• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2870)
شنبه 5/12/1391 - 21:5 -0 تشکر 591509
طنازی در ادبیات

ناف تهرون پیدا شد


انسان های زیادی وجود دارن که ادعا می کنن بچه ناف تهرونن، ولی هنوز هیچ کس دقیقن نمی دونه ناف تهرون کجاست و این نقطه همچنان نا معلوم مونده. توی این پستم قصد دارم با موشکافی دقیق، ناف تهرون رو مشخص کنم و بررسی کنم که چه کسایی واقعن بچه ناف تهرونن!
اگه نقشه ی تهران رو 90 درجه در جهت عقربه های ساعت بچرخونیم و با دقت نگاش کنیم می بینیم که شبیه بدن می شه که خیلی راحت قابل تشخیصه! اگه نمی تونید تشخیص بدید من برای راحتیتون این کارو کردم که می تونید ببینید:

Click the image to open in full size.

حالا که متوجه شدید تهران شبیه بدن یه انسانه بهتره بریم سراغ ناف این انسان! همونجور که در تصویرم مشاهده می کنید ناف تهران دقیقن مشخص شده و اونجا هم جایی نیست جز میدون ولیعصر! و باید گفت که بلاخره تونستیم ناف تهرون رو پیدا کنیم!
جایی که هزاران سال بود کشف نشده باقی مونده بود، همون میدون ولیعصره و کسایی که ادعا می کنن بچه ناف تهرونن باید اصلیتشون مال اینجا باشه! حالا می ریم از مردم اون قسمت می پرسیم تا بفهمیم دقیقن چه کسی بچه ناف تهرونه و این فرد رو پیدا کنیم!
یک آقای پیری اینجا زندگی می کنه که اول از ایشون می پرسیم:
ـ ببخشید شما بچه اینجایید؟
ـ ها بله، من اینجا بودیم ها!
ـ یعنی اصلیتتون مال اینجاست؟
ـنه والا! ما اصلیتمون تبریزیه، الان 20 ساله که اینجا بودیم.
ـ ببخشید وقتتون رو گرفتم !
ایشون که بچه ناف تهرون نبودن، ولی یه خانم خیلی با کلاسی رو می بینیم که دارن سوار بنزشون می شن، از ایشون می ریم می پرسیم:
ـ ببخشید خانم شما بچه اینجایید؟
ـ سلام ، بله من بچه اینجام
ـ ینی اصلیتتون مال اینجاست؟
ـ بله ما تهرانی هستیم
ـ وای باورم نمی شه! هیچ می دونستید شما بچه ناف تهرونید؟
ـ ایـــش، ناف تهرون! واه ینی اینجا ناف تهرونه؟
ـ بله
ـ راستش به کسی نگید ها. ما داهاتیم! بابام گاو و گوسفندامون رو فروخته بعد باهاش اینجا خونه و ماشین گرفتیم. فقط ما آبرو داریم به کسی نگید ها
ـ بله ! خیالتون راحت باشه به کسی نمی گم! مرسی
ایشون هم که بچه ناف تهرون نبودن ! بهتره بریم از اون آقای کت شلوار شیکه بپرسیم.
ـ آقا شما بچه اینجایید؟
ـ بله، خجالت بکشید قربان بنده در زعفرانیه زندگی می کنم!
ـ بله! ببخشید!
شاید اون مغازه داره بدونه کی بچه اینجاست و بهتره بریم از اون بپرسیم.
ـ سلام. ببخشید شما بچه اینجایید؟
ـ نخیر جانم، من بچه تهرانپارسم مغازم اینجاست فقط!
ـ شما نمی دونید کی بچه اینجاست؟ یعنی اصلیتش مال همینجا باشه.
ـ اینجا اصلیت هیچ کس دقیقن مال همینجا نیست! بیشتر کسایی که اینجاین یا مهاجرن یا بچه جاهای دیگه هستن کسی رو نمی شناسم که اصلیتش مال اینجا باشه!
ـ بله، ممنون.
همونطور که دیدید دقیقا هیچ کس پیدا نشد که بچه ناف تهرون باشه و ما هر چی گشتیم فرد مورد نظر رو یافت نکردیم! پس نتیجه می گیریم دقیقن کسی وجود نداره که بچه ناف تهرون باشه و ناف تهرون خالی از انسانهای اصیله! خلاصه اینکه امروز تونستم ناف تهرون رو پیدا کنم و به پرسش های زیادی که دربارش توی ذهن همه وجود داشت جواب بدم!
از امروز اگه کسی ادعا کرد که بچه ناف تهرونه اول از همه مطمئن بشید اصلیتش مال میدون ولیعصره و بعد حرفش رو جدی بگیرید! توجه کنید که باید بچه خود میدون باشه ها، چون خیابونا و کوچه های اطرافش خارج از ناف قرار گرفته!!!!!

سه شنبه 8/12/1391 - 22:38 - 0 تشکر 592075

از ناصر فیض در محضر مقام معظم رهبری
باید که شیو ه ی سخنم را عوض کنم

شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم

گاهی برای خواندن یک شعر لازم است

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده ام

آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم

در راه اگر به خانه ی یک دوست سر زدم

اینبار شکل در زدنم را عوض کنم

وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من

وقت است قیچی چمنم را عوض کنم

پیراهنی به غیر غزل نیست در برم

گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم

دستی به جام باده و دستی به زلف یار

پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟

شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود

با ید تما م آنچه منم را عوض کنم

دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست

روزی که شیوه ی سخنم را عوض کنم

باید پس از شکستن یک شاخ دیگرش

جای دو شاخ کرگدنم را عوض کنم

مرگا به من! که با پر طاووس عالمی

یک موی گربه ی وطنم را عوض کنم

وقتی چراغ مه شکنم را شکسته اند!

باید چراغ مه شکنم را عوض کنم

عمری به راه نوبت ماشین نشسته ام

امروز می روم لگنم را عوض کنم

تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد

روزی هزار بار فنم را عوض کنم

با من برادران زنم خو ب نیستند

باید برادران زنم را عوض کنم!

دارد قطار عمر کجا می برد مرا؟

یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم

ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

مجبور می شوم کفنم را عوض کنم

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 8/12/1391 - 22:45 - 0 تشکر 592076

از ناصر فیض به نقل از خبر آنلاین


دیگر بس است عدل پس از این ستم کنید
لطفی کنید و از سر ما سایه کم کنید



هرچند پیش از این به شمایان نداشتیم
چشمی که بعدها به ضعیفان کَرَم کنید



آن قامتی که سرو سهی داشت پیش از این
آن قدر راست نیست بخواهید خم کنید



ما را دو متر خانه از این شهر شد نصیب
باور نمی‌کنید اگر هم قدم کنید!



ماند اختلاف‌مان به قیامت که با شما
یک مرد هم نمانده که او را حَکَم کنید



هرگز قلم به مدح شمایان نمی‌زنم
حتی اگر دو دست مرا هم قلم کنید



ما را به حال خود بگذارید و بگذرید
یعنی حریم شعر مرا محترم کنید



مردیم در زیادی عدل و وفور داد
دیگر بس است عدل، کمی هم ستم کنید!

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 8/12/1391 - 22:46 - 0 تشکر 592077

 از گل آقا


دیزی!


ز ضعف تن شده آنقدر ناتوان دیزی
که داده تکیه به دوش کماجدان دیزی
نه قلقلی، نه بخاری، نه جوششی، نه کفی
خموش و سرد نشسته به یک مکان دیزی
گرش نه بهره‌ای از روغن نباتی هست
چرا نمی‌خورد از جای خود تکان دیزی؟
ز نرخ گوشت که در حکم کیمیا باشد
شده‌ست واقعاً این روزها گران دیزی
خوش آن زمان که نهادی به سفره اخلاص
هرآنچه داشت درون شکم نهان دیزی
ز ران و سینه حکایت مکن که از حسرت
روان به سینه شود آبش از دهان دیزی
بگو به گربه که دیگر منه به مطبخ پای
که می‌شود خجل از روی میهمان دیزی
اگر چه غرق در آب است، لیک اینش بس
که احتیاج ندارد به بادبان دیزی!


نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 8/12/1391 - 22:49 - 0 تشکر 592078

از ناصر فیض


کشیدم روی کاغذ با قلم‌موی سیاه، آهو
نمی‌دانم چه شد افتاد بعد از آن به راه‌، آهو


نفهمیدم چرا آن‌سوتر از من ناگهان برگشت
خرامان کرد بر من یا قلم مویم نگاه، آهو


کجا زیباتر از آهوست ماه، آهوست زیباتر
وگرنه پنجه می‌افکند شب‌ها سوی ماه، آهو


اگر آهو نصیبی دارد از هو، این از آن‌جا نیست
که حتماً می‌رود گاهی به سوی خانقاه، آهو


چنان که گاو در دوران سابق گاو بود آری...
به آهو نیز می‌گفتند در دوران شاه، آهو


ولی امروز از بس دود و دم در شهر تهران هست
که گاهی می‌شود از دور با بز اشتباه، آهو


اگر بینی که نابینا همان آهوست، ساکت باش!
وگرنه می‌رود از هول می‌افتد به چاه،‌ آهو

تمام آهوان را آدمی یک روز خواهد خورد

ولی هرگز نخواهد خورد چیزی جز گیاه،‌ آهو


نمی‌داند هزار افسوس! یک صیاد آدم نیست
و می‌افتد به دامش با همین یک اشتباه، آهو


اگر شد می‌گذارد بر سر آهو، کلاه، آدم
ولی کی می‌گذارد بر سر آدم کلاه،‌ آهو؟!


کره از آب حاصل کردن از اطوار آدم‌هاست
کجا مانند آدم‌هاست آبِ زیرکاه، آهو؟!


به نام زنگی و رومی اسیر رنگ شد آدم
رها در دشت‌ها اما، سپید آهو، سیاه آهو


دلم می‌سوزد از این‌قدر سرگردانی‌ات در دشت
چرا مانند مردم نیستی غرق رفاه،‌ آهو!


من این افسانه را از خود درآوردم، در این مورد
مقصر بنده‌ام یعنی که باشد بی‌گناه، آهو


شب مرگش شبیه قو- همان قویی که زیبا مرد
خودش را می‌رساند بر لب یک پرتگاه، آهو


از آن بالا نگاهی می‌کند با ترس پایین را
و پایش می‌خورد لیز و تو می‌بینی که، آه... آهو


ولی آواز مرگی را نمی‌خواند کسی امروز
از آن بالا بیفتد بر زمین گر یک سپاه، آهو


من از تصدیع شعرم قبل از آهو عذر می‌خواهم
به امیدی که باشد بعد از این‌ها عذرخواه، آهو


به بیت مقطع آمد شعر و دیگر قافیه تنگ است
که دارد می‌کند این بیت را هم افتضاح، آهو


اگر آهو بداند گریه‌ی ما را درآورده‌ست
به ریش شاعران شاید بخندد قاه‌قاه، آهو!


نقل از خبر آنلاین

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 8/12/1391 - 22:51 - 0 تشکر 592079

از ابوالقاسم حالت در خروس لاری

شعر بی نقطه

دلدار ملوس ما هم کوره و هم لاله 

                                              ما را سر حال آرد گاهی که سر حاله 

هم سلک علی کم رو همدرد ولی ول گو 

                                           هم طالع کل احمد همکار کل اسماله  

آواره ی کوی او کل هادی ول گرده 

                                           دلداده ی روی او کل مهدی دلاله  

در کام دهد گر او طعم هلو و آلو  

                                           آلوی و هلوی او هم کرمو و هم کاله  

دلدار که لم داده روی کمر و کولم 

                                          و الله که حمل او کار دو سه حماله 

گمراه هوی هردم در سر هوسی دارد  

                                          گه در طمع ملکه گه در هوس ماله 

از ابوالقاسم حالت (خروس لاری)

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 8/12/1391 - 22:53 - 0 تشکر 592080

نقل از خبر آنلاین








اگر بخواهیم با همان شیوه ناصر فیض را معرفی کنیم باید بگوییم: ناصر فیض صاحب «نزدیک ته خیار»، یا ناصر فیض صاحب «املت دسته‌دار» که هر دو نام آثار وی است.


در این شعر فیض کوشیده با موضوع رمضان و روزه شوخی کند؛ اما گویا به قدر کافی نکوشیده است چون وجوه طنز در این شعر فیض از سایر آثارش کمرنگ‌تر است.


امساک به گفتار و به کردار نکردی
حیرت‌زده با آینه دیدار نکردی


یک ماه نخوردی و شدی روزه به ظاهر
جز بر خود و بر جسم خود آزار نکردی


شد جسم تو بیدار ولی، جان خودت را
هنگام سحر آمد و بیدار نکردی


یک روزنه وا شد اگر از صبح، به رویت
یک پلک بر این روزنه اصرار نکردی


تا بار گناه تو سبک‌تر شود، افسوس!
یک‌بار به انکار خود اقرار نکردی


صدبار صفا کردی و دیدی ثمرش را
سعی تو کجا رفت که این‌بار نکردی


قدر آمد و آوازی از آوارگی‌ات را
یک آیه مقیم شب ابرار نکردی


هر بار طلبکار شدی از همه اما
خود را به کسی هیچ بدهکار نکردی


یک عمر پی کار دلت رفتی و یک‌بار
با نفس اسارت‌زده پیکار نکردی


در آن شب قدر غم و والایی اندوه
دل را به غم عشق گرفتار نکردی


این‌گونه که می‌گویم اگر، روزه گرفتی
افطار اگر کردی انگار نکردی!

با این همه غافل مشو از رحمت حق، چون
خود را ز خداوند، طلبکار نکردی


نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 8/12/1391 - 22:59 - 0 تشکر 592082

ناصر فیض، طنزپرداز معاصر در جلسه شب شاعران جوان و پیشکسوت با رهبر انقلاب، شعر طنزی در وصف «علیرضا قزوه» مجری برنامه شب شعر شاعران با رهبر انقلاب خواند که مورد توجه حضار قرار گرفت.



با سر آمد علیرضا قزوه



شد سر آمد علیرضا قزوه



همه باید به یک طرف بروند



تا شود رد علیرضا قزوه



شعرهایش در ابتدا بودند



یک مجلد علیرضا قزوه



چاپ آثار او پس از چندی



شد مجدد علیرضا قزوه





نیست جایی و نیست ارگانی



که نباشد علیرضا قزوه



شک ندارم که بیش تر از صد



شغل دارد علیرضا قزوه



بیت رهبر علیرضا قزوه



توی مرقد علیرضا قزوه



هر کجا می روی پی کاری



می رسد عد! علیرضا قزوه





کنگره نیست کنگره، وقتی



که ندارد علیرضا قزوه



هیچکس مصرعی نخواهد خواند



تا نیاید علیرضا قزوه



نمره ی دیگران اگر شد بیست



شد ولی صد علیرضا قزوه



به یقین رشد کرده از هر حیث



خاصه از قد علیرضا قزوه



شکر ایزد که زن گرفت و نماند



یک مجرد علیرضا قزوه



بوق تک تک تمام شاعر ها



بوق ممتد علیرضا قزوه



یک نفر گفت:مخلصیم آقا



گفت:باشد،علیرضا قزوه





وای بر حال تو اگر با تو



بشود بد علیرضا قزوه!



من که می ترسم از عواقب آن



به محمد، علیرضا قزوه!



قزوه یک شاعر است اما، کاش...!



هیس! آمد علیرضا قزوه

نصرالدین کریمی(مُبین)
چهارشنبه 9/12/1391 - 22:38 - 0 تشکر 592224

شعر طنز ابوالقاسم حالت :

حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن
آورد   دوصد   گونه  ره آورد  به    خانه



اشیاء  گرانقیمت  و   اجناس نفیسی
کز حسن و ظرافت همه را بود نشانه



از رادیو و ساعت و یخچال و فریزر
تا  ادکلن  و حوله و آیینه  و شانه



از پرده ی ابریشم و رو تختی مخمل
تا  جامه ی مردانه  و  ملبوس زنانه



در جعبهء محکم همه را بسته و چیده
تا    لطمه   نبینند  ز   آفات    زمانه



دیدم   که  بر  آن  جعبه  نوشته  است  ظریفی
"مقصود   تویی!   کعبه   و   بتخانه   بهانه"



شعر از : ابولقاسم حالت

نصرالدین کریمی(مُبین)
چهارشنبه 9/12/1391 - 22:47 - 0 تشکر 592226

ناصر فیض: طنز، مزه ای نزدیك به ته خیار دارد




شاید كمتر كسی در حوزه ادبیات و طنز وجود داشته باشد كه ناصر فیض را نشناسد. فیض كه یكی از طنزپردازان موفق و شناخته شده كشور است، هم اكنون مسئولیت اجرایی دفتر طنز حوزه هنری را برعهده دارد. فیض فعالیت خود را در حوزه ادبیات با سرودن اشعار جدی شروع كرد و به گفته خودش با تغییر فضای سیاسی و تمایلات اجتماعی، حوزه طنز را برای ادامه فعالیت‌های ادبیش برگزید.


در حال حاضر ناصرفیض دومین مجموعه اشعار طنزش را با عنوان «نزدیك به ته خیار» سروده است. وی در جمع آوری و چاپ اشعار نزدیك به ته خیار قسمتی از شعرهای مجموعه اولش «املت دسته دار» را هم تجدید چاپ كرده است. به بهانه چاپ دومین مجموعه طنز ناصر فیض با وی گفتگویی ترتیب داده ایم كه در پی می آید.



طنز در روزگار ما چه جایگاهی دارد؟


طنز در روزگار تكنولوژی زده ما نوعی آرامش محسوب می شود. انسان برای فرار از دغدغه های تمدن امروزی و بستر تكنولوژی نیازمند طنزاست. طنز به بشر امروز كمك كرده است تا خودش را از ناهنجاری های محیط پیرامونش بیرون بكشد. كاربرد طنز در نهایت نوعی تذكر و روشن نمودن نكات منفی فرد است . انتقاد فقط از سرباز كردن مسئولیت و وظیفه نیست بلكه قصد آن اصلاح ناهنجاری های شخصیتی و اجتماعی است. البته تعاریف مختلفی از طنز شده است. افرادی طنز را ابزاری برای خودبرتربینی می دانند، گونه ای دیگر با طنز به دیگران می خندند كه ناملایمات خود را فراموش می كنند. عده ای دیگر به دیگران می خندند تا بر آنچه دیگران بر فرد می خندند سرپوش بگذارند.


تعریف شما از طنز چیست؟


خوب، شروع كار من با كار جدی بوده است شعرهای جدی می گفتم كه گزیده شعر نیستان از نمونه كارهای جدی من در این حوزه بوده است. انواع مختلف مثلاً دفاع مقدسی ، عاشقانه و ... اما سبك كار من كلاسیك است. كلاسیك، چرا كه پایبند به سنت ها هستم. در شعر من حركت جدیدی به چشم نمی خورد. من بیشتر پایبند به سنت ها بوده ام. قالب شعری من غزل بود. به هرحال بعد از گذشت زمان، بنابر دلایلی مثل تعارضات اجتماعی، رشد فكری و حركات سیاسی و پدید آمدن دیدگاه های جدید، ناصرفیض احساس كرد می تواند خود را در قالب طنز هم بیازماید. و اما نگاه طنز من، نگاه تلخ نیست. به طور كلی اگر بخواهیم طنز را تعریف كنیم نوعی خنداندن كه با ادبیات سرو كار دارد. حداقل آن نوعی است كه از شگردهای ادبی مثل بازی های كلامی و شیوه های طنز استفاده می شود كه این شیوه های طنز می‌تواند هم بعد سیاسی داشته باشد و هم بعد شخصیتی. من معتقدم طنز چه بخواهد اصلاح گر باشد و چه تعریضی به ناهنجاری های اجتماعی داشته باشد، باید یك بخش عمده آن فراموش نشود و آن شیرینی كلام به گونه ای كه حتماً مخاطب را بخنداند. من به طنز سیاه معتقد نیستم. طنز نه باید تلخ باشد و نه شیرین. طنز باید مزه ای نزدیك به ته خیار داشته باشد. نه تلخ و نه شیرین. نباید طنز را مستقیم به كار برد. در ادبیات كلاسیك هم اصل بر آن است كه از طنز به صورت مستقیم استفاده نشود. من هم به همین دلیل سبك ادبیم را كلاسیك برگزیدم.


آیا می توان برای طنز خوب چهارچوبی در نظر گرفت؟


در مرحله اول طنزپرداز باید یك ژانر ادبی و هنری خوب و تاثیرگذار را برای ارائه مطالبش به مخاطب انتخاب كند. اولین چهارچوب طنز خوب، تاثیرگذاری در مخاطب است. باید در طنز و طنزپردازی به ظرافت های ادبی توجه كرد. در اثر ارائه شده باید مشخص شود كسی كه طنز مكتوب نوشته است، با ادبیات كهن آشناست، از صنایع و ظرایف ادبی استفاده كرده است، ریزه كاری های كلامی را می شناسد، به كاربرد كنایات و حكایات و استعاره مسلط است و حالا چكیده كار او طنز مكتوب اوست.


با توجه به اینكه جامعه ما از بیماری روحی رنج می برد و گفته می شود طنزپرداز پزشك روح است، شما به عنوان طنزپرداز چه نسخه ای برای جامعه بیمار ما می پیچید؟


قطعاً زمانی مخاطب با شما ارتباط برقرار می كند كه احساس كند طنزپرداز حرف او را می زند یا حداقل مشكلی كه از زبان طنزپرداز گفته می شود بسیار قشنگ دیده شده و به رشته تحریر درآمده است. از آن طرف هم طنزپرداز باید خود را به جامعه بقبولاند و زمانی این اتفاق می افتد كه طنزپرداز خود را در میان مردم ببیند و مسائل و مشكلات جامعه آشنا باشد.


طنزپردازان معاصر نسبت به طنزپردازان قدیم چقدر توانسته اند با مردم ارتباط برقرار كنند؟


طنزپرداز دیروز به دلیل بسته بودن محیط به دشواری می توانست حرف بزند. فردی مانند حافظ نمی توانسته است به راحتی صحبت كند. او ملزم به استفاده از كنایه در اشعار خود بوده است. به صورتیكه افرادی معتقدند شعر حافظ طنزی دربرندارد. ولی وقتی به اغلب شعرهای او دقیق می شویم، شعر او را سراسر طنز جدی و چندپهلو می یابیم كه جباران و ریاكاران جامعه و عالمان بی عمل را مورد خطاب قرار می دهد. در دوران حاضر خیلی بهتر می توانیم حرفمان را بزنیم. امروز هر مجله، روزنامه ، حداقل یك ستون را به طنز و طنزپرداز اختصاص داده است. من فكر می كنم در حال حاضر طنز بسیار اجتماعی تر از گذشته شده است. البته طنز اجتماعی را می توان در آثار عبید و حافظ هم مشاهده كرد اما طنز در قدیم بیشتر درونی بوده است تا بیرونی.


هجو هزل در ادبیات طنز امروز چه جایگاهی دارد. آیا طنز معاصر از ظرایف ادبی دور نشده است؟


خوشبختانه طنز امروز كمتر به سمت هجو و هزل پیش رفته است. اگر نگاهی به كتب شاعران طنزپرداز قدیم بیاندازیم تقریباً بخش عمده ای از اشعار آنان متشكل از هجو و هزل است. ما در گذشته شاعران بسیار كمی داریم كه شعر خود را از هجو هزل دور نگاه داشته باشند. نمونه ای از این شاعران حافظ است. سراسر دیوان شعر عبید، مملو از اشعار هجو و هزل است. البته بسیاری از همین هجویات و هزلیات دارای جایگاه ادبی خاصی هستند اما به صورت كلی هجو و هزل در شعر دیروز نسبت به امروز گستره بیشتری داشته است.


با توجه به دایره نشانه و نمادشناسی و سطح آگاهی جامعه، سطح طنز در میان مردم و حتی طنزپردازان ما چه رشدی داشته است؟


البته شاید بیان این سخن ادعای بزرگی باشد اما به اعتقاد من از زمانیكه جلسه در حلقه رندان در حوزه هنری تشكیل شد، اتفاقات مثبتی در زمینه رشد سطح طنز در جامعه افتاد. قبل از تشكیل در حلقه رندان ، طنز بیشتر به سمت هزل و هجو كشش داشت. قالب طنز ما یا برنامه صبح جمعه بود كه طنز معمولی بود و یا طنزهای مخفی كه بین خود مردم وجود داشت. البته به طنز سیاه سیاسی هم پرداخته می شد. اما از حلقه رندان به بعد طنز به نوعی علنی شد به گونه ای كه طنزپردازی كه تادیروز بیشتر به سمت هجو و هزل كشش داشت مجبور شد شعری بگوید كه بتواند در جمع بخواند و قطعاً كاری كه باید در جمع خوانده شود از هزل و هجو دوری خواهد گزید. اما در شعرهای طنز ما هنوز هم هجو هزل وجود دارد مثلاً‌ شعر كلید كه از سروده های خودم هست، عده ای آنرا هجو و هزل می دانند اما من معتقدم كلید یك شعر اجتماعی است. شعری كه پیرامون روابط شخصی زوجین صحبت می كند و به نوعی مسائل و اتفاقات ریزی را تذكر می دهد.


هدف از تشكیل در حلقه رندان چه بود؟


اولین هدف در حلقه رندان، شناسایی استعدادهای پراكنده شده در سطح اجتماع بود كه به نوعی دغدغه اول همه متولیان فرهنگی در كشور است. اینكه جوانانی را كه طنز می گویند جدی بگیریم. ما در طول تاریخ كشورمان قبل از تشكیل در حلقه رندان مكانی را نداشتیم كه راجع به طنز صحبت كنند،‌كتاب چاپ كنند، جشنواره طنز برگزار كنند، شب شعر هفتگی و ماهیانه داشته باشند. دفتر طنز حوزه هنری علاوه بر تشكیل جلسه در حلقه رندان هر ماه جلسه‌ای به نام محفل رندان برپا می كند كه این جلسه به نقد مبانی طنز می پردازد. جلسه دگرخند، دیگر برنامه دفتر طنز است كه در زمینه طنز، كتاب های چاپ شده را به همراه مولف و یك كارشناس متخصص به نقد و چالش می كشد. ما با تشكیل در حلقه رندان سعی كردیم جوانان طنزپرداز را دورهم جمع كنیم. چقدر پراكنده باشند. وقتی چنین جلساتی را تشكیل می دهیم، جوان طنزپرداز ما خود را باور می كند، خود را عضو جلسه ای فرهنگی و موثر می داند. وقتی می بینید 500 نفر منتظر او نشسته اند تا برایشان شعر طنز بخواند، خود را جدی می گیرد.


از برنامه اجرایی امسال چه خبر؟


فعالیتی كه امسال در جهت اهمیت به مقوله طنز در دست اجرا داریم چاپ كتاب سال طنز است. البته باید اكثر كتاب هایی كه در زمینه طنز در سال های اخیر چاپ شده است مورد بررسی قرار گیرد. اگر تعداد كتاب های چاپ شده طی 5 سال گذشته را بررسی كنیم و تعداد به حدنصاب نرسد مجبور خواهیم بود به سال های دورتر برویم. شاید مجبور شویم كلیه كتاب های چاپ شده بعد از انقلاب را مورد بررسی قرار دهیم.


كتاب ها در چه زمینه هایی انتخاب می شود؟


ما هنوز زمینه ای برای انتخاب آثار مشخص نكرده ایم.


كمیته انتخاب آثار مشخص شده است؟


قطعاً یك سری از اعضاء كمیته، متشكل از بچه های دفتر طنز و دوستان مرتبط با دفتر طنز هستند. یكی از اهداف این است كه دوستان مرتبط با دفتر، فقط در دفتر طنز شعر نخوانند و بروند. باید به شكل های مختلف از این دوستان استفاده كنیم.


چه شد كه كتاب «نزدیك به ته خیار» را راهی بازار كردید؟


من یك سری شعر پراكنده داشتم. شعر كلید 1 و كلید 2 را داشتم و چند كار دیگر. اگر صبر می كردم كه كلیه این اشعرار رادر یك كتاب جمع كنم، تازگی خودشان را از دست می داد. همچنین چند شعر از كتاب املت دسته دار انتخاب كردم كه در این كتاب هم چاپ شده اند. در نتیجه كتاب دارای 2 بخش است. بخش اول مربوط به كارهای پراكنده و شعرهای چاپ نشده اند و بخش دیگر اشعاری از كتاب قیلی من است.


قصد ندارید به كار ترجمه بپردازید؟


چندی پیش از یك نویسنده طنزپرداز ترك، 10 قصه ترجمه كرده ام كه توسط نشر شهر چاپ شدند. به نام «اگر كمونیسم بیاد». البته شخصاً 30جلد كتاب از آنكارا خریداری كرده ام و قصد دارم كلیه كارهایم را رها كنم و به ترجمه آنها بپردازم، اما تا به حال تنها موفق به ترجمه یك كتاب شده ام.



نقل از سایت سازمان تبلیغات اسلامی

نصرالدین کریمی(مُبین)
پنج شنبه 10/12/1391 - 15:13 - 0 تشکر 592274

به نام خدا و سلام

واقعا کار در وادی شعر و ادبیات هنری است وبویژه این مدلی اش که شاهکاره

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.