انشالله سعی می كنم ضرب المثلهای مازندرانی را با ترجمه و لهجه های مختلف مازندران را ثبت كنم.
کل آیتم ها 51
اُو که سَرِ جا بُگذِرِه چِه یِک وَجه چِه صد وَجه: آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب.
شاه که سیره خوانِه چِکِنِه زیر دَستون وِشنائی بَمیرن:شاه که سیر باشه میخواهد چکار دارد که زیردستها گرسنه اند.
شاه شاخ دار بِخاستِه لیسِک هم راه دَکِتِه: شاه خواستار حیوان شاخ دار شد حلزون هم به عنوان شاخ دار به راه افتاد.
آدِم دِل خِش بُوئِه خِنِه كِلی پِشت بُوئِه: دل آدم خوش باشد خانه آدم پشت مرغ دانی باشد(اگر آدم دل خوشی داشته باشد زندگی در جاهای كوچك و فقیرانه نیز قابل تحمل است).
آدِم بی مارو خاخِر تونِّه دَوِّه بی همسایه نَتوندِه: انسان بدون خواهر و مادر می تواند زندگی كند اما بدون داشتن همسایه خوب زندگی مشكل است.
آدِم عَجول یا چاه كَفِنِه یا چِلّو: انسانی كه در كارهایش رفتار عجولانه داشته باشد به مقصد نمی رسد.
اسب هَدیئِه خَر بَئیتِه خِشالی پَر بَئیتِه: اسب خودش را داد و به جایش خری گرفت و از خوشحالی هم به هوا می پرید(كسی كه چیز با ارزشی را بدهد و در ازایش چیز بی ارزشی را بگیرد و خوشحال هم باشد!).
آخر ماسّه بَشِنّیه: آخر ماست را ریخت(سر آخر نتوانست كارش را تمام كند).
اسب پیغوم پِ جو نَخِرنِه: اسب با پیغام جو نمی خورد.
اَتّا پیلكا ماس چَنِّه راغون دارنِه: یك كاسه ماست چقدر روغن دارد؟