• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 46270)
دوشنبه 6/8/1387 - 14:22 -0 تشکر 67678
دهه کرامت

 

 

با توجه به نزدیک شدن به دهه ی مبارک و میمون کرامت و تولد حضرت معصومه (س) و برادر گرامیشان ، اسوه ی بخشش بر آن شدم تا این تایپیک را ایجاد کنم

ان شاءالله با همکاری شما گرامیان اطلاعاتمان را در باره ی این بزرگواران بالا می بریم

يکشنبه 12/8/1387 - 10:51 - 0 تشکر 68379

همراهان حضرت معصومه در سفر به قم

برخى از شخصیتهاى همراه حضرت فاطمه معصومه(س) عبارتند از: فضل، جعفر، قاسم، هارون، اسحاق، محمد، میمونه، فاطمه صغرى، خدیجه خاتون (كه همه از فرزندان امام كاظم(ع) هستند) و خواهر حضرت معصومه(س) كه نامش معلوم نیست و سلطان موصلیه خادمه حضرت معصومه(س)

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

يکشنبه 12/8/1387 - 11:36 - 0 تشکر 68387

امام رضا(ع)در کلام اهل سنت

1- محمد بن عمر واقدى (207 ق)

 می‌گوید:

 «و کان ثقة یفتی بمسجد رسول اللَّه و هو ابن نیف و عشرین سنة؛ على بن موسى الرضا فردى ثقة و مورد اطمینان بود. وى در حالى که بیست و اندى سن داشت، در مسجد رسول خدا فتوا مى‏داد».

2- حسن بن سهل (215 ق)

گفته است:

 «قد جعل (مأمون) على بن موسى ولى عهده من بعده و انه نظر فى بنى العباس و بنى على فلم یجد افضل و لا اورع و لا اعلم منه...؛ مأمون على بن موسى الرضا را ولیعهد خود قرار داد. وى در میان بنى عباس و بنى على فردى را برتر و با تقواتر و عالم‏تر از على بن موسى نیافت...».

3- مأمون (218 ق)

او که قاتل امام رضاست، درباره ایشان، خطاب به وزیر خود فضل بن سهل مى‏گوید:

 «و ما أعلم أحدا أفضل من هذا الرجل؛ من احدى را برتر از این مرد (امام رضا) نمى‏شناسم».

4- ابوالصلت هَرَوى (236 ق)

 وى مى‏گوید: «ما رأیتُ أعْلَم مِنْ علی بن موسى الرضا و لا رأه عالمٌ الاّ شَهِدَ له بمثل شهادتی؛فردى را داناتر از على بن موسى الرضا(ع)ندیدم و هیچ عالمى آن حضرت را ندید، مگر اینکه در این سخن با من هم عقیده بود.

5- احمد بن یحیى بلاذرى (279 ق)

 هنگامى که امام‏(ع)فرزندش را از دست داد، بلاذرى نزد آن حضرت آمد و این گونه به امام‏(ع)تعزیت مى‏گفت: «أنْتَ تَجِلُّ عن وصْفِنا و نحْنُ نقصر عن عِظَتِک و فی عِلْمِک ما کفاک و فی ثواب اللَّه ما عزّاک؛ تو والاتر از توصیف مایی و ما از نصیحت کردن تو عاجز و ناتوانیم. تو علم کافى و وافى دارى و خداوند به تو تعزیت دهد».

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

يکشنبه 12/8/1387 - 11:40 - 0 تشکر 68389

امام رضا(ع)در کلام اهل سنت

1- محمد بن عمر واقدى (207 ق)

 می‌گوید:

 «و کان ثقة یفتی بمسجد رسول اللَّه و هو ابن نیف و عشرین سنة؛ على بن موسى الرضا فردى ثقة و مورد اطمینان بود. وى در حالى که بیست و اندى سن داشت، در مسجد رسول خدا فتوا مى‏داد».

2- حسن بن سهل (215 ق)

گفته است:

 «قد جعل (مأمون) على بن موسى ولى عهده من بعده و انه نظر فى بنى العباس و بنى على فلم یجد افضل و لا اورع و لا اعلم منه...؛ مأمون على بن موسى الرضا را ولیعهد خود قرار داد. وى در میان بنى عباس و بنى على فردى را برتر و با تقواتر و عالم‏تر از على بن موسى نیافت...».

3- مأمون (218 ق)

او که قاتل امام رضاست، درباره ایشان، خطاب به وزیر خود فضل بن سهل مى‏گوید:

 «و ما أعلم أحدا أفضل من هذا الرجل؛ من احدى را برتر از این مرد (امام رضا) نمى‏شناسم».

4- ابوالصلت هَرَوى (236 ق)

 وى مى‏گوید: «ما رأیتُ أعْلَم مِنْ علی بن موسى الرضا و لا رأه عالمٌ الاّ شَهِدَ له بمثل شهادتی؛فردى را داناتر از على بن موسى الرضا(ع)ندیدم و هیچ عالمى آن حضرت را ندید، مگر اینکه در این سخن با من هم عقیده بود.

5- احمد بن یحیى بلاذرى (279 ق)

 هنگامى که امام‏(ع)فرزندش را از دست داد، بلاذرى نزد آن حضرت آمد و این گونه به امام‏(ع)تعزیت مى‏گفت: «أنْتَ تَجِلُّ عن وصْفِنا و نحْنُ نقصر عن عِظَتِک و فی عِلْمِک ما کفاک و فی ثواب اللَّه ما عزّاک؛ تو والاتر از توصیف مایی و ما از نصیحت کردن تو عاجز و ناتوانیم. تو علم کافى و وافى دارى و خداوند به تو تعزیت دهد».

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

دوشنبه 13/8/1387 - 10:55 - 0 تشکر 68559

تو خود حجاب خودى از میان بر خیز!
از ثامن الائمه علیه السلام سوال شد كه : چرا خداوند از خلق در حجاب است ؟
در جواب فرمود: حجاب از بسیارى گناهان مردم است .

سایت گنجینه دانلودهای رویایی

فریاد بی صدا حرف دل همه کسانی که میگویند ولی شنیده نمی شوند ...هستند ولی دیده نمی شوند ..پس تو نیز بی صدا فریاد کن....

دوشنبه 13/8/1387 - 22:37 - 0 تشکر 68698

ویژگیهاى زندگى امام رضا (ع )
بعد از امام موسى بن جعفر (علیه السلام ) مقام امامت به پسرش حضرت ابوالحسن على بن موسى الرّضا (علیه السلام ) رسید، چرا كه او در فضایل سرآمد همه برادران و افراد خانواده اش بود و در علم و پرهیزكارى بر دیگران برترى داشت و همه شیعه و سنّى بر برترى او اتفاق نظر دارند و همگان آن حضرت را به تفوّق بر دیگران در جهت علم و فضایل معنوى مى شناسند.
به علاوه پدر بزرگوارش امام كاظم (علیه السلام ) بر امامت او بعد از خودش تصریح فرموده و اشاراتى نموده كه درباره هیچیك از برادران و افراد خانواده او، چنین تصریح و اشاراتى ننموده است .
حضرت رضا (علیه السلام ) به سال 148 هجرى (یازدهم ذیقعده یا ...) در مدینه چشم به این جهان گشود، و در طوس خراسان در ماه صفر
(161) سال 203 هجرى در سنّ 55 سالگى از دنیا رفت . (162)
مادر آن حضرت
((اُمّ الْبَنین )) نام داشت كه اُمّ ولد بود. مدّت امامت او و مدّت سرپرستى او از اُمّت ، بعد از پدرش ، بیست سال بود.

دوشنبه 13/8/1387 - 22:37 - 0 تشکر 68699

چند نمونه از دلایل امامت حضرت رضا (ع )
1 - تصریح و اشارات امام كاظم (علیه السلام ) بر امامت حضرت رضا (علیه السلام )؛ این مطلب را جمع كثیرى نقل كرده اند از جمله از اصحاب نزدیك و مورد اطمینان و صاحبان علم و تقوا و فقهاى شیعیان (امام كاظم (علیه السلام ) ) كه به نقل آن پرداخته اند، عبارتند از:
داوود بن كثیر رِقّى ، محمّد بن اسحاق بن عمّار، علىّ بن یقطین ، نعیم قابوسى و افراد دیگر كه ذكر آنان به طول مى انجامد.
((داوود رِقّى ))
مى گوید: به اباابراهیم (امام كاظم (علیه السلام ) ) عرض كردم : فدایت شوم ! سنّ و سالم زیاد شده و پیر شده ام ، دستم را بگیر و از آتش دوزخ مرا نجات بده ، بعد از تو صاحب اختیار ما (یعنى امام ما) كیست ؟
آن حضرت اشاره به پسرش امام رضا (علیه السلام ) كرد و فرمود:
((هذا صاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِى ؛ امام شما بعد از من این پسرم مى باشد))
.
2 -
((محمّد بن اسحاق ))
مى گوید: به ابوالحسن اوّل (امام كاظم (علیه السلام ) ) عرض ‍ كردم : آیا مرا به كسى كه دینم را از او بگیرم ، راهنمایى نمى كنى ؟
در پاسخ فرمود:
((آن راهنما) این پسرم على (علیه السلام ) است )) روزى پدرم (امام صادق (علیه السلام ) ) دستم را گرفت و كنار قبر پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) برد و به من فرمود:((پسر جان ! خداوند متعال (در قرآن ) مى فرماید:(... اِنّى جاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِیفَة ...)؛ من در روى زمین جانشین و حاكمى قرار خواهم داد
(163) ، خداوند وقتى سخنى مى گوید و وعده اى مى دهد، به آن وفا مى كند)). (164)
3 -
((نعیم بن صحاف )) مى گوید: من و هشام بن حَكَم و علىّ بن یقطین در بغداد بودیم ، على بن یقطین گفت : در حضور عبد صالح (امام كاظم (علیه السلام ) ) بودم ، به من فرمود:((اى على بن یقطین ! این على ، سرور فرزندان من است ، بدان كه من كُنیه خودم (یعنى ابوالحسن ) را به او عطا كردم ))
.
و در روایت دیگر آمده است كه : هشام بن حَكَم (پس از شنیدن این سخن از على بن یقطین ) دستش را بر پیشانى خود زد و گفت : راستى چه گفتى ؟ (او چه فرمود؟!). على بن یقطین در پاسخ گفت :
((سوگند به خدا! آنچه گفتم امام كاظم (علیه السلام ) فرمود))
.
آنگاه هشام گفت :
((سوگند به خدا! امر امامت بعد از او (امام هفتم ) همان است (كه به حضرت رضا (علیه السلام ) واگذار شده است ))
.
4 -
((نعیم قابوسى )) مى گوید: امام كاظم (علیه السلام ) فرمود:((پسرم على ، بزرگترین فرزند و برگزیده ترین فرزندانم و محبوبترین آنان در نزدم مى باشد و او به جفر
(165) مى نگرد و هیچ كس جز پیامبر یا وصىّ پیامبر به جفر نمى نگرد)).

دوشنبه 13/8/1387 - 22:37 - 0 تشکر 68700

نمونه اى از فضایل امام رضا (ع )
((غفارى )) مى گوید: مردى از دودمان ((ابورافع )) آزاد كرده رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) كه نام او را ((فلان )) مى گفتند، مبلغى پول از من طلب داشت و آن را از من مى خواست و اصرار مى كرد كه طلبش را بپردازم (ولى من پول نداشتم تا قرضم را ادا كنم ) (166) نماز صبح را در مسجد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مدینه خواندم ، سپس حركت كردم كه به حضور حضرت رضا (علیه السلام ) كه در آن وقت در ((عُرَیض )) (یك فرسخى مدینه ) تشریف داشت ، بروم ، همینكه نزدیك درِ خانه آن حضرت رسیدم دیدم او سوار بر الاغى است و پیراهن و ردایى پوشیده است (و مى خواهد به جایى برود) تا او را دیدم ، شرمگین شدم (كه حاجتم را بگویم ).
وقتى آن حضرت به من رسید، ایستاد و به من نگاه كرد و من بر او سلام كردم با توجّه به اینكه ماه رمضان بود (و من روزه بودم ) به حضرت (علیه السلام ) عرض كردم : دوست شما
((فلان ))
مبلغى از من طلب دارد به خدا مرا رسوا كرده (و من مالى ندارم كه طلب او را بپردازم ).
غفارى مى گوید: من پیش خود فكر مى كردم كه امام رضا (علیه السلام ) به
((فلان ))
دستور دهد كه (فعلاً) طلب خود را از من مطالبه نكند، با توجّه به اینكه به امام (علیه السلام ) نگفتم كه او چقدر از من طلبكار است و از چیز دیگر نیز نامى نبردم .
امام رضا (علیه السلام ) (كه عازم جایى بود) به من فرمود بنشین (و در خانه باش ) تا بازگردم . من در آنجا ماندم تا مغرب شد و نماز مغرب را خواندم و چون روزه بودم ، سینه ام تنگ شد مى خواستم به خانه ام بازگردم ، ناگهان دیدم امام رضا (علیه السلام ) آمد و عدّه اى از مردم در اطرافش بودند و درخواست كمك از آن بزرگوار مى كردند و آن حضرت به آنان كمك مى كرد، سپس وارد خانه شد، پس از اندكى از خانه بیرون آمد و مرا طلبید، برخاستم و با آن حضرت وارد خانه شدیم ، او نشست و من نیز در كنارش نشستم و من از
((ابن مسیّب )) (رئیس مدینه ) سخن به میان آوردم و بسیار مى شد كه من درباره ابن مسیّب نزد آن حضرت سخن مى گفتم ، وقتى كه سخنم تمام شد، فرمود:((به گمانم هنوز افطار نكرده اى ؟))
.
عرض كردم : آرى افطار نكرده ام . غذایى طلبید و جلو من گذارد و به غلامش دستور داد كه با هم آن غذا را بخوریم ، من و آن غلام از آن غذا خوردیم ، وقتى كه دست از غذا كشیدیم ، فرمود:
((تشك را بلند كن و آنچه در زیر آن است براى خود بردار))
.
تشك را بلند كردم و دینارهایى دیدم ، آنها را برداشتم و در آستین خود گذاردم (یعنى در جیب آستینم نهادم ) سپس امام رضا (علیه السلام ) به چهار نفر از غلامان خود دستور داد كه همراه من باشند تا مرا به خانه ام برسانند.
به امام رضا (علیه السلام ) عرض كردم : فدایت گردم ! قراولان
((ابن مسیب ))
(امیر مدینه ) در راه هستند و من دوست ندارم آنان مرا با غلامان شما بنگرند.
فرمود:
((راست گفتى ، خدا تو را به راه راست هدایت كند))، به غلامان فرمود:((همراه من بیایند و هركجا كه من خواستم ، برگردند)) غلامان همراه من آمدند، وقتى كه نزدیك خانه ام رسیدم و اطمینان یافتم ، آنان را برگرداندم ، سپس به خانه ام رفتم (شب بود) چراغ خواستم ، چراغ آوردند به دینارها نگاه كردم ، دیدم 48 دینار است و آن مرد طلبكار، 28 دینار از من طلب داشت ودر میان آن دینارها، یك دینار بود كه مى درخشید، آن را نزدیك نور چراغ بردم دیدم روى آن با خط روشن نوشته است :((آن مرد، 28 دینار از تو طلب دارد، بقیه دینارها مال خودت باشد))
.
سوگند به خدا! خودم نمى دانستم (و فراموش كرده بودم ) كه او چقدر از من طلب دارد. روایات در این راستا بسیار است كه شرح و نقل آنها در این كتاب كه بنایش بر اختصار است به طول مى انجامد.

دوشنبه 13/8/1387 - 22:37 - 0 تشکر 68701

جریان شهادت از زبان اباصلت و محمّد بن جهم
((اباصلت هروى )) مى گوید: وقتى كه ماءمون نزد امام رضا (علیه السلام ) بیرون رفت ، من به حضور آن حضرت رسیدم ، به من فرمود:((یا اَباصَلْتِ! قَدْ فَعَلُوها؛ اى اباصلت ! آنها كار خود را (یعنى مسموم كردن را) انجام دادند))، و در این هنگام زبان آن حضرت به ذكر توحید و شكر و حمد خدا، گویا بود.
((محمّد بن جهم ))
مى گوید: حضرت رضا (علیه السلام ) انگور را دوست داشت ، مقدارى از انگور را آماده كردند و چند روز در جاى حبه هاى انگور، سوزنهاى زهرآلود، وارد كردند وقتى كه دانه هاى انگور زهرآگین شد، آن سوزنها را بیرون آوردند و همان دانه هاى انگور را نزد آن حضرت گذاردند، آن بزرگوار كه در بستر بیمارى بود، آن انگورها را خورد و سپس به شهادت رسید.
و گویند مسموم نمودن آن حضرت بسیار زیركانه و دقیق (با كمال پنهانكارى بود تا كسى نفهمد) انجام گرفت .

دوشنبه 13/8/1387 - 22:37 - 0 تشکر 68702

جریان شهادت حضرت رضا (علیه السلام ) از زبان عبداللّه بن بشیر
((عبداللّه بن بشیر)) (یكى از غلامان ماءمون ) مى گوید: ماءمون به من دستور داد كه ناخنهاى خود را بلند كنم و این كار را براى خودم عادى نمایم و آن را به هیچ كس نگویم من این كار را انجام دادم سپس ماءمون مرا طلبید، چیزى شبیه تمرهندى به من داد و به من گفت : این را با دستهایت خمیر كن و به همه دستت بمال و من چنین كردم و سپس ماءمون مرا ترك كرد و به عیادت حضرت رضا (علیه السلام ) رفت ، پرسید حالت چطور است ؟
امام رضا (علیه السلام ) فرمود:
((امید سلامتى دارم ))
.
ماءمون گفت : من هم بحمداللّه امروز حالم خوب شده است ، آیا هیچیك از پرستاران و خدمتكاران امروز نزد شما آمده اند؟
امام رضا (علیه السلام ) فرمود:
((نه ، نیامده اند))
. ماءمون خشمگین شد و بر سر غلامان فریاد زد (كه چرا به خدمتگزارى از آن حضرت نپرداخته اید).
عبداللّه بن بشیر در ادامه سخن مى گوید: سپس ماءمون به من دستور داد و گفت : براى ما انار بیاور، چند انار آوردم ، گفت هم اكنون با دست خود (كه به زهر تمر هندى آلوده بود) آب این انارها را با فشار دست بگیر، من چنین كردم ، ماءمون آن آب انار آنچنانى را با دست خود به حضرت رضا (علیه السلام ) (كه در بستر بیمارى در حال بهبودى بود) خورانید و همان موجب مسمومیّت امام رضا (علیه السلام ) شده و سبب شهادت آن حضرت گردید، او پس از خوردن آن آب انار دو روز بیشتر زنده نماند و سپس از دنیا رفت .

دوشنبه 13/8/1387 - 22:37 - 0 تشکر 68703

ماجراى شهادت حضرت رضا (ع )
وقتى كه حضرت رضا (علیه السلام ) به سال دویست هجرى ، به دعوت ماءمون ناگزیر از مدینه به خراسان آمد، حدود سه سال آخر عمرش را در دستگاه ماءمون (هفتمین خلیفه عبّاسى گذراند).
حضرت رضا (علیه السلام ) در خلوت ، ماءمون را بسیار موعظه و نصیحت مى كرد و او را از عذاب خدا مى ترساند و ارتكاب خلاف را از او زشت مى شمرد و ماءمون در ظاهر، گفتار امام رضا (علیه السلام ) را مى پذیرفت ولى در باطن آن را نمى پسندید و برایش ‍ سنگین و دشوار بود.
روزى حضرت رضا (علیه السلام ) نزد ماءمون آمد و دید او وضو مى گیرد ولى غلامش ‍ آب به دست او مى ریزد و او را در وضو گرفتن كمك مى كند.
امام رضا (علیه السلام ) به او فرمود:
((در پرستش خدا كسى را شریك قرار مده ))
.
ماءمون آن غلام را رد كرد و خودش آب ریخت و وضو گرفت ، ولى این سخن حضرت رضا (علیه السلام ) موجب شد كه خشم و كینه ماءمون به آن حضرت زیاد شود (چرا كه ماءمون یك عنصر متكبّر و خودخواه بود و اینگونه گفتار به دماغش برمى خورد) این از یك سو و از سوى دیگر، هرگاه ماءمون در حضور حضرت رضا (علیه السلام ) از فضل بن سهل و حسن بن سهل
(168) سخن به میان مى آورد، امام رضا (علیه السلام ) بدیهاى آن دو را به ماءمون گوشزد مى كرد و ماءمون را از گوش دادن به پیشنهادهاى فضل و حسن ، نهى مى نمود.
فضل بن سهل و حسن بن سهل ، موضعگیرى حضرت رضا (علیه السلام ) را فهمیدند، از آن پس مكرّر به گوش ماءمون مى خواندند و او را بر ضدّ امام رضا (علیه السلام ) مى شوراندند، مثلاً توجّه همگانى مردم را به امام رضا (علیه السلام ) به عنوان یك خطر جدّى براى براندازى حكومت ماءمون قلمداد مى كردند و ماءمون (خودخواه ) را وامى داشتند كه از حضرت رضا (علیه السلام ) فاصله بگیرد و كار به جایى رسید كه آن دو (سالوس خائن ) راءى ماءمون را نسبت به حضرت رضا (علیه السلام ) دگرگون ساختند و او را آنچنان كردند كه تصمیم به كشتن حضرت رضا (علیه السلام ) گرفت .
تا روزى امام رضا (علیه السلام ) با ماءمون غذایى خوردند، امام رضا (علیه السلام ) از آن غذا بیمار شد و ماءمون نیز خود را به بیمارى زد.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.