شاید از موضع گیر دوگانه من متعجب شدید ولی...
بنده متأسفم برای برخی اصول گرایان که برخی موضع گیری ها ما را نه تنها از قدرت که از اخلاق نیز دور خواهد کرد؛ یک سوال مطرح است که آیا ما درکنار ارایه فرهنگ بومی دروازه های فرهنگ مهاجم را همچنان باریک خواهیم گذاشت یا خیر؟
آیا هدف ما برای حیات طیبه و رسیدن به الگوی مورد جستجو در آن فضای بداقتصادی و شرایط اسفبار فرهنگی در ابتدای انقلاب به تنهایی قابل رشد بود؛ و آیا انقلاب و مدیریت را، به بیان قرآن، میخواهیم به مستضفین ریالی بدهیم یا خیر_استضعاف فرهنگی؛ اگر جواب دومی است برنامه ما جهت تحقق بخش هایی که با طرح یا پارادایم اسلام(حتی در ابتدا و توسط امام و آیت الله خمینی) اختلاف داشته ایم برچه اساسی خواهد بود؟
اگر از اصول سیاست اسلامی توجه ممکن به فرهنگ بومی است آنچه که آیت الله جوادی آملی با عنوان «اساس سیاست مردمند» مطرح می کنند، و مردم گرایی و مردم باوری به بیان آیت الله خامنه ای(که شاید همان توجه-دهی علی گونه به فرهنگ بومی مصری باشد که در پیامی به والی درنظر آمده مطرح شد) چرا ما در عصر وب دو که شبکه های اینترنتی ویدئویی خبر و ... هستند مردم را با سکوتمان آزاردهیم یا حتی از کاهش یا ثبوت شاخص های پهنای باند اینترنت که نزدیک به شصت درصد مردم از آن استفاده می کنند سخن به میان آوریم.
درصورت عدم توانایی ما به تحقق فرهنگ فراگیر محمدی چرا از سوی برخی مقامات نماز را درمحاق حفط نظام می دانند و به فرهنگ با آن شکل همه جانبه آن که درابتدای نهضت مولای ما رسول خدا پیرامون خانه خدا(و شاید گونه ای که بیشترین ربط مسئول این دین با همه و همه از هر طیفی مسجد بود و نه خط قرمزی برای نقد و نه تریبونی برای گروهی) شکل گرفت ما را تنبه نمی دهد و ما همچنان الگویی ابتدایی نظام را که فرهنگ جنگ جنگ تا پیروزی را در حسنیه ها راهبریم؟
آیا ما جز نزج فرهنگ بومی در پرتو جهت ها اهداف سلفی حکومتی در اسلام، به بیان درون شیعی استاد رائفی پور، نقشه ای داریم و چاره ای میجوییم؟
تا کی دروازه ها را بخیال خود بر فرهنگ می بندیم؟