متاسفانه این روزها آمار نسبتا بالایی از طلاق در کشورمان اعلام شده که تا حد زیادی نشان از انتخابهای نادرست همسر دارند. عجیب نیست؟ در زمانه ای که انواع اطلاعات، از کتب و اینترنت در دسترس است و انواع مشاور و روانشناس در اختیار همگان هستند تا انتخاب مناسبی داشته باشند ، افراد تحصیل کرده اند و خانوادهها هم انواع حمایتها و پشتیبانیها را به عمل میآورند باز هم انتخابها نامناسب و ناهماهنگ اند و حتی این ناهماهنگی بیش از پیش به چشم میخورد.
به نظر شما علت این همه ناهماهنگی و جدایی چیست؟ آیا جوانها خودخواهتر و بیگذشتتر شدهاند؟ آیا حالا که دخترها کار میکنند و درآمد دارند خود را ملزم به ماندن در شرایط سخت زندگی مشترک نمیبینند؟ آیا مولفههایی مانند داشتن فرزند دیگر نمیتواند زن و مرد را وادار به ماندن در زندگی مشترک کند؟ یا دخالت و آزار خانوادهها بیشترشده؟ شاید هم تصور دختر و پسرها از ازدواج تغییر کرده است؟
شاید افراد انتخاب نادرست را دلیلی برای ماندن در یک وضعیت نامطلوب نمیدانند و وقتی با شناخت ناقص و ناکافی وارد زندگی مشترک میشوند دیگر حاضر نیستند با کسی که با او مشترکات لازم ندارند باقی بماند. مطمئنا دلایل جدایی متنوع و متعددند و نمیتوان همزمان به همه آنها پرداخت؛ اما در این جا، به یکی از دلایل ناسازگاری در زندگی مشترک که متاسفانه عمومیت هم دارد خواهیم پرداخت.