه جاي خود را داده به فاكس برقي
گفتم بيا ز هدهد جوييم راه چاره ***گفتا به جاي هدهد ديش است و ماهواره
گفتم سلام ما را باد صبا كجا برد؟***گفتا به پست داده آورد يا نياورد
گفتم بگو زِ مشكِ اهويِ دشتِ زنگي***گفتا كه ادكلن شد در شيشه هاي رنگي
گفتم سراغ داري ميخانه اي حسابي ***گفتا انچه بود از دم گشته چلوكبابي
گفتم بيا دوتايي لب تر كنيم پنهان ***گفتا نمي هراسي از چوب پاسبانان
گفتم شراب نابي تو دست و پا نداري؟***گفتا كه جاش دارم وافور با نگاري
گفتم بلند بوده موي تو ان زمانها *** گفتا به حبس بودم از ته زدند انها
گفتم شما و زندان؟ مارو گرفتي حافظ؟***گفتا نديده بودم هالو به اين خرفتي

كجاست منتظر تو؟ چه انتظار غریبی
تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی
عجیب تر كه چه آسان‏‏‏‏‎‎‎‎,نبودنت شده عادت
چه كودكانه سپردیم دل به بازی قسمت
چه بیخیال نشستیم چه كوششی؟ چه وفایی؟
فقط نشستم و گفتم خدا كند كه بیایی؟!  
* اللهم عجل لولیک الفرج *
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.