«ای برادر تو همه اندیشه ای»
من چنان سنگ و تو همچون شیشه ای
با تمام خصلت و فضل و شعور
با حضور معرفت هم ریشه ای
من که در قعرم شما در اوج ماه
کی رسم در موجتان بر عرشه ای
شعرتان وجد و سرور آرد ولی
شعر من بر تن رساند رعشه ای
گرچه شاهین هم چو تو شد بهترین
این «رها» در نزدتان شد پشّه ای
بهروز رها