مهمترین و جالبترین واکنش و بازخوردی که در مورد کتاب شنیده یا دیدهاید چه بوده است؟
این نکته را به دلایلی تا کنون جایی نگفتهام. یک روز آقای شجاعی به من زنگ زد و گفت بیا دفتر کارت دارم. رفتم و ایشان تعریف کرد که: «من کتاب شما را با یک سری از کتابهای «متون مفاخر» در جلسهای به آقا دادم. هفته بعد که برای جلسهی دیگری خدمت ایشان رفتم، ایشان تمام کتابها را خوانده بودند و نظرشان را راجع به تمام کتابها گفتند. راجع به «نامیرا» هم فرمودند که کار بسیار خوبی است؛ نگاه درستی به عاشورا دارد و جذابیت داستانی دارد. دو صفحه از کتاب را که خواندم، احساس کردم داستان جذابی دارد و ادامه دادم.» این برای من خیلی شیرین بود. بعد هم شنیدم که رهبر انقلاب به نمایشگاه کتاب هم که رفته بودند، گفته بودند کتاب را خواندهاند.
روز دیگری آقای جلیلی به من زنگ زد و گفت: در یک جلسهای آقا فرمودند «هر کسی میخواهد فتنهی اخیر را بشناسد، این کتاب را بخواند.» این جذابترین بازخوردی بود که من نسبت به این کتاب دارم. البته بازخوردهای دیگری هم بود که شیرینیهایی داشت.
در داستان نامیرا عنصر «تغییر محاسبه» خیلی پررنگ است؛ چرا؟
بحث «تغییر محاسبه» به این معنی که آدمها در موقعیتهای مختلف برای تصمیمگیری، محاسبههای مختلفی میکنند، به شخصیت آن آدمها برمیگردد. بحث گرایش به حق و گرایش به باطل به خود آن آدمها برمیگردد.
ما شخصیتهای مختلفی را سراغ داریم که به امام حسین علیهالسلام نامه نوشتند، اما این نامهنگاری به امام دلیلش این نبود که به دنبال حق بودند، بلکه هرکدام انگیزههای مختلفی داشتند. محاسبهشان این نبوده که امام حسین علیهالسلام بیاید و عدالت و حقیقت را جاری کند. عدهای از اینها انگیزههای شخصی داشتند. برخی از بنیامیه کینههای شخصی داشتند. افرادی احساس میکردند که منافعشان به خطر افتاده است. محاسبههای هر یک از آنها براساس نگاه خودشان نسبت به جامعهشان بوده است. خیلی دغدغهی دین نداشتند و بر اساس دین محاسبه نمیکردند.
ولی در همین داستان عبدالله به دنبال حقیقت است، ربیع به دنبال حقیقت است و به همین دلیل است که در سیری که اینها به دنبال حقیقت هستند، ممکن است دچار اشتباه هم بشوند. برای اینکه آنها معیارها و ملاکهایی را که برای یافتن حق باید در اختیار داشته باشند، در اختیار ندارند. از سوی دیگر آن کسی که واقعاً به دنبال حقیقت است، بالأخره آن را پیدا میکند ولو اینکه معیارهای حق را در اختیار نداشته باشد. خداوند میگوید شما راه را برو و من هدایت میکنم.
اتفاقاً یکی از منابعی که برای تألیف این کتاب استفاده کردم، سخنرانی آقا بود درباره عوام و خواص. این بحث عوام و خواص بحث مهمی است. واقعاً این خواص جامعه هستند که باید پاسخگوی جامعه باشند. این درست است که همه افراد مسئول هستند، اما خواص هستند که بر عوام اثر میگذارند و نگاه و سلیقه عوام را میتوانند تغییر دهند. بنابراین مسئولیتشان سنگینتر است. به نظر من بحث ما در همین رمان و اساساً در واقعهی عاشورا بحث خواص است. جامعهی کوفه با خواص به اینجا کشیده شد. حالا اگر آقا فرمودند که اگر فتنه اخیر را میخواهید بشناسید، این کتاب را بخوانید. این کتاب را که من سال 1388 یا سال 1389 ننوشتم، سال 1380 نوشتم. این نشان میدهد که واقعه کوفه و واقعه کربلا در طول تاریخ استمرار دارد. یعنی در دوره مشروطیت وجود داشته، در دوره بعد از مشروطیت استمرار داشته، حتی در دوره صفویه و در دورههای مختلف تاریخ اجتماعی-سیاسی ما میبینیم که تکرار میشود.