من غمینم گر بهار می آید
بر دلم رنج بی شمار می آید
عید زهرا همان زمان باشد
که بگویند غمگسار می آید
فاطمیه دلم به تاب و تبست
که خدایا نگار می آید
شد بهارم کبود در نوروز
غم دل از لاله زار می آید
هفت سینم پر از غم و دردست
اشک هم بی اختیار می آید
شد شکفته لبم ز یا زهرا
همنوا با هزار می آید
یک غباری ز ره نمایان است
همه گویند سوار می آید
یاد زهرا اگر بپا دارید
خیر هم در دیار می آید
کس نگوید که بی حرم زهراست
بر دلم همچو خار می آید
حرمی در دلم بسازم من
آنزمان دل به کار می آید
محترم میشود دلم ز لطف شما
تا به یاد نگار می آید
تا مبین در غم تو یا زهرا
با دلی بی قرار می آید
نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
وزن شعر: فعلاتن مفاعلن فعلن