ابوالقاسم حالت
ای مادر عزیز که جانم فدای تو
قربان مهربانی و لطف و صفای تو
هرگز نشد محبت یاران و دوستان
همپایهی محبت و مهر و وفای تو
مهرت بُرون نمیرود از سینهام که هست
این سینه خانهی تو و این دل سرای تو
آن گوهرِ یگانهی دریای خلقتی
کاندر جهان کسی نشناسد بهای تو
مدحِ تو واجب است، ولی کیست آن کسی
کایَد بُرون زِ عهدهی مدح و ثنای تو
هر بهرهای که بردهام از حُسن تربیت
باشد زِ فیض کوشش بی منتهای تو
ای مادر ِ عزیز که جان دادهای مرا
سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو
گر جان خویش هم زِ برایت فدا کنم
کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو
تنها همان تویی که چو برخیزی از میان
هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو
خشنودی تو مایهی خوشبختی من است
زیرا بُوَد رضای خدا در رضای تو
گر بود اختیار جهانی به دست من
می ریختم تمامِ جهان را به پای تو
بعدی از سهراب سپهری