• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 2938)
چهارشنبه 27/10/1391 - 10:47 -0 تشکر 584414
از این شاعر یه شعر بگو.

اساس کاراین مبحث  اینگونه هست كه هر عزیزی که میاد اینجا یک شعر از شاعری که نفر قبلی پیشنهاد كرده مینویسه و برای كاربر بعدی هم یه شاعر مشخص میکنه.
یا علی
بریم ببینیم چه باید كرد؟

دوشنبه 9/2/1392 - 23:14 - 0 تشکر 600605

از مقام معظم رهبری "امین"

سرخوش زسبـوی غم پنهـــانی خویشـم 


چون زلف تو سرگرم پریشـــانی خویشــم 


در بزم وصال تو نگـویـــــــــــم زکم و بیـش 


چون آینه خو کرده به حیرانــــی خویشـــم


لـب بـاز نکـردم به خروشـی و فغــــــــانی 


مـن محـرم راز دل طـوفــــــــانـی خویشـم


یک چند پشیمـان شدم از رندی و مستـی 


عمری است پشیمان زپشیمانی خویشم


از شوق شکرخند لبـش جــان نسپـــردم


شرمنـده جانـان ز گران جــــانـی خویشــم


بشکسته ‌تر ازخویش ندیدم به همه عمــر 


افسرده دل از خویشم و زندانــی خویشـم


هر چند « امین » ، بستۀ دنیـــا نیـم امــا


دلـبـسـتـۀ یــاران خــراسـانـــی خویشـم


شعر بعدی از حضرت آیت الله صافی گلپایگانی

نصرالدین کریمی(مُبین)
سه شنبه 10/2/1392 - 14:10 - 0 تشکر 600659

ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست

فخری به داریوش و به اسفندیار نیست

مرده است دور رستم و سیروس و کیقباد

ما را به جاهلیت آن دوره کار نیست

در سایه محمد و آل محمدیم

برتر از این برای بشر افتخار نیست

ابنای دین و سوره توحید و کوثریم

بر دل ز کفر و شرک و شرارت غبار نیست

اسلام، اعتقاد و نظام و هویت است

هر کس نداشت در دو جهان رستگار نیست

اندر دژ ولایت و حصن امامتیم

مانند این حصار به گیتی حصار نیست

ما امت عدالت و صلح و اخوتیم

در ما نفاق و شیطنتِ دیو سار نیست

از جاهلیت مجوس نگیریم رسم و راه

ما را به جز ولایت مهدی (ع) شعار نیست

اعلام «ان اکرمکم» باشد این پیام

در کیش ما به رنگ و نژاد اعتبار نیست

گر مدعی تلاش به توهین ما کند

با او بگو که از تو جز این انتظار نیست

تو باش و هفت خوان و خرافات و ترّهات

راهی که می‌ روی ره پروردگار نیست

زنده است دین احمد (ص) و قرآن و اهل بیت (ع)

اکمل از آن طریق سوی کردگار نیست

یارب رسان امام زمان منجی جهان

فرّخ، زمان او که در آن، کار عار نیست

پر می‌ کند ز عدل به امر خدا زمین

بهتر ز عصر دولت او روزگار نیست

آئین دین مداری و تقوی شود رواج

رسم فساد و شرب مدام و قمار نیست

مؤمن عزیز گردد و کافر شود ذلیل

مرد خدا به دوره او خوار و زار نیست



شعربعدی از سعدی

سه شنبه 10/2/1392 - 15:58 - 0 تشکر 600673

نداند كسی قدر روز خوشی
مگر روزی افتد بسختی كشی
زمستان درویش در تنگ سال
چه سهلست پیش خداوند مال
سلیمی كه یك چند نالان نخفت
خداوند را شكر صحت نگفت
چو مردانه رو باشی و تیز پای
بشكرانه با كند پایان بپای
به پیر كهن برببخشد جوان
توانا كند رحم بر ناتوان
چه دانند جیحونیان قدر آب
ز واماندگان پرس در آفتاب
عرب را كه در دجله باشد قعود
چه غم دارد از تشنگان ز رود
كسی قیمت تندرستی شناخت
كه یك چند بیچاره در تب گداخت
ترا تیره شب كی نماید دراز
كه غلطی ز پهلو به پهلوی ناز
بر اندیش از افتان و خیزان تب
كه رنجور داند درازی شب
به بانگ دهل خواجه بیدار گشت
جه داند شب پاسبان چون گذشت

                                              شعر بعدی از پروین اعتصامی

سه شنبه 10/2/1392 - 19:33 - 0 تشکر 600724


پیرمردی، مفلس و برگشته بخت روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه میمد زبون قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار روز از مردم، شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت و از اهل کرم کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیا هنگام شام گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر شد روان و گفت کای حی قدیر


بعدی از ابوالقاسم حالت

شنبه 14/2/1392 - 19:54 - 0 تشکر 601309

ابوالقاسم حالت 

ای مادر عزیز که جانم فدای تو


قربان مهربانی و لطف و صفای تو


هرگز نشد محبت یاران و دوستان


همپایه‌ی محبت و مهر و وفای تو


مهرت بُرون نمی‌رود از سینه‌ام که هست


این سینه خانه‌ی تو و این دل سرای تو


آن گوهرِ یگانه‌ی دریای خلقتی


کاندر جهان کسی نشناسد بهای تو


مدحِ تو واجب است، ولی کیست آن کسی


کایَد بُرون زِ عهده‌ی مدح و ثنای تو


هر بهره‌ای که برده‌ام از حُسن تربیت


باشد زِ فیض کوشش بی منتهای تو


ای مادر ِ عزیز که جان داده‌ای مرا


سهل است اگر که جان دهم اکنون برای تو


گر جان خویش هم زِ برایت فدا کنم


کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو


تنها همان تویی که چو برخیزی از میان


هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو


خشنودی تو مایه‌ی خوشبختی من است


زیرا بُوَد رضای خدا در رضای تو


گر بود اختیار جهانی به دست من


می ریختم تمامِ جهان را به پای تو



بعدی از سهراب سپهری

پنج شنبه 19/2/1392 - 19:26 - 0 تشکر 602498

ماه بالای سر آبادی است،
اهل آبادی در خواب.
روی این مهتابی، خشت غربت را می‌بویم.
باغ همسایه چراغش روشن،
من چراغم خاموش.
ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب كوزه آب.

غوك ها می‌خوانند.
مرغ حق هم گاهی.

كوه نزدیك من است: پشت افراها، سنجدها.
و بیابان پیداست.
سنگ ها پیدا نیست، گلچه ها پیدا نیست.
سایه هایی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست.
نیمه شب باید باشد.
دب اكبر آن است، دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبی نیست، روز آبی بود.
یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم،
طرحی از جاروها، سایه هاشان در آب.
یاد من باشد، هرچه پروانه كه می‌افتد در آب، زود از آب درآرم.
یاد من باشد كاری نكنم، كه به قانون زمین بربخورد.
یاد من باشد فردا لب جوی، حوله‌ام را هم با چوبه بشویم.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهایی است.


شاعر بعدی: نظامی

جمعه 20/2/1392 - 13:26 - 0 تشکر 602595

نظامی گنجوی





همه روز را روزگارست نام



یکی روز دانه‌ست و یک‌روز دام










به مور آن دهد کو بود مورخوار




دهد پیل را طعمهٔ پیل‌وار








همه کار شاهان شوریده آب




از اندازه نشناختن شد خراب








بزرگ اندک و خرد بسیار برد




شکوه بزرگان ازین گشت خرد







سخائی که بی‌دانش آید به جوش




ز طبل دریده برآرد خروش







مراتب نگهدار تا وقت کار




شمردن توانی یکی از هزار










جهاندار چون ابر و چون آفتاب




به اندازه بخشد هم آتش هم آب







به دریا رسد دُر فشاند ز دست




کند گردهٔ کوه را لعل بست








به حمدالله این شاه بسیار هوش




که نازش خرست و نوازش فروش








به اندازهٔ هر که را مایه‌ای




دها و دهش را دهد پایه‌ای







از آن شد براو آفرین جای گیر




که در آفرینش ندارد نظیر









سری دیدم از مغز پرداخته




بسی سر به ناپاکی انداخته







دری پر ز دعوی و خوانی تهی




همه لاغریهای بی فربهی








همین رشته را دیدم از لعل پر




ضمیری چو دریا و لفظی چو در







خریداری الحق چنین ارجمند




سخنهای من چون نباشد بلند






شعر بعدی از رودکی

دوشنبه 23/2/1392 - 15:43 - 0 تشکر 603331


گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور بزنم نعره ولیکن ز تو بینم هنرا
اثر میر نخواهم که بماند به جهان میر خواهم که بماند به جهان در اثرا
هر کرا رفت، همی باید رفته شمری هر کرا مرد، همی باید مرده شمرا
پوپک دیدم به حوالی سرخس بانگک بر برده با بر اندرا
چادرکی دیدم رنگین برو رنگ بسی گونه بر آن چادرا
ای پرغونه و باژگونه جهان مانده من از تو به شگفت اندرا
جهانا چنینی تو با بچگان که گه مادری و گاه مادندرا
نه پاذیر باید ترا نه ستون نه دیوار خشت و نه زآهن درا
به حق نالم ز هجر دوست زارا سحر گاهان چو بر گلبن هزارا
قضا، گر داد من نستاند از تو ز سوز دل بسوزانم قضا را
چو عارض برفروزی می‌بسوزد چو من پروانه بر گردت هزارا
نگنجم در لحد، گر زان که لختی نشینی بر مزارم سوکوارا
جهان اینست وچونینست تا بود و همچونین بود اینند، یارا
به یک گردش به شاهنشاهی آرد دهد دیهیم و تاج وگوشوارا
توشان زیر زمین فرسوده کردی زمین داده بریشان بر زغارا


بعدی از محتشم کاشانی

به امید ظهوراقا

دوشنبه 23/2/1392 - 21:3 - 0 تشکر 603453

ایـن کشتـه‏ فتـاده به هـامــون ، حسیــن تـوست


وین صید دست و پا زده در خون ، حسین تـوست


ایــن نخــل‏ تـر ، کـز آتــش جــان ســوز تشنگــى


دود از زمیـن رسانـده به گـردون ، حسیـن توست


ایـن ماهى فتــاده بـه دریــاى خـون ، کـه هسـت


زخم از ستاره ، بر تنش افـزون ، حسیــن توست


ایــن غـرقــه‏ مـحیــط شهــادت ، کـه روى دشــت


از موج خـون او شـده گلگــون ، حسیــن تـوسـت


ایـن  خشـک  لــب  فـتــاده‏  دور  از  لــب  فـــرات


کز خون او ، زمین شده جیحون ، حسیـن توست


ایــن شــاه کـم سپــاه ، کـه با خیــل اشــک و آه


خرگاه ، زیــن جهان زده بیــرون ، حسیــن توست


ایــن قـالــب تپـان ، کــه چنیــن مـانــده بـر زمیــن


شــاه  شهیــد  ناشده  مدفون  حسیــن  توست


چـون  روى  در  بقیــع  ،  به  زهــرا  خطـاب  کــرد


وحـش  زمـیــن  و  مـــرغ  هــوا  را  کبـــاب  کــرد



شعر بعد از مهدی سهیلی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.