تبیان، دستیار زندگی

به نام خدا و سلام

به نام خدا و سلام
حضورمدیران رده بالا در انجمن باعث دلگرمی است ممنون از حضورو پاسخی که مرقوم داشتید

در ادامه سعی می کنم مواردی را که به ذهنم میرسه ثبت کنم. البته برخی خاطرات را در انجمنها ثبت کردم منتها یادم نیست در کدام مبحث و کدام انجمن.

به نام خدا و سلام
باعث خوشحالی و خوشبختی ما معلمهاست که مشتری شغلمون زیاده .

بنظرمن علاقه به شغل تنها عامل موفقیت است معلم بی سواد مشتاق بهتر از معلم باسواد بی علاقه است چون کسی که علاقه دارد تمام مراحل کسب موفقیت را طی می کند و بهترین روشها را به کار می گیرد.

سلام 

سلام...یکروز به جای مادرم رفتم سرکلاس سوم ها

سوم ابتدایی...

چقدر خانم خانم کردن...من خندم میگرفت انقد بهم میگفتن خانم خانم اجازه

همشون اومده بودن دور من درس رو فراموش کرده بودن...ازمن سوال شخصی میپرسیدن...انگار نه انگار بچه هستن و 8سالشونه..خیلی برام جالب بود...مادرم میگفت تا بعد چندماه سراغ من رو میگرفتن از مادرم

بهشون میگفتم یکیتون بیاین پای تابلو درس جواب بدین...همه باهم میومدن...

با سلام  وتبریک روز معلم به همه معلمان عزیز کشور اسلامی ایران.
بنده 25 سال سابقه ی تدریس درس دینی و عربی را دارم . امسال هم در استان پهناور اصفهان جزء معلمان نمونه استانی هستم. البته که معلم بودن بسیار سخت است مثا همین امروز که بچه های کلاس دوم راهنمائی را به ارودگاه کشوری شهر ابریشم برده بودیم . داشتیم قایق سواری می کردیم که ناگهان بلندگوی انجا داد زد مربی وقت تمام شده بیا اسکله . وقتی به اسکله امدیم دیدم یکی از بچه اه گریه می کمند  وقتی پرسیدم دیدم وسیله ای را که اورده بازی کنه گم کرده باهم به دنبال اون گشیم .
 این هم خاطره امروز . مابقی هم بماند برای آینده .

دل تنگه کلاس و درس معلوماتم
پیوسته پی تمــــــــام مجحولاتم
تا زنده ام  نفس بجـــــــانی دارم
می مانم  عشق پاک معقولاتم
 فی البداهه: منصور مقدم  دبیر ناحیه 3 اصفهان

به نام خدا و سلام

به موارد خوبی اشاره کردید شما تا به حال به کسی چیزی یاد دادید؟

به نام خدا و سلام

ممنون از حضورتون و این خاطره زیباتون.
بچه های ابتدایی خیلی خوب با فرزند معلمشون رابطه برقرار می کنند و دوستش دارند.

به نام خدا و سلام

به به استاد منصور مقدم بزرگوار. آقا خیلی کم پیدا . دیر به دیر آفتابی می شید تو انجمنها. مدتی است کمتر حضورتون را احساس می کنیم
ممنون که به ما سر زدید و خاطره امروزتون را بیان کردید بازم بهمون سر بزنید.

سلام

دیروز سر زدم به اینجا ولی چیزی یادم نبود. الان که دوباره اومدم یادم اومد! تابستون پارسال، یه لطف و فرصت بزرگی رو خدا بهم داد، ده روز مربی بچه ها بودیم. من زبان ابتدایی رو یادشون میدادم. کلللی ذوق میکردن به خاطر همون حروف و کلمات انگلیسی که یادشون میدادم.

وااای که چقد لذت بخش و البته سخت هس سروکله زدن با ابتداییا...بینشون بچه های زیر 6 سالم بودها... همگی پرانرژی، شیطون و درعین حال بامحبت.. دلم تنگ شده براشون. خیلی زیاد دوست داشتنی بودن...

یه چیز جالب این بود که هرچی بهشون میگفتم، مثلا درباره زمان و تکلیف بعدی کلاس، درباره برنامه های جانبی گروه و ... رو باید چندبار براشون تکرار میکردم. هی دوباره میپرسیدن خانوم چی؟
همیشه هم در حال حرف زدن با هم بودن، جوری که انگار مدرسه و کلاس براشون هیچ فرقی نداشت با خونه.. ای جان... همین سادگیشون بود... یه عده ای هم که سرپا میموندن چون قدشون نمیرسید بشینن:)

چون زباا انگلیسی براشون یه درس جدید و مهم بود، اینو بیشتر از ریاضی و علوم دوست داشتن، واسه همین هروقت با دانشجوهای دیگه وارد مدرسه اشون میشدیم قبل از همه سراغ منو میگرفتن و بهم سلام میکردن.. کلی الکی الکی تحویلم میگرفتنD:

تازشم، یکیشون که پاااک یه جا آبروی منو برد:))) وااای که هنوزم وقتی با دوستای اون دورمون حرف میزنیم یادش میکنیم و چقد میخندیمD: ... من گشنم شده بود و توی راهرو به دوستم گفتم، اونم بهم یه سیب که محلیها برامون آورده بودن رو داد. نگو این وسط یکی از بچه های کلاسم اینو شنیده ، رفته به مامانش گفته برام نون بپزه... همون روز، بعد از کلاس همگی با بچه های مدرسه رفتیم تو روستا دور بزنیم، این دانش آموزم، اومده میون اون همه آدم، دختر و پسر، برگشته میگه خانوم فلانی من شنیدم شما گفتید گشنمه، رفتم به مامانم گفتم نون بپزه الان میاره... واای، همه زدن زیر خنده منم از خجالت مردم.... بعدم جیم زدمD: همه گشنه میشنا، ولی من ِ بدبخت تا ه چیز عادی رخ میده باید بشم جزو عجایب هفتگانه!!!

اوووووه بخوام میتونم از همه ریز و درشت کاراشون براتون بگم.....
دلم چقدر تنگ شده براشون