به نام خدای مهربون
سلام
خب منم جواب خودمو میگم... نظرات دوستانم تا حدودی خوندم.. زیاد وقت ندارم... شرمنده اگه حرف تكراری میزنم
خب..
من میگم... حالا داره خوش میگذره بهم... میرم بیرون... میگم..میخندم... بدون مسئولیت... آخ كه چه كیفی میده!
مگه بیكارم... یه نفر دیگه رو بكشم تو زندگیمك ه دیگه نتونم برم بیرون... بگم .. بخندم... خوش باشم دیگه...
یه خورده كه فك میكنم! میگم! هوم! چقدر میخوام برم بیرون و خوش باشم! چقدر میخوام هر هفته برم كوه! چقدر میخوام برم پی خوش گذرونی با دوستام!
سالی یه بارم كه یكی از این دوستا كم میشه!
یا ازدواج.. یا كار... یا...
دارم یواش یواش پیر میشم... خودمم دیگه حس و حال رفتن و گشتن و ... ندارم...
دیگه نه آبجی دارم كه براش درد دل كنم... نه داداش كه هوامو داشته باشه...
هر كی رفته پی خونه زندگی خودش
مامان بابا هم كه حسابی پیر شدن!
دلم یه عالمه هوای آزاد میخواد كه حس كنم! منتها هر چی میرم كوه و دشت و دمن... نمیدونم چرا هیچی ازش حس نمیكنم
حالا دارم از صب تا شب فقط كار میكنم
عجب حساب پس انداز پُر ملاتی دارمااااااااا.... خیلی كارم درسته
اما خداییش! میخوام چی كار كنم این پولا رو... اصن من چرا دارم كار میكنم؟
اه... بسه دیگه...
هر چی بیشتر فكمیكنم بیشتر به پوچی میرسم!
نه آرامشی... نه حرفی.. نه خنده ای... نه محبتی...
چقد دلم برا محبت كردن تنگ شده...
یادش بخیر قدیما مامانم چقد نازمو میكشید
بابای عزیزمو بگو... همیشه هواموداشت...
اما حالا چی...
برید كنار افكار مزاحم زشت
من همین الان هم خوشبخت خوشبختم
از این هفته بازم میرم كوه...
من توووووووپ توپم... جوونمو شاداب
هه.. چقد به خودت امید الكی میدی آخه پییییییییییییییییر...
یادت رفته همین هفته دكتر قلبت بهت گفت نمیتونی فعالیت زیاد كنی...
مثه كه یادت رفته
چه تاریكه همه جا...
چدقر تنها موندم... به قولی.. من مانده ام تنهای تنها!
***
دیدین! اومدم حرف بزنم داستان شد! ههه...
اما در كل منظورم اینه... اوناییكه میخوان خوش باشن و... تا یه جایی این خوش بودن براشون اثر میزاره.. اگه واقعن ادم های هدفمندی باشن تو زندگیشون... یه جایی كم میارن... یه جایی به پوچی میرسن.. كه مثلن من چرا دارم این همه كار میكنم... كه چی بشه! خودم مگه چقد شكم دارم؟ خودم مگه چقد خرج دارم...
اگه آدم باشه! یه روزی یه جایی این حس رو میكنه كه نیاز داره دوست داشته بشه... نه از طرف یه دوست... از طرف كسی كه اونم نیاز دوست داشته شدن اونو برطرف كرده... از طرف كسی كه دوسش داره....
یه روزی حس میكنه كه میخواد تنها نباشه... صدای یه نفر دیگه همراه اون باشه
یه روزی حس میكنه كه ... من میتونم با همسرمم خوش باشم... من میتونم با اون برم كوه...
وااااااای كه چقدر بیشتر خوش میگذره آدم چن تایی بره گردش و تفریح...
یه روزی حس میكنه كه چق بامزس خندیدن یه بچه كه همه ی وجودش ساختهی دست تو و لطف بزرگ خداس...
یه روزی حس میكنه...
یه روزی درك میكنه...
یه روزی به این درك میرسه كه مسئولیت پذیر بودن یك هنره...
یه روزی به این درك میرسه كه مسئولیت داشتن نه تنها دست و پاشو نبسته بلكه اونو به سمت موفقیت هدایت كرده
یه روزی میفهمه به جای اینكه به آرزوهای یه قلب و یه مغز برسه... به آرزوهای دو تا قلب و مغز رسیده...
میفهمه الآن دو برابر قبل خوشبخته...
هوم
همین دیگه
مواظب خودتون و دلای پاكتون باشید
یا علی