• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
ورزش و تندرستی (بازدید: 531)
يکشنبه 22/11/1391 - 15:7 -0 تشکر 588768
۳۳ سال ورزش جمهوری اسلامی در گفت‌وگو با سعید فائقی

منبع: خبرآنبلاین

فرهاد عشوندی – میثم بهرامی / فائقی که سال‌ها معاون سازمان تربیت بدنی بود، نقش ویژه‌ای در بخشی از خاطرات تلخ و شیرین ورزش ایران داشت. از المپیک سیدنی گرفته تا جام جهانی 98 فرانسه، نقش فائقی در همه آن‌ها به چشم می‌آید. اما شاید نکته برجسته این چهره، اشراف کاملی باشد که به ورزش کشور دارد. شاید کمتر کسی پیدا شود که در تمام رشته‌های ورزشی به این اندازه اطلاعات داشته باشد و حرف برای گفتن. فائقی که مهمان کافه‌خبر بود، ورزش ایران در سال‌های بعد از انقلاب و خاطره‌های حضورش در ورزش ایران را مرور کرد.

يکشنبه 22/11/1391 - 15:18 - 0 تشکر 588779


*اگر بخواهیم بگوییم بزرگترین ضربه را در روسای سازمان‌ها چه کسی به ورزش زده است بین آقای علی‌آبادی و سعیدلو و مهرعلیزاده شما کدام را نام می‌برید؟

متاسفانه آقای مهرعلیزاده. یعنی من نمی‌دانم در آن زمان چرا این جو به وجود آمد که هم شورای شهر تهران را تحمل نکردیم و منحل کردیم، دومی در ورزش بود و سوم در کشاورزی که بحث تشکلی داشتیم که آن هم از انتخابی به انتصابی سوق داده شد.

*آقای مهرعلیزاده می‌گوید که شما نقطه مثبت این قضیه را نمی‌بینید که من چرا این اختیار را گرفتم. ایشان می‌گفت من این اختیار را به رییس سازمان دادم ولی نه به این دلیلی که ازش استفاده کند بلکه برای این که اگر زمانی یک رییس فدراسیونی ناخلف درآمد و خواست جزیره‌مانند عمل کند بیاید جلوی آن را بگیرد.

قرار این بود و اساسنامه می‌گوید که فدراسیون بالاترین مرجع است خب این یعنی جزیره است. ما آمده بودیم گفته بودیم ما دخالت نکنیم و دولت مدرن یعنی دولت حداقلی. همه جای دنیا این رسم است. ما هم گفتیم این مدیریت مدرن تربیت بدنی این است که یک مدیریت حداقلی داشته باشیم و تمام این مسائل را به اهلش بسپاریم و برگردانیم به خودش و بتوانیم توسعه را انجام بدهیم. آن زمان توسعه نداشتیم من اگر قرار بود که تمام مدت فکرم در فوتبال و کشتی باشد که توسعه نمی‌شد پیدا کرد. وگرنه بله مثلا همان زمان آقای صفایی یکبار به این لحاظ‌ها حرف گوش نمی‌کرد من باید برش می‌داشتم؟ بار بزرگ فوتبال را از دوش من برداشته بود و من از او ممنون هم بودم و فوتبال را سلامت کرد که خیلی مهم است. من چند بار این جمله را گفتم که ما در فدراسیون فوتبال صفایی فراهانی مثل آمریکا هستیم، هیچ غلطی نمی‌توانیم بکنیم! این حرف‌ها را می‌زدیم ولی خوشحال هم بودیم که صفایی بار فوتبال را از دوش سازمان برداشته بود و ما هیچ کاری به فوتبال نداشتیم.

 یک روز آقای عابدینی و آقای ملاحی، این دو بزرگوار را اتحادیه باشگاه‌ها به عنوان نماینده فرستاده بود. ما هم در اساسنامه‌مان نداشتیم، نماینده باشگاه داشتیم ولی آن موقع اینها اتحادیه مدیران باشگاه‌ها بودند. اینها آمده بودند و نامه هم آورده بودند. دیدیم خیلی زشت است که ما بگوییم نه ما شما را نمی‌شناسیم. من رای خودم را به آقای عابدینی دادم و فکر کنم آقای افشارزاده دبیر کل بود که من از ایشان خواستم رایشان را به آقای ملاحی بدهد. انتخابات هم برگزار شد. اتفاقا کاندید باشگاه‌ها آن روز آقای پهلوان بود. رای هم نیاورد. من دیدم آقای عابدینی به صفایی رای داده، گفتم: امیر جان! چطور به صفایی رای دادی؟ گفت: من دیدم شما به عنوان مجمع نظرتان آقای صفایی است بعد هم حساب کردم دیدم حضور آقای صفایی به نفع فوتبال است و رای را به او دادم. این یک راه است، یک راه دیگر هم هست که ما آنجا شمشیر می‌کشیدیم. ما به این جمله اعتقاد داشتیم و هنوز هم داریم به این جمله از زرتشت که می‌گوید جهل تاریکی است، برای از بین بردن تاریکی نور روشن کن شمشیر نکش، تمرکز قدرت شمشیر می‌آورد نور را می‌برد. وقتی من قادر باشم ازل کنم ازل می‌کنم دیگر و بعد هم توجیه می‌کنم.

يکشنبه 22/11/1391 - 15:19 - 0 تشکر 588780


*آقای مهندس فائقی وقتی که می‌رویم به آن دوره و بررسی می‌کنیم می‌بینیم یک اسمی برای شما گذاشته بودند به نام معاون گل و بوسه و استقبال. یکسری از روزنامه‌ها هم می‌نوشتند و به دلیل این بود که شما تقریبا هر جایی دعوا می‌شد می آمدید می‌گفتید که نه هیچ مسئله ای نیست همه چیز مرتب است و آرام است که می‌شد در واقع یک مدیریت دسته گلی و حل اختلافی. خودتان درباره نقشتان می‌گویید؟

این یک اصل در مدیریت است که معاون جاده صاف کن است و باید برای نفر اول که مدیر است جاده صاف کند. یک بحث دیگری هم که هست این است که یادم می‌آید که کمیته ما در المپیک سیدنی آقای طلایی حریف تمرین نداشت و من داشتم با او تمرین می‌کردم و همینطور به اندازه‌ای که بلد بودم او را ماساژ می‌دادم که آماده شود و برای کشتی برود. یکی از مسئولین المپیک در گوشم گفت آبروی هرچه مدیر است بردی، در شان مدیر است که بالا بنشیند. اما گفتم مرد حسابی این حریف تمرین ندارد، ما هم که به لحاظ مادی انقدر هم بودجه نداریم که برایشان ماساژور بگیریم. بعد هم که می‌گوییم استقبال، از آنها که استقبال نمی‌کردم بلکه از خودم استقبال می‌کردم. من معاون ورزش قهرمانی بودم، هر قهرمانی که می‌آمد معاونت من را داشت مقتدر می‌کرد. من اصلا بودنم برای آنها بود. قهرمان نباشد معاون ورزش قهرمانی به درد چه می‌خورد؟

*فکر کنم یکی از تلخ ترین اتفاقاتی که آن زمان افتاد این بود که ورزشکار خانم فرستادیم ولی مربی نداشت آن ورزشکار و فقط نماینده حراست با او رفته بود.

بله متاسفانه. البته رفتن او که خیلی داستان دارد.

*اولین بار بود که یک خانم را فرستاده بودیم؟

نه قبلا هم ورزشکار خانم فرستاده بودیم اما اولین بار بود که یک خانم پرچمدار می‌شد. من در تمام طول مدیریتم دو بار با تیم‌ها رفتم هر دو بار هم استرالیا بود. یکبار با فوتبال رفتم و یک بار هم المپیک سیدنی. در فوتبال بود که فهمیدم سرمان خیلی کلاه می‌رود یعنی افراد اضافی خیلی بیشتر از خود ورزشکاران هستند. یادم است که آقای کریم باقری از بازی رفت یا برگشت عربستان برگشته بودند، گفت توروخدا یک کاری بکنید ما برای غذا خوردن باید جا پیدا کنیم آنقدر که اینها می‌آیند که نمی‌دانیم باید چکار کنیم. در سیدنی دیدم که دقیقا همین است. یک بار ساعت دوازده شب بود که معلوم شده بود می‌رویم آقای ذوالفقارنسب گفت این شخص با تیم نیاید. گفتیم چشم. ما هماهنگ کردیم ایشان با تیم نیامد. یک روز در دبی توقف داشتیم و از آنجا رفتیم استرالیا همین که داشتیم از سالن خارج می‌شدیم دیدیم همان شخص که گفتیم نیاید، دارد ما را صدا می‌زند و جلوتر از ما آنجا بود. یعنی می‌خواهم به شما بگویم که این مسائل بود.

يکشنبه 22/11/1391 - 15:20 - 0 تشکر 588781


*یکی از شاهکارهایی هم که انجام دادید این بود که رییس فدراسیون را نبردید دیگر!

من اصلا نمی‌دانستم می‌روم، شب متوجه شدم که می‌روم و انگار جلوتر این بحث‌ها شده بوده است. خدا می‌داند که من اصلا قبل از آن نمی‌دانستم که من باید با تیم اعزام بشوم. اخیرا هم دیدم که آقای مصطفوی یک جاهایی گفته است که مقامات بالا گفته بودند که آقای مصطفوی نرود. که رفتم به او گفتم که مقامات بالا می‌شد من و آقای هاشمی‌طبا و ما که این را نگفتیم، که گفت نه شما نبودید. هیچ یادم نمی‌رود که در سیدنی من از این آی دی کارتهای ویژه دو تا از گردن دوستان برداشتم که بهتر است بگویم کندم و الان هم شرمنده آنها هستم که این دو تا را ما لغو بکنیم و دو تای دیگر بگیریم برای آدم های خودمان. عزیز دیگری بود که یک سال دیگر در المپیک که همه هم قسم شدیم که این نرود اما باز هم جلوتر از همه آنجا بود.

*قضیه پرچمدار شدن لیدا فریمان را نگفتید.

متاسفانه مربی او آن زمان ممنوع الخروج شد ولی خود رفتن لیدا فریمان به سختی انجام گرفت. مجوز گرفته شود که ایشان برود پرچم دار شود خیلی سخت بود.

*ولی خیلی بازتاب مثبتی داشت و آزادی زنان ایرانی که حق رای و حق ورزش و ... دارند در دل آمریکا به همه نشان داده شد.

بله اما متاسفانه اصلا به ایشان مهلت ندادیم به برنامه‌اش برسد و بلافاصله او را برگرداندیم. انصافا ایشان هم برای ما مردانگی کرد و بهتر است بگوییم زنانگی کرد. بسیار خانم مودب و متینی بودند و با این که همانجا پیشنهاد داشت که بماند و ادامه تحصیل هم بدهد ولی چون احتمال داده بود که برداشت سیاسی می‌شود آمد و دوباره رفت.

يکشنبه 22/11/1391 - 15:21 - 0 تشکر 588782


*چیزی که خیلی قشنگ است و می‌تواند خاطره انگیز باشد روز کسب اولین مدال طلای المپیک است. حقیقتش این است که یک جورهایی طلسم شده بود که مدال طلا بگیریم، قبلش باید عباس جدیدی اولین طلا را می‌گرفت که حقش هم بود. این ترس چطور ریخت برای بچه‌ها؟

من آن جا نبودم اما می‌خواهم بگویم که آن روز تیم کشتی ما بهترین تیم تاریخ بود. متاسفانه یک اختلاف داخلی آنجا به وجود آمد، تیم دو دسته شد و همین تیم ما را نابود کرد. ما آن سال آنجا باید چهار مدال طلا می‌گرفتیم نه یک طلا، یک نقره و یک برنز. به یک مساله داخلی برخوردیم و هنوز که هنوز است فکر می‌کنم که یکی از چیزهایی که آقای برزگر را همیشه آزار می‌دهد همان اختلافی بود که آنجا به وجود آمد و آن دو دستگی که به وجود آمد. عزم آن روز تیم ما جزم بود برای همین مدال هایی که می‌گویم. این دو دستگی باعث شد که ما مقداری غافل شویم و از روش و تمرینی را که باید ادامه می‌دادیم غافل شدیم و بچه ها افت پیدا کردند وگرنه ما باید جلوتر آن طلا را می‌گرفتیم. بهترین تیم تاریخ کشتی ما بود آن‌روز اما چی شد که اینطوری شد؟ مثلا مهربان بازی برده را باخت. اصلا بهترین وضعیت را آن روز داشتیم و تیممان خیلی تیم قشنگی بود.

يکشنبه 22/11/1391 - 15:22 - 0 تشکر 588783


*آن اتفاقی که افتاد و شما طلا گرفتید چقدر در رشد ورزش ایران تاثیر داشت؟ فکر می‌کنم در حقیقت دروازه پیشرفت ورزش ایران شد.

اگر خاطرتان باشد ما یک مراسمی داشتیم که سالانه برگزار می‌کردیم مراسم تجلیل از قهرمانان که هنوز هم هست. تصویری نشد ولی باز هم آنجا هم رسول، هم امیر و هم علیرضا از آقای هاشمی رفسنجانی رییس جمهور درخواست کردند که  ادامه تحصیل بدهند. این استارت قهرمان ها از آنجا خورد که رفت و در شورای انقلاب فرهنگی تصویب شد. قبل از آن زیاد محکم نبود اما از آنجا محکم شد. بعد هم که برای ورزشکارانمان بحث نشان پیش آمد موقعیت بالاتر و این مسائل. بعد هم جوایز، من یادم هست که در یکی از این بازی های آسیایی گفته بودیم که پیکان می‌دهیم. یکی از قهرمانان کشتی ما قهرمان آسیا که شد طوری خوشحالی کرد که یعنی ماشین را گرفتم. این باعث شد که در جامعه بپیچد که بالاخره تحصیلات و حمایت های مادی دارد. خلاصه از فردای آن روزی که مراسم قهرمانان هم پخش سراسری از شبکه سه داشت همه از فردایش دست بچه هایشان را گرفته بودند و صف کشیده بودند که بچه شان را در یک رشته ورزشی ثبت نام کنند. برای ما خیلی خوب و قشنگ بود مخصوصا چون آمریکا بود و انعکاس خبری بالایی داشت. در جامعه مدیریت هم مقداری ما را به لحاظ مدیریت اقتصادی تحویل گرفتند و مصوباتی شد که به لحاظ اعتباری توانستیم مقداری خودمان را تکان بدهیم.

*مخصوصا این که پرچم ایران در آمریکا به اهتزاز درآمد خودش خیلی خوب بود.

بله نقطه شکوفایی ورزش قهرمانی است. چون اگر خاطرتان باشد قبل از آن ما متهم شده بودیم که خواب آمریکا را می‌بینیم و یک تیم کشتی که فرستاده بودیم آمریکا متهم شده بودیم که آب آمریکا را خوردیم و از این مسائل ولی دیگر آنجا این بت رفتن به آمریکا شکسته شد. امروز مساله‌ای نیست ولی آن زمان مخالفت‌هایی می‌شد.

يکشنبه 22/11/1391 - 15:23 - 0 تشکر 588784


* شما چندین اظهار نظر کردید و در یکی از آنها یک مقدار تاریخ ها را جابجا گفته بودید. سر این که گفته بودید سر دربی‌ها می‌گفتند بازی‌ها مساوی بشود یک بازی را مثال زدید که سه هیچ بوده که یک بازی پیروزی که خداحافظی فرشاد پیوس بوده، و مساوی کردند شما گفتید من بین دو نیمه رفتم گفتم پرسپولیسی ها گل نزنند و از آقای درخشان خواهش کردم که گل نزنند. درخشان و پرسپولیسی‌ها هم همین را می‌گفتند ولی خب ما یادمان است که دو تا گل هم نیمه دوم خوردیم و بازی یک هیچ بود در نیمه اول.

نمی‌دانم شاید نقل این موضوع اشتباه بوده است چون تا جایی که یادم است سه چهار دقیقه آخر بود که من دخالت کردم. دخالت کردم اما نه در رختکن. حالا اخیرا هم برعکسش را آقای فتح الله زاده من را متهم کرده است برای چنین کاری. آنجا را یادم هست آقای پیروانی کاپیتان بود و در زمین اشاره ای کردم که بازی را آرام کنید. به آقای درخشان هم گفتم. آقای درخشان نگفت به خاطر حرف شما بلکه گفت چون آقای حجازی استاد من است. اما شما درست می‌گویید و بین دو نیمه نبوده بلکه اواخر بازی بود.

*خب اسم این دخالت سیاسی در تعیین نتایج فوتبال نمی‌شود؟ به آقای فتح الله زاده گفته بودید؟

ببینید یک جاهایی هست آدم هیجانی می‌شود و عقلش کار نمی‌کند و فکر می‌کند که باید دخالت کند اما همیشه هم در این دخالت‌ها جواب مثبت نمی‌گیری مخصوصا در فوتبال بچه ها افرادی نیستند که بشود رویشان اثر گذاشت. من فکر می‌کنم آنجاها بیشتر خودم را خراب کردم تا اینکه در نتیجه اثر بگذارم. اما قبول داشته باشید که ورزش احساس را تحریک می‌کند و گاهی احساس بر آدم غلبه می‌کند.

يکشنبه 22/11/1391 - 15:24 - 0 تشکر 588785


*کلا در فوتبال غیر از آن قضیه جام جهانی 98 شما خیلی دخالت نمی‌کردید.

بعضی وقتها یک بازی های حساسی بود مثلا شما فکر کنید 20 تیر بازی داریم 18 تیر هم مسائلی در کشور به وجود آمده است، خب بازی حساس است و یادم هست که آن زمان شورای تامین می‌گفت که بازی اصلا برگزار نشود که ما می‌گفتیم نه. حتی یادم است که آن روز دو بار آقای هاشمی‌طبا به من از دولت زنگ زد که آقا این را تمام کنید چون مساوی شده بود و به وقت اضافه کشیده بود و فینال جام حذفی هم بود. بالاخره استقلال و پرسپولیس و اوج تماشگر هم بود. اینجاها قبول کنید که یک وقت‌هایی آدم اشتباه می‌کند و می‌آید به نوعی درست کند. من احساسم این است که احساسی شدن ها در ورزش همیشه وجود دارد. مثلا در همان استرالیا اگر خاطرتان باشد من وسط زمین داد می‌زدم که خداداد به حضرت عباس این حق ما بود. خب این احساس است دیگر، در حالت عادی که آدم این کار را نمی‌کند. یک موقعی هم شده است که فدراسیون کشتی انتخابات داشت عصبانی شدم بلند شدم مثلا گفتم بروید بابا و ... که دوربین هم فیلم گرفت. به هر حال اینها پیش می آید و آدم اشتباهاتی هم دارد.

*می‌خواهم راجع به بازی ایران و آلمان شفاف صحبت کنیم. شما البته فکر کنم آن زمان نبودید و در فوتبال هم دخالت نمی‌کردید.

من نه تهران بودم.

*آقای هاشمی‌طبا هم نبودند؟

ایشان رفته بودند جام جهانی اما آن روز بازی حضور داشت یا نه را یادم نیست.

*واقعا این چیزی که بچه های تیم ملی می‌گویند صحت داشت؟

فرودگاه که ما رفته بودیم استقبال، اولین جمله ای که استاد اسدی با عصبانیت به من گفت این بود که وقتی به ما می‌گویند دفاع کنید همین می‌شود. جمله اولی که آقای استاد اسدی در فرودگاه به من گفت همین بود که به آنها گفته اند سعی کنید کم گل بخورید. این بوده است ولی من فکر می‌کنم با آن حرکاتی که کلینزمن از خودش نشان داد که داشت تور را پاره می‌کرد، من فکر میکنم آنها فکر می‌کردند می‌بازند. یک نظر دیگر هم دارم که ای کاش همان موقع کلینزمن را می‌بردند برای آزمایش دوپینگ، او حتما دوپینگ کرده بود چون یکی از علائم دوپینگ همین هیجانی شدن بیش از حد است.

*درست می‌گویید. نمونه‌اش همان گل مارادونا به نیجریه است در سال 1994 که بعدش چنین واکنشی نشان می‌دهد و دوپینگ او ثابت شد. راستی استاد اسدی فامیل شماست؟

خیلی جالب است که خود آقای استاد اسدی این را به من می‌گفت که همه پول بادآورده دارند ما هم دایی بادآورده داریم. دایی گفتن در بین آذربایجانی‌ها خیلی رواج دارد. من مدتی در تبریز کار کردم و پدر محترم ایشان هم آنجا بودند و او هم به فوتبال علاقمند بود و فوتبال را هم دوست داشت و سر تمرین‌ها هم می‌رفت و من او را می‌شناختم.

يکشنبه 22/11/1391 - 15:24 - 0 تشکر 588786


*از بین رفیقهای شما دو نفر خیلی مظلوم واقع شدند و به حقشان نرسیدند یکی استاد اسدی و دیگری ابراهیم تهامی. شما فکر می‌کنید دلیلش چه بود؟

واقعیت این است که آن زمان که ما خیلی امکانات نداشتیم مثلا در استرالیا وقتی برنده شده بودند خیلی شاهکار کردیم و به هر کدام 300 دلار دادیم.

*ولی وقتی به تهران برگشتند به آنها خیلی چیزها داده شد که به اینها داده نشد مثلا مغازه‌های میلاد نور.

این اتفاق عمدی نبود بلکه به نظر من در آن شرایط بعضی از دوستان یا مثلا آقای استاد اسدی با توجه به گل ژاپن و آن مباحث خیلی در لیستها نمی‌رفت یا مثلا آقای تهامی که در یکی دو تا بازی بود، یک مقدار هم کمرویی خودشان و یک مقدار سر و صدای آن زمان باعث این اتفاق شد که اینها مظلوم واقع شوند.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.