• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن شمال > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
شمال (بازدید: 3649)
چهارشنبه 5/4/1392 - 10:34 -0 تشکر 615123
ریشه یابی حکومت های سادات علوی در شمال ایران

منبع: http://magilaniha.persianblog.ir/post/3  نوشته سید جلال حسینی

سیر ظهور و سقوط حکومت های سادات علوی در شمال ایران - قسمت اول

برای شناخت شخصیت و ریشه های تاریخی و اعتقادی سادات علوی در شمال ایران  باید قرنها به عقب برگشت تا تاریخ معتقدان به تشیع را از ریشه ارزیابی کنیم .

ریشه تشیع علوی را باید از " غدیر" شروع کنیم و با " سقیفه بنی ساعده " ، " شهادت حضرت امیر" ،" صلح امام حسن و معاویه " و "فاجعه کربلا " ادامه دهیم .

این نوشته ها در پاسخ به یکی از دوستانم حدود 15 سال پیش نوشه بودم و بسیار بسیار خلاصه و گذرا میباشد .

مسئله جانشینی پیامبر

پس از رحلت حضرت رسول (ص) نزاع بر سر قدرت شروع شد ، بر خلاف نظر شیعیان آنها مسئله غدیر را نادیده گرفتند و قبل از دفن پیامبر هر گروهی کسی را جانشین پیامبر می دانست.

اصولا اعراب همیشه آماده جنگ علیه همدیگر یا دشمن خارجی بودند ومثلا برای نر یا ماده بودن فلان اسب سابقه چهل ساله جنگ داشتند و مسلما هنوز مردمی از همان دوران زنده بودند و در تصمیم گیری مسلمانان نقش داشتند .

مردم مدینه تلاش میکردند  سعد بن عباده جانشین پیامبر شود و در حالی که نعره جنگ به هوا بر خاسته بود و جرقه ای لازم داشت ، زبیر بن عوام شمشیر کشیده بود تا برای علی بن ابی طالب بیعت بگیرد و از عجایب روزگار ابو سفیان ، بزرگ بنی امیه به حضرت امیر گفت دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم و اگر بخواهی مدینه را از سوار و پیاده پر میکنم ولی حضرت امیر بیعت او را رد کرد ، ضمن اینکه در جنگهای صدر اسلام تقریبا بزرگان و دلاوران قبایل مختلف مخصوصا از قبیله بنی سفیان را کشته بود و هنوز روحیه جاهلی مانده از قبل مردم  به او روی خوش نداشت و حضرت امیر متوجه نیت ابو سفیان بود چون بنی هاشم و بنی امیه از سالها قبل از اسلام با هم مشکل داشتند و هر گز هم نتوانستند با هم توافق کنند و نهایتا هم بنی امیه بدست بنی هاشم ( بنی عباس) از قدرت ساقط شد .

 در چنین شرایطی که  هر لحظه بیم شمشیر کشیدن طرفداران خلیفه آینده بود ابوبکرصدیق را به خلافت نشاندند و هر چه بود از جنگ و نابسامی جلوگیری کردند و کسانی که خود را محق میدانستند برای جلوگیری از تفرقه سکوت کردند .

دوره دو خلیفه اول تقریبا با رویه پیامبر ادامه داشت و علیرغم طبقه بندی صحابه برای دریافت از بیت المال و ظلمی که به بنی هاشم و مخصوصا خانواده حضرت امیر داشتند ، پس از 6 ماه حضرت امیر با خلیفه اول بیعت کرد و در دوره خلیفه دوم کمک فکری او بود و حتی دخترش را به او داد .

چهارشنبه 5/4/1392 - 11:3 - 0 تشکر 615136

سیر ظهور و سقوط حکومت های سادات علوی در شمال ایران - قسمت هشتم


قیام یحیی بن عمر


"آوازه بیعت مامون با امام رضا (ع) باعث شد که سادات که همیشه در فشار بودند ، روی بطرف ری و عراق نهادند ، این سادات از بنو اعمام و برادران و تمامی حسینی و حسنی بودند . چون این دسته بیست و یک نفری به ری رسیدند ، از واقعه قتل و شهادت حضرت رضا ب ه وسیله مامون که به مکر و حیله آن حضرت را شهید کرده مطلع شدند . لاعلاج برای حفظ خودشان پناه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند . بعضی در آنجا شهید گشتند و مزار و مرقدایشان معروف است و بعضی در همان جا توطن یافتند و اتباع ایشان باقی است ........... چون اصفهبدان مازندران در اوایل که اسلام قبول کردند شیعه بودند و با اولاد حضرت رسول علیهم السلام حسن اعتقاد داشتند ، سادات را در این ملک ( نسبت به گیلان که هنوز مسلمان نشده بودند ) مقام آسانتر بود و چون موکل خلیفه از دنیا رحلت کرد ، تفرقه مابین فرزندان او بیفتاد ، واین سبب شد که سادات خروج کردند " ( طبرستان میرظهیر ص 127) .


" بکوفه یحیی بن عمر بن یحیی بن الحسین بن زید بن علی بن الحسین بن امیرالمومنین علی علیه السلام خروج کرد و سیدی فاضل و زاهد و شجاع بود ، مردم کوفه او را گفتند تو بسبب تنگدستی خطری چنین پیش گرفتی ما مالها فدای تو کنیم بنشین تا فتنه بر نخیزد ، سوگند خورد بطلاق که جز بتعصب آنکه دین خدای ذلیل شد و احکام شریعت منسوخ خروج نمیکنم و اگر کشته شوم روا میدارم ............... بحرب او فرستاد و سید را گرفته و سر برداشته ......... هیچ را از سادات که بنوعباس کشتند چندان مراثی نگفتند " (ابن اسفنیار ص227)

چهارشنبه 5/4/1392 - 11:3 - 0 تشکر 615138

قیام سید حسن بن زید ، داعی الکبیر در مازندران


" مقصود در آن ورطه ( قیام یحیی) ، ساداتی که خلاص یافتند نیز روی به کوهستان عراق نهادند و به کوهستان طبرستان و دیلمان در آمدند . و در آنجا به زحمتی تمام به سر میبردند . چه بنو عباس و بنو امیه مدت دویست سال بلافصل حاکم بودند و در قلع و قمع سادات ساعی و مجد ، و چند نفری از ایشان .... عهد کرده بودند که هر جا سیدی را بیابند بلامحابا به قتل آورند ، تا نسل سادات منقطع گردد "( میرظهیر 128) .


باید بیاد داشته باشیم بسیاری از مناطق مازندران و گرگان از حدود 100 سال قبل از آمدن سید حسن داعی الکبیرتوسط اعراب تصرف شده بود و مردم آنجا تقریبا مسلمان شده بودند ، ولی در گیلان علیرغم جنگ و جدال دائمی بین مردم گیلان و اعراب ، آن قسمت از مردم گیلان که در مناطق مرزی مازندران زندگی میکردند یا با مازندران دارای روابط تجاری و در رفت و آمد بودند با شریعت اسلام آشنا شده بودند اما گیلان هنوز اسلام را قبول نکرده بود  .


در این دوره سادات علوی زیادی در مناطق مختلف مازندران زندگی میکردند و غالبا دارای مدارسی بودند که در آنحا به مردم درس شریعت می آموختند و پاکی و حسن رفتار و پارسائی آنها زبانزد مردم بود و در نزد مردم بعنوان مظلومانی که خاندان آنها قیام کردند وبه قتل رسیدند و خودشان برای در امان ماندن آواره شدند و حال بصورت عالمانی متقی و پرهیزگار در میانشان میزیستند مورد احترام بودند  ،" از ظلم و ناجوانمردی محمد بن اوس ستوه شدند و بهر وقت ساداتی را که بنواحی ایشان نشسته بودند می دویدند و زهد و علم و ورع ایشان را اعتقاد کردند و گفتند آنچه سیرت مسلمانی است با سادات است " (ص 228 ابن اسفندیار ) .


"چون ظلم محمد اوس در رویان به غایت رسیده بود ، مردم آن دیار دست تظلم برآورده نزد سادات میرفتند ، و فریاد میکردند ، که ما را از دست این ظالم خلاص کنید . و در بقعه مبارکه سیدی بود محمد بن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمن بن القاسم ابن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابی طالب علیه و علیهم صلوات رب العالمین و او مرد زاهد و متورع و با دیانت بود ( امامزاده سید محمد کیا دبیر صالحانی واقع در کجور نوشهر )  .


مردم وارفو ( بین آمل و ساری ) دیلمان گرد رستاقهای دیلمان میگشتند و مردم آن ولایت را با خود همراز می گردانیدند تا به کجور نزد سید محمد مذکور رفتند . فریاد برآوردند که ما از دست ظلم جماعت محمد اوس به جان آمدیم و مقتدای اهل اسلام همیشه شما و آباء اجداد شما بودند ، ما می خواهیم که سید عالی را از آل محمد بر خود حاکم گردانیم تا در بین ما به عدالت سلوک نماید . چه باشد که بر تو بیعت کنیم تا به برکت تو ظلم ظلم او منفع گردد ؟  ".(میرظهیر 129)


 ولی سید توان این کار را در خود ندید  و آنها را به حسن بن زید بن اسماعیل بن حسن بن زید بن علی ابن ابی طالب معرفی کرد که در ری بود و " مرد شجاع و کافی و حربها دیده و وقایع بسیار پس پشت انداخته است " ( میر ظهیر ) بود  ، جماعتی از مردم مازندران به سرپرستی عبدالله بن وندا امید ازبزرگان سلسله پادوسیان را به ری فرستادند تا سید را برای رهبری و نجات خود به مازندران بیاورند و سید حسن که برای قیام " حریص " بود ، به مازندران آمد و او نام خود را داعی الکبیر گذاشت و " عبدالله بن سعید و عبدالکریم با روساء قلعه کلار و کلارستاق روز سه شنبه بیست و پنجم رمضان دویست و پنجاه( 13 آبان 243 شمسی)  به سعید آباد بر او بیعت کردند ...... وبه اهل چالوس و نیروس خبری نوشتند و داعیان فرستادند ....... و مردم از اطراف رو بدو نهادند " ( میر ظهیر 130) .


اینکه حاکمان محلی چرا به سید رغبت نشان دادند خود حائز اهمیت است چون پس از 100 سال تصرف مازندران توسط اعراب مسلمان هنوز در قسمتهایی از مازندران حکومت های محلی وجود داشت که سلسله پادوسیان و آل باوند از آن دسته اند ، آنها در خود نیروی مقابله با فاتحان طاهری ایرانی مسلمان را نمی دیدند اگر چه طاهریان نخستین گروه از ایرانیان مسلمان پس از شکست امپراتوری ایران از اعراب بودند که حکومت تشکیل داده بودند ولی نوع رفتار آنها تفاوتی به حاکمان عرب نداشت و در این شرایط سادات علوی بدنبال جای امنی برای زندگی بودند و اگر می توانستند در آنجا حکومت تشکیل و عقاید مذهبی خود را ترویج دهند ، در عوض حکام محلی بدنبال باز پس گیری حوزه قدرت از دست داده خود بودند بنا براین هر دو گروه به هم نیاز داشتند .


داعی دو روز بعد به کجور رفت و سپس راهی ناتل شد و شروع به بیعت گرفتن و در اصل جذب سپاه نمود ، در اولین جنگ محمد بن اوس حاکم طاهری را شکست داد و این پیروزی سبب شد اکثر حاکمان محلی با او بیعت کنند .


اما داعی هنوز برای پیروزیهای بزرگترنیاز به نیروهای زبده تر و بیشتر داشت و با بهترین تصمیم سفیری بنام محمد بن حمزه بسوی حاکم گیلان که قرن ها تجربه جنگی داشتند فرستاد .


در این زمان سلسله " جستانیان " برگیلان که هم مرز میزبانان داعی بود حکومت میکردند و گیلانیان که بیش از دو قرن بود با اعراب مسلمان در حال جنگ بودند حضور داعی را فرصتی مناسب دیدند تا با نیروی بیشتروایده هایی جدیدتر جنگ را ادامه دهند .


گیلانیان قبل و بعد از سقوط ساسانیان بدست اعراب مسلمان مستقل ماندند و اگرچه قبل از اسلام با پادشاهان ایران متحد میشدند و به کمک آنها میرفتند و گاها بصورت حقوق بگیر برایشان میجنگیدتد که شاخص ترین آن تصرف یمن بود و حکومتی که سالها طول کشید و حتی وقتی خسرو پرویز دستور دستگیری حضرت رسول را داد حاکمان دیلمی یمن مامور به این کار شدند ولی هرگز بین ایران و گیلان روابط حسنه طولانی مدت وجود نداشت و گیلان حاکمان مستقل خود را داشت و به دربار ایران مالیات نمی داد .


اولین برخورد مردم گیلان و اعراب مسلمان در سال 21 خورشیدی روی داد که با اتحاد با مردم آذربایجان به جنگ اعراب رفتند و شکست خوردند و موتا فرمانده کل لشگر گیلان و آذربایجان به قتل رسید ، ولی همین جنگ به اعراب فهماند که با مردمانی جسورتر و جنگجو تر طرف هستند و پیروزیهای آسانی که در بقیه جاهای ایران بدست آوردند در برابر مردان نشسته در کوه های البرز تکرار نخواهد شد .


پس از آن هر خلیفه و حاکمی که در حجاز و شام و عراق به قدرت رسید سپاهی برای تصرف گیلان فرستاد و حتی ناچار شدند احادیث و روایات برای این جنگها بسازند و حتی " قزوین را یکی از درب های بهشت بخوانند تا سپاه اعراب در آنجا مستقر باشند و در برابر هجوم مردم گیل و دیلم که اختصارا گیلان می گوئیم مقاومت کنند.


از سال 21 تا 243 خورشیدی که سید حسن داعی الکبیر به مازندران آمد 222 سال میگذشت که رابطه ای خوب بصورت مداوم بین اعراب مسلمان و گیلان نبود و از آنجا که بقیه ایران هم مسلمان شده بود و در کنار اعراب برای جنگ با مردم گیلان می آمدند ، گیلان بصورت جزیره ای تنها در میان مسلمانان عرب و ایرانی مانده بود .


برای حاکمان گیلان عقاید و ذهنیات سید حسن مهم نبود چون هیچ شناختی از اسلام و قرآن و شریعت نداشتند ولی بیش از دو قرن محاصره و ماندن در گیلان و عوض شدن چند نسل شرایط ذهنی مردم را عوض کرده بود و حالا بدنبال راهی برای خروج از این بن بست بودند .   


آمدن داعی به مازندران و درخواست کمک از گیلان با توجه به این موضوع که سید حسن و سادات علوی از مخالفان خلیفه اعراب مسلمان بودند ، یک فرصت تاریخی برای گیلان بود تا با متحد جدید و اگرچه از نظر اعتقادی کاملا متفاوت ، از گیلان بیرون بروند و جنگ را به خارج از گیلان و در مناطق تصرف شده اعراب بکشانند پس بهترین راه کمک به سادات علوی بود و درستی تصمیم از اینجا معلوم میشود که مردم گیلان ازمحاصره بیرون آمدند و فقط 80 سال بعد بغداد را توسط آل بویه گیلانی تصرف کردند و مقام خلافت را به زیر دست خود بصورت بازیچه ای در آوردند .


 با اتحاد وهسودان حاکم نا مسلمان گیلان و سید حسن شیعه ، جنگها شروع شد ، نخست آمل را تصرف کردند و سید در آذر ماه سال 243 خورشیدی وارد آمل شد و در اولین روز چند نفر از مخالفان محلی را کشت و روز بعد به مصلی آمل رفت تا مردم با او بیعت کنند و پس از آن برای رویان و کلاردشت و چالوس از طرف خود حاکم فرستاد و به درخواست مردم آمل سید محمد بن ابراهیم را که باعث دعوت داعی به مازندران شده بر آمل گماشت .


" مصمغان بن ونداومید پیش از این از محمد بن اوس بخشم شده بود و او بسیار ظلم و خارج به مردم رستاق روا داشته ، چون کار حسن زید قوت گرفت از بیشه بیرون آمد و بمامطیر (بابل) رسید روز پنجشنبه بیست و ششم شوال ( 14آذر)و مردم را به بیعت حسن زید دعوت کرد ، طوعا و رغبتا همه اجابت کردند  و حال بحسن زید نبشت "( ابن اسفندیار 231) .


سید برای تصرف ساری رفت و به سلیمان بن عبدالله حاکم طاهری سازی شبیخون زد و" ناگاه آواز تکبیر و صلوات شنیدند و علمهای سپید در ساری آورند ، ولوله دیلم در افتاد " ( ابن اسفندیار 232) طرفدارانش را کشت و کاخ حاکم را به آتش کشید و حاکم به گرگان گریخت .


این زمان ،برادر سید ، محمد بن زید به دماوند رسیده بود و مردم لاریجان و قصران هم با سید حسن بیعت کردند .


 سلیمان مردم گرگان را جمع کرد واز خراسان کمک گرفت و به همراهی حاکم آل باوند بر سید تاخت و پیروز شد و علت شکست سید بی نظمی سپاه گیلان بود که با غنائم بسیار زیادی که از ساری گرفته بودند راهی گیلان شده بودند و" لشکر سلیمان درین هزیمت بدنبال آمده بسیاری را از قوم او گرفته و کشته بودند تا جایی بن لشکرستان که معروفتر اتباع او بود جامه در تن نداشت " ( ابن اسفندیار 234) آمل سقوط کرد و سید به چالوس گریخت .


دوباره از گیلان سپاه فرستادند و سید برای جنگ با سلیمان حرکت کرد و پیروز شد " دیالم گفتند...... حسن زید رخصت داد بیامدند و پیاده را بیک باره آواره کرده و چیرگی یافته و سواران در میان بنه و بیشه و شکستگی اسیر مانده ، جز آن نتوانستند کرد که سلاح می افشاندند و در بیشه ها  گریخته ، تا هر نعمت که با ایشان بود دیالم بر گرفتند " ( اسفندیار 235). سید به آمل آمد و پس از دو هفته یکی از سران پادوسیان را برای جنگ با حاکم آل باوند فرستاد که سپاه سید قتل و عام و تاراج براه انداختند " جمله کهستان اصفهبد قارن بسوختند و خراب گردانید ....... سید حسن غلامان خویش بولایت او فرستاد و مال و خراج حاصل کرد " ( ابن اسفندیار 235).


وهسودان از اتحاد با سید حسن پشیمان شد ولی اقبال سید بلند که وهسودان بزودی مرد و پسرش جستان هم پیمان سید شد .


سلیمان دوباره مردم را دور خودش جمع کرد و از خراسان کمک گرفت و در غیاب مردم گیلان که به خانه هایشان برگشته بودند ، به ساری حمله کرد و سید تا چالوس عقب نشست  ولی گیلان دوباره سپاه برای سید فرستاد و سید راهی آمل شد وآمل را دوباره در اختیار گرفت و بدنبال راهی برای تصرف مجدد ساری میگشت  اینبار " حسن زید از مامطیر بچمنو رفت و دیالم را سوگند داد بر وفا و ثبات و استفراغ مجهود در طاعت و هواداری ، و لشکر کشید ، پیش سلیمان شد.........  روی بساری نهادند و دیالم در قفای ایشان ببازارها میدوانیدند و هرکرا می یافتند میکشتند و با اهل ساری از غارت و تاراج چیزهای کردند که هرگز ندیده بودند ، سلیمان زن و فرزند و خویش پیوند بگذاشت و بگریخت ........ و زن و فرزند سلیمان را بغارت ببردند " ( ابن اسفندیار 237) و سلیمان به خراسان گریخت چون سید گرکان را هم تصرف کرده بود و با التماس زن و فرزندش را از سید پس گرفت و آل باوند هم با سید صلح کرد و فرزندانش را به عنوان تضمین صلح نزد سید حسن فرستاد و همه این جریانات دو سال پس از ورود سید بود .


در حالیکه بعد از شکست سلیمان طاهری باید آرامش برقرار میشد با شورش و عهدشکنی بعضی از حاکمان محلی دوباره جنگ آغاز شد ولی سید همه را سرکوب کرد و ساری را به سید حسن بن محمد بن جعفرالعقیقی سپرد  و حاکم جدید با شورشهای جدید ، ناچار به ادامه جنگها شد " بسیار خلق را کشته و چهار صد اسیر آورده ، ........  بکوهستان او تاخت ، هر که را یافت کشت و خانه های او را آتش بر کشید و جمله مردم را به زیر آورد و روزی چند بشهر ساری مقام کرد و سید حسن عقیقی را بدان نواحی بگذاشت و بآمل آمد " ( ابن اسفندیار 239) .


مهمترین تغییرات مذهبی  در نحوه نماز و اذان در همین زمان در شما ایران بوقوع پیوست " فرمود تا مثالها نویسند بکل ممالک طبرستان که ببانگ نماز خیرالعمل گویند و بنمازها بسم الله الرحمن الرحیم بچهر و نماز بامداد را قنوت واجب دانند " ( ابن اسفندیار 240) .


هنوز سه ماه از جنگهای سابق نگذشته بود که دوباره حکام محلی مخصوصا اصفهبد ملک الجبال قارن بن شهریار یارانی جمع کرد و برای تصرف ساری آمد ولی از سید حسن عقیقی و سپاهی که سید حسن از آمل برای کمک فرستاده بود شکست خورد و پیروزی بزرگی برای سید به ارمغان آورد " دیالم با حسن عقیقی بدنبال مصمغان و شکستگان تا بحد گرگان رفته بودند ، سلیمان طمع از طبرستان برداشت و به خراسان افتاد و جمله ولایت سید حسن زید را مسلم شد و ازو حساب پادشاهی بعد از این گرفتند " ( ابن اسفندیار 242) .


" حسن زید هر آفریده را که هوادار مسوده ( بنی عباس) بودند بعقوبات می کشت و ملامتها میکرد تا دلهای مردم چنان هراسان شد که جز طاعت و رضای او فکرتی نماند و چون ولایت مضبوط قهر او گشت روز چهارشنبه سیوم ذی الحجه سنه ثلث و خمسین و ماتین ( 17 آذر 246 شمسی ) محمد بن ابراهیم را و لشکرستان دیلمی را علم داد و بگرگان فرستاد ، بهر مقام که رسیدند مردم استقبال کردند و نثارها افشانده ........ دیالم با ایشان میبودند ، چون طمع از غنایم برداشتند بکلی محمد بن ابراهیم را باز گذاشتند و بیامده ، بعد ده روز او نیز گرگان خالی مانده به ساری آمد " ( ابن اسفندیار 242) .


سید دوباره لشکر کشی کرد و مدعیان محلی را شکست داد و گرگان را مجددا تصرف کرد


کم کم گیلانیان هم احساس میکردند یارانی یافته اند بنابراین از سید خواستند تا به آنها کمک کند تا ری را تصرف کنند و سید هم علویان شیعه را به دربار جستان نامسلمان فرستاد و آنها هم ری و قزوین و ابهر و زنجان را تصرف کردند و کشتار و تاراج براه انداختند و مردم بی گناه ری دو میلیون درهم به جستان و سادات علوی  دادند تا دست از سرشان بردارند ولی گیلانیان بر جاهای تصرف شده حاکم شدند .


" تا درین وقت بعدد اوراق و اشجار سادات علویه و بنوهاشم از حجاز و اطراف شام و عراق بخدمت او رسیدند ، در حق همه مبرت و مکرمت فرمود و چنان شد که هر وقت که پای در رکاب آوردی سیصد نفر علوی شمشیر کشیده گرداگرد او کله بستندی ..... تا بعراق قاسم بن علی العلوی عبدالله بن عزیر را که از مردان طاهریه بود بگرفت و بفضل بن مرزبان سپرد که او را پیش حسن بن زید برد و وصایت کرد در احتیاط محافظت او روز عید اضحی (قربان ) بآمل پیش حسن زید رسیدند ، در حال گردن فرمود زد  " ( ابن اسفندیار 243)  .


خبر کشته شدن این حاکم طاهری موجب لشکرکشی سپاه خلیفه بغداد به مازندران شد ، سپاه خلیفه در قزوین سپاه دیالم و سادات را شکست دادند و به گرگان رفتند و سید حسن عقیقی را در ساری شکست دادند و به آمل و چالوس رسیند و سید حسن بن زید از دعوت دیالم نصیبی نبرد و تنها موضوعی که به کمک سید آمد خبر مرگ خلیفه بود که سپاه پیروز مازندران و گرگان را رها کردند و به بغداد برگشتند و دوباره سید توانست مازندران و گرگان را تصرف کند .


در سال 253 خورشیدی که سپاه بغداد و خراسان مشغول نبرد برای سرکوب شورش صاحب الزنج بودند ، یعقوب لیث که از سیستان به خراسان آمده و آنجا را تصرف کرده بود ، به مازندران حمله کرد ، حاکم ساری از سپاه بسیار منظم یعقوب گریخت و به آمل نزد سید حسن آمد و سادات در خود توان مقاومت ندیدند و شهر به شهر فرار کردند تا به شیرود تنکابن رسیدند که حاکم آنجا از یعقوب نترسید و به حمایت از سادات برخاست و حتی به سپاه یعقوب شبیخون زد ، یعقوب جنگ را بی نتیجه دید و" به کجورآمد و آنجا بنشست و خراج دو ساله از مردم آنجا بستاند .تا در رویان قحط شد و نان نماند که مردم بخورند  و ابراهیم خراسانی را بر رویان و چالوس امیر گردانید و به آمل رفت و مردم رویان به سر ابراهیم رفتند و آتش زده خانه او را سوزانیدند و او را بکشتند " ( میرظهیر 135و136) .


یعقوب از آمل برگشت " نیک و بد نگذاشت که بکشت و خانه ها را از بن کند و درختان را ببرید ....... " ولی امداد غیبی به کمک مردم آمد " اشتران او را مگس هلاک کردند و باران و صاعقه بر سر ایشان در آمد " و در نهایت پس از چهار ماه از مازندران رفت .( میرظهیر )


در هجوم یعقوب لیث بسیاری از سادات علوی به اسارت درآمدند و به سیستان فرستاده شدند که یعقوب پس از ترک مازندران دستور آزادی آنها را داد و یکی از مهمترین اسیران محمد بن زید برادر و جانشین سید حسن داعی الکبیر بود .


با رفتن یعقوب ، سید حسن با جمعیت زیادی از مردم گیلان دوباره برگشت و مردم وحشت زده از ظلم و غارت یعقوب لیث دوباره اطراف سید جمع شدند و سید تصرف مازندران و گرگان را از سر گرفت .


این بار سید " به مقابله کفار به سبب جهاد رفت " اند (چند)هزار مرد ترک کفار بدهستان آمدند برعزیمت آنکه بطبرستان تاختن کنند و ولایت بتاراج دهند ، حسن زید بگرگان بود فرمود تا محمد بن احمد خراسانی با دو هزار دیلم بمقدمه لشکر کشید و او با تمامت حشم در قلب ایستاد ، بشوره دهستان و مصاف داده ..........  و هزیمت بکفار افتاد ...... و اند فرسنگ هزیمتی را بدنبال شد تا هیچ خلق نماند " ( ابن اسفندیار 246) و محمد بن ابراهیم علوی را  حاکم گرگان کرد و خود در آمل آمد،  اما در میان لشگرش اختلاف افتاد که هزار گیلانی را کشتند و هزار نفر باقیمانده به آل باوند پناه بردند و همان هزار نفر موجب شورش و دستگیری سید قاسم حاکم اعزامی سید و تصرف قومش کنار مازندران  شدند .


سید حسن عقیقی از فرماندهان بزرگ سید و فاتح گرگان که در ساری حاکم بود با دریافت خبر اسارت سید " مردم را جمع کرد و بجهت خویش بیعت بیعت ستد و هر که ابا کرد گردن بفرمود زد "  و در نهایت دستگیر و به آمل فرستاده شد  که بدستور داعی گردنش را زدند تا درسی برای بقیه باشد و این اولین طغیان داخلی در خانواده سادات بود .


آخرین جنگ داعی حمله به اصفهبد رستم و شکست داد و آواره کردن و در نهایت بخشیدن اصفهبد بود .


سید حسن در حالی که بیمار بود ولی هنوز به مردم محل اقامتش ، آمل اعتماد نداشت و هنوز گروهی را دشمن خود میدید بنابراین حیله ای آغاز کرد و شایعه مرگ سید را اعلام کردند و مخالفانش شورش کردند " داعی از خانه بیرون آمد و آن جماعت را در جامع آمل به قتل آورد " ( میر ظهیر 137) .


در زمان او برای اولین بار روسها بطور وحشیانه به شمال ایران حمله کردند وکشتار و تاراج و سوزاندن خانه های مردم پرداختند ولی آنها را شکست دادند و در نهایت حتی یک نفر هم زنده به روسیه برنگشت  .


در زمان مرگ سید حسن داعی الکبیر مازندران و گرگان در تصرف او بود و برادرش سید محمد در گرگان حاکم بود .


در هر صورت سراسر دوران سید حسن داعی الکبیر به جنگ و خونریزی و شکست و پیروزی گذشت و در بیستم دیماه سال 262 خورشیدی از دنیا رفت و در آمل به خاک سپرده شد و امروز قبر او زیارتگاه مردم است .

چهارشنبه 5/4/1392 - 11:4 - 0 تشکر 615140

سیر ظهور و سقوط حکومت های سادات علوی در شمال ایران - قسمت نهم


سید ابوالحسن احمد ابن محمد


اگر چه داعی الکبیربعلت نداشتن پسر ، برادرش سید محمد را جانشین خود انتخاب کرده بود ولی چون در زمان مرگش سید محمد در گرگان بود ، سید ابوالحسن احمد بن محمد که داماد داعی مرحوم بود خودش را القائم نامید ، قدرت را بدست گرفت و همه دارائیهای سید مرحوم را تصرف و مشکلات خانوادگی را آغاز کرد .


سید حسن برای جانشینی داعی از گرگان حرکت کرد و در نهایت در سید ابوالحسن احمد چالوس را دستگیر کرد و تمام اموال غارت شده داعی را پس گرفت و او را  به ساری فرستاد و هرگز از سرنوشت او خبری بدست نیامد و به معنی واقعی مفقودالاثر شد . تاریخ دستگیری او آذر ماه سال 263 خورشیدی بود .

چهارشنبه 5/4/1392 - 11:4 - 0 تشکر 615141

سید محمد بن زید


پس از دستگیری ابوالحسن احمد بن محمد ، سید محمد بن زید برادر داعی الکبیر مرحوم به قدرت رسید ، سید محمد قبورویران شده  امام حسین در کربلا و حضرت امیر در نجف را تعمیرکرد و برای سادات مناطق مختلف پول و هدایا فرستاد و بسیار مشهور و محبوب سادات  شد .


سید محمد پس از استقرار در قدرت به مناطق تحت تصرف اصفهبد رستم بن قاون حمله کرد و او را به نیشابور راند ولی با شفاعت عمرو بن لیث و با شرایطی سخت اصفهبد را دوباره به املاکش برگرداند .


در شهریور سال 264 شمسی سید محمد تصمیم به تصرف گرفت ری را تصرف کند ولی به سختی از سپاه خراسان شکست خورد و به لاریجان آمد ناچار از مردم گیلام کمک خواست ولی هنوز نیروی کمکی نرسیده بود که سپاه خراسان به فرماندهی رافع بن هرثمه گرگان را تصرف کرد ولی با شورشهای بوجود آمده در خراسان رافع به خراسان برگشت .


سید محمد مجددا به کوهستانهای اصفهبد رستم حمله کرد و آنجا را تصرف کرد و اصفهبد به خراسان گریخت .


در سال 270 شمسی رافع بن هرثمه حاکم مستقل خراسان بهمراه اصفهبد رستم به گرکان و مازندران حمله کرد " و حال مردم از مصدرات و الزام مون مجحفه و ایقاع ضرر بجایی رسید که نفس بر نتوانستند کشید و بر مسلمانی هیچ رحمت نفرمود " ( ابن اسفندیار 253) تا چالوس را تصرف کرد و در چالوس پادگانی برپا کرد و سادات به گیلان فرار کردند ، جستان پسر وهسودان حاکم گیلان علویان را به گرمی پذیرفت و مردم گیلان را به چالوس فرستاد و پادگان رافع پسر هرثمه خراسانی را محاصره کرد ولی رافع به مازندران برگشت " از جمله ولایت طبرستان علوفه خواست تا چنان شد که کرای یک درازگوش و یک خروار کاه پنجاه درهم شد ، و هزار هزار درهم بآمل قسمت فرمود و بشکنجه و عقوبت حاصل کردند " ( ابن اسفندیار 253) و  به چالوس آمد و سپاه گیلان عقب نشست و برای جنگ با جستان بن وهسودان به طالقان رفت " در غره صفر بدو رسید و ولایت او خراب کرد و غله بسوزانید و درختها ببرید و سنگهای آسیاب بشکست و مدتی بطالقان مقام کرد ..... و تا آخر ربیع الاخر بطبرستان ظلم و خارج نواب او بود ، بدان انجامید که میان او و جستان سفرا تردد گرفتند و قرار افتاد که ودایع و رهاین محمد زید باز سپرد و محمد زید را نه مدد کند نه تسلیم " ( ابن اسفندیار 254) ، رافع به قزوین رفت و سید محمد بدون کمک مردم گیلان برای تصرف چالوس رفت و از مردم آمل کمک گرفت ولی کاری از پیش نبرد بناچاربا ناامیدی به گیلان رفت .


یک سال بعد رافع از سپاه اعزامی خلیفه المعتضدبالله به فرماندهی ابوالعباس احمد بن عبدالعزیز بن ابی دلف العجلی شکست خورد و به مازندران گریخت و با شنیدن خبر انتصاب عمرو بن لیث به حکومت نیشابور ،  برای مقاومت در برابر خلیفه عباسی ناچار شد با سید محمد همدست شود  وتوافق شد که مناطق تصرف شده را به او پس بدهد و سید محمد به آمل برگشت و  رافع به گرگان رفت .


با مرگ احمد عجلی پسرش جانشینش شد و رافع از فرصت استفاده کرد و به ری حمله کرد و پیروز شد و خلیفه معتضد بناچار پسرش را به ری فرستاد و رافع فرار کرد و بگرگان برگشت .


برادر احمد عجلی ، بکر بن عبدالعزیز نزد سید محمد آمد و علیرغم استقبال گرم او را مسموم کرد و رافع به جنگ عمرو لیث به نیشابور رفت و شکست خورد و به گرگان برگشت و سید محمد علیرغم درخواست او را یاری کرد ولی رافع خیانت کرد و با کمک اصفهبد به مازندران آمد ولی در ساری " صاعقه و بارانی بسر ایشان آمد که خیمه ها سیل ببرد و چهاپاها هلاک شدند و بسیار مردم را آب نیست گردانید ، رافع نومید باسترآباد رفت و میان محمد زید و او دیگر باره عهد رفت و میثاق " ( ابن اسفندیار 255) .


رافع توانست اصفهبد را فریب دهد و او را به میهمانی دعوت و او را دستگیر کرد و " بکهستان او برد ، جمله مال و چهاپای و ودایع او و متعلقان بشکنجه حاصل کرد و ولایت او بابی نصر طبری سپرد و عذاب و عقوبت مضاعف فرمود ...... محمد زید لشکر رافع را در آن سال نفقه داد تا رافع شعار و علم سپید گردانید و بجمله گرگان و دهستان و جاجرم بجهت او بیعت گرفت و از مال اصفهبد رستم ، محمد را نصیب کرد " (ابن اسفندیار 256).


رافع برای جنگ به نیشابور رفت و محمد زید کمک نکرد و رافع شکست خورد و به خوارزم گریخت و کشته شد و سرش به بغداد فرستاده شد .


در سال 279 خورشیدی با شکست و قتل عمرولیث و حکومت خراسان به امیر اسماعیل  سامانی ، " سید بکلی از همه جوانب فارغ بود و آوازه همت و مروت و علم و سخاوت و امانت و وفای او بعالم منتشر گشت و از عرب و عجم و روم و هند ملوکو اکابر بر موافقت و مواخات او رغبت نمودند " ( ابن اسفندیار 256) .


اسماعیل سامانی ، برای تصرف طبرستان لشکر فرستاد " و سید در مقام غرور بآخر پایه نردبان رسیده بود ، تهور و تیزی کرد و بپیش آن لشکر باز شد و هر چه محمد هرون آهستگی فرمود او تعجیل کرد ، اعتماد بر حول و قوت خویش زیادت نمود که بیست هزار مرد با او بود ، سر او بر گرفتند و بیست هزار مرد منهزم شده ، و پسر او ابوالحسین زید بن محمد را گرفتند و با سر او روز آدینه پنجم شوال سنه سبع و ثمانین و ماتین ببخارا فرستاده و تن او بگرگان بی سر مدفون است " (ابن اسفندیار 257) ، قبر سید محمد بن زید در بر بالای تپه ای گنبدی شکل و مرتفع بنام کوه آق امام در آزاد شهر گرگان زیارتگاه معتقدان است  و پسر سید در بخارا ماندگار شد و در همانجا از دنیا رفت ، بدین شرح حکومت از دست سادات خارج شد و گرگان و مازندران به تصرف سامانیان در آمد و دوری سادات از قدرت 14 سال طول کشید .


سادات علوی که فاقد تجربه حکومت داری بودند در اولین تلاش خود توانستند در مناطق دور از محل تولد و سرزمین آباء و اجدادی خود حکومت تشکیل دهند و بارها شکست و پیروزی را تجربه کردند ولی مسلما ذهنیات آنها با واقعیتها تطابق نداشت و اگر چه تا حدودی باورهای مذهبی خود را پیاده کردند ولی این همه چیزی نبود که بدنبالش بودند .

چهارشنبه 5/4/1392 - 11:5 - 0 تشکر 615143

سیر ظهور و سقوط حکومت های سادات علوی در شمال ایران - قسمت دهم



سید محمد بن علی ، ناصر کبیر ، ناصر اطروش


محمد بن هارون پس از شکست و قتل سید محمد زید به گرگان و مازندران آمد و یکسال و نیم بعد از اطاعت سامانیان برید و به دیلمان رفت و اسماعیل بن احمد سامانی خود به طبرستان آمد " و عدل و انصاف بجایی رسانید که هرگز اهل طبرستان بهیچ عهد ندیده بودند و نه از اسلاف شنوده ، و جمله املاک قدیم معارف طبرستان که از مدت پنجاه سال سادات و دیگران به تصرف گرفته بودند به خداوندان حق داد........ مردم طبرستان را دل و جان بر محبت و مودت و ولاء اسماعیل موقوف شد  " ( ابن اسفندیار 259) .


با قتل سید محمد و اسیری پسرش قدرت به سید ناصر رسید که از سادات حسینی و از یاران سید محمد زید بود ( محمد بن علی بن حسن بن عمر الاشرف بن زین العابدین علی بن حسین بن علی بن ابی طالب )، او با شعار خونخواهی محمد زید به همراه سپاه گیلان به طرف آمل رفت ولی در جنگ با سپاه سامانیان شکست خورد "ودیالم بسیار کشته شدند ، و امیر فیروزان شکوری و امیر کاکی گیلانی هر دو به قتل آمدند و طبرستان به سامانیان قرار گرفت " ( میرظهیر 144) و جنگ دوباره سید ناصر علیرغم پیروزی نتیجه چندانی برایش نداشت و سید ناصر و همه سادات  قدرت را رها کردند و سید ناصر راهی گیلان شد .


اما در طی این سالها سادات از پای ننشستند و مهمترین آنها ابو محمد حسن معروف به ناصرکبیر و ناصر الحق و ناصر اطروش ( به علت سنگین بودن گوشش در شنوایی که حاصل دوران جنگ و مبارزات او بود  ) سیدی فقیه و ادیب بود در تمام 14 سال دوری سادات از قدرت را در رودسر گیلان به تدریس شریعت مشغول بود وقبول اسلام به صورت گسترده توسط مردم گیلان هم از همین زمان آغاز شد و در این سالها توانست طرفداران زیادی پیدا کند .


حکومت سامانیان سیاست مردمداری را با مردم گرگان و مازندران پیش گرفت ولی مشکل بزرگ مشخصا تصرف گرگان و مازندران توسط خراسانیها بود که مردم شمال ایران زیر بار خراسانیان نمی رفتند  وبا مرگ ابوالعباس عبدالله حاکم سامانی که با حسن رفتار با مردم توانسته بود حکومت سامانیان را بخوبی در مناطق تصرف شده مستقر کند ، صعلوک حاکم ری جانشین او شد که سیاست حاکم سابق را نداشت و نارضایتی مردم را موجب شد .


دوره دوم حکومت سادات علوی با ترغیب مردم گیلان و قیام سید ناصر از سال 292 خورشیدی آغاز شد ، او در مراحل اولیه به خونخواهی سید محمد قیام کرده بود پس از جلب اتحاد با بزرگان گیلان شروع به لشگرکشی کرد ، نخست پسرش ابواحسن احمد ابن ناصرکه بعدها صاحب الجیش خوانده شد را به رویان فرستاد ومردم رویان او را پذیرفتند وبه رهبری او حاکم سامانی را اخراج کردند وسید ناصر به کلاردشت رفت و حاکم کلاردشت با او متحد شد .


سید ناصر با مشاهده وضعیت رویان و کلار دشت پسر عموی خود سید حسن بن قاسم را سپاهی بزرگ به چالوس برای جنگ با صعلوک حاکم سامانی فرستاد ، جنگی بزرگ و خونین " که خون کشته شدگان قوم با امواج رود به دریا رفت " ( میرظهیر 145) و امیر سامانی شکست خورد و چالوس تصرف شد .


سید ناصر به آمل رفت و در خانه سید حسن داعی اکبیر مرحوم نشست و چنانکه از فضل و علم و ورع او سزید با خلایق عدل و عاطفت پیش گرفت و گناهها عفو فرمود و بیعت اهل آمل و نواحی بستد " ( ابن اسفندیار 269) .


سید عبدالله بن الحسن عقیقی که پدرش در زمان حسن زید بعلت بیعت گرفتن از مردم برای خودش و فرار به کوهستان در نهایت بدستور داعی کبیر گردن زده شده بود در ساری قیام کرد و با سپاهی بزرگ نزد سید ناصر آمد و سید او را با سپاهی بیشتر به جنگ اصفهبد شهریار فرستاد ولی شکست خورد و به قتل رسید .


جستان حاکم گیلان که در مسلمان بودن و نبودن سرگردان بود دوباره مسلمان شد و به سید پیوست .( میرظهیر 146)


خبر پیروزیهای سید ناصر سپاه خراسان را به فرماندهی احمد بن اسماعیل سامانی راهی مازندران کرد ولی از بخت خوش سید " قضا را در راه  یکی از غلامان او غدر کرده سرش را بریدند " ( میرظهیر 146)و سپاه سامانی از هم پاشید .


سید ناصر ، پسر عمویش سید حسن بن قاسم را بر فرزندانش ترجیح داد و او را جانشین تام الاختیار خود کرد چون پسرش سید احمد هم از مذهب زیدیه به مذهب امامیه معتقد شده بود و هم با سید ناصر رفتار مناسبی نداشت و گرفتاری و پریشان حالی سادات از همین جا شروع شد و در نهایت آنها را برای همیشه از قدرت دور کرد .


سید ناصر ، سید حسن بن قاسم برای به گیلان فرستاد  تا بزرگان گیلان را برای بیعت به آمل بیاورد و از آنجا که شکست دهنده اصلی سامانیان همین سید حسن بن قاسم  بود و با مردم رابطه بهتری داشت خود را لایق تر از سید ناصر دید ، پس با بزرگان گیلان که از سید ناصر کدورت داشتند ، اتحاد بست و سید ناصر را دستگیر و به لاریجان فرستاد و اموال سید ناصر را تصرف کرد و اهل بیت سید ناصر را آواره کرد .


اما لیلی بن نعمان از فرماندهان وفادار سید ناصر از گیلان به آمل آمد " و درون خانه حسن بن قاسم رفت ، و به زور و عنف انگشتری او را از انگشت بیرون آورد و نزد قلعه دار لارجان فرستاد تا امامت پناه را خلاصی داده بیاورند " و سید ناصر را آوردند و پسر عموی یاغی را عفو کرد و به گیلان تبعید کرد .


پس از مدتی سید احمد صاحب الجیش  از پدرش درخواست بازگرداندن سید حسن را نمود که پذیرفته شد و دختر سید احمد را به او دادند و او را حاکم گرگان کردند .


سید ناصر مردی دانشمند و فقیه بود و فرقه ناصریه از افکار او ریشه میگیرد و در اواخر عمر از حکومت کناره گرفت و مدرسه ای بنیاد گذاشت و تدریس شریعت را ادامه داد " و با خلایق بشریعت زندگانی پیش گرفت و از اطراف جهان برای استفاده پیش او آمدندی و اقتباس فنون علوم کردندی و از فقه و احادیث و نظر و شعر و ادب ، و سیدی بسیار افادت بود " ( ابن اسفندیار 275) .


سید ناصر در هفتم اسفند ماه سال 295 خورشیدی در آمل از دنیا رفت و قبرش اکنون زیارتگاه معتقدان است .


چهارشنبه 5/4/1392 - 11:7 - 0 تشکر 615144

سیر ظهور و سقوط حکومت های سادات علوی در شمال ایران - قسمت یازدهم



حسن بن قاسم ، داعی الصغیر


اختلافات ویرانگر سادات علوی مستقر در شمال ایران از زمان قدرت رسیدن حسن بن قاسم شروع شد .


جانشین سید ناصر، سیدحسن پسر قاسم بود (حسن بن قاسم بن حسن بن علی بن عبدالرحمن شجری بن قاسم بن حسن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب ) ، او با دعوت سید احمد امامی مذهب پسر سید ناصر مرحوم و پدر زنش در تاریخ 23 اسفند 295 خورشیدی به آمل رسید و قدرت رابه دست گرفت  و" اهل طبرستان در هیچ عهدی چنین راحت ندیده بودند ، که در عهد او عدل و انصاف او زیاده از سادات گذشته بود " ( میرظهیر 150).


سید جعفر فرزند دیگر سید ناصرمرحوم از این انتخاب راضی نشد و " که ملک پدر ما راست چرا بدو میدهی مکن که نیک نمی بینی" ( ابن اسفندیار 276) و اختلافی عمیق بین سادات پدید آمد و 52 سال پس از ورود حسن بن زید داعی الکبیر ، سادات ملک طبرستان و گرگان را ارث پدر می پنداشتند و بر سر حکومت بر ارث پدر بر روی هم شمشیر کشیدند و سید جعفر  نزد محمد صعلوک حاکم ری رفت " و تقریر کرد که شعار و علم سیاه کند و سکه و خطبه بنام صاحب خراسان فرماید و او را مدد دهد تا طبرستان از ایشان باز ستاند " ( ابن اسفندیار 276) و بدین ترتیب با لشگر سامانیان خراسان به جنگ خانواده خود آمد و آمل را در سال 296 خورشیدی تصرف کرد وهفت ماه در آمل بود " خراجها باستقصاء و ظلم بستد و قسمتها طلبید ، مردم بعهد او برنج آمدند تا دیگر بار داعی حسن بن القاسم آمد و عدل و انصاف چنانکه عادت شده او بود فرمود و خلایق دستها برداشته بتضرع از خدای ثبات ملک و استقامت دولت او خواستند و بمصلی آمل کوشکهای رفیع فرمود و خواص و حشم او را مثال داد تا همه بجهت خویش بجوار او خانه ها و منزلها سازند و البته بشهر نزول نکنند تا سرای مسلمانان مصون ماند  " ( ابن اسفندیار 277)  سید حسن قاسم آمل  را در سال بعد (297خورشیدی ) پس گرفت و حاکمان محلی صلح کردند ولی سید احمد به ایشان حمله کرد ولی در نهایت  آرامش برقرار شد ، اینبار سید جعفر به گیلان گریخت.


از آنجا که سامانیان دچار ضعف شده بودند سید حسن ، لیلی پسر نعمان ( همان کسی باعث خلاصی ناصر مبیر از دست سید حسن قاسم شده بود ) را به نیشابور فرستاد و او نیشابور را تصرف کرد و از فرصت استفاده کرد و به طوس حمله برد ، اما در جنگ با سپاه سامانی شکست خورد و به قتل رسید .


سپاه شکست خورده وقتی به گرگان برگشتند بزرگان گیلان برای کشتن سید حسن قاسم توافق کردند ولی سید با خبر شد و آن گروه را کشت و یکی از کشته شدگان هروسندان رئیس گیلان و دائی مرداویچ پسر زیار ، مرد مقتدر آینده بود و این عمل سید حسن قاسم موجب ترس و هراس مردم شد و از این زمان اقتدار سید حسن قاسم و محبتی که بین او مردم و مخصوصا مردم گیلان بود از بین رفت .


سید حسن قاسم به آمل آمد و سید احمد در گرگان حاکم شد ولی سید جعفر در گیلان سپاه جمع کرد و با سید احمد از گرگان برعلیه دامادش اقدام کرد و هر دو بطرف آمل لشگر کشیدند ، در جنگ فرزندان ناصر کبیر  با پسر عمو پدرشان و داماد سید احمد ، سید حسن قاسم  ، فرزندان ناصر  شکست خوردند و سید حسن ده هزار درهم گرفت و جنگ تمام شد و بهمراه سید احمد ، پدر زنش  به استرآباد رفتند در حالیکه اصفهبد شروین و شهریار همراهشان بودند و سید حسن قاسم تصمیم به قتل آتها داشت ولی سید احمد آنها را با خبر کرد و اصفهبدان گریختند " و داعی از استر آباد بناکام بازگشت و بولایت ایشان رفت و بسیار خرابیها کرد ، ایشان نیز حرب پیوستند عاقبت المر فرزندان را بنوا گرفت و بازگشت " ( ابن اسفندیار 281) و سید حسن قاسم راهی گرگان شد .


با رسیدن خبر تصرف گرگان بدست سادات ، سپاه سی هزار نفری خراسان برای تصرف گرگان آمد و سیدحسن و سید احمد چون توان جنگ در خود نمی دیدند از جنگ کناره گرفتند و سید احمد دوباره با دامادش دچار اختلاف شد و نزد برادرش جعفر به گیلان رفت و سید حسن قاسم به اصفهبد محمد بن شهریار حاکم آل باوند پناهنده شد و حاکم هم او را دستگیر و به نزد نایب دیلمی  خلیفه المقتدر بالله علی پسر وهسودان  در ری فرستاد و زندانی شد ولی با قتل نماینده خلیفه از زندان فرار کرد و به گیلان آمد .


در غیاب سید حسن قاسم پسران سید ناصر سپاه جمع کردند و از فرصت آشوب در خراسان و پراکنده شدن سپاه اعزامی استفاده کردند و علاوه بر آمل ، گرگان را نیز تصرف کردند و با اتحاد خود سپاه اعزامی خراسان که مجددا آمده بودند را شکست دادند .


سید حسن قاسم بعد از فرار فورا به گیلان آمد " معتمدان به طبرستان فرستاد و مالهای مدفون و ودیعه ها که بدست مردم بامانت سپرده بود به گیلان نقل فرمود ....... و داعی مال بگیل و دیلم داد و بوعده های بسیار امیدمند گردانید تا قومی انبوه برو جمع شدند " ( ابن اسفندیار 282) و دنبال پسران سید ناصر براه افتاد و آمل و ساری و گرگان را تصرف کرد و پسران سید ناصر فرار کردند و به گیلان آمدند .


سید حسن با سید احمد پدرزنش صلح کرد و با همدیگر مدتی در گرگان ماندند  و سید جعفر برای چندمین بار به گیلان پناه برد  .


درسال 301 خورشیدی در خراسان آل سیمجور قیام کردند و و سیمجور نامی را برای تصرف گرگان فرستادند او سادات را با " شما بزرگان و عالمان خاندان رسول صلی الله علیه و آله وسلم میباشید ، مرا بحرب شما فرستادند ، از علم و زهد شما لایق آنست که خلایق را بخون ریختن نیارید و گرگان را باز گذارید و بروید " ( ابن اسفندیار 284) ، خطاب کرد ولی سادات نپذیرفتند و در کمین او افتادند و شکست خوردند ولی دوباره سپاه جمع کردند و و آل سیمجور را از گرگان بیرون کردند و سید احمد به گرگان حاکم شد و سید حسن قاسم به آمل آمد و از جمله کسانی که در جریان شکست از سیمجور جان سالم بدر برد علی بن بویه ، بنیانگذار سلسله دیالمه ، حاکم مقتدر و عمادالدوله آینده است .


از آنجا که اختلافات خانوادگی تمامی نداشت دوباره جنگهای خانوادگی از سر گرفته شد و سید احمد از گرگان و سید جعفر از گیلان سپاه جمع کردند و برای جنگ با سیدحسن قاسم به آمل حمله کردند و سید حسن را در جنگ با پدر زنش سید احمد پیروز شد ولی با رسیدن سید جعفر و اتحاد با برادرش سید احمد و بزرگان گیلان  ، ماکان  پسر کاکی ، اسفار پسر شیرویه و.. که تصمیم به دستگیری سید حسن قاسم داشتند ، سید حکومت را رها کرد و به ساری و در نهایت به کوهستان  گریخت و پسران سید ناصر کبیر  آمل را تصرف کردند .


در25 آبان ماه  سال 302 خورشیدی سید احمد از دنیا رفت و کل طبرستان به سید جعفر رسید و تلاش دوباره سید حسن قاسم هم نتیجه ای نداشت و سید جعفر " با مردم بسیار ظلم و قسمت پیش گرفتند " ( ابن اسفندیار 286) و در نهایت در 15 بهمن 303 خورشیدی از دنیا رفت .


اختلافات و جنگهای خانوادگی حکومت سادات از ابهت انداخت ، پس از مرگ سید احمد ، پسرش ابوعلی جانشین او شد ولی ماکان کاکی فرمانده سپاه گیلان که سالها برای سادات جنگیده بود و بسیاری از پیروزیهای سادات با فرماندهی او بدست آمده بود ، و از طرف سید جعفر که دختر ماکان را به زنی داشت ، حاکم گرگان بود ، توطئه چید و سید ابو علی را دستگیر و به گرگان فرستاد  نوه خود سید اسماعیل را با سپاهی به آمل آورد و حاکم گردانید و سید ابوعلی را به گرگان تبعید کرد و برادر زاده خود علی پسرحسین کاکی را به حکومت گرگان گماشت .و تقریبا از همین زمان بزرگان گیلان خود را لایق حکومت دیدند و برتری علویان صرفا به دلیل اختلافات خانوادگی سادات از بین رفت .


سید ابوعلی در مجلس شراب  حسین کاکی را  کشت و ناراضیان از ماکان کاکی  از او پشتیبانی کردند و گرگان و مازندران را گرفت ولی بد شانس بود که در بازی گوی زیر اسب افتاد و مرد و قبرش اکنون زیارتگاه است در آمل .


جانشین سید ابوعلی برادرش سید ابو جعفر بود که به کلاه بزرگ ( صاحب القلنسوه )معروف بود ، در زمان او " روز آدینه که خلایق بجامع شدند بجمله دروازه ها لشکر فرو داشت با سلاحهای تمام تا هر که بیرون می آمد از جامع می کشتند و بحدی رسید که چندتن را از اهل صلاح و ورع بمقصوره جامع بکشتند " ( ابن اسفندیار 289) با چنین وضعی مشخص است که عاقبت حکومت سید جعفر به کجا خواهد کشید .


ماکان کاکی که در کوهستانها فراری بود توانست 500 نفر را دور خودش جمع کند و با همین تعداد کم و با دانستن تنفر مردم آمل از سید ابو جعفر به جنگ او آمد و مردم آمل آنچنان آمده پیوستن به ماکان بودند که نظم و تدبیر جنگی را از یاد بردند و سپاه 1200 نفری ابو جعفر قتل و عام براه انداخت که وزیرش " ابوالحسن وزیر چندان مال از مردم آمل حاصل کرد که اندازه نبود " ( ابن اسفندیار 290) .


کار از دست سادات خارج شده بود چون بلافاصله اسفار پسر شیرویه گرگان و ساری را تصرف کرد و ماکان با جذب سپاهی بیشتر مجددا به طرف آمل آمد و ابو جعفر با رفتاری که با مردم داشت هیچ پشتیبانی نداشت و فرار کرد و به کوهستان رفت و ماکان دوباره سید حسن قاسم را که مردم خاطرات خوبی از او داشتند را به آمل آورد .


در سال 305 خورشیدی دو اتفاق بزرگ برای مردم گیلان افتاد و بزرگترین اشتباه را خلیفه المقتدربالله مرتکب شد که به ابن ابی الساج فرمانده فرمانده سپاه آذربایجان دستور داد تا برای جنگ با قرمطیان به بحرین برود و علیرغم هشدارهای ابن ابی الساج که اگر سپاه خلیفه از قزوین و آذربایجان برود مردم گیل و دیلم هیچ مانعی برای تصرف ایران نخواهند داشت ولی خلیفه نپذیرفت و بر دستور خود اصرار کرد .


مردم گیل و دیلم که 300 سال در حسرت چنین روزی بودند درگیریهای بچه گانه سادات را رها کردند و سه فرمانده قدرتمند و ماجرا جو بنام مرادویچ پسر زیار ، اسفار پسر شیرویه و ماکان پسر کاکی خود را برای بدست گرفتن قدرت آماده کردند .


در همین سال نصر بن احمد سامانی با سی هزار نفر برای تصرف عراق و طبرستان حرکت کرد و در اولین مرحله به کوهستانهای مازندران رسید اما در کوهستان راهها را برو بستند و در محاصره افتاد و " چنانکه از هیچ وجه بیرون نتوانست شد و علف برو تنگ گشت ، پیش داعی رسول فرستاد که مرا از اینجا بهر مراد که شما راست خلاص دهید ....... و مصالحه رفت بآن شرط که بیست هزار دینار بداعی فرستد تا او راه گشایند که به خراسان شود "( ابن اسفندیار 290).


فرماندهان گیلانی دلیلی برای فرمان بردن از سادات که خود درگیر اختلافات داخلی بودند نداشتند ، ماکان سید ابو جعفر را از آمل راند و سید به کوهستان پناه برد و اسفار با جمع آوری سپاه به جنگ ماکان آمد و این یعنی جنگ قدرت به مردم بومی رسیده بود و سادات آرام آرام در حال کنار گذاشته شدن بودند .


در جنگ بین اسفار و ماکان ، ماکان پیروز شد ولی به اندازه کافی نزد مردم مقبولیت نداشت دوباره بدنبال سید حسن قاسم فرستاد و او را به آمل آورد و با آمدن سید حسن قاسم دوباره مردم دور او جمع شدند و ماکان از موقعیت استفاده کرد و به ری لشگر کشید و ری را  از سامانیان گرفت و این زمانی بود که اسفار و مرداویچ از گیلان رفته و به سپاه سامانی پیوسته بودند و طبعا هر دو بدنبال سپاهی قویتر برای اجرای اهداف خود بودند و حالا موقعیتی یافتند تا بنام سامانیان به طبرستان حمله کنند و رقیبان دیروز را نابود کنند


ماکان در ری ماند و سید حسن قاسم  به آمل آمد و نتوانست سپاه لازم را فراهم کند و مردم از جنگهای پایان ناپذیر سادات خسته شده بودند  سپاه خراسان  به فرماندهی اسفار پسر شیرویه و مرداویچ پسر زیار که در آینده پادشاهی مقتدر شد به جنگ سید حسن آمد  .


مرداویچ کینه قتل دائیش در گرگان بدست سید حسن را داشت " و او را دریافت زوبینی بر پشت زد ، مرده از اسب در افتاد ........ و یکی دیگر از فرزندان عقیل بن ابی طالب را بکشتند  "(ابن اسفندیار 292) و بدین ترتیب سید حسن قاسم در سال 310 خورشیدی کشته شد .


اسفار به ری لشگر کشید و ماکان را شکست داد و ماکان به گیلان گریخت و اسفار به طبرستان آمد و سید ابو جعفر و بسیاری از سادات را دستگیر کرد و به بخارا فرستاد و آنها تا سال 309 خورشیدی در زندان بودند .


ماکان دوباره در گیلان سپاه فراهم کرد اما کار به جنگ با اسفار نکشید و اسفار آمل را به او داد به شرطی که آرام گیرد و به مناطق دیگر حمله نکند و خود برای سرکوب واکوشی ترک ، دست نشانده خودش راهی ری شد و اکوشی به قم گریخت و مرداویچ برای دستگیری او تا قم رفت ولی موفق نشد .


خلیفه المقتدر بالله که به اشتباه خود پی برده بود سپاهی را به فرماندهی پسر خاله خود هارون بن غریب برای باز پس گیری ری فرستاد که اسفار سپاه خلیفه را شکست داد و ماکان از موقعیت جنگ اسفار و خلیفه استفاده کرد و تمام مازندران و گرگان را تصرف کرد و حسن فیروزان را به جای خود گذاشت و به طرف نیشابور رفت و مدتها در خراسان میجنگید ولی حسن فیروزان از غیبت ماکان سود برد و خود به پادشاهی نشست و برای جذب سادات با سید اسماعیل نوه ماکان بیعت کرد ولی مادر سید ابو جعفر زندانی در بخارا توطئه کرد و سید اسماعیل را مسموم کرد و کشت و مردم هم حسن فیروزان را از آمل بیرون کردند .


چون مردم قزوین عامل اسفار را کشتند او از ری به قزوین آمد " بسیاری اهل قزوین را بدین خیانت بکشت چنانکه مردم خانه ها باز گذاشتند و باطراف جهان پراگنده شدند ، بازارها و خانه های قزوین را آتش در فرمود زد و با هیچ آفریده در آن ولایت یک رشته نگذاشت " ( ابن اسفندیار 294) .با این جنایات اسفار بین او و مرداویچ اختلاف افتاد و مرداویچ از او جدا شد و به زنجان رفت و سپاهی فراهم کرد و به قزوین حمله کرد ، اسفار فرار کرد و درنهایت به طبس رسید ولی ماکان که در خراسان بود به او حمله کرد و دوباره گریخت  " اسفار را بطالقان یافتند بگرفتند و همانجا گردن زده ...  " ( ابن اسفندیار 294) و این جریان در سال 310خورشیدی بود .


بعد از قتل اسفار ماکان از خراسان به طبرستان آمد و با مرداویچ صلح کرد و به گرگان رفتند ، مرداویچ به گیلان فرستاد تا سید ابو جعفر را که از زندان بخارا آزاد شده بود را به ری آوردند ولی مرداویچ خواست دوباره راهی مازندران شود و سید ابو جعفر را به لاریجان فرستاد ولی " ماکان براه دلاوه رود پیش آمد و ناصر را بزد و بسیار خلق را بکشت " ( ابن اسفندیار 295) و بدین ترتیب ماکان به انتقام قتل نوه اش سید اسماعیل ، سید ابو جعفر را کشت و " مرداویچ از دنباوند باز گردید ، به ری شد و پسران بویه در این تاریخ ملک پارس و کرمان گرفته بودند و بر آن حدود مستولی شده ، او باصفهان شد تا تدارک آن مصالح کند روزی بگرمابه در شد ، او را پاره پاره کردند " ( ابن اسفندیار 295) و این جریان در سال 314خورشیدی بود  .


بطوریکه مشخص است در این زمان از سادات علوی کسی بر مسند قدرت نبود بلکه مریدان و پیروان آنها حالا خود دارای سپاه و عظمتی بودند و بدون نیاز به آنها " ملک پارس و کرمان " را گرفته بودند و در سر هوای تصرف بغداد و حکومت بر تمام ایران و عراق  و حجاز و شام را داشتند .


اختلافات خانوادگی بنیان حکومت سادات را کند و آنها از قدرت دور شدند و حرکتهای گاه و بیگاه آنها هم هیچ نتیجه ای برای بدست آوردن قدرت نداشت.


سید ابوالفضل جعفر الثایربالله ، سید ابیض


او برادر زاده ناصر کبیر بود و با قتل سید اسماعیل حکومت علویان تمام شده بود و الثایر در گیلان زندگی میکرد ، در سال 321 خورشیدی اختلافات حاکمان محلی او را به قدرت رساند و به چالوس دعوت شد و مردم را به خود جذب کرد و به آمل حمله کرد و آمل را تصرف کرد اما با حاکمان دعوت کننده اش دچار اختلاف شد و حکومت را رها کرد و کاملا مشخص است که سید گرفتار  قدرت طلبانی شد که او را ابزاری برای خود میخواستند و از خود اختیاری نداشت  ، ناچار به گیلان آمد و در روستای میانده  چابکسر امروزی ساکن شد


میر ظهیرالدین در تاریخ طبرستان نوشته است :


مقصود که سادات که در گیلان و دیلمان بودند ، با سید اتفاق کردند ، اما چون سید را غلامی بود عمیر نام و صاحب اختیار بود ، با سید عصیان کرد ، سادات و مردم گیلان از سید برگشتند ، و بر عمیر جمع شدند و خان و مان سید را و  اولاد او را تالان و تاراج کردند . چون سادات بر وجه صلاح نمی رفتند ، اعتقاد مردم در حق ایشان برگشت " ( میرظهیر 155)


سید  در روستای میانده چابکسرا دفن شد و قبرش زیارتگاه معتقدان  است  


چهارشنبه 5/4/1392 - 11:8 - 0 تشکر 615145

سیر ظهور و سقوط حکومت سادات علوی در شمال ایران - قسمت دوازدهم



نتیجه دعوت از حسن بن زید داعی الکبیر به شمال ایران و قیام او و سایر سادات


قیام سادات دو مشکل اساسی داشت شامل دشمنان و اختلافات داخلی ، آنها برای ثبات و حکومت بر طبرستان ناچار به جنگ با مدعیان بومی و قدرتمندان سامانی و صفاری و فرستادگان بغداد بودند ، جنگهایی که تمامی نداشت و ازطرفی خودشان تمایل به گسترش قلمرو خود داشتند که حتی به قزوین و ری و نیشابور هم لشگر کشیدند ولی مجموع انسجام و وحدت لازم در بین سادات نبود و اختلافات و قدرت طلبی بلافاصله پس از مرگ داعی الکبیر شروع شد و اختلافات آنقدر سادات را ضعیف کرد که قدرتمندان محلی قدرت را قبضه کردند و سادات را بعنوان آلت دست خود درآوردند .


تاثیر بسیار مهم قیام داعی الکبیر تغییر مذهب مردم بود و گرایش دادن مردم به شیعه بودن اگرچه نوع شیعه بودنشان بصورت شیعه زیدی بود ولی همین اقدام باعث تغییر نگرش و باورها در مردم شمال ایران  شد بطوریکه قدرتمندانی که ایران و عراق و شام و حجاز را حتی در زمانی که هنوز سادات تحرکاتی داشتند شدند ، با تمایل به شیعه بودن توانستند ستونهای شیعه را برپا دارند .


برای روشن شدن موضوع باید چگونگی قیام مردم شمال ایران را برای تصرف ایران و.... بطور مختصر توضیح دهیم :


با رفتن سپاه خلیفه بغداد از آذربایجان و قزوین هیچ مانعی بین گیلان و سایر نقاط مرکزی ایران نماند ، در چنین وضعی سه نفر از مقتدرترین مردم شمال قیام کردند که شامل ماکان کاکی ، اسفار شیرویه و مرداویچ زیار ، در جنگ بین سه مرد ماجراجو اسفار قبل از رقیبانش  کشته شد و ماکان در خراسان مشغول بود و بعدها توسط وشمگیر به قتل رسید ولی  مرداویچ توانست ری ، اصفهان و طبرستان را تصرف کند و پس از تصرف خوزستان درهوای فتح بغداد و تجدید بنای امپراتوری ایران بود در سال 314 خورشیدی توسط محافظانش کشته شد و برادرش وشمگیر جایش نشست که اقتدارو آرمان های  برادر را نداشت .


اما خانواده ای که توانست به آرزوهای مرداویچ جامه عمل بپوشاند ، خانواده " بویه" بود ، در زمانی که ماکان سعی داشت نبیره خود سید اسماعیل  را بعنوان بزرگ سادات منصوب کند و به نام او پایه های حکومت خود را محکم سازد " ابوشجاع با سه هر سه پسر در سلک ملازمانش منتظم شد " ( حبیب السیر ج 2 ص 422) .


در سال 310خورشیدی مرادویچ در جنگ با ماکان پیروز شد و پیروزیهایش را ادامه داد " ماکان بن کاکی بجنگ مرداویچ مبادرت نمود شکست یافت و عنان انهزام بصوب خراسان تافت و مرداویچ برستمدار و مازندران و ری و قزوین و ابهر و زنجان مستولی شده در باب استخلاص دیگر بلاد عراق سعی نموده در همدان قتل و عام کرده .......... مرداویچ علی بن بویه و برادران او را که در خلال وقایع مذکوره از ماکان مفارقت نموده باو پیوسته بودند بکرج فرستاد و خود عزیمت تسخیر اصفهان فرمود " ( حبیب السیر ج2ص423) .


علی فرزند بزرگ شجاع بویه بزودی مورد ظن مرداویچ واقع شد و از کار برکنار شد و با طرفدارانش به بطرف فارس رفت و حاکم عباسی فارس را در سال 313 خورشیدی شکست داد و خود بر فارس حاکم شد و بدین ترتیب تسلط خاندان بویه بر ایران و عراق آغاز شد .


اما افتخار بزرگی خاندان بویه نسیب احمد فرزند کوچکتر شد که در سوم بهمن 324 خورشیدی وارد بغداد شد و خلیفه المستکفی وحشت زده از حضور مردم گیل و دیلم در کاخ افسانه ای هارون به پسران بویه  القاب اعطاء کرد ، احمد معزالدوله ، حسن علی عمادالدوله و حسن رکن الدوله نامیده شدند و یازده روز بعد خلیفه را برکنار کرد و پسر عمی خلیفه ،  المطیع بالله را به جایش گذاشت که مسلما اسمش در آن شرایط گویای همه چیز هست  .


از آنجا که هدف در این نوشتار تاثیر حضور دیالمه بر روند گسترش شیعه و تاثیر گذاری حسن بن زید داعی الکبیر بر اعتقادات مردم است فقط بخش اثرات مذهبی آل بویه را یاد آوری میکنم .


از آنجا که دیلمیان شیعه بودند طبعا تصمیم به جمع کردن بساط خلافت عباسیان داشتند و انتقال قدرت به علویان که مدتها با آنها در گیلان و مازندران زندگی کرده بودند اما ابن اثیر موضوعی جالب را نقل میکند " مادام که در کنار خلیفه ای هستی که نه خود به او اعتقاد داری و نه پیروانت قدرت او را قانونی میشمرند ، هر زمان که اراده کنی میتوانی فرمان دهی تا خون خلیفه را بریزند ، لکن اگر خلیفه ای از شیعیان برگزینی که هم خود به او اعتقاد داری و هم پیروانت قدرتش را برسمیت می شناسند ، هر زمان که او اراده کند می تواند از طریق پیروانت خون ترا بریزد " ( ابن اثیر ج2ص87).


معزالدوله با عدم تغییر مذهب ، هم سنی ها را راضی نگه داشت و هم حساب علویان را از بقیه جدا کرد و نخست علویان را از سیستم قضایی عباسیان جدا کرد و  اولین رئیس امور حقوقی و قضایی  علویان ابوالحسین احمد بن علی الکوکبی  از نوادگان سید الشهدا بود .


معزالدوله هنوز برای ارائه ذهنیاتش راهی طولانی داشت و برای اولین بار از زمان رحلت حضرت رسول به شیعیان اجازه ابراز عقیده داد و شیعیان تا آنجا پیش رفتند که بر دیوار مسجد بغداد نوشتند " لعنت خدا بر معاویه و بر آنان که باغ فدک را از فاطمه علیهماالسلام باز ستادند و لعنت خدا بر کسی باد که مانع از تدفین امام حسن علیه السلام در کنار مرقد جدش شد و لعنت خدا بر تبعید کننده ابوذر غفاری و لعنت خدا بر آن کس باد که ابوالعباس را از شورا بیرون راند " ( ابن اثیر ج8ص403) .


اهل تسنن بغداد شبانه مطالب را پاک کردند و معزالدوله فرمان داد دوباره بنویسند و و نهایتا برای رضایت هر دو طرف نوشتند لعنت خداوند بر کسانی که خاندان رسوول الله را آزرد ولی از اسامی فقط نام معاویه را نوشتند .


معزالدوله دستور داد برای اولین باردر طول تاریخ اسلام ، در سال 343 خورشیدی ، مراسم روز عاشورا و مراسم عید غدیر خم برگزار کنند " کلیه مغازه ها بدستور معزالدوله تعطیل میگردید و از مردم خواسته می شد که با پوشیدن جامه سیاه اندوه خود را نشان دهند . زنان با موی پریشان و چهره سیه کرده از خانه هایشان و بر سر و صورت خود میکوفتند و جامه به تن می دریدند و در عزای امام حسین می گریستند . پیدایی زمینه بر پایی سوگواری برای امام حسین ، معزالدوله احتمالا از سوگواری که در میا دیلمیان مرسوم بود نشات گرفته است ........ همچنین در 18 ذیقعده همان سال معزالدوله عید غدیر خم را جشن گرفت و دستور داد که در این روز همه شهر را آراسته ، آذین بندند . در این روز آتشی عظیم بر پا داشته ، طبلها بصدا آمده ، در شیپور ها دمیدند " ( مسکویه ج2 ص137)


مشخص است آنجه احمد بویه دستور به انجام آن داد به ناگهان به ذهنش نیامده بود بلکه تاثیر حضور سادات علوی در شمال ایران بود که او را مقید به اجرای این مراسم میکرد و اگر بعدها اجرای  این مراسم با مشکلاتی همراه شد ولی 1100 سال بعد از احمد بویه هنوز این مراسم برپاست ، مراسمی که شاید اگر مردم گیل و دیلم در آن دوران که شیعه شده توسط علویان بودند  به اجرای آن مقید نبودند شاید بصورت امروز نبود و بعدها صفویان از همان روشها استفاده کردند .


نتیجه اینکه  حضور سادات علوی در قرون سوم و چهارم در تمام حیات شیعه تاثیر شگفتی داشت و بیشتر از سادات مردم عادی خود در گسترش تفکر و مراسم شیعه نقش داشتند .


چهارشنبه 5/4/1392 - 11:8 - 0 تشکر 615147

سیر ظهور و سقوط حکومت های سادات علوی در شمال ایران - قسمت سیزدهم


سادات علوی مرعشی مازندران


ابن اسفندیار در مورد پایان حکومت سادات علوی( حسن بن زید ........ ) با حسرت مینویسد " کجا اند اصحاب طریقت و ارباب حقیقت تا در این تاریخ بعد از آن که سمر و خبر را بباصره مطالعه فرمایند بصیرت برگمارند چه طبرستان با آنکه کوکیاهست از زمین چندین ملوک و امرا و علما و حکما را با چندان کوشش و کشش مآل جلال حال بکجا رسید و از آن امارت نه کشتی ماند و از آن عمارت نه خشتی "(ص301) .


و میر ظهیر می نویسد " چون الثایر بالله در گیلان وفات یافت و به موضع مذکور ( میانده چابکسر ) مدفون شد ، بعد از او سیدی تا هنگام خروج سید اید اعظم الهادی الی طریق السداد سید قوام الدین الحسینی که الحال فرزند زاده های او به ایالت مشغولند ، سید دیگری در مازندران خروج نکرد " ( ص156) .


 اما واقعیت این است که بصورت پراکنده قیامها ادامه داشت و شاید مستند ترین آن قیام سید ابوالحسین احمد الموید بالله از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) و برادرش ابو طالب یحیی بود ولی قیام آنها هرگز به ایجاد حکومت منتهی نشد .


ابن اسفندیار مینویسد " السیدان الاخوان المویدبالله عضدالدوله ابوالحسین و الناطق بالحق ابوطالب یحیی ابنا ء الحسین بن هرون بن الحسین بن محمد بن القاسم بن الحسین بن زید بن الامام السبط الحسن بن امیرالومنین علی بن ابی طالب علیهم السلام ، چنین گویند که از سادات آل رسول علیه الصلواه و السلام هیچ آفریده خروج نکردند جامع تر شرایط امامت را ازین دو برادر ، اما سید ابوالحسین بدیلمان خلق را دعوت کرد جمله گیل و دیلم اجابت فرمودند ......... شنیدم که چون سید ابوالحسین بدیلمان مستولی شد و ممکن گشت از آفاق عالم علما باستفادت روی بدو نهادند .......... بعد از آنکه عمرش بهفتاد و اند رسید در سنه احدی و عشرین و اربعمایه روز عرفه یکشنبه وفات یافت ( سال 409خورشیدی) ...... السید الناطق بالحق یحیی  ....... چون برادر فرمان یافت مردم برو بیعت کردند ....... و در سنه اثنی و عشرین و اربعمایه(410خورشیدی) فرمان حق رسید و به آمل دفن کردند " ( ص98-101) . مجموعا این دو برادر در کتب تاریخی فقیهانی بزرگ بودند و هرگز قیامی که منتج به تشکیل حکومت باشد ثبت نشده است .


اما در باره بازماندگان المویدبالله چند مورد قیام البته در چند قرن بعد مشاهده میشود میر ظهیر نقل میکند : " حضرت سیادت شعاری ( سید علی کیا ) با اولاد و اخوان و تائبان خود مشورت فرمود ، و تاج الدین محمد را به نزد سید رکابزن کیای حسنی که در آن زمان حاکم ولایت تنکابن و سختسر او بود ، فرستاد ( ص18) )" و این سید رکابزن از تیره هدایت پناه ، عرفان دستگاه ، امامت قباب ، عدالت انتساب ، کیا ابوالحسین المشهور به موید بالله قدس سره که مردم آن ولایت و بعضی از رستمدار و کوهستان آن دیار مذهب او دارند و او زیدی مذهب بوده است "(ص27) .


" و در آن زمان سد تاج الین آملی که از سادات هارونی حسنی اند و از متوطنان شهر تمیجان بود "(ص60) ، نتیجه اینکه بازماندگان مویدبالله در سالهای دورتر توانستند به قدرت برسند و بسیاری از آنها انسانها معتبر و آبرومندی بودند و تاثیر گذار در امور جاری بطوریکه در بخش مربوط به سادات کیائیه بیشتر توضیح خواهیم داد .

چهارشنبه 5/4/1392 - 11:9 - 0 تشکر 615148

و اما قیام سادات مرعشی در مازندران :


مجموعا سادات علوی ساکن در شمال ایران پس از کنار رفتن از قدرت کماکان در شمال به زندگی ادامه دادند و بسیاری از آنها بعنوان مدرسان شریعت اسلام و فقهانی مورد احترام در میان  مردم زندگی میکردند و چه بسیار ساداتی که در لشگرهای مختلف دوش به دوش مردم جنگیدند ، منظورم این است که شمال ایران هرگز از حضور سادات علوی خالی نبود و چه بسیار علیرغم دوری از قدرت هنوز پناهگاه مردم بودند و از آنجا که علویان بصورت ذاتی مردمی اهل علم و به اصطلاح با سواد و در عین حال مردمی شجاع و از جان گذشته بودند توانستند بزرگی و اقتدار خود را برای همیشه در مناطقی که زندگی میکردند حفظ کنند  و دوری از قدرت آنها بیش از چهار قرن طول کشید .


ریشه یابی قیام سادات مرعشی را باید از نهضت سربداران جستجو کنیم


قیام ضد مغولی و با ایدئولوژی تشیع امامی ، 120 سال پس از تسلط مغول  در سال 10 مرداد ماه 716 خورشیدی در خراسان  بعنوان بزرگترین قیام شیعیان در قرن هشتم هجری آغاز شد و سر چشمه بسیاری از قیامهای آزادیخواهانه در نقاط مختلف ایران شد  .


با مرگ ایلخان ابوسعید در سال 715 خورشیدی ، هیچ پسری از او نماند و بین مغولان برای انتخاب او اختلاف افتاد و بجز در گیلان و مازندران که 10 خاندان امیر بودند در سایر نقاط تحت تصرف مغولها 9 خاندان حکومت میکردند و باید حکومتهای جزء که زیر مجموعه این حکومتها بودند و گاها نیمه مستقل و بصورت ملوک الطوایفی را هم به حکومتهای قبل اضافه کرد که مجموعا باعث جنگها و غارتهای هر زوزه و ظلم و ستم و ستم بی پایان را فراهم میکردند .


ظلم و بیداد و بی نظمی فریاد مردم را به آسمان برده بود و مردم سبزوار و بیهق که شیعیانی متعصب بودند زمینه قیام را داشتند و اساس قیام سربداران خراسان را شخصی بنام شیخ خلیفه گذاشت و اصولا مشخص نیست که او واقعا صوفی بوده است یانه و مشخص نیست لقب شیخ را چه کسی به او داده است ولی میر ظهیر او را " قطب العارفین شیخ خلیفه " نام میبرد ، در هر صورت شیخ شیعی مذهب مازندرانی بود و سالها برای پاسخ به سوالات خود نزد علما و اساتید مختلف و حتی در استانهای مختلف رفته بود ولی هنوز سیراب نشده بود و ناچار همه چیز را رها کرد و درمسجد سبزوار ساکن شد و بصدای بلند قرآن میخواند و مردم را موعظه میکرد و مردم شیفته او شدند و اطرافش را گرفتند و گروهی شاگرد شیخ شدند .


علمای اهل تسنن توانستند حکم قتل شیخ شیعه را بگیرند  ولی قتل شیخ با انبوه طرفدارانش امکان پذیر نشد وشیخ را مخفیانه کشتند و درون مسجد سبزوار حلق آویز کردند و این جریان در تاریخ 27 آبان سال 714 خورشیدی بود .


جانشین شیخ مقتول ، حسن جوری بود که پس از قتل شیخ گریخت و به نیشابور رفت و مردم را به قیام دعوت کرد و هرگز از تلاش برای قیام باز نایستاد وبه شهرهای مختلف رفت و حتی دستگیر و زندانی شد ولی به تلاشش ادامه داد و به سازماندهی مخفیانه قیام همت گماشت .


مسافرتها و دعوتهای شیخ حسن جوری مردم را آماده قیام کرده بود و آغاز قیام به جرقه ای نیاز داشت که در روستای باشتین زده شد ، بطوریکه پنج مرد مغولی به منزل دو برادر رفتند و شراب خواستند و تصمیم به تجاوز به ناموس برادران داشتند که برادران پنج مغولی را کشتند که ما سر بداریم و تحمل این فضیحت نداریم ، مقاومت مردم  محل به رهبری عبدالرزاق فرزند مالک محل در برابر فرستادگان حاکم محلی برای بازداشت و تحویل دو برادر موجب جنگ و شکست حاکم شد و قیام در غیبت شیخ حسن جوری آغاز شد . در حمله بعدی حکام ، عبدالرزاق مردم را جمع کرد و نسبت به عاقبت کار هشدار داد و دو راه تسلیم یا " سر بر دار رفتن" وجود داشت و بدین سبب قیام کنندگان " سربداران " نام گرفتند .


مجموعا هر روایتی از علت جرقه زدن بر تنور قیام گفته شود شروع آن در روستای باشتین از روستاهای سبزوار خراسان و در تاریخ 4 فروردین 716 خورشیدی یعنی 10 سال پس از مرگ ایلخان ابوسعید مغول و به رهبری عبدالرزاق پسر خواجه فضل الله باشتینی  بود .


قیام با جنگهای نامنظم شروع شد و مردم از ستم به ستوه آمده از فئودالهلی محلی و وابسته به ایلخانان ، هر جایی به گروههای سربدار میپیوستند و بزودی سبزوار و شهردامغان ، نیشابور ، تربت جام و ترشیز را  تصرف کردند ولی عبدالرزاق بدست برادرش امیر مسعود به قتل رسید و عموما در هر جنگی پیروز بودند و اموال فئودالها را متصرف میشدند .


آزادن شدن شیخ حسن جوری که معروف به زهد و درویشی بود و امیر مسعود که سودای نظامی گری و فرماندهی داشت موقعیت سربداران را تقویت نکرد و اختلاف بین زاهد و سردار هر روز بیشتر میشد و گروههای سربدار هر روز به یکی از این دو گرایش نشان میدادند و از طرفی بالاخره یک ایلخان مقتدر بنام طوغای تیمور خان هم سر بر آورده بود و برای فرونشاندن قیام نخست راه مذاکره و نامه نگاری را پیش گرفته بود و طرفش را شیخ حسن قرار داده بود ولی نتیجه نداد و طوغای و سربداران در سال 737 خورشیدی کنار رود گرگان روبروی هم ایستادند و نتیجه جنگ با پیروزی از جان گذشتگان سربدار تمام شد و فئودالها و حکام محلی تسلیم سربداران شدند و مناطق تحت تصرف سربداران بیشتر شد  .


اما این پایان کار نبود چون هنوز بزرگترین فئودال خراسان معزالدین حسین کرت حاکم هرات بعنوان متحد طوغای باقی بود و او با سپاهی سی هزار نفری که از هرجای ممکن جمع کرده بود به جنگ سربداران آمد و در 4 مرداد 721 خورشیدی علاوه بر شکست سربداران شیخ حسن جوری نیز به قتل رسید .


با این مقدمه وارد چگونگی قیام سادات مرعشی میرسیم :


قوام الدین بن عبدالله بن محمد بن صادق بن عبدالله بن حسین بن علی بن عبدالله بن محمد بن حسن المرعشی بن حسین الصغر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب ، ( مجالس المومنین ج 2 ص 380) بنیانگذار این سلسله حکومتی و آغاز گر قیام معروف به قیام سادات مرعشی در مازندران است .


" و او سید زاهد عابد متدین متورع عالم بود . و در ولایت آمل مسکنش در ناحیه یی که مشهور است به دابو بوده است . و پدر و جد بزرگوارش بطنا بعد بطن مردم متورع و متدین و صالح بودند " ( میرظهیر 166) .


بر خلاف سید حسن بن زید داعی الکبیر که با منطقه آشنا نبود و از قیام یحیی بن عمر جان سالم بدر برده و به ری پناه برده و با دعوت مردم به مازندران آمده بود ، سید قوام الدین معروف به میر بزرگ بصورت جد اندر جد در مازندران زندگی میکردند و با تاریخ و موقعیت جغرافیایی و فرهنگ مردم آشنایی داشتند بنابراین قیام سید برخواسته از میان مردم بود و مردم او را میشناخته اند پس باید انسان موجه ای بوده باشد که مردم به او رغبت کرده باشند .


" سید مذکور بعد از تحصیل علوم دینیه متوجه مشهد مبارک حضرت علی بن موسی الرضا – علیه صلوات رب العالمین گشت " ( میرظهیر 166) ، پس قطعا سادات مرعشی شیعه دوازده امامی بودند ، در حالی حسن بن زید و بعد ها سادات کیائیه گیلان تمام شیعه زیدی مذهب بودند و اینکه از چه زمانی و چطور مردم مازندران از از مذهب زیدی به امامیه روی آوردند بحث طولانی و جدایی است .


رفتن میر بزرگ به مشهد همزمان با قیام سربداران و دگرگونی رابطه مردم از حاکم و مردم به رابطه شیخ و مرید بود و برپایی انبوهی خانقاه در خراسان بود و اگرچه سید پس از زیارت امام هشتم به آمل برگشت ولی پس از چندی دوباره به خراسان رفت و با سید عزالدین سوغندی از شاگردان ممتاز شیخ حسن جوری آشنا شد و راه به خانقاه او پیدا کرد " غرض که چون حضرت سید را باجمعی – که همراه بودند – گذر بر خانقاه ایشان افتاد ، جمعی درویشان که حاضر بودند ، سید را احترام نموده به جای لایق فرود آوردند و از طعام و شراب درویشانه ما حضری رسانیدند و به انواع احترام محترم خواستند " ( میر ظهیر 170) .


اصولا پرورش شدگان مکتب خانقاه مریدان شیخی بودند و دنباله رو فکری او ، انسانهایی با گذراندن دوره ریاضتهای شدید ، عبادات طولانی و فارغ شدن از هیاهوی مسائل دنیوی ، و چشم بسته مجری فرامین شیخ و نتیچه این حرف شنوی بصورت سر سپردگی منشا ء تحولاتی بزرگ همچون قدرت گرفتن سلسله صفویه شده است و میر بزرگ نیز شیفته خانقاه شد  .


" چون حضرت سید را توفیق الهی رفیق گشته بود ، نصایح درویشانه را به سمع رضا اصغاء فرمودند و دست ارادت بدامن سیادت قبایی ، عرفان آثاری ، هدایت شعاری : سید عزالدین سوغندی زده و ریاضت نفسانی و ترک شهوات مشغول گشت . و اربعینی – که به خدمت سید مذکور بود- ، برآورده و اجازت حاصل کرده متوجه وطن گشت و چون مدتی آنجا به سر برد باز خاطر مبارک بدان صوب جهت تزکیه نفس به نشستن اربعینی دیگر مایل گشت . عزم جزم نموده متوجه شد . و بعد از زیارت دریافتن مشهد امام هدی علی بن موسی الرضا – علیهمالسلام – نزد شیخ خود رفته منزوی شد ، و اربعینی دیگر برآورد و معاودت نمود " ( میرظهیر 171) .


با گذراندن دو دوره ریاضت چهل روزه ، آمادگی بیشتری برای تدریس و ایجاد پایگاه و جذب مرید برای میر بزرگ فراهم شده بود و خانقاهی برپا داشت و مردم عصیان زده  و دنبال تزکیه رو به خانقاه گذاشتند تا به مقام درویشی نائل شوند و در بین مردم مراجعه کننده از همه نوع بود و این سبب قدرت میر میشد .


زمینه ساز قیام میر بزرگ ، قتل فخرالوله حسن از حاکمان سلسله ماوندیه مازندران بدست افراسیاب جلاوی ، سپهسالار و برادر همسرش بود که به بهانه ارتباط نامشروع فخرالدوله با دختر همسرش که از شوهر قبل بود توانست حکم قتل حاکم را از علما ی شهر بگیرد و پسران افراسیاب ، فخرالدوله  را  در 5 اردیبهشت سال 728 خورشیدی کشتند و افراسیاب به قدرت رسید  .


افراسیاب  با مخالفت حاکمان محلی و عامه مردم روبرو شد و " بالضروره افراسیاب غدار و مکار دست انابت و توبت به دامن عظمت و طهارت حضرت توفیق زد ، تا اهل شرع بر او ایراد نگیرند و نگویند که ارتکاب قتل ملک معظم به سبب مناهی و معاصی و استخفاف شریعت حضرت مصطفوی – علیه السلام – بوده است . چرا تو مرتکب نامشروع می گردی ؟ .......... چون او را در مقام توبت و انابت دید ، به دست مبارک سر او را بتراشید ........ و کلاه درویشانه بر سر او نهاد ، و او را به مریدی قبول نمود  . چون مردم مازندران آن چنان دیدند که رئیس ایشان دست ارادت به دامن سعادت حضرت سید هدایت قباب زده است و سید را مقتدای خود دانسته و مرید با ارادت او شده است ......... مردم جوق به جوق و فوج فوج و گروه گروه نزد سید می رفتند و توبه میکردند و از فسق و فجور باز می آمدند و سیادت پناهی را پیر و مقتدای خود می دانستند " ( میرظهیر 175) .

چهارشنبه 5/4/1392 - 11:11 - 0 تشکر 615149

سیر ظهور و سقوط حکومت های سادات علوی در شمال ایران - قسمت چهاردهم



سید کمال الدین مردم مازندران را جمع کرد و راهی سوادکوه شد که بدون جنگ و خونریزی مصالحه شد و سید دختر کیا حسین کیا بیستون حاکم سوادکوه را به همسری گرفت و اموال جمع آوری شده در دوره حکومتی  آل باوند تا جلاوی را برداشت و بعلت فصل پائیز و طبعا بارندگی از ادامه کار صرف نظر کرد و فتح فیروز کوه را به فصل بهار موکول کرد ولی کیا جلال متمیر حاکم فیروزکوه در جواب فرستاده سید نرمی نشان داد و مهلت خواست .


با فرا رسیدن فصل بهار دوباره لشگر ساری و آمل بطرف فیروز کوه رفتند و کیا جلال خود را در قلعه محبوس کرد و تسلیم نشد و کار به محاصره کشید ، ولی سایر مناطق فیروز کوه به تصرف سادات در آمد ، البته قبل از رسیدن به فیروز کوه " روزی چند در آن کوه پایها جهت ضبط و نسق بعضی از متمردان و فضولان مشغول شدند " ( ص200) .


دوباره فصل پائیز رسید و جمعی را به محاصره قلعه باقی گذاشتند و بقیه به خانه برگشتند و برای حاکم نور ( رستمدار) هدایا فرستادند و تجدید پیمان کردند تا برای فتح قلعه فیروزکوه در آینده مدد نمایند .


در بهار سال آینده ،  سادات مردم ساری و آمل را برای تصرف قلعه فیروزکوه بسیج کردند ولی ملک قباد حاکم نور از همراهی سادات تمرد کرد ولی سادات مرعشی اینبار فرزندان سید امیر ملاطی و طرفدارانشان را همراه داشتند و فتح قلعه با مذاکره و مصالحه  و امین قرار دادن سید علی فرزند سید امیر گیلانی بدون جنگ و خونریزی  خاتمه یافت و سادات مازندرانی و گیلانی از این فتح نصیبها بردند .


سادات در برگشت تصمیم به یکسره کردن کار حاکم نور گرفتند و نخست برادرشان سید فخرالدین را بعنوان حاکم آینده نور و کجور انتخاب کردند و شروع به جمع آوری سپاه نمودند و در جنگ اول حاکم نور شکست خورد و به کجور گریخت و در جنگ دوم " ملک قباد را از قضای ربانی تیر تقدیر بر گردن او آمده از اسب در افتاد و جان بحق تسلیم کرد .... و جمعی از ملک زاده ها را در آن مقام به قتل آوردند . وبسیاری از اهالی رستمدار مقتول و محبوس گشتند و سرهای گردن کشان و تن های مردان به خاک تیره افتاد  " ( ص210) و بقیه مناطق و قلاع منطقه از جمله چالوس تصرف شد  و اصولا تا دو سال آینده همه قلاع از طالقان تا لواسان به تصرف سادات درآمد  .


سادات کجور و کلار را بدون درگیری تصرف کردند  و از راه چالوس  راهی ناتل شدند و با آوردن مردم به آنجا برای خود ساختمانها ساختند و این به معنای آماده شدن برای تصرف نور بود . بر خلاف تصرف سادات و علیرغم لشکر کشی مقاومتی در نور انجام نشد و نور هم بدون در گیری تصرف شد .


" فقط مدت دو سال جمیع قلاع که در آن بقاع بود از طالقان تا لواسان مجموع به تصرف سادات عظام در آمد " ( ص 212) و در برگشت تصمیم به تصرف لاریجان گرفتند که بعد از شش ماه تصرف شد .


قدرتمندی سید فخرالدین در ولایات مازندران و خالی ماندن قزوین از حضور حاکمان و قدرتمندان او را به وسوسه انداخت تا قزوین را تصرف کند و مردم قزوین خسته از تاخت و تاز یاغیان " نزد کوتوال قلعه فالیس فرستادند ، که اگر کرم فرموده ما را حمایت کنید تا از آسیب مردم یاغی ایمن گردیم . مال و ججهات خود را به دیوان سیادت قیایی به اعتقاد درست واصل می گردانیم ، و در مقام اطاعت و فرمان برداری قیام می نمائیم ( ص214) . و سادات قزوین را تصرف کردند ولی دو ماه بعد ناچار نمایندگان سادات  قزوین را تخلیه کردند و به طالقان رفتند .


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.