• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کتاب و کتابخوانی (بازدید: 2097)
پنج شنبه 17/5/1392 - 21:34 -0 تشکر 630460
▬▬▬ کتاب داستان های شگفت ▬▬▬

مقدمه مؤ لف
بسم الله الرحمن الرحـــــــیم
این ضعیف ، در مدت عمر خود، داستانهایى از بندگان صالحین و صاحبان تقوا و یقین دیده و شنیده ام كه هریك از آنها شاهد صدقى است بر الطاف الهیّه از بروز كرامات و استجابت دعوات و نیل به درجات و سعادات و دیدن آثار توسل به قرآن مجید و ائمه طاهرین - صلوات اللّه علیهم اجمعین .
در این هنگام كه سنین عمرم رو به آخر و از 65 گذشته و قاصدهاى مرگ یعنى ضعف قوا و هجوم امراض ، مرا به قرب رحیل در جوار رب جلیل و ملاقات اجداد طاهرین و سایر مؤ منین ، بشارت مى دهد، خواستم آنچه از آن داستانها بخاطر دارم در این اوراق ثبت كنم به چند غرض :
1 - هرچند از عباد صالحین نیستم لكن ایشان را دوست دارم وآرزومندم كه از آنها بگویم و از آنها بنویسم و از آنها بشنوم و آنها را ببینم - ((گر از ایشان نیستى برگو از ایشان ))
2 - چنانچه در حدیث رسیده نزد یاد خوبان رحمت خدا نازل مى شود، امید است نویسنده و خوانندگان عزیز مشمول این رحمت (عِنْدَ ذِكْرِ الصّالِحینَ تَنْزلُ الرَّحْمَةُ)، (8) باشیم .
3 - چون هریك از این داستانها موجب تقویت ایمان به غیب و رغبت قلوب به عالم اعلى و توجه به حضرت آفریدگار است ، آنها را ثبت كردم تا فرزندانم و سایر خوانندگان بهره مند شوند و خصوصا در شداید و مشكلات ، دچار یاءس نشوند و دل به پروردگار، قوى دارند و بدانند كه دعا و توسل را آثارى است حتمى چنانچه سعى در تحصیل مراتب تقوا و یقین را مقامات و درجاتى است كه از حد ادراك بشرى افزون است .
4 - شاید پس از من عزیزى از مطالعه آنها با پروردگار خود آشنا شود و او را یاد كند و حال خوشى نصیبش گردد، خداوند هم به فضل و رحمتش ، این روسیاه را یاد فرماید.

شهید أیت الله سید عبدالحسین دستغیب

جمعه 18/5/1392 - 14:35 - 0 تشکر 630563

10 - عنایت وصله حضرت رضا (ع )
شنیدم از عالم عامل و فاضل كامل جناب حاج شیخ محمد رازى مؤ لف كتاب آثارالحجه و غیره كه فرمود شنیدم از جناب سیدالعلماء مرحوم حاج آقا یحیى (امام جماعت مسجد حاج سید عزیزاللّه در تهران ) و از جمعى دیگر از اهل علم كه نقل فرمودند از مرحوم حاج شیخ ابراهیم مشهور به صاحب الزمانى كه فرموده روز تولد حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام (11 ذیقعده ) قصیده اى در ولادت و مدح آن حضرت گفتم و از خانه بیرون آمدم به قصد ملاقات نایب التولیه كه قصیده ام را براى او بخوانم . چون عبورم از صحن مقدس افتاد با خود گفتم نادان ، سلطان اینجاست كجا مى روى ؟ قصیده ات را براى خودشان چرا نمى خوانى ؟!
پس ، از قصد خود پشیمان و تائب شدم و به حرم مطهر مشرف شدم و قصیده ام را مقابل ضریح مقدس خواندم ، پس عرض كردم یا مولاى از جهت معیشت در فشارم ، امروز هم عید است اگر صله اى عنایت فرمایید بجاست ناگاه از سمت راست كسى ده تومان در دست من گذاشت ، گرفتم و عرض كردم یا مولاى كم است ، فورا از سمت چپ كسى ده تومان دیگر در دستم گذاشت ، باز عرض كردم كم است ، ده تومان دیگر در دستم گذاشتند، خلاصه تا شش مرتبه استدعاى زیادتى كردم و در هر مرتبه ده تومان مرحمت فرمودند (البته ده تومان آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است )
چون مبلغ شصت تومان را كافى دیدم ، خجالت كشیدم كه باز طلب زیادتى كنم ، پول را در جیب گذاشته تشكر كردم و از حرم مطهر خارج شدم ، در كفشدارى عالم ربانى مرحوم حاج شیخ حسنعلى تهرانى را دیدم كه مى خواهد به حرم مشرف شود، مرا كه دید در بغل گرفت و فرمود حاج شیخ خوب زرنگ شده اى با حضرت رضا علیه السلام نزدیك شده و روى هم ریخته اید، تو شعر مى گویى و آن حضرت به تو صله مى دهد، بگو چه مبلغى صله دادند؟
گفتم شصت تومان ، فرمود حاضرى شصت تومان رابدهى و دو برابر آن جراج بگیرى ؟ قبول كردم شصت تومان را دادم وایشان 120 تومان به من مرحمت فرمود، بعدا پشیمان شدم كه آن وجهى كه امام مرحمت فرمودند چیز دیگر بود، خدمت شیخ برگشتم و آنچه اصرار كردم ایشان معامله را فسخ نفرمود.

جمعه 18/5/1392 - 18:7 - 0 تشکر 630609

11 - عنایت حسین (ع )
شنیدم از زاهد عابد و واعظ متعظ مرحوم حاج شیخ غلامرضاى طبسى كه تقریبا در 35 سال قبل جبه ج شیراز تشریف آورده و چند ماهى در مدرسه آقا باباخان توقف داشتند و بنده هم به فیض ملاقاتشان رسیدم ، فرمود با چند نفر از دوستان با قافله به عتبات عالیات مشرف شدیم هنگام مراجعت براى ایران شب آخر كه در سحر آن باید حركت كنیم متذكر شدم كه در این سفر مشاهد مشرفه و مواضع متبركه را زیارت كردم جز مسجد براثا و حیف است از درك فیض آن مكان مقدس محروم باشیم ، به رفقا گفتم بیایید به مسجد براثا برویم .
گفتند مجال نیست و خلاصه نیامدند ، خودم تنها از كاظمین بیرون آمدم تا به مسجد رسیدم ، دیدم در بسته است ومعلوم شد در را از داخل بسته و رفته اند و كسى هم نیست حیران شدم كه چكنم این همه راه به امیدى آمدم ، به دیوار مسجد نگریستم دیدم مى توانم از دیوار بالا بروم بالاخره هر طورى بود از دیوار بالا رفته و داخل مسجد شدم و با فراغت مشغول نماز ودعا شدم به خیال اینكه در مسجد را از داخل بسته اند و باز كردنش آسان است ، در داخل مسجد هم كسى نبود، پس از فراغت آمدم در راباز كنم دیدم قفل محكمى بر در زده اند و به وسیله نردبان یا چیز دیگر رفته اند. حیران شدم چكنم دیوار داخل مسجد هم طورى بود كه هیچ نمى شد از آن بالا مسجد براثا
رفت . با خود گفتم عمرى است دَم از حسین علیه السلام مى زنم و امیدوارم كه به بركت آن حضرت در بهشت به رویم باز شود با اینكه درب بهشت یقینا مهمتر است و باز شدن این در هم به بركت حضرت ابى عبداللّه علیه السلام سهل است پس با یقین تمام دست به قفل گذاشتم و گفتم یا حسین علیه السلام و آن راكشیدم ، فورا باز گردید، در را باز كردم و از مسجد بیرون آمدم و شكر خدا را بجا آوردم و به قافله هم رسیدم .
مسجد براثا
محدث قمى - علیه الرحمه - در مفاتیح فرموده ((مسجد براثا)) از مساجد معروفه متبركه است و بین بغداد و كاظمین واقع شده جوج در راه ، زوّار غالبا از فیض آن محروم و اعتنایى به آن ندارند با همه فضایل و شرافتى كه براى آن نقل شده است .
((حموى )) كه از مورخین سنه ششصد است در معجم البلدان گفته ((براثا)) محله اى بود در طرف بغداد در قبله كرخ و جنوبى باب محول و براى آن مسجد جامعى بود كه شیعیان در آن نماز مى گذاشتند و خراب شده و گفته كه قبل از زمان راضى باللَّه خلیفه عباسى شیعیان در آن مسجد جمع مى گشتند و سب صحابه مى نمودند ...
راضى باللَّه امر كرد در آن مسجد ریختند و هر كه را دیدند گرفتند و حبس نمودند و مسجد را خراب كرد و با زمین هموار نمود
شیعیان ، این خبر را به امیرالامراى بغداد به حكم ماكانى رسانیدند او به اعاده بنا و وسعت و احكام آن حكم نمود و اسم راضى باللَّه را در صدر آن نوشت و پیوسته آن مسجد معمور ومحل اقامه نماز بود تا بعد از سنه 450 كه تا الان معطل مانده .
و ((براثا)) پیش از بناى بغداد، قریه اى بود كه گمان مردم آن است كه على علیه السلام مرور به آن كرده در زمانى كه به مقاتله خوارج نهروان مى رفت و در مسجد جامع مزبور، نماز خوانده و در حمامى كه در آن قریه بوده داخل شده و بعد از نقل داستان ابوشعیب براثى ، گوید از مجموع اخبار وارده در فضیلت مسجد براثا دوازده فضیلت براى آن است كه آنها را ذكر مى كند و بعد مى فرماید فعلا مسجد در بسته و مورد اعتنا نیست .
بنده كه در پنج سال قبل مشرف شدم ، مسجد براثا را بحمداللّه معمور و از هر جهت مجهز دیدم و تعمیر اساسى شده و داراى برق و لوله آب و درب مسجد هم باز و مورد تردد مؤ منین بود.

جمعه 18/5/1392 - 18:10 - 0 تشکر 630612

12 - دو قضیه عجیب
از مرحوم حاج شیخ مرتضى طالقانى در مدرسه سید نجف اشرف ، شنیدم كه فرمود در این مدرسه در زمان مرحوم آقاى سید محمد كاظم یزدى ، دو قضیه عجیب و متضاد مشاهده كردم ؛ یكى آنكه در فصل تابستان كه عده اى از طلاب در صحن وعده اى پشت بام مى خوابیدند شبى از صداى هیاهوى طلاب از خواب بیدار شدم ، دیدم همه طلاب به سمت صحن مى روند و دور یك نفر جمعند، پرسیدم چه خبر شده ؟ گفتند فلان طلبه خراسانى (بنده اسم او را فراموش كرده ام ) پشت بام خوابیده بوده و غلطیده و از بام افتاده است .
من هم به بالین او رفتم دیدم صحیح و سالم است و تازه مى خواهد از خواب بیدار شود، گفتم او را خبر ندهید كه از بام افتاده است ، خلاصه او را در حجره بردیم و آب گرمى به او دادیم تا صبح شد و به اتفاق او به درس مرحوم سید حاضر شدیم و قضیه را به مرحوم سید خبر دادیم
سید خوشحال شد و امر فرمود گوسفندى بخرند و در مدرسه ذبح كنند و گوشتش ‍ را بین فقرا تقسیم نمایند. بعد از چند روز در همین مدرسه همان طلبه یا طلبه دیگر (تردید از بنده است ) در سرداب سن به روى تختى كه ارتفاعش از دو وجب كمتر بود خوابیده و در حال خواب مى غلطد و از تخت مى افتد و بلافاصله مى میرد و جنازه اش را از سرداب بالا مى آورند.
این دو قضیه عجیب و صدها نظیر آن به ما مى آموزد كه تاثیر هر سببى موقوف به خواست خداوندى است كه اسباب راموثر قرار داده است ، زیرا مى بینیم سبب قوى كه قطع به تاثیر آن است مانند افتادن از بام دوطبقه سید كه قاعدتا باید خورد شود و بمیرد، كوچكترین اثرى از آن ظاهر نمى شود چون خداى عالم نخواسته و بالعكس ، افتادن از تخت كوتاه یك وجبى كه قاعدتا نباید صدمه اى وارد آورد، چه رسد به كشتن ، سبب مردن مى گردد.

جمعه 18/5/1392 - 18:11 - 0 تشکر 630616

13 - نجات هزاران نفر از هلاكت
حضرت آقاى حاج سید محمد على قاضى تبریزى كه در سه سال قبل در تهران چندى توفیق زیارتشان نصیب و از مصاحبتشان بهره مند بودم ، داستانهایى از آن بزرگوار در نظر دارم از آنجمله فرمودند:
مسجد شش گلان تبریز كه امامت آن با جناب آقاى میرزا عبداللّه مجتهدى است در چهار سال قبل ماه مبارك رمضان شب احیاء كه شبستان بزرگ آن مملو از جمعیت بود، جناب آقاى مجتهدى بدون اختیار و التفات ، دو ساعت مانده به انقضاى مجلس ، احیاء را تمام مى كند بعد مى بیند حال توقف ندارد از شبستان خارج مى شود، به واسطه حركت ایشان تمام اهل مجلس حركت مى كنند و از شبستان بیرون مى آیند، نفر آخرى كه بیرون رفت ناگاه طاق بزرگ تماما منهدم مى شود ویك نفر هم صدمه نمى بیند چنانچه اگر با بودن جمعیت ، منهدم مى شد معلوم نبودیك نفر هم سالم مى ماند.

جمعه 18/5/1392 - 18:12 - 0 تشکر 630617

14 - نجات از غرق
و نیز از جناب شیخ حسین تبریزى نقل فرمودند كه ایشان فرموده در نجف اشرف روز جمعه به قصد تفریح به كوفه رفتم و در كنار شط قدم مى زدم به جایى رسیدم كه بچه ها صید ماهى مى كردند، یك نفر از ساكنین نجف آنجا بود با آنكه براى صید ماهى دام مى انداخت گفت این مرتبه به بخت من بیند از. چون بند را به آب انداخت پس از لحظه اى بند حركت كرد، آن را بالا كشید دید سنگین است ، گفت چه بخت خوبى دارى تا حال ماهى به این سنگینى ندیده بودم ، چون بند را بالا آورد، دید پسرى است كه غرق شده است و دست به بند گرفته بالا آمده است ، آن مرد تا پسر را دید فریاد زد كه پسر من است ، اینجا كجا بوده ، پس او را گرفت و پس ‍ از معالجه و بهبود، پسر گفت در قسمت بالا با عده اى از بچه ها شنا مى كردم ، موج آب مرا به زیر برد به طورى كه نتوانستم بالا بیایم و عاجز شدم تا اینجا كه بندى به دستم رسید آن را گرفتم و بالا آمدم .
سبحان اللّه ! براى نجات آن پسر چگونه به دل پدر الهام مى شود كه بیرون بیاید و كنار شط برود و بگوید به قصد من صیدى كن .
براى این داستان و داستان قبل ، نظایر بسیارى است كه ذكر آنها منافى وضع این رساله است و چند داستان نظیر این دو در اواخر كتاب انوار نعمانیه در باب اجل ذكر نموده و همچنین در كتاب خزینة الجواهر مرحوم نهاوندى ، داستانهایى نقل كرده به آنها مراجعه شود.

جمعه 18/5/1392 - 18:48 - 0 تشکر 630627

15 - عنایت علوى
عالم متقى مرحوم حاج میرزا محمد صدر بوشهرى نقل فرمود هنگامى كه پدرم مرحوم حاج شیخ محمد على از نجف اشرف به هندوستان مسافرتى نمود، من و برادرم شیخ احمد در سن شش هفت سالگى بودیم ، اتفاقا سفر پدرم طولانى شد به طورى كه آن مبلغى كه براى مخارج به مادر ما سپرده بود تمام شد و ما بیچاره شدیم .
طرف عصر از گرسنگى گریه مى كردیم و به مادر خود مى چسبیدیم ، پس مادرم به من و برادرم گفت وضو بگیرید و لباس ما را طاهر نمود و ما را از خانه بیرون آورد تا وارد صحن مقدس شدیم ، مادرم گفت من در ایوان مى نشینم شما هم به حرم بروید و به حضرت امیر علیه السلام بگوییدپدر ما نیست و ما امشب گرسنه ایم و از حضرت خرجى بگیرید و بیاورید تا براى شما شام تدارك كنم .
شرافت علما
ما وارد حرم شدیم جوج سر به ضریح گذاشته عرض كردیم : پدر ما نیست و ما گرسنه هستیم دست خود را داخل ضریح نموده گفتیم خرجى بدهید تا مادرمان شام تدارك كند، مقدارى گذشت اذان مغرب را گفتند و صداى قدقامت الصلوة شنیدم ، من به برادرم گفتم حضرت امیر علیه السلام مى خواهند نماز بخوانند (به خیال بچگى گفتم حضرت نماز جماعت مى خوانند) پس گوشه اى از حرم نشستیم و منتظر تمام شدن نماز شدیم ، كمتر از ساعتى كه گذشت شخصى مقابل ما ایستاد و كیسه پولى به من داد و فرمود به مادرت بده و بگو تا پدر شما از مسافرت بیاید هرچه لازم داشتید به فلان محل (بنده فراموش كردم نام محلى را كه حواله فرمودند) مراجعه كن . و بالجمله فرمود مسافرت پدرم چند ماه طول كشید و در این مدت به بهترین وجهى مانند اعیان و اشراف زادگان نجف معیشت ما اداره مى شد تا پدرم ازمسافرت برگشت .

جمعه 18/5/1392 - 18:50 - 0 تشکر 630628

16 - شرافت علما
و نیز نقل فرمود كه جد من مرحوم آخوند ملا عبداللّه بهبهانى شاگرد شیخ اعظم یعنى شیخ مرتضى انصارى - اعلى اللّه مقامه - بود و در اثر حوادث روزگار به قرض زیادى مبتلا مى شود تا اینكه مبلغ پانصد تومان (البته در یكصد سال قبل خیلى زیاد بود) مقروض مى گردد و عادتا اداى این مبلغ محال مى نمود، پس ‍ خدمت شیخ استاد حال خود را خبر مى دهد،شیخ پس از لحظه اى فكر، مى فرماید سفرى به تبریز برو ان شاء اللّه فرج مى شود
ایشان حركت مى كند و وارد تبریزمى شود و در منزل مرحوم امام جمعه - كه در آن زمان اشهر علماى تبریز بود - مى رود. مرحوم امام چندان اعتنایى به ایشان نمى كند و شب را در قسمت بیرونى منزل امام مى ماند.
پس از اذان صبح درب خانه را مى كوبند، خادم در را باز كرده مى بیند رئیس التجار تبریز است و مى گوید به آقاى امام كارى دارم ، خادم امام را خبر مى دهد،ایشان مى آیند و مى گویند سبب آمدن شما در این هنگام چیست ؟ مى گوید آیا شب گذشته كسى از اهل علم بر شما وارد شده ؟ امام مى گوید بلى یك نفر اهل علم از نجف اشرف آمده و هنوز با او صحبت نكرده ام بدانم كیست و براى چه آمده است .
رئیس التجار مى گوید از شما خواهش مى كنم میهمان خود را به من واگذار كنید. امام مى گوید مانعى ندارد، آن شیخ در این حجره است پس رئیس التجار مى آید و با كمال احترام جناب شیخ را به منزل مى برد و در آن روز قریب پنجاه نفر از تجار را براى صرف نهار دعوت مى كند و پس از صرف نهار مى گوید آقایان ! شب گذشته كه در خانه خوابیده بودم در خواب دیدم بیرون شهر هستم ، ناگاه جمال مبارك حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام را دیدم كه سوار هستند و رو به شهر مى آیند، دویدم و ركاب مبارك را بوسیدم و عرض كردم یا مولاى ! چه شده كه تبریز ما را به قدوم مبارك مزین فرموده اید؟ حضرت فرمودند قرض زیادى داشتم آمدم تا در شهر شما قرضم ادا شود.
از خواب بیدار شدم در فكر فرو رفتم پس خوابم را چنین تعبیر كردم كه لابد یك نفر كه مقرب درگاه آن حضرت است قرض زیادى دارد و به شهر ما آمده بعد فكر كردم و دانستم كه مقرب آن درگاه در درجه اول سادات و علما هستند،بعد فكر كردم كجا بروم و او را پیدا كنم ، گفتم اگراهل علم است ناچار نزد آقایان علما وارد مى شود پس ‍ از اداى فریضه صبح ، از خانه بیرون آمدم به قصد اینكه خانه هاى علما را تحقیق كنم و بعد مسافر خانه ها و كاروانسراها را و از حسن اتفاق ، اول به منزل آقاى امام جمعه رفتم و این جناب شیخ را آنجا یافتم و معلوم شد كه ایشان از علماى نجف هستند و از جوار آن حضرت به شهر ما آمده اند تا قرض ایشان ادا شود و بیش از پانصدتومان بدهكارند و من خودم یكصد تومان مى دهم ، پس سایر تجار هم هریك مبلغى پرداختند و تمام دین ایشان ادا گردید و با بقیه وجه ، خانه اى در نجف اشرف مى خرد.
مرحوم صدر مى فرمود: آن منزل فعلا موجود و به ارث به من منتقل شده است .

جمعه 18/5/1392 - 18:50 - 0 تشکر 630629

17 - كرامت علما
جناب آقاى حاج آقا معین شیرازى ساكن تهران نقل فرمودند كه روزى به اتفاق یكى از بنى اعمام در خیابان تهران ایستاده منتظر تاكسى بودیم تا سوار شویم و به محل موعودى كه فاصله زیادى داشت برویم .
قریب نیم ساعت ایستادیم هرچه تاكسى مى آمد یا پر از مسافر بود یا نگه نمى داشت و خسته شدیم ، ناگاه یك تاكسى آمد و خودش توقف كرد و به ما گفت : آقایان بفرمایید سوار شوید و هرجا مى خواهید بفرمایید تا شما را برسانم ، ما سوار شدیم و مقصدمان را گفتیم ، در اثناى راه من به ابن عمم گفتم شكر خداى را كه در تهران یك راننده مسلمانى پیدا شد كه به حال ما رقت كرد و ما را سوار نمود!
راننده شنید و گفت : آقایان ! تصادفا من مسلمان نیستم و ارمنى هستم ، گفتیم پس ‍ چطور ملاحظه ما را نمودى ؟ گفت اگر چه مسلمان نیستم اما به كسانى كه عالم مسلمانها هستند و لباس اهل علم در بر دارند عقیده مندم و احترامشان را لازم مى دانم به واسطه امرى كه دیدم .
پرسیدم چه دیدى ؟ گفت : سالى كه مرحوم آقاى حاج میرزا صادق مجتهد تبریزى را به عنوان تبعید از تبریز به كردستان (سنندج ) حركت دادند من راننده اتومبیل ایشان بودم ، در اثناى راه نزدیك به درخت و چشمه آبى شدیم ، آقاى تبریزى فرمودند اینجا نگه دار تا نماز ظهر و عصر را بخوانم ، سرهنگى كه ماءمور ایشان بود به من گفت اعتنا نكن و برو! من هم اعتنایى نكرده رفتم تا محاذى آب رسیدیم ، ناگهان ماشین خاموش شد هرچه كردم روشن نگردید، پیاده شدم تا سبب خرابى آن را بدانم ، هیچ نفهمیدم . مرحوم آقا فرمود حالا كه ماشین متوقف است بگذارید نماز بخوانم ، سرهنگ ساكت شد. آقا مشغول نماز گردید من هم سرگرم باز كردن آلات ماشین شدم بالاخره هنگامى كه آقا از نماز فارغ شد و حركت كرد، فورا ماشین روشن گردید. از آن روزمن دانستم كه اهل این لباس ، نزد خداى عالم ، محترم وآبرومندند.
در موضوع و شرافت علماء و لزوم اكرام و احترام آنها روایات و داستانهایى است كه ذكر آنها از وضع این رساله بیرون است ، به كتاب كلمه طیبه مرحوم نورى مراجعه شود.

جمعه 18/5/1392 - 19:0 - 0 تشکر 630635

18 - توسل به قرآن و فرج قریب
جناب حاج محمد حسن ایمانى گفتند زمانى امر تجارت مرحوم پدرشان آقاى على اكبر مغازه اى مختل شد و گرفتار مطالبات بسیار و نبودن قدرت بر ادا شدند، در آن اوان جناب عالم ربانى مرحوم حاج شیخ محمد جواد بیدآبادى كه در داستان اول و چهارم از ایشان ذكرى شد از اصفهان به قصد شیراز حركت نمودند و چون آن بزرگوار مورد علاقه و ارادت مرحوم والد بودند در شیراز منزل ما وارد مى شدند. به مرحوم والد خبر رسید كه آقاى بیدآبادى به آباده رسیده اند.
مرحوم والد گفت : در این هنگام شدت گرفتارى ، آمدن ایشان مناسب نبود. چون ایشان به زرقان مى رسند، پنج تومان اضافه مى دهند و مركب تندروى كرایه مى نمایند تا اینكه قبل از ظهر روز جمعه به شیراز برسند و غسل جمعه را بجا آورند (چون آن بزرگوار سخت مواظب مستحبات بودند خصوصا غسل جمعه كه از سنن اكیده است ) و خلاصه پیش از ظهر جمعه وارد منزل شدند و هنگام ملاقات مرحوم والد با ایشان ، فرمودند بى موقع و بى مناسبت نیامدم ، شما از امشب با تمام اهل خانه سرگرم خواندن سوره مباركه انعام شوید به این تفصیل كه بین الطلوعین مشغول قرائت شوید و آیه :(وَرَبُّكَ اْلغَنِىُّ ذُوالرَّحْمَةِ) را تا آخر، 202 مرتبه تكرار كنید به عدد اسماء مباركه رب و محمد و على علیه السلام پس به حمام رفته و غسل جمعه را بجا آوردند و به منزل مراجعت فرمودند و ما از همان شب شروع به خواندن پرهیز از لقمه شبهه
كردیم پس از دو هفته فرج شد و از هرجهت رفع گرفتاریها گردید و تا آخر عمر مرحوم والد، در كمال رفاه و آسایش بودیم .

جمعه 18/5/1392 - 19:3 - 0 تشکر 630644

19 - پرهیز از لقمه شبهه
و نیز جناب آقاى ایمانى فرمودند در همان روز اول ورود آقاى بیدآبادى به مرحوم والد فرمودند خوراك من تنها باید ازآنچه خودت تدارك مى كنى باشد و آنچه دیگرى بیاورد قبول نكن .
تصادفا روزى مرحوم آقاى حاج شیخ ‌الاسلام - اعلى اللّه مقامه - یك جفت كبك آوردند و به مرحوم والد داده گفتند میل دارم آن را كباب كرده جلو آقا بگذارید. آن مرحوم قبول نمود و ازسفارش مرحوم بیدآبادى غافل بود، پس آن را كباب نموده و موقع صرف شام جلو آقا گذاردند، چون آقا كبك را ملاحظه فرمود از سر سفره برخاست و رفت و به مرحوم والد فرمود به شما سفارش كردم كه از كسى هدیه اى قبول نكنید. خلاصه ذره اى از آن كبك میل نفرمود.
مبادا تعجب كنید كه مرحوم بیدآبادى كبك را نخورد با آنكه آورنده آن مرحوم شیخ ‌الاسلام بود؛ زیرا ممكن است آورنده كبك براى مرحوم شیخ صید كننده آن را راضى نكرده باشد یا آنكه صیاد آن را تذكیه شرعى نكرده باشد مثلا ((بسم اللّه )) نگفته و احتمالات دیگر و چون خوردن لقمه شبهه كاملا در قساوت و غلظت قلب مؤ ثر است ، آن بزرگوار از آن پرهیز مى فرمود و خلاصه لقمه اى كه انسان مى خورد به منزله بذرى است كه در زمین افشانده مى شود، اگر بذر خوب باشد ثمر آن هم خوب است و گرنه خراب ، همچنین لقمه اگرحلال و پاكیزه باشد ثمره اش لطافت قلب و قوت آثار روحانیت است و اگر حرام و خبیث باشد، ثمره اش قساوت قلب و میل به دنیا و شهوات و محرومیت از معنویات است .
و نیز تعجبى نیست كه آن بزرگوار خباثت و شبهه ناكى كبك را دانست ؛ زیرا شخص ‍ به بركت تقوا و شدت ورع ، خصوصا پرهیز از لقمه شبهه ناك ، صفاى قلب و لطافت روح نصیبش گردد به طورى كه امور معنوى و ماوراى حس را درك نماید.
مانند این داستان و بالاتر از آن ، از عده اى از علماى ربانى و بزرگان دین نقل گردیده و چون نقل آنها خارج از وضع این مختصر است ، تنها براى تاءیید اكتفا مى شود به ذكر داستانى كه مرحوم حاجى نورى در جلد اول دارالسلام (ص 253) در بیان كرامات عالم ربانى مرحوم حاج سید محمد باقر قزوینى ، خواهرزاده سید بحرالعلوم نقل فرموده است از صالح متقى سید مرتضى نجفى كه گفت به اتفاق جناب ((سید قزوینى )) به زیارت یكى از صلحا رفتیم . چون سید خواست برخیزد آن مرد صالح عرض كرد امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده دوست دارم شما از آن میل بفرمایید.
سید اجابت فرمود، چون سفره آماده شد، سید لقمه اى از نان در دهان گذارد پس ‍ عقب نشست و هیچ میل نفرمود، صاحب منزل عرض كرد چرا میل نمى فرمایید؟ فرمود: این نان را زن حائض پخته ، آن مرد تعجب كرد و رفت تحقیق نمود معلوم شد سید درست مى فرماید پس نان دیگر آورد جناب سید از آن میل فرمود.
جایى كه پخته شدن نان به دست زن حائض سبب مى شود كه یك نوع قذارت و كثافت معنوى در آن نان پیدا شود به طورى كه صاحب روح لطیف و قلب صافى آن را درك مى كند، پس چه خواهد بود حالت نانى كه پزنده آن مبتلا به انواع آلودگیها ازنجاسات معنوى و ظاهرى باشد.
و در حالات جناب ((سید بن طاووس )) گفته شده كه هر طعامى كه هنگام آماده كردن آن نام خدا بر آن خوانده نمى شد از آن میل نمى فرمود عملا بقوله تعالى :(وَلا تَاءْكُلُوا مِمّا لَمْ یُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ).(12)
واى از دوره اى كه به جاى بردن اسم خدا هنگام طبخ ، موسیقى و آلات لهو استعمال نمایند و نعمت خدا را با معصیت همراه كنند و بدتر از آن اخبار از آتیه
نانى كه گندم یا جو آن مورد زكات و حق فقرا بوده یا زمینى كه در آن زراعت شده غصبى باشد،هرچند خورنده بیچاره ازاین امور بیخبرباشدلكن اثروضعى و حتمى آن بجاست .
از اینجا دانسته مى شود كه چرا در این دوره دلها قساوت پیدا كرده ، موعظه اثر نمى كند و وساوس شیطانى بر آنها مسلط گردیده به طورى كه صاحب مقام یقین و قلب سلیم عزیزالوجود گردیده و با این وضع اگر كسى با ایمان از دنیا برود خیلى مورد تعجب است .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.