فتحعلی شاه قاجار:
فتحعلی شاه قاجار كه از دادگری و عدالتپروری او تاریخ نویسان به نیكی تمام یاد كردهاند به خاقان صاحبقران شهره یافته است. مؤلف تذكره مصطبه خراب كه خود از ملك زادگان قاجار بود درباره ی او آورده است: «الحق در مدت چهل سال ایام حكومتش ابنای زمان صغیرا و كبیرا مرفهالحال در سایه عدالتش آسوده و همواره ابواب رأفت و رحمت بر روی ایران گشوده است انصافن پس از بهرامگور و استیلای عرب و عجم سلطانی با این فراعت و عیش تا زماننا هذا نزیسته…..».
محمود میرزا قاجار مؤلف تذكره سفیه یالمحمود ذیل عنوان «خاقان» پس از ذكر شرح كشافی از خدمات و غزوات فتحعلی شاه، تمام آثار منظوم او را در مجلس اول نقل كرده است و این همه، روشنگر قریحه ی ذاتی و احساس شاعرانه ی این پادشاهست . در زیر دستچینی از سرودههای او به عنوان حسن ختام نقل میشود:
تغزل در مدح علی :
چشمت ز سحر، جادوی بابل نشان دهد زلفت نشان ز سنبل باغ جنان دهد
تیر كرشمهات همه دم خون به دل كند لعل لبت توان به دل ناتوان دهد
رحمی و گرنه عاشق زارت به صد زبان شرح شكاریست به شه انس و جان دهد
شیر خدا علی ولی آنكه هیبتش تب لرزه بر تن اسد آسمان دهد
آید نیم خلقش اگر سوی بوستان گلبن گل بهار به فصل خزان دهد
خواهد اگر ضعیفنوازی ز معجزه آن كو تواند آنكه به هر مرده جان دهد
هم مور را شكوه سلیمان عطا كند هم پشه را صلابت شیر ژیان دهد
تركیببند شاهانه در منقبت خاندان پیامبر:
در حیرتم كه چرخ، چرا غرق خون نشد در ماتم حسین، زمین واژگون نشد؟
چون آفتاب یثرب و بطحا غروب كرد رخسار آفتاب چرا قیر گون نشد؟
چون فخر كاینات نگون شد ز پشت زین بنیاد كائنات چرا سرنگون نشد؟
افتاد آسمان امامت چو بر زمین ساكن چرا سپهر و زمین بیسكون نشد؟
جان جهان ز جسم جهان رفت و اینعجب این جان سخت، از تن یاران برون نشد؟
آن تیره شب دریغ كه در دشت كربلا بر رهنمای خلق، كسی رهنمون نشد؟
«خاقان»به ماتم شه دین گفت با فغان معدوم از برای چه این چرخ دون نشد؟
دردا كه زندگی به دو عالم حرام شد
كاین چرخ سفله دشمن دین را بكام شد
گردون بسوخت زاتش غم جان فاطمه شرمی نكرد از دل سوزان فاطمه
از تند باد كینه مروانیان دریغ پژمرده گشت نو گل بستان فاطمه
غلتان به خاك معركه چون صید بسملاست آن گوهری كه بود به دامان فاطمه
از تیرهای كاری شست مخالفان شد چاك چاك پیكر سلطان فاطمه
دیدی كه عاقبت چه رسید از سپهردون از شست اهرمن به سلیمان فاطمه؟
از عرش، رستخیز دگر گردد آشكار در روز رستخیز ز افغان فاطمه
«خاقان»به پای عرش برین گفت جبرئیل و احسرتا ز دیده گریان فاطمه
از تندباد حادثه نخل دین شكست
از آن شكست، پشت رسول امین شكست
پنهان به خاك تیره چو شدماه مصطفی رخسار ماه تیره شد از آه مصطفی
شد سرنگون زگردش این چرخ واژگون از تند باد حادثه خرگاه مصطفی
از بهر ماتم شه دین، فخر اوصیا بودند دیو و دد همه همراه مسطفی
از زخم خنجری كه به آن شاه دین رسید گویا درید شمر، جگر گاه مصطفی
شا منخسف ز گردش این چرخ واژگون خورشید مشرقین زمین ماه مصطفی
دل خون شود ز دیده گریان فاطمه و احسرتا ز ناله جانگاه مصطفی
«خاقان»به روز حشر شفیعت شود حسین یارب به حرمت علی و جاه مصطفی
«خاقان» ز سبیل حادثه دین راخراب دید
زان ظلمها كه شافع یومالحساب دید
بفشرد پای در ره صبر و رضا حسین با حق نمود وعده خود را وفا حسین
بادا فدای خاك رهش صدهزار جان چون كردجان به امتعاصی فدا حسین
در روزگار، زینت آغوش مصطفی در روز حشر، پیشرو اوصیا حسین
خاكم به سر كه از ستم روزگار گشت غلتان به خاك معركه كربلا حسین
آه از دمی كه شكوه كند پیش دادگر در روز رستخیز سر از تن جدا حسین
«خاقان»در این معامله خاكم بسر شود
چون دادخواه روز جزا دادگر شود
از دود ظلم، تیره رخ آفتاب شد بنیاد دین ز سیل حوادث خراب شد
از تند باد حادثه در خاك كربلا از آتش جگر دل آن شه خراب شد
از بیم این خطا كه سر از چرخ سفله زد عرش برین ز واهمه در اضطراب شد
در دشت ماتم اشك یتیمان چو بحر گشت در بحر غم سرادق عصمت حباب شد
«خاقان» زآب كوثر آتش بهدل فتاد تا با خبر ز تشنگیش بو تراب شد
شیرخدا كجاست كه در دشت كربلا
از چنگرگ، یوسفخود را كند رها؟
ای ساكنان عرش، زدل ناله بركشید این داوری ز شمیر، بر دادگر كشید
آن نالهای كهدر غم یحیی كشیدهام در ماتم حسین بن بیشتر كشید
آتش بهجان زحسرت خیرالنسا زنید از دل فغان به یاری خیرالبشر كشید
در ماتم و عزای شهیدان كربلا ای طایران قدس، ز خون بالو پر كشید
ایسكنان خاك چو «خاقان» درین عزا افغان ز دل به گنبد افلاك بر كشید
در ماتم حسین به تن جامهها درید فریاد الامان به در كبریا برید
یارب همیشه دیده خورشید، تارباد تا روز حشر، سینه گردون فكار باد
داد از زمین و چرخ كه بیداد كردهاند این بیمدار باشد و آن بیقرار باد
پیوستهچشم زال فلك از خدنگ غم تاریك همچو دیده اسفندیار باد
شد تشنهكام كشته، چو سلطاندینحسین در خرمن فلك ز حوادث شرار باد
چون از پی شفاعت ما جان نثار كرد «خاقان» به مرقد شه دین جان نثار باد
منت خدای را كه فلك هست چاكرم شاهنشه جهانم و درویش این درم
گلجین بیت های پراكنده:
- اشك راقاصدكویشكنمای نالهبمان زانكه صدبار برفتی، اثری نیست ترا
- خواستبیرونكندازسینهغمتراخاقان دل به دامان آویخت كه: همسایهماست
- عالمی در شادی و ما را غم است این غم ما از برای عالم است
- دلم بهمرتبهایتنگشدكهمیترسم خدا نكرده غمت از دلم برون آید
- طرحابرویتوكزروزازل ریختهاند بر سر سو، كمانی است كه آویختهاند
- مگودرهجرمن، چونزندهماندی؟ كه من خود مردم از این شرمساری
- نهفتهبودبهظلمتولیدهان توكرد عیان بهصورتخورشید،آب حیوان را