*کلا در فوتبال غیر از آن قضیه جام جهانی 98 شما خیلی دخالت نمیکردید.
بعضی وقتها یک بازی های حساسی بود مثلا شما فکر کنید 20 تیر بازی داریم 18 تیر هم مسائلی در کشور به وجود آمده است، خب بازی حساس است و یادم هست که آن زمان شورای تامین میگفت که بازی اصلا برگزار نشود که ما میگفتیم نه. حتی یادم است که آن روز دو بار آقای هاشمیطبا به من از دولت زنگ زد که آقا این را تمام کنید چون مساوی شده بود و به وقت اضافه کشیده بود و فینال جام حذفی هم بود. بالاخره استقلال و پرسپولیس و اوج تماشگر هم بود. اینجاها قبول کنید که یک وقتهایی آدم اشتباه میکند و میآید به نوعی درست کند. من احساسم این است که احساسی شدن ها در ورزش همیشه وجود دارد. مثلا در همان استرالیا اگر خاطرتان باشد من وسط زمین داد میزدم که خداداد به حضرت عباس این حق ما بود. خب این احساس است دیگر، در حالت عادی که آدم این کار را نمیکند. یک موقعی هم شده است که فدراسیون کشتی انتخابات داشت عصبانی شدم بلند شدم مثلا گفتم بروید بابا و ... که دوربین هم فیلم گرفت. به هر حال اینها پیش می آید و آدم اشتباهاتی هم دارد.
*میخواهم راجع به بازی ایران و آلمان شفاف صحبت کنیم. شما البته فکر کنم آن زمان نبودید و در فوتبال هم دخالت نمیکردید.
من نه تهران بودم.
*آقای هاشمیطبا هم نبودند؟
ایشان رفته بودند جام جهانی اما آن روز بازی حضور داشت یا نه را یادم نیست.
*واقعا این چیزی که بچه های تیم ملی میگویند صحت داشت؟
فرودگاه که ما رفته بودیم استقبال، اولین جمله ای که استاد اسدی با عصبانیت به من گفت این بود که وقتی به ما میگویند دفاع کنید همین میشود. جمله اولی که آقای استاد اسدی در فرودگاه به من گفت همین بود که به آنها گفته اند سعی کنید کم گل بخورید. این بوده است ولی من فکر میکنم با آن حرکاتی که کلینزمن از خودش نشان داد که داشت تور را پاره میکرد، من فکر میکنم آنها فکر میکردند میبازند. یک نظر دیگر هم دارم که ای کاش همان موقع کلینزمن را میبردند برای آزمایش دوپینگ، او حتما دوپینگ کرده بود چون یکی از علائم دوپینگ همین هیجانی شدن بیش از حد است.
*درست میگویید. نمونهاش همان گل مارادونا به نیجریه است در سال 1994 که بعدش چنین واکنشی نشان میدهد و دوپینگ او ثابت شد. راستی استاد اسدی فامیل شماست؟
خیلی جالب است که خود آقای استاد اسدی این را به من میگفت که همه پول بادآورده دارند ما هم دایی بادآورده داریم. دایی گفتن در بین آذربایجانیها خیلی رواج دارد. من مدتی در تبریز کار کردم و پدر محترم ایشان هم آنجا بودند و او هم به فوتبال علاقمند بود و فوتبال را هم دوست داشت و سر تمرینها هم میرفت و من او را میشناختم.