[quote=maxveber;847058;598731]
باسلام
در تولید و عرضه لباس و وسایل منزل شرکت مارمات در گروه شرکت هایی قرار میگیره که در این زمینه حرف اول میزنه.خوب چطور برند شد؟
رییس شرکت مارمات براین باور بود که بهترین راه برای موفق ساختن یه شرکت اینه که ابتدا به یک یا دو هدف عمده توجه بشه.اولین قدم مدیران شرکت به این نتیجه رسیدند که عمده ترین هدف شرکت در حال حاضر تحویل دادن جنس به مشتری هست.خوب شرکت برای رسیدن به این هدف باید رشد نامحدود رو فراموش میکردبنابراین فروشندگان این شرکت حق نداشتند در 18 ماه اول فعالیت شرکت روی انجام دادن فعالیت یا هدفی جدید حساب باز کنند.خوب شرکت تونست تو این راستا خدمات ارزنده ای رو به مشتریانش بده و وفاداری اون ها رو تضمین کنه.هر کاری که اثر منفی روی شرکت می تونست بزارره رو به تعویق می انداختند مثلا هیچ محصول جدیدی به بازار عرضه نشدو سایر طرح ها به تعویق می افتاد .و کارکنان تمام روزهای هفته رو کار میکردند.مثلا محصولات سفارش داده شده دو هفته پیش از موعد تحویل داده می شد به مشتری ها.خوب بعد از حل مساله یا هدف عمده بدست اوردن مشتریان وفادار برای محصولات شرکت و تحویل به موقع محصولات به اون ها شروع کردند به سمت طرح ها و فعالیت های جدید معوقه که حالا میتونستن با فراغ بال پیگیریشون کنند پرداختند
مثلا هدف بعدی هدایت کردن منابع و مواد اولیه در مسیر عرضه محصول جدید بود یعنی ساخت کیسه خواب جدید ضد اب تا در این زمینه با محصولات شرکت رقیب بافته های گُر رقابت کنه.
هدف بعدی مدیران شرکت توجه به جنبه های بازاریابی محصولاتشون بود و در معرض دید همه قرار دادن وشناسایی نام و نشان تجاری (برند) محصولاتشون بود و در این راه بودجه تبلیغاتی و بازاریابی را 3 برابر کردند و تبلیغاتشون رو در 3 نشریه مشهور ارائه کردند .و مسئولان بازاریابی شروع کردند به تبلیغات جدید و خلاق. و در 6 نشریه تبلیغ کردند.برای دایره فروششون یک معاون جدید انتخاب کردند و گستره فروش رو افزایش دادند.
طرح دیگه شرکت بهبود خدمات رسانی به مشتریان بود که در این راه سیستم کامپیوتری و تلفن مجانی (مشتری با هزینه شرکت تلفن بزنه)بکار بردند.پس برای برند شدن اول شرکت مارمات اومد بر هدف های محدود و متناسب با وضعیت کنونی شرکت تاکید میکرد.و کم کم هدف ها رو بزرگتر می کرد متناسب با افزایش توانایی هاش در بازار رقبا.
در کل برای برند شدن یهویی نمی شه یه جهش بلند کرد همون طور که شرکت مارمات رو گفتم باید قدم به قدم براساس جایگاه شرکت در بازار رقبا و توانایی هایی که شرکت در همون زمان داره استراتژی مناسب رو انتخاب کرد تا در مسیر برند شدن درست قدم بردارند مدیرا.
البته برای برند شدن من میام تمام این فرایندها رو در سه فرایند خلاصه میکنم که میتونه برای تمام شرکت ها و کارخانه های امروزی کشور مفید باشه و فرایندهای مناسب مدیریت در دهه اخیر هست
1 مدیریت سرمایه فکری انسانی (human intellectual capital management
2 – مدیریت سرمایه فکری ساختاری (structural intellectual capital management
3- مدیریت سرمایه فکری رابطه ای (relational intellectual capital management
البته لازم به ذکره این سه فرایندا میتونید در کتاب سرمایه فکری دکتر خاوندکار پیدا کنید
همچنین میتونید با دیدگاه های اقایون BONTIS و SVEBY بونتیس و سویبی هم در این مورد اشنا بشید
در مورد نظر اقا یا خانوم هیستوگرام در مورد اینکه نمی شه با پایین اوردن هزینه کیفیت رو حفظ کرد میتونن مراجعه کنن به استراتژی های اقای مایکل پورتر بخوصوص استراتژی رهبری هزینه.
استراتژی رقابتی مایکل پورتر 3 تاست
1- استراتژی کاهش هزینه (رهبری هزینه)
2- استراتژی متمایز ساختن محصول
3- استراتژی تمرکز
اقا /خانوم هیستوگرام لطفا برن بخش استراتژی کاهش هزینه رو ببینن متوجه میشن
چون خیلی نوشتم حوصلم هم نمیشه دوستان خودشون پیگیری کنن از طریق کتب یا سایت ها
سلام دوستان
من این مدت خیلی گرفتار بودم نتونستم بیام این تاپیک ولی همون موقع که شما باز براتون سوال پیش اومد استاد یه کتاب بهم دادن که از اون بیام سوال شما رو جواب بدم و گفتن که توی همین پست هم توضیح دادن میشه پس از یک مدت و طی کردن این مراحل برند شد به طوری که با داشتن قیمت گرون و یا نه چندان ارزون بازم طرفدارای تعصبی رو حفظ کرد .
الان من در نقش اسیستِ استاد این پست رو میذارم !!!
...
خب حالا خودم اون سه تا استراتژی رو براتون میگم که بیشتر رفع ابهام بشه و معلوم بشه که یه شرکت چطوری میتونه بعد از یه مدتی هم جنس گرون داشته باشه هم مشتری تعصبی
گام اول
کاهش هزینه : در این استراتژی رهبری در صدد کاهش دادن هزینه ها برمی آید ، میکوشد از طریق کاهش دادن هزینه ها ، در مقایسه با شرکت های رقیب به سهم بیشتری از بازار دست یابد .رهبری مبتنی بر کاهش هزینه به این معنی است که شرکت مخصولات و خدمات را به قیمت های رقابتی عرضه میکند ولی از کیفیت مخصولات نمیکاهد و به سودی معقول تن در میدهد .کامپیوتر کام پک از این شیوه ی رهبری استفاده کرد ، هزینه ها را کاهش داد و توانست به هدف اصلی برسد ( هدف اصلی شرکت این بود که در عرضه ی کامپیوتر در دنیا اول شود) شرکتی که از این شیوه ی رهبری استفاده کند میتواند در برابر شرکت های رقیب ایستادگی کند ، زیرا مشتریان نمیتوانند محصولاتی با کیفیت بالا وقیمت ارزانتر پیدا کنند .
گام دوم
متمایز ساختن محصول : سازمان در صدد بر می آید تا محصولات و خدماتی را که در آن صنعت ارائه میکند ( نسبت به محصولات و خدمات شرکت های رقیب ) متمایز نماید . امکان دارد یک شرکت دست به کار تبلیغاتی زیاد شود ، درباره ی ویژگی های متمایز و برجسته ی محصولات خود دادسخن بدهد ، خدماتی استثنایی اراده کند یا از نوعی تکنولوژی پیشرفته استفاده نماید تا بتواند محصول خود را بدان گونه درآورد که منحصر به فرد گردد. در این استراتژی مشتری هایی مورد هدف قرارا میگریند که به قیمت توجه زیادی نمیکنند ، بنابراین فعالیت می تواند سودبخش باشد . خودروهای مرسدس بنز ، وسایل و لوازم خانگی می تگ و قرص تایلنول در زمره ی محصولات شرکتهایی هستند که به سبب به کارگیری استراتژی متمایز نمودن محصول سودهای زیادی به بار می آورند .
به کارگیری استراتژی متمایز ساختن محصول میتواند از شدت رقابت بکاهد و هیچ نوع تهدیدی از بابت جایگزین شدن محصول متوجهتولید کنند نشود ، زیرا مشتریان به نام و نشان تجاری محصول وفادار میشوند .
گام سوم
تمرکز : در اجرای سومین استراتژی پورتر ، استراتژی تمرکز بر نوع خاصی از محصول ، سازمان میکوشد تا بر بخش هایی خاص از بازار یا گروهایی خاص از خریدار متمرکز شود . شرکت میخواهد از طریق کاهش هزینه ها یا متمایز ساختن محصول و محدود کردن بازار به این هدف برسد . نمونه ای از استراتژی تمرکز را میتوان در سازمان کارگزاری ادوارد جونز مشاهده کرد . این سازمان بر نیازهای سرمایه گذاری مناطق روستایی در آمریکا توجه نمود ، دامنه ی فعالیت های خود را به شهر های کوچک رسانید ، یعنی درست همان نقاطی که کارگزار بزرگ آمریکا، مریل لینچ ، حتی برای گرفتن بنزین هم در جایگاه های سوخت این شهرها توقف نمیکرد . این کارگزاری با روی آوردن به این بخش از بازار کوشید تا 1300 دفتر در این مناطق دایر کند و با توجه به فلسفه محافظه کارانه مردم این نواحی توانست بیش از 1 میلیون مشتری به خود جذب کند .
...
خب ببینید دوستان این مراحل باید طی بشه تا مثلا شرکتی مثل سونی یا پپسی ضمن گرون بودن محصولاتش هنوز هم مشتری های وفادار و تعصبی خودش رو داشته باشه
مثلا شاید بگیم یه جوون 15 ساله که از تمام خدمات ابتدای این شرکت استفاده نکرده که الان یه مشتری تعصبی محسوب میشه .. یا همه که از خدمات اوایل سونی استفاده نکردن که الان وفادار و متعصب هستن .. ولی طی کردن تمام این مراحل باعث میشه این وفاداری هم به طور طبیعی و نشعت گرفته از کیفیت بوجود بیاد . هم اینکه به نظر من خود مردم بهترین مبلغین برای یک شرکت و محصولاتش میتونن باشن .. و این طرفداری به طور شخص به شخص هم میتونه انتقال پیدا کنه یعنی یکی که مزایا رو حس کرده خیلی خوب میتونه به دیگران هم القا کنه تا طرفدار این شرکت بشن .
...
امیدوارم توضیحاتم روشن گر این مسئله بوده باشه که چرا ضمن افزایش قیمت ، شرکت بازم طرفداران خاص خودش رو داره و مردم ضمن افزایش قیمت بازم طرفدار اون برند خواهند بود .
..
فردا امتحان کنترل کیفیت آماری دارما .. ولی با این حال یاد این تاپیک افتادم و الان دوساعت براش وقت گذاشتم
دعا کنید نمره عالی ازش بگیرم :)